1

چکیدۀ «نظریّۀ معرفت شناسی رجاء»


مقدمه

«نظریّۀ معرفت شناسی رجاء» (به انگلیسی: The Particle-galactic, Epistemological theory)  یک نظریّۀ توصیفی- هنجاری و فعلاً یک نسخه  آزمایشی است و پیشکش و پیشنهادی برای بررسی علم و رفتار آن از این منظر است. یک نسخۀ پیشنهادی، می تواند بر ایده پردازی های غربال شده و مؤیّدات و مستندات الهام بخش استوار شود (چرا با پسوند رجا؟)

این نظریه، می گوید، علوم جهان، در دوره های اخیر و آتی (از گذشته نزدیک: حدود صد و پنجاه سال گذشته تا آینده نگاه کنید به اینجا ) سه مرحله، را طی کرده و خواهد کرد.

دورۀ نخست، دورۀ قفسه ای کتابخانه ای است که علوم، در این دوره، به «بلوغ نسبی» رسیده اند و خرافه ها و گمانه های ناسنجیده و وهمی از آن تا حدّ زیادی سترده شده و علم به روشمندی و انضباط، رو نهاده است. در این دوره، به زعم عالمان، هر علم، در مسیر خود قرار دارد. هنوز علومِ میان رشته ایِ بسیاری، در سبد دانش بشری، متولّد نشده است و عالمان هر علم، بر مسائل و دغدغه های عالمان دیگر، اشرافِ بسیار ندارند ‏(بویژه علومی که هم خانواده انگاشته نمی شوند) اگر چه ممکن است علوم، دغدغه های مشابهی داشته باشند، امّا مشارکت و مباشرت چشمگیری برای حلّ مسائل پیچیدۀ یکدیگر ندارند. در واقع، خود را در برابر مسائل علوم دیگر، مسؤول نمی دانند. این دوره، «دورۀ قفسه ای کتابخانه ای» نامیده ام.

دورۀ دوم، دورۀ ذره ای-کهکشانی علم است که در آن، اندک اندک علوم، مسائل و فرآورده های یکدیگر را خواسته و ناخواسته در اشراف هم قرار می دهند. چرا که مفاهیم تخصّصی علوم، فربه می شوند و علوم، برای تبیین هر موضوع یا ضلعی از آن، مساهمت بسیار می کنند. علوم میان رشته ایِ بسیاری زاده می شوند و یک مسئله، دغدغۀ مشارک و مباشر چندین علم می شود. 

دورۀ سوم، دورۀ مدینه ای علم است و دوره ای پس از ظهور امام مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشّریف است که پس از استقرار حکومت ایشان، دروازهای علوم، به طور گسترده به روی بشر گشوده می شود و علوم در ابعاد بسیار پهناوری، تجلّی می کند. در این دوره، ابواب گستردۀ علوم بر انسان، گشوده خواهد شد. نظریّۀ رجا، در کار تبیین اجمالی و پیشکشانۀ انگارۀ «سه دوره ای بودن علم و همچنین ذرّه ای کهکشانی بودن علم« است.

 

پیشینۀ نظریّه

 در تبیین نسبت و تعامل علوم، بویژه دربارۀ رابطه علم و دین، نظریّات گوناگونی مطرح شده است. مهمّ ترین این تبیینات، عبارتند از:

۱. نظریّۀ تعارض

۲. نظریّۀ توازی

۳. نظریّۀ گفتگو و همگرایی

۴. نظریّۀ یکپارچگی

هر یک از دیدگاه‌های فوق، طرفدارانی دارد که بر اساس رویکردهای خود آن را تقریر نموده‌اند. گو اینکه نه معرفت دین و نه علم، بی تغییر، بی زمان یا ثابت نیستند. چرا که هر علم و «معرفت دینی» تلاش‌های فرهنگی و اجتماعی هستند در فرهنگ‌ها و زبان‌های گوناگون در طول زمان دچار تغییر شده‌اند. نظریّۀ کهکشانی بودن علم، معتقد است که اگر چه علوم به جهت روش، منبع، ساحت و هدف، متمایز هستند؛ اما نظر به اینکه همه، آیینه‌ای در برابر جهان عین هستند و همه در یک سپهر زندگی می کنند، به تقریرات یکپارچه و سازگار با هم می‌انجامند.

 

زمینه های نظریّه

زمینه های فکری نظریّۀ کهشکان سانی علم را می‌توان این گونه خلاصه نمود:

۱. جهان عین، جهانی یکپارچه و بی تناقض است.

۲. علوم، در کار تبیین و بازنمایی جهان عین هستند. حال با هر موضوع و هدف، به هر شیوه‌ و در هر ساحت.

۳. شکل هنجاری و بایستۀ علوم این است که همۀ شاخه‌ها و رشته‌های علمی، گویی در حسّ مشترک جمعی عالمان و محققان می‌توانند به سازواری مداوم و هم نماییِ کامل دست یابند.

عصر دیجیتال، ساختار کهکشانی علم، را عیان تر کرده است و امروزه دیگر علوم در کتاب ها نمی‌گنجند. بلکه علوم را وبگاه‌های برخط و دیالوگ های مستمر بشری خیلی بهتر می‌توانند حمل کنند. این نظریّه به رشد علم، به طور خلّاقانه کمک می‌کند.

«یکپارچگی علوم، هنجارِ علوم است و این هنجار عبارت است از «تعامل درست، همسود و ژرف علم-ساختی» با مشارکت ذرّه‌ای (مفاهیم اصطلاحی علوم) و خوشه‌ای علوم، در ساخت مفاهیم علومی ریز و درشت در ذهن جمعی عالمان. این هنجار، خواه ناخواه، رخ می‌دهد. ساختار علوم، ذرّه‌ای کهکشانی است و تعاملات مفاهیم، بسیار گسترده است. این همان یکپارچگی علم در این دیدگاه است. علوم، در مقام تحقّق و در آغاز، اگر چه یکپارچه نیستند، اما در سیر استکمالی، رو به یکپارچگی دارند. ثوابتِ ابدی و ازلی معرفتی نیز در این کهکشان بسیارند. زیرا کنش و واکنش مفاهیم، همیشه به شکستن صدق تک تک گزاره‌ها نمی-انجامد… علوم، در «تعامل علم ساختیِ» بسیار گسترده، پیوسته، مباشر و مشرف بر یکدیگراند. در این داد و ستد گسترده، «مفاهیم علومی» (اصط.رجا) بسیار فربه و پیچیده‌ای زاده می‌شود. علوم، بواسطه این مفاهیم علومی، یافته‌های خود را به اشتراک می‌گذارند و یکدیگر را فهم می‌کنند. علوم، به گنجانۀ «حسّ مشترک» دانشمندان سرازیر می‌شود. می‌توان گفت در این روزگار، علوم، پیوسته در پی تأمین یک «انسجام فراگیر» هستند و در این دوره علوم، بدرستی در کتاب‌ها نمی‌گنجد و بیشتر در «سپهر معرفت» یافت خواهد شد.» این نظریّه، با تأکید بر تحوّلات طولی و عمقی و البته مربوط به حوزه‌های جهان شناختی دینی می‌گوید: «فلسفۀ علم، برای ما توضیح می‌دهد که ریاضیات و فیزیک و مکانیک و شیمی و فیزیک ذرّات (کوانتم) و نیز زیست‌شناسی ملکولی با هم چه داد و ستدی دارند و چقدر همه بر سر یک خوان نشسته‌اند و برای ما می‌گوید که این علوم یک جهان را با روش‌ها و زاویه دیدها و ابزارهای گوناگون روایت و تبیین می‌کنند.

 

اصول نظریّه

«نظریّۀ معرفت شناسی رجاء» را می توان در اصول زیر، خلاصه نمود:

ادوار عامّه علم

علوم در دوران متأخّر، سه دورۀ مهمّ دارد.

  • دورۀ اول، دورۀ قفسه ای- کتابخانه ای؛
  • دورۀ دوم، دورۀ ذرّه ای- کهکشانی علم؛
  • دورۀ سوم، دورۀ مدینه ای و حیات طیّبه علم؛

 

دورۀ قفسه ای- کتابخانه ای علم

این دوره، کمابیش، طی شده است. در این دوره، طبق سنتِ دیرین علوم، تفکیک پررنگی میان علوم وجود دارند و موضوعات، روش ها و اهدافِ کاملاً متمایزی برای علوم تعریف شده است. در این دوره، غالباً ساختار علوم، درختی است و عالمان علوم از علوم پیرامونی در حدّ «شنیده» می دانند و به حداقلّ هایی در ‏حوزۀ ‏‏‏«دانش های یاری رسان» بسنده می کنند. «علوم میان رشته ای» چندانی زاده نشده است و آزردگی و نارسایی علوم تخصصی، عالمان را برای تولید علوم کُل نگر و میان رشته ای مضطرّ نکرده است. «فن آوری های ارتباطی» زمینه را برای عالمان برای گفتگوهای پردامنه و رنگارنگ فرآهم نکرده است. ارتباط میان علوم و داد و ستد آن، در حوزۀ «بارقه ای علم» موجب اکتشافات اتفاقی می شود و… (گذشتۀ نزدیک)

 دورۀ ذرّه ای- کهکشانی علم

دوره ای است که علوم در «تعامل علم ساختی» بسیار گسترده و پیوسته، مباشر و مشرف بر یکدیگر قرار دارند. در این داد و ستد گسترده، «مفاهیم علومیِ» بسیار فربه و پیچیده ای زاده می شوند. علوم، بواسطۀ این مفاهیم علومی، یافته های خود را به اشتراک می گذارند و یکدیگر را فهم می کنند. به دیگر عبارت می توان گفت؛ گویی علوم، به گنجانۀ «حسّ مشترک» دانشمندان سرازیر می شوند. پیوسته در پی تأمین «انسجام فراگیر» هستند و در این دوره، علوم، بدرستی در کتاب ها نمی-گنجند و بیشتر در «سپهر معرفت» یافت خواهند شد. در این دوره، شاید نسخه ها و دانشنامه های برخط، بهترین حاملان علم هستند. اینک جهان علم در حال ورود به این مرحله است (تحلیل آیندۀ نزدیک)

دورۀ مدینه ای علم

در این دوره، علوم از تَوَرّمات و گسستگی ها و زوائد پیراسته می شوند و به قرار و آرامش و وحدت می رسند و عالمان، بیشتر در کار کشف خود و ساختن وجه انسانی خود برمی آیند و کمتر در عالم، تصرّف می کنند. دانایی و دانش ریزوماتیک در برابر حکمت و اخلاق و عشق سر تعظیم فرومی آورد و «حیث ملکوتی پدیده ها» برای بشریت از اهمیّت فراوانی برخوردار می شود. رازهای هستی، از سوی جان، به گوش خِرَد آدمیان نجوا می شود و سکوت و وحدت، بیش از سخن ارزشمند می گردد. بسیاری از علوم در «سکوت» یافت می شوند. میان علم و عالم و معلوم وحدت برقرار می شود. پس از ظهور امام مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشّریف علم به این مرحله خواهد رسید (تحلیل و آینده پژوهی علم)

 

ظرف تحقّق علم

علوم، در دو ظرف محقّق می شوند:

ظرف اول: ذهن و ضمیر عالمان؛

ظرف دوم: رسانه ها، که «ذهن جمعی» عالمان را برمی سازند.

 

شرط تحقّق علم

 علمی که در ذهن عالمان است، «علم دانشسرایی» است و از پیش، مشروط به این است که خود را در «نسخۀ قابل فهم و موجّه» آشکار کرده باشد. پس یک شاخۀ مطالعاتی، وقتی محقّق می شود که در دانشسرا، نمود یافته باشد. میانگین شاکلۀ ملکوتی عالمان علوم (جامعۀ علمی) در ساختار و ماهیّت علم؛ کارساز است و چگونگی علم و علوم، بسته به میانگین کفایت و دانش زایی دماغی عالمان و مرتبه وجودی آنان در تکامل وجودی اولاً و کفایت و توانش رسانه ها در گفتگویی کردن علوم، ثانیاً، گونه گون می شود. پس اگر قائل به سیر و صیرورت عالمان و جامعه علمی باشیم، مناسبات علوم و گزاره های آن نیز از مرحله ای به مرحلۀ دیگر گونه گون می گردد.

 

یکپارچگی علوم

«نظریّۀ معرفت شناسی رجاء» می گوید: علوم، شکل هنجاری یکپارچه ای دارند و تمایز موضوع و روش و غایت و ساحت، خارق این یکپارچگی نیست. این یکپارچگی به دلیل «یکپارچگی متن هستی» و همچنین «یکپارچگی جانمایۀ روش های علم و غایت» علوم است. صورت ضروری و گاه بهینه، در کهکشان معرفت بشری، عدم تناقض و وجود تلائم است. این اصل، مفاهیم علومی را در «وضعیّت کهکشانی» قرار می دهد.

 

اسناد بالادستی

در کهکشان معرفت، ارزش هر تصدیق و تصوّر (مفاهیم علومی) با هم برابر نیست و معارف ثابت بشری و انوار وحیانی معرفت الهی، چشم و چراغ کهکشان معرفتی هستند. کهکشان معرفت بشری، بدون این ثوابت معرفتی، قرار ندارد و بدون تعالیم انبیاء، کوخی غیرقابل سکونت است. تعالیم انبیاء، «هدایت به امر» اهل بیت و نظارت ولیّ بر کهکشان علم، روح حیات بخش علم است. امام معصوم علیه السلام خورشید این کهکشان است.

 

شاکلۀ ذرّه ای علوم

مفاهیم علومی، اگر چه سرانجام و همواره فربه و پرجزئیّات هستند، امّا همه، برپایۀ ذرّات معرفتی (بدیهیّات اوّلیّه و اصول موضوعه) برساخته می شوند و اگر چه بسیار بسیار پرجزئیّات شوند. هر مفهوم علومی خود برای حلقات بالاتر مفاهیم علومی، به مثابۀ ذرّه، عمل می کند و آن ها را برمی سازند. این است که شاکلۀ علوم، به طور مطلق یا نسبی، ذرّه ای است.

 

ارتباط ارگانیکی و آوندی

ارتباط میان مفاهیم علومی نه مکانیکی بلکه ارگانیکی است و در واقع دستکم بخش پرشماری از مفاهیم علومی علوم بوسیلۀ آوند هایی به هم پیوند خورده اند. مفاهیم علومی، از عناصر معرفتی بسیار، برساخته می-شوند و این عناصر و مفردات و مرکّبات معرفتی دائماً از هم، معرفت می گیرند و به هم معرفت می دهند (تعامل علم ساختی) و این تعامل، شامل پرسش افکنی، عتاب و خطاب و ابهام افزایی و نورافکنی و تایید و تکذیب و… نیز می شود.

 

قاعده مند بودن تحوّلات معرفتی

مطابق نظریّۀ معرفت شناختی رجا و بر پایۀ بررسی استقرائی، کمابیش، دوازده نوع تحوّل معرفتی مهمّ در کهکشان معرفتی بشری رخ می دهد و این تحوّلات نه موجب نسبیّت معرفت و نه شکّاکیّت و تزلزل در ثوابت معرفتی است. کاخ علم، هرگز به هرج و مرج کشیده نمی شود. چرا که قوای باطنی و توان خردورزی عالمان و ساختار مغز و منطق اکتشاف در گفتگوی عالمانی و نیز اعتضاد علوم به معارف وحیانی، خواه ناخواه نگهبان و عسعس کهکشان معرفت اند.

 

شاکلۀ کهکشانی علومی

تأثیر فن آوری و ساختار مغز، نقش کارساز ساختار مغز و فن آوری علوم ارتباطی و گفتگوی گسترده میان عالمان، تعاملات علم ساختی گسترده ای را موجب شده است و علوم را از دورۀ قفسه کتابخانه ای به سمت دورۀ ذرّه ای کهکشانی سوق داده است. در این وضعیّت، مفاهیم علومی فربهی تولید می شوند که علوم و مفاهیم علومی را به هم پیوند می دهند. مفاهیم علومی، به وسیله پویایش (دینامیسم) ذاتیّ اندیشه و تفکّر و ساختار کارخانۀ علم، نمی توانند به طور ابدی نسبت به هم بی تفاوت بمانند و اگر چه عالمان بخواهند آن ها را در اشکوبه های خود، نگه دارند، امّا این حبس، ابدی نخواهد بود.

 

احکام «معرفت دین» و «معرفت دینی»

معرفت دین عبارت است از آنچه از «مستندات اوّلیّه دین» به طور روشمند در «دانشسرای اسلامی فرآهم» می شود. معرفت دین» دارای لایه های گوناگونی است:

لایۀ اول: فهم «مفردات مستندات»،

لایۀ دوم: فهم مستندات در «دستگاه اجتهاد اولیّه»،

لایۀ سوم: فهم مستندات بر زمینۀ «عمل و افتاء» که برونداد «معرفت دین» است و بر پایۀ همان دستگاه اجتهاد، امّا بر زمینۀ مصالح زمان و مکان محقّق می شود. بخشی از «راهبردهای عملیّاتی دین گزاری» از همین مرحله فراهم می شوند (توضیح آن در کتاب نگارنده، آمده است)

معرفت دینی» همان «علم انسانی اسلامی» است و بسیار گسترده تر از «معرفت دین» است.

معرفت دین» نه فقط پیکره بندی علوم انسانی را شکل و جهت می دهد، بلکه در بنیانِ مفاهیم علومی و ذرّات معرفتی تأثیر عمیق می گذارد. این معرفت، نقش راهبر، چهارچوب دهنده و سند بالادستی را ایفاء می-کند و این اساساً «نحو تعامل علم ساختی» آن است. به عبارت دیگر، علوم انسانی اسلامی تحت اشراف معرفتی «معرفت دین» ساخته و پرداخته می شوند و با هم رشد و تعالی می یابند.

تفاوت علوم انسانی و «معرفت دین» این است که «معرفت دین» باید به طور مستقیم با «روش اجتهاد متداول و قابل قبول دانشسرای اسلامی»، اجتهاد شود (همین شیوۀ اجتهادی سنّتی که البته می تواند کامل شود) امّا علوم انسانی اسلامی، ابواب بسیار گسترده ای دارد و از روش ها و منابع و ساحات گسترده ای برخوردار است و ممکن است بنابه موضوع یا غایت، پیکره بندی شود. معرفت دین، فهم های اوّلیّه و بکر از منابع معرفت دین است و «معرفت دینی» عبارت از علوم اسلامی است. اسلامی بودن یک علم انسانی، با در تعامل بودن آن علم به لحاظ روش، منبع، غایت، با منابع دین تامین می شود و هرگز به نفی شیوه های تجربی و آزمایشگاهی و تجربی و… منجر نمی شود. البته تعادل و تراجیح مستحکمی میان فرآورده های معرفتی شکل می گیرد و محکمات دین، نقش هادی و چهارچوب و راهبر را بازی می کنند.

مثلاً «اصول اخلاق اسلامی» ثابت است و از مستندات فطری، دینی و عقلی بدست می آید. ولی «علم اسلامی اخلاق» که با اسناد بالادستی «معرفت دین» شالوده سازی شده است، ابوابی بسیار گسترده تر دارد و نسبت به هر «رویداد معرفتی» که اندک ربطی به موضوع یا غایت و روش یا مفاهیم علومی آن دارد، حسّاس، مسؤول و متعامل خواهد بود. حال این رویداد معرفتی، در هر نقطه از کهکشان علوم بشری که باشد. مثلاً با رویدادهای معرفتی در علوم تغذیّه، نشانه شناسی، رفتارشناسی، عصب پژوهی خُلق و خو، تحوّل در مصادیق رفتارِ بهینه و عادلانه در حرفه ها (اخلاق حرفه ای) و مانند آن؛ علم اخلاق، با حفظ ثوابت ارزشی، متکامل و بارور می شود.

 بنابراین علم اخلاق اسلامی، علمی بسیار پویا و گسترده است و در تمدّن اسلامی از همۀ شؤون اخلاق و راهکارهای اخلاقی زیستن انسان و جامعه در جمیع شرایط بحث می کند. مفاهیم علومی علم اخلاق با مفاهیم علومی بسیاری در تعامل علم ساختی هستند. «منطق اکتشاف» این علم، عبارت است از بالادستی بودن مستندات «معرفت دین» و همۀ روش های مورد امضای همین «معرفت دین» و براهین تعقّلی و تجارب مفیده؛ مانند تجارب و مطالعاتی که عقلای عالَم به آن وقع می نهد و ‏البتّه‏‏ در تعادل و تراجیحی که «معرفت دین» با توجّه به بالادستی بودن آن پیشنهاد می کند (این تعادل و تراجیح نیز، قسمی از تعاملات علم ساختی است)

بنابراین اگر سوال شود که «آیا مطالعات آزمایشگاهیِ رفتار و اخلاق انسان در ‏حوزۀ ‏‏‏ژنتیک، مردم شناسی، عصب شناسی و مطالعات میدانی یا آزمایشگاهی بر علم اخلاق، کارساز است یانه؟» پاسخ مثبت است. چنانکه خواهیم گفت علوم انسانی اسلامی باید در حوزه های علمیّه و با بالادستی قرار دادن مستندات دین و ‏البتّه‏‏ با مطالعات گسترده و روش های مرکب و پویا تولید شود. علوم انسانی اسلامی، با توجّه به روش شناسی یادشده، از حداکثر ظرفیّت کهکشان علم برای گستردن و توانمندتر کردن خود، بهره می جوید.

منصوصات معرفت دین نیز، طی تعاملات علم ساختی، در معرض شک خوب و بررسی شدن پیچ و مهره-های اوّلیّه قرار دارند و در فراکتال ها و مراحل بعدی بهینه خواهند شد و امّا به مقتضای ماهیّت یقینی بودن، معروض تحوّل به نقیض نمی شوند.