1

رهنمودهای مقام معظم رهبری درباره تولید علم

آنچه که در درجه‌ی اول در ایجاد قدرت ملی مهم است، به نظر من دو چیز است: یکی علم است، یکی ایمان. علم مایه‌ی قدرت است؛ هم امروز و هم در طول تاریخ؛ در آینده هم همین جور خواهد بود. این علم یک وقت منتهی به یک فناوری خواهد شد، یک وقت هم نخواهد شد. خود دانش مایه‌ی اقتدار است؛ ثروت‌آفرین است؛ قدرت نظامیآفرین است؛ قدرت سیاسیآفرین است. یک روایتی هست که میفرماید: «العلم سلطان» – علم، قدرت است – «من وجده صال به و من لم یجده صیل علیه».(۱) یعنی مسئله، دو طرف دارد: اگر علم داشتید، میتوانید سخن برتر را بگوئید، دست برتر را داشته باشید – «صال» یعنی این – اگر نداشتید، حالت میانه ندارد.

۱

مرجعیت علمی و عزت علمی

یکی از عوامل موفقیت کشورهای غربی تکیه بر علم است. به عبارتی، عامل موفقیت آنها در بسیاری از زمینه ها علم است همانطور که عامل بسیاری از مشکلات آنها دوری از خداوند است. به ویژه مساله دوری از خداوند را می توان در سیاست ورزی غربی در سطح بین الملل مشاهده کرد. اما با همه این اوصاف، رهبر معظم انقلاب ما را به انصاف در تحلیل دعوت می کنند و به همین دلیل منصفانه به تحلیل پیشرفت های غربی می نشینند. به نظر ایشان سلطه و سیادت غرب و آمریکا ( اصطلاحا هژمونی آمریکا) ناشی از علم است. ایشان همچنین علم را مبنای تولید ثروت غرب می دانند. اگرچه مقداری از کسب ثروت ناشی از فریبکاری و خباثت و سیاست ورزی ماکیاولیستی است. لذا رهبر معظم انقلاب تاکید دارندکه« کشور باید به عزت علمی برسد. هدف هم باید مرجعیت علمی باشد در دنیا» (بیانات معظم له در دیدار اساتید و دانشجویان در دانشگاه علم و صنعت‌ ۱۳۸۷/۰۹/۲۴)

« باید کشورهای اسلامی از لحاظ علم و فناوری پیشرفت کنند. گفتم غرب و آمریکا به برکت علم توانستند بر کشورهای دنیا مسلط شوند؛ یکی از ابزارهاشان علم بود؛ ثروت را هم با علم به دست آوردند. البته مقداری از ثروت را هم با فریبگری و خباثت و سیاست به دست آوردند، اما علم هم مؤثر بود. باید علم پیدا کرد.» (بیانات معظم له در دیدار شرکت‌کنندگان در اجلاس جهانی اساتید دانشگاه‌های جهان اسلام و بیداری اسلامی ۱۳۹۱/۰۹/۲۱)

تولید علم به منزله جهاد فی سبیل الله

جهاد یکی از مفاهیم اساسی مکتب اسلام است. به عبارتی، واژه جهاد حکایت از امری مقدس و پر اجر و ثواب دارد. از منظر رهبر انقلاب تولید علم امر مقدسی است. « من امروز به شما عرض می‌کنم… امروز تولید علم… یک جهاد است. مجاهد فی سبیل‌اللَّه تولید کننده است؛ باید هم علم را بیاموزیم و هم علم را تولید کنیم.» (بیانات معظم له در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی ۱۳۸۵/۰۱/۰۱)

علم به مثابه قدرت

اندیشمندان مختلف سازوکارها و ابزارهای مختلفی را برای کسب قدرت برتر در سطح بین الملل متصورند. گروهی قائل به قدرت نظامی اند. گروهی هم روی مساله انباشت ثروت تاکید دارند. اما نکته مهم این است که علم پایه و اساس بسیاری از قدرتها است. به ویژه اینکه امروزه در عرصه نظامی هم تحولات و تغییرات اساسی با علم رخ خواهد داد و از طریق علم می توان انباشت ثروت را به درستی مدیرت کرد. لذا، رهبر معظم انقلاب معتقد است «هر کسی که علم را پیدا کند، می‌تواند فرمانروایی کند؛ هر ملتی که عالم باشد، می‌تواند فرمانروایی کند؛ هر ملتی که دستش از علم تهی باشد، باید خود را آماده کند که دیگران بر او فرمانروایی کنند.» ایشان به حدیثی از امام علی (ع) اشاره می کنند العلم سلطان، من وجده صال و من لم یجده صیل علیه»؛ یعنی علم اقتدار است، علم مساوی است با قدرت»

البته مفهوم «علم به مثابه قدرت» در نظر مقام معظم رهبری تا آنجایی پذیرفته است که آن را در قالب زنجیره علم و فناوری بنگریم. به عبارتی علمی که منتهی به فناوری و در نهایت تجاری سازی شود می تواند ایجاد قدرت کند.« علاوه بر این، علم مجرد و به تنهایی هم کافی نیست؛ علم را باید وصل کنیم به فناوری، فناوری را باید وصل کنید به صنعت، و صنعت را باید وصل کنیم به توسعه‌ی کشور» (بیانات معظم له در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی ۱۳۸۵/۰۱/۰۱)

« علم، پایه‌ی پیشرفت همه‌جانبه‌ی یک کشور است. این حدیث را من یک وقتی خواندم: «العلم سلطان» علم، اقتدار است. هر کس این اقتدار را داشته باشد، میتواند به همه‌ی مقاصد خود دست پیدا کند. این مستکبران جهانی به برکت علمی که به آن دست پیدا کردند، توانستند به همه‌ی دنیا زور بگویند. البته ما هرگز زور نخواهیم گفت» (بیانات معظم له در خطبه‌های نماز جمعه تهران + ترجمه خطبه عربی ۱۳۹۰/۱۱/۱۴)

چرخه علم و فناوریbook-flower-pot_4

زنجیره علم و فناوری دارای اجزایی است که عبارتند از ایده و فکر، علم، فناوری، تولید و سپس بازار است. رهاسازی هر یک از این حلقه ها زیانهایی را در پی دارد.

یکی از تفاوت های اساسی کشورهای در حال توسعه و کشورهای پیشرفته (اعم از غربی و غیر غربی) در تکمیل این زنجیره نهفته است. به عبارتی درکشورهای پیشرفته زنجیره علم و فناوری به درستی تکمیل می شود. لذا فعالیت علمی در نهایتا باعث سوددهی به کلیت اجتماع می شود اما در کشورهای در حال توسعه عموما این زنجیره ناقص باقی می ماند.

لذا رهبر انقلاب روی تکمیل زنجیره علم و فناوری تاکید دارند.« … زنجیره‌ی علم و فناوری…. یعنی این زنجیره‌ی از ایده و فکر و سپس علم و سپس فناوری و سپس تولید و سپس بازار را ما باید تکمیل بکنیم والّا اگر چنانچه ما کار تحقیقاتی را کردیم، به فناوری هم رسیدیم، امّا مثلاً تولید انبوه نشد، یا بازار برایش پیش‌بینی نشد، این ضربه خواهد خورد؛ همه‌ی اینها بایستی مورد توجّه قرار بگیرد و این زنجیره‌ی کار علمی، تا تولید و بازار بایستی دنبال بشود؛ یعنی نگاهها باید روی مجموع این زنجیره باشد». (بیانات معظم له در دیدار رئیس‌جمهور و اعضای هیأت دولت ۱۳۹۲/۰۶/۰۶)

به عبارتی نقطه شروع زنجیره علمی ایده است و پایان آن بازار است اما در نهایت در مرحله بازار هم ایده های نوینی ایجاد می شود. « بازخورد آن در بازار مصرف، باز تولید ایده میکند.» (بیانات معظم له در دیدار جمعی از اساتید دانشگاه‌ها ۱۳۹۰/۰۶/۰۲)

طرح نظام ملی نوآوری

نظام ملی نوآوری طرحی فراسازمانی و فرابخشی برای مدیریت بهینه نوآوری است. در نظر رهبر معظم انقلاب نظام ملی نوآوری«عبارت است از یک شبکه‌ای از فعالیتها، تعاملهای زنجیره‌ای، در سطحهای کلان و میانی و خرد، بین دستگاه‌های علمی کشور؛ چه در درون محیط علمی، چه بیرون محیط علمی.» به نظر ایشان یکی از علل اجرا نشدن شایسته و مناسب نقشه علمی کشور را باید در خلاء نظام ملی نوآوری داست.« الان اینجا یک خلأیی وجود دارد – و همین خلأ موجب شده نقشه‌ی جامع علمی هم آنچنان که باید و شاید عملیاتی نشود – و آن عبارت است از همین خلأ نظام ملی نوآوری» (بیانات معظم له در دیدار اساتید دانشگاه‌ها ۱۳۹۱/۰۵/۲۲)

علم به مثابه پدیده درون زا

مساله وابستگی و استقلال از جمله مسائل نوین و مهمی است که مقام معظم رهبری بدان اشاره می کنند. از نظر ایشان علم پدیده ای درون زا است که می توان دز چارچوب های داخل کشور بدان دست یافت. از نظر ایشان برای رشد علمی دو مرحله را باید در نظر گرفت. مرحله ابتدایی و مرحله نهایی. در مرحله ابتدایی کشورها از علم تولید شده موجود استفاده می کنند که قطعا وابستگی می آورد. اما در مرحله نهایی کشورها می توانند به چرخه همیشگی تولید علم دست یابند و در نتیجه از استقلال علمی بهره مند گردند. رهبر معظم انقلاب ضمن اینکه مرحله اول را برای شرایط کنونی کشور رد نمی کنند اما همگان را به سمت مرحله نهایی ترغیب می کنند.

«آنچه که ما بر آن اصرار میورزیم … این است که علم برای کشور، یک سرمایه‌‌‌ی بی‌‌‌پایان … است. اگر چرخه‌‌‌ی تولید علم در یک کشوری به راه افتاد … آن وقت این دیگر منبعِ تمام‌‌‌نشدنی است. علم یک پدیده‌‌‌ی درون‌‌‌زاست؛ چیزی نیست که انسان برای آن ناچار و ناگزیر باشد وابسته شود. بله، اگر شما بخواهید علمِ حاضر و آماده را بگیرید، همین است؛ وابستگی دارد، احتیاج دارد، دست دراز کردن دارد؛ اما بعد از آنکه بنیان علمی در یک کشوری به وجود آمد، استعداد هم در آن کشور وجود داشت، آن وقت حالت چشمه‌‌‌های جوشان را پیدا میکند.» (بیانات معظم له در دیدار جمعی از پژوهشگران و مسئولان شرکت‌های دانش‌بنیان ۱۳۹۱/۰۵/۰۸)

هم افزایی علم و ثروت

شرکت های دانش بنیان یکی از عوامل تکمیل کننده زنجیره علم وفناوری اند. به شکلی، آنها می توانند باعث هم افزایی علم و ثروت شوند. از این جهت، رهبر معظم انقلاب هم افزایی علم و ثروت را اولین شاخصه شرکت های دانش بنیان معرفی می کنند.« هم‌‌‌افزائی علم و ثروت و دارائی، تعریف ابتدائی این شرکتهاست. بنابراین اهل دانش و کسانی که اهل سرمایه‌‌‌گذاری‌‌‌های مالی هستند، همت کنند و این شرکتها افزایش پیدا کند.»

ایشان در این زمینه به دو نکته توجه می دهند. نکته اول تشویق نخبگان علمی به تشکیل این شرکت ها و نکته دوم اینکه عواملی فراهم شود تا محصولات این شرکت ها وارد بازار مصرف و چرخه تجارت شود.« آنچه که ما میخواهیم… به طور کلی دو چیز است: یکی تشویق نخبگان و زبدگان و اهل علم و اهل تحقیق به این که به سمت تشکیل این شرکتها بروند و همچنین رساندن محصول این شرکتها و این تحقیقات به بازار و در دسترس مردم قرار دادن و وارد کردن آن در چرخه‌‌‌ی تجارت است.» (بیانات معظم له در دیدار جمعی از پژوهشگران و مسئولان شرکت‌های دانش‌بنیان ۱۳۹۱/۰۵/۰۸)

«چرخه علمی» و «چرخه علم وفناوری»

بین دو مفهوم اساسی باید تمایز گذاشت: «چرخه علم و فناوری» و «چرخه علمی». در مفهوم چرخه علمی، علوم مختلف به صورت یک منظومه در نظر گفته می شوند که یکدیگر را تکمیل می کنند. به عبارتی، مفهوم «چرخه علمی» اصطلاحی کاملا درون علمی است و نگاه کلان و کل گرایانه به علم دارد. این مفهوم نقدی به تفکر تجزیه گرایانه علوم است که هر علم را جزیره مستقلی از هم می داند. دانشمندان متعلق به مفهوم «چرخ علمی» همزمان که برای علوم مرزهایی مشخص می کنند و به عبارتی برای آن هویت خاصی قائل اند، معتقدند که علوم می توانند یکدیگر را تکمیل کنند.

از این جهت رهبر معظم انقلاب به طور همزمان روی «چرخه علم و فناوری» و «چرخه علمی» تاکید دارند. «باز یک چرخه‌ی دیگر است. پس علاوه بر اینکه یک چرخه‌ی علمی باید به وجود بیاید که علوم، همدیگر را تکمیل کنند، به هم کمک کنند، یک منظومه به وجود بیاید، چرخه و سلسله‌ی زنجیره‌وار دیگری از تولید اندیشه‌ی علمی و ایده‌ی علمی، تا تشکیل یک مجموعه‌ی ذهنی علمی، تا آمدن به میدان فناوری و صنعت، تا آمدن به بازار و تبدیل به محصول هم باید حتماً به وجود بیاید.» (بیانات معظم له در دیدار نخبگان جوان‌ ۱۳۸۹/۰۷/۱۴)

تاکید روی تجاری سازی پروژه ها قبل از انجام پروژهکتابخانه

حلقه پنجم زنجیره علم و فناوری تجاری سازی است. به عبارتی، آخرین حلقه چرخه را تجاری سازی تشکیل می دهد اما رهبر انقلاب تاکید دارند که قبل از انجام پروژه های علمی و صنعتی مد نظر دستگاه های مسئول قرار گیرد. «مسئله‌ی تجاری‌سازی خیلی مهم است. یافته‌های علمی و صنعتی بایستی بتوانند در کشور تولید ثروت کنند…. البته تجاری کردن … بایستی از آغاز یعنی از وقتی که ما پروژه‌ی علمی و پروژه‌ی صنعتی را تعریف میکنیم – به فکر تجاری کردنش باشیم؛ نگذاریم بعد از آنکه کار تمام شد، به فکر بیفتیم که بازاریابی کنیم. از اول باید این مسئله در محاسبات بیاید؛ که البته این مربوط به دستگاه‌های مسئول کشور است که دنبال کنند.» (بیانات معظم له در دیدار نخبگان جوان‌ ۱۳۸۹/۰۷/۱۴)

نظام اعطای امتیازات علمی مبتنی بر نیازهای کشور

یکی از مباحث مرتبط با چرخه علم و فناوری مربوط به نظام امتیازات علمی می شود. نظامی که کار علمی دانش پژوهان را ارزشگذاری می کند. ارزش گذاری مناسب می تواند جهت دهی مناسبی به تحقیقات علمی کشور دهد. به عبارتی اگر در نظام ارزشگذاری علمی تحقیقات کاربردی دارای اولویت و ارجحیت قرار گیرند، پژوهش های کشور به سمت تحقیقات کاربردی خواهد رفت.

« نظام اعطای امتیازات علمی و آیین‌نامه‌هایی که در این زمینه هست، باید تطبیق کند با همین مطلب که کدام تحقیق منطبق است با نیاز کشور، و کدام تحقیق، تکمیل‌کننده‌ی یک زنجیره‌ی تحقیق و پژوهش است. ما گاهی در زمینه‌هایی یک زنجیره‌ای داریم؛ حلقه‌های وسطِ این زنجیره مفقود است. تأمین این حلقه‌ها خیلی اهمیت خواهد داشت. پس هدفدار کردن تحقیق علمی با توجه به نیازهای کشور و نیازهای صنعت و بقیه‌ی بخشهای حیاتی کشور است» (بیانات‌ معظم له در دیدار کارگزاران نظام ۱۳۸۵/۰۷/۱۸)


 پیوندهای مرتبط

اهمیت پژوهش از نگاه امام خامنه ای (ویدیو)

علم باید پاسخگوی نیازهای جامعه باشد. (ویدیو)

تقریر شبکه ای بودن علم (سخنرانی شبکه سیمای طلوع مهر)

تولید علم  (اصط.رجاء)

دیگر علم در کتاب ها نمی گنجد (مقاله رجاء)




ویژگی های اصحاب المهدی علیه السلام بخش دوم

(ادامه مقاله ویژگی های اصحاب المهدی علیه السلام)

ویژگی سوم ـ بیعت

یکی از ویژگی های اصحاب المهدی.عج. و امتیاز آنان در رهنمون شدن به همین مفهوم و حقیقت “بیعت” است که بنظر ما یکی از کلید واژه های سلوک مهدوی و اندیشه ء مهدی یاوری نیز در احیا و اقامه ء همین معنی (بیعت) نهفته است .شاید به همین دلیل نیز در چندین حدیث از معصومان علیهم السلام ،مشخصا براین مطلب تصریح شده است که: هرگاه گروه قابل توجهی از شیعیان (بیش از ده هزار نفر) با امام ، بیعت کنند، آن حضرت نیز متعاقب همین بیعت،خروج خواهد کرد!

بدون شک عمل بیعت در قرآن کریم و دین اسلام از اهمیت بالایی برخوردار است چنانکه در همه مقاطع و سرفصل های اصلی تاریخ صدر اسلام نیز ، از یوم الانذار تا یوم الغدیر، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از مسلمانان بیعت می گرفته است و قرآن کریم نیز در چهار آیه کریمه، سخن از بیعت به میان آورده و در کریمه ۱۸ فتح عمل بیعت را موجب رضایت الهی اعلام فرموده (لقد رضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ) و در ایه ۱۱۱توبه، چنین عملی را مورد بشارت ویژه خود قرار می دهد: ان اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّهَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَ عْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاهِ وَ الإِنجِیلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ وَ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیم

اساسا می توان گفت: اولین رفتار و عملی که در برابر ولیّ معصوم الهی باید انجام داد همین بیعت بستن است و به تعبیری دیگر می توان چنین گفت که: «بیعت ،عقد ولایت است» یعنی همان گونه که برای ایجاد زوجیت یا اخوت ،عمل و عبارات ویژه ای را به کار می بریم ،برای ایجاد موالات میان امام و شیعه نیز عقد و عملی بنام بیعت وجود دارد .البته این را نیز توجه کنیم که اهمیت بیعت ،عمدتا بخاطر ماهیت و حقیقت این عمل است؛ نه این که صرفا یک تشریفات شرعی و سیاسی باشد. به هر ترتیب اگر در اینجا بیعت با امام مهدی عجل الله تعالی فرجه را به عنوان یکی از ویژگی های اصحاب المهدی و رمز اصلی فرج امت و ظهورامام برمی شمریم ؛ ابتداءا بخاطر تاکیدی ست که روایات براین امر داشته و تصریح بر این فرموده اند که هر گاه فلان تعداد با مهدی بیعت کردند مهدی (علیه السلام) خروج خواهد کرد! باری،بر مبنای همین تاکیدات روایات است که ما نیز به این نتیجه رسیده و چنین می گوییم که: امر ظهور، عمدتا در گرو امتی از شیعیان موعود است که به بلوغ بیعت رسیده و توفیق بر بیعت حقیقی با ایشان را پیدا کنند. در واقع ما اگر پیش از این و مکررا تاکید کردیم که: امر ظهور ، متوقف بر تربیت و تشکل یک امت امام مدار خواهد بود؛ اکنون با تامل دراین روایات شریف که مشخصا بیعت یاران را عامل خروج امام، اعلام می کنند، به این نتیجه مشخص و عملی می رسیم که: حقیقت امام مداری نیز مستلزم بیعت حقیقی با امام است و در نتیجه همین بیعت درونی آحاد شیعیان است که وحدت نفوس و همدلی و اجتماع قلوب نیز در میان آنان ایجاد می شود و یاران مهدی علیه السلام بی آنکه همدیگر را دیده باشند و حتی چنانچه در شرایط فرهنگی و جغرافیای مختلفی هم نشو و نما کرده باشند اما در اثر همان بیعت درونی با قلب و قبله عالم است که به تعبیر روایات “اخوان من غیر اب” می شوند و هنگامی که به همدیگر می رسند ،همدیگر را ،سلامی به بوی خوش آشنایی ،خواهند کرد. چرا که

جان گرگان و سگان از هم جداست/ متحد جان های شیران خداست

به هرترتیب، هرچقدر استعداد بیعت پذیری شیعیان و موعودیاوران افزونتر گردد، شرایط ظهور امام نیز در افاق و انفس، آماده تر خواهد شد. چراکه اصلا در میان بیعت و غیبت، یک تناظر معکوس وجود دارد و هرچقدر استعداد و علاقه و توجه شیعیان نسبت به ولایت پذیری و بیعت با امام کمترباشد، کاشف از آن است که استعداد تشرف به عصر ظهور و شایستگی پذیرایی از امام نیز کمتر خواهد بود و متقابلا هر چقدر آستانه و استعداد بیعت شیعیان بالاتر برود حکایت از ظهور انفسیِ بیشتر امام دارد و چنانکه در مقاله “ظهور شأنی وظهورشخصی ” خواهیم گفت، این ظهور انفسی، خود به ظهور آفاقی آن حضرت خواهدانجامید.

ماهیت بیعت

گفتیم که اهمیت و ضرورت بیعت، عمدتا بخاطر ماهیت و حقیقت آن است. اما چیستی شناسی بیعت نیز خود موضوع یکی از نوشتارهای دیگر است که در این فرصت تنها به این سخن در این باب اکتفا می کنیم:

شاید این گونه بتوان گفت که حقیقت بیعت عبارت است از یک تبدّل و تکامل جوهری و بنیادین که در اثر امتساس روح انسان با ولیّ خداوند ایجاد می شود و در نتیجه آن، شخص بیعت کننده “منِ” خود را با امام، به مبایعت گذاشته و به عبارتی: نفس خود را به امام فروخته است.

برای توضیح این حقیقت، می توان از همان تمثیل “حدید محمّاه ” که به معنی “آهن سرخ شده ” است استفاده کرد: آهن یک فلزی ست که ما آن را با سه صفت : سخت، سیاه ،سرد، می شناسیم .اما همین فلز سختِ سیاهِ سرد، هنگامی که در کوره آتش قرار می گیرد و امتساس کامل با آتش پیدا می کند ، صفات آتش را پذیرفته و هر سه صفت یادشده آن نیز کاملا معکوس و منقلب به صفات آتش خواهند شد. اصلاً حقیقت “قرب الهی” نیز همین گونه است. شاید تاحال با این پرسش مواجه شده باشید که : ما هر روز حداقل پنج بار در سرآغاز هر نماز نیت قربه الی الله می کنیم ،اما حقیقت این قرب الهی چیست؟ مگر نه این است که خداوند متعال از رگ گردن هم به ما نزدیک تراست؟ پس دیگر ، نزدیکتر از این نزدیک ترین ،چه معنایی می دهد؟ پاسخ این پرسشِ معما گونه در این است که: قرب الهی عبارت است از تبدّل و توسعه و تکامل جوهری نفس انسان دراثر اتصال با خداوند متعال ،به گونه ای که در اثر این تبدل و تکامل جوهری، سنخ نفسانی انسان به مدارج عالی تر وجود ارتقا پیداکرده و شدت ظهور خداوند نیز در او بیشتر خواهد شد.

امام باقر علیه السلام در حدیث معروفی به ابوخالد کابلی می فرماید: «ای ابوخالد والله نورامام درقلوب شیعیان ما از نور این خورشید نیز درخشان تراست » پیشتر نیز گفتیم که از نظر همین امام عزیز، اساسا «شیعه را شیعه نامیده اند ،زیرا که از شعاع امام آفریده شده است» پس اکنون کسی که به بلوغ بیعت با امام رسیده و این توفیق و توان را پیدا کرده است که تمام نفس و نفسانیات و همه امیال و آرزوهای نفسانی خود را با امام خود به مبایعت بگذارد و درحقیقت: نفس او ذوب در نفس مطهر امام شده باشد؛ چنین کسی فطرت پنهان ولایت الله را از مرحله قوّه به فعلیت رسانیده و درواقع، مشرقی برای ” ظهورانفسی” خورشید امام ،گردیده است. در مملکت وجود چنین انسانی، کسی و چیزی جز حجت خدا حکومت نمی کند و چنین کسی، درحقیقت ،پاره ای و پرتوی از خود امام شده است و تا هنگامی که بر این حقیقت استوار بماند، همه امیال و اراده های و آثار وجودی او نیز در طول میل و اراده و آثار وجودی امام خواهد بود

اوست گرفته شهر دل، من به کجا سفر کنم / اوست نشسته در نظر، من به کجا نظر کنم؟

در همین جا گفتنی ست که یکی از پیش نیازهای اصلی و اولیه بیعت، در نفی آرزوهای نفسانی و تمرکز بر حوایج خود امام علیه السلام است به گونه ای که انسان در یک پاکبازی و قمار عاشقانه بتواند یکباره تمام آرزوها وتمنیات دیرین خود را به امام خود هدیه داده و گفتمان درونی و نفسانی او از جنس اندیشه ها و حوایج خود امام بشود. چنین اتفاق عظیمی اگر در جهان درونی کسی بیفتد در واقع جنس اندیشه و امیال او از جنس اندیشه و امیال امام شده است و این یک جهش و ترقی خارق العاده ای ست که البته ظفر یافتن بر چنین مقامی توفیق و طهارت خاصی را می طلبد و این در حقیقت نقشه  گنج پنهانی ست که خداوند منان نصیب ما و همه مشتاقان فرماید و به جان دوست قسم که اگر چنین معامله شیرینی نصیب ما شود، دیگر بار دنیا و آخرت خود را بسته ایم.

فرصت شمر طریقه ء رندی که این نشان / چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست

* (به پاورقی اول (سبزرنگ) عنایت کنید)

بلی، امام موعود منتظر تربیت چنین اصحابی ست؛ که چنانچه حکومت بر بخشی از مناطق جهان را به او می سپرند، هیچ میل واراده و هیچ غرض و غریزه شخصی و نفسانی از خود نداشته باشد و تنها و تنها آینه گردان خورشید ولایه الله باشد و بس.

اما تربیت چنین رادمردانی که حقیقتا در تراز انبیای الهی هستند کار ساده و کوچکی نیست و اگر می بینیم امر ظهور موعودِ انبیا ،هزاران سال به طول انجامیده است، هم بخاطر “صعب و مستصعب بودن این امر الهی ست “بله واقعا کار بسیار صعبیست که انسان شخص دیگری را بعنوان حاکم مطلق بر نفس خود و بر تمام مقدرات زندگی خود قرارداده و با او بیعت کند! اما وقتی بدانیم که آن شخصِ دیگر ، از خودِ ما به خودِ ما مهربان تراست (انا ارحم بکم منکم علی انفسکم!) آنگاه ترس و وحشت ما فرو می ریزد و مثل نوزادی که تنها در اغوش مادر مهربان خود می آرمد، آرام خواهیم یافت و بلکه خواهیم دانست: امام : ” منِ گمشده و منِ واقعی و منِ برترِ خود ما بوده است” و هر انسانی تا وقتی به آن معدن وجودی خودش نرسد نهاد وی آرام و قرار حقیقی و کاملی نخواهد یافت!

هیچ کنجی بی دَد و بی دام نیست/ جز به خلوتگاه حق آرام نیست

ویژگی چهارم 

قلب ابراهیمی (خلوص وتسلیم محض) درمورد این ویژگی (قلب ابراهیمی) که در روایات آمده است: لهم قلوب کقلب ابراهیم/ پس ازین بیش ازین سخن باید گفت اما دراینجا و مقدمتا عرض می کنیم که: اگر در بیشتر ویژگی های اصحاب المهدی که در روایات آمده است دقت کنیم خواهیم دید که مرجع اصلی این صفات ،عموما در قلوب آنان است ومی توان گفت شاه کلید صفات اصحاب المهدی نیز در همین قلوب ویژه و مجاهدت های قلبی خاصی است که انان داشته اند .چنانکه امام صادق علیه السلام در وصف قلب آنان می فرماید : ” کأنّ قلوبهم القنادیل” گویا قلب های انان قندیل هایی ست . یا چنانکه امام جواد علیه السلام ، ویژگی انان را “خلوص” دانسته و می فرماید: هنگامی که برای او این تعداد (۳۱۳نفر) از اهل اخلاص جمع شد خداوند امر او را ظاهر خواهد کرد…» ( کمال الدین، ج۲، ص۳۷۷و۳۷۸) البته مرجع قرآنیِ همه این احادیث را نیز در این آیات تامل انگیز باید دانست که از زبان ابلیس علیه اللعنه، درسوره اعراف می فرماید :

قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنی‏ لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ۱۶ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرینَ۱۷

و درسوره صاد نیز چنین می فرماید که:

قَالَ فَبعِزَّتِکَ لأغوِیَنَّهُم أجمَعِینَ ألاّ عِبَادَکَ مِنهُمُ المُخلَصِینَ۸۳

چنانکه به دلیل عقل و نقل،ثابت و بی نیاز از توضیح است: صراط مستقیم ، منحصر در وجود امام حیّ است و اکنون دراین ایات کریمه ، سخن از عزم و اراده جدی و نهایی ابلیس بر این است که منتهای توش و تلاش و همت خود را دقیقا و مشخصا در مقابل همین راهبرد هدایت الهی متمرکز کرده و تا انجا که می تواند بندگان خدا را از نزدیک شدن به این صراط ،یا لااقل از سلوک صحیح در این صراط مستقیم بازداشته و همگان را به گیجی و گمراهی (غیّ) نسبت به آن کانون هدایت الهی ،مبتلا سازد و دایما به هر وسیله و بهانه ای حتی بوسیله دعوت به دین و قرآن و عرفان… لیکن با فراموشانیدن اولویت مطلقه امام حیّ، آدرس و کد غلط و ناقص به آن ها بدهد* اما چنانکه خود او نیز اعتراف می کند: عباد مخلَص خداوند ازین گیجی و گمراهی مستثنی بوده و ابلیس و جنود او هرگز یارای مقابله با انان را نخواهند داشت!

نتیجه تامل در این ایات و روایات یاد شده نیز، به خوبی ثابت می کند که: متاسفانه تا این تاریخ، ابلیس در وفای به عهد خودش موفق بوده و نشان موفقیت او نیز در همین است که هنوز حاکمیت او پابرجاست! به بیان دیگر: دانستیم که ظهور امام ، نیاز من ظهور یاوران مخلَص است و اکنون که ظهور امام محقق نشده است مسلما تلاش جبهه ابلیس ،مبنی بر “دراقلیت نگاه داشتن مخلصین” ، تلاشی موفق بوده و در نتیجه: تنها راه برای شکست جبهه ابلیس و آغاز نهضت مقدس ظهور نیز ، در تقویت و افزونی امت معدوده وعده موصوفه  اهل اخلاص است که بر این اساس، حتی تربیت یک فرد مخلص نیز در این راه تاثیر چشم گیر و گسترده ای در پیشبرد معادلات ظهور خواهد داشت و خود، بخشی از فرج محسوب می شود.

نکته پایانی

فرد نامطلعی، تنها با استناد به یکی از القاب امام زمان (علیه السلام) و با فراموش کردن همه ء اصول قرآنی و روایی دیگر می گفت: امام مهدی ،”ربیع الانام: بهارمردم است” و بر این اساس دمیدن این بهار نیز همچون بهار طبیعت ،موسم خاص خود را می طلبد و نتیجتا، تا رسیدن فصل تاریخی ظهور، هر تلاشی محکوم به شکست خواهد بود. همچنانکه روییدن هر برگ و باری در فصل زمستان، ریشخند برف و باران می شود. او این سخن را در پاسخ اندیشه “مهدویت قائم” *می گفت و اصرار براین داشت که ما موظف و قادربه هیچگونه حرکت و قیامی برای ظهور نخواهیم بود !

پاسخ این است که: بلی امام ،بهار “مردم”! است و هم اتفاقا به همین علت است که تاریخ و تقویم آمدن ایشان نیز در گرو آمادگی خود “مردم” خواهد بود .باری، اگر می فرمودند : امام بهار طبیعت است! آنگاه جای آن بود که گفته شود: پس ظهور امام نیز تنها در گرو شرایط خاص طبیعی و آفاقی است. اما می بینید که از قضا تعبیر به ” بهارمردم ” فرموده اند و این خود می تواند موید این معنی باشد که هر چقدر شیعیان، جان و اندیشه خود را به زاویه تابش خورشید جان ها نزدیک تر کنند، در نتیجه، به دمیدن بهار و شکفتن برگ و بار خویش نزدیک تر شده اند ، چه”ان الله لایغیر مابقوم حتی یغیروا مابانفسهم”…گذشته از آن که وجود روایات متعدد، از جمله نص نفیس خود امام عصر عجل الله تعالی فرجه، در همان توقیع شریف یادشده، وضوح و صراحت کاملی دراین معنا داشته و تا وقتی چنین نصوص روشنی داشته باشیم ، مارا از هر گونه تذوّق و نظرپردازی دراین مساله، بی نیاز خواهند کرد

چنانکه امام صادق علیه السلام نیز در نص روشنی (درهمین خصوص) چنین می فرماید :

تفسیر العیاشی عَنِ الْفَضْلِ بْنِ أَبِی قُرَّهَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ‏ أَوْحَى اللَّهُ إِلَى إِبْرَاهِیمَ أَنَّهُ‏ سَیُولَدُ لَکَ‏ فَقَالَ‏ لِسَارَهَ فَقَالَتْ‏ أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ (هود: ۷۲) فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ أَنَّهَا سَتَلِدُ وَ یُعَذَّبُ أَوْلَادُهَا أَرْبَعَمِائَهِ سَنَهٍ بِرَدِّهَا الْکَلَامَ عَلَیَّ قَالَ فَلَمَّا طَالَ عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ الْعَذَابُ ضَجُّوا وَ بَکَوْا إِلَى اللَّهِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى مُوسَى وَ هَارُونَ یُخَلِّصُهُمْ مِنْ فِرْعَوْنَ فَحَطَّ عَنْهُمْ سَبْعِینَ وَ مِائَهَ سَنَهٍ قَالَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع هَکَذَا أَنْتُمْ لَوْ فَعَلْتُمْ لَفَرَّجَ اللَّهُ عَنَّا فَأَمَّا إِذْ لَمْ تَکُونُوا فَإِنَّ الْأَمْرَ یَنْتَهِی إِلَى مُنْتَهَاهُ.

(خداوند مقرّر فرموده بود که نسل یکی از فرزندان حضرت ابراهیم (یعنی بنی اسرائیل) چهارصد سال گرفتار بلا (وزیر ستم فراعنه ی مصر) شوند . آنگاه این گرفتاری چون عرصه را برای مردم تنگ نمود و ایّام مصیبت بنی اسرائیل طولانی شد، چهل صبح به خداوند متوسّل شدند و گریه و زاری کردند تا این که خداوند موسی و برادرش هارون را به یاری آنان فرستاد و حدود صد و هفتاد سال از چهار صد سال که از گرفتاری آنها باقی مانده بود بخشید .سپس امام فرمود: اگر شما هم مانند بنی اسرائیل عمل کنید (به درگاه خداوند، تضرع و طلب فرج کنید) خداوند فرج را نزدیک خواهد کرد و الّا این امر، تا پایان مدّت مقرّر شده ی آن ادامه خواهد داشت. بحار الأنوار (ط – بیروت) ؛ ج‏۵۲ ؛ ص۱۳۱

در کنار این نصوص قاطع، به این مساله هم توجه کنیم که اساسا یکی از اصلی ترین وظایف عمومی شیعیان عصر غیبت بر اساس روایات بسیار ،عبارت است از “دعا کردن برای تعجیل فرج” چنانکه در توقیع مشهور دیگری نیز به صراحت تمام فرموده اند: فرج شما در همین مساله است؛ اکثروالدعاء بتعجیل الفرج فان ذالک فرجکم . بر این اساس ،از نظر روایات شریف، ظهور امام و برپایی تمدن عظیم الهی موعود، تنها در گرو دعوت و مطالبه جدی خود مردم و (لااقل) دعوت و مطالبه شیعیان آن امام خواهد بود.

وانگهی حقیقت و ماهیت تشیع ، چیزی جز “امام مداری وامت زیستی ” نیست و بنابراین، بر ماست که چه در عصر ظهور و چه در عصر غیبت، به اصلی ترین رسالت خود که همین امام مداری و امت زیستی و “مرابطه” با امام و امت است عمل کنیم و اگر راه و راهبردی جز این داشته باشیم ،در حقیقت از حقیقت ِ “امت بودن” و شیعه بودن خارج شده ایم ! همچنانکه در مباحث مهدویت راهبردی نیز خواهیم گفت: مهدویت راهبردی و اصل امت زیستی و امام مداری، فی نفسه در گرو غیبت و ظهور نیست و دراین موضوع که همان موضوع اصلی تشیع است، هیچگونه تقیید و تخصیصی وجود ندارد. اما و البته بدیهی ست که هر چقدر شیعیان در راهبرد اصلی خود، استقرار و تمرکز بیشتری داشته باشند، طبیعتا از موانع ظهور و دواعی غیبت نیز کاسته تر خواهد شد (این گفتار ادامه دارد) مهدی مشکات آبان ۱۳۹۴

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

*دراصول کافی باب دعا آمده است:کسی به خدمت رسول الله صلی الله علیه واله عرض کرد : یارسول الله ! من تصمیم گرفته ام که دیگر تنها وتنها برای شما دعاکنم ! حضرت فرمود: اذاً کُفی مؤنه دنیاک واخراک یعنی: اگر چنین شود ،همه ء هزینه ء دنیا وآخرت تو [بوسیله ء ما] کفایت خواهدشد!! و چقدراین بیت شاهانه جافظ نیز همرنگ این حدیث نفیس است که :

زمُلک تاملکوتش حجاب بردارند هرآنکه خدمت جام جهان نما بکند/

باری:هیچ مگو هیچ مخواه ای صنم تا همه “لا”گردی وگوید “نعم” ـ م.

* کفاک بعباده الشیطان ان ینقلک من طاعه الی طاعه : برای معبود واقع شدن شیطان، همین کافیست که تورا از عبادتی (که اولویت دارد)به عبادتی دیگر فروبکشاند !ـ امام جوادعلیه السلام

* درخصوص “مهدویت قائم” که در برابر مهدویت فعلی ما (مهدویت قاعد!) قرار دارد نیز پس از این به یاری خداوند گفتار مفصلی خواهیم داشت

بخش نخست

نگارنده: استاد مهدی مشکات




سلوک شیرین/ مهدی مشکات (مقالات دیگران)

بسم الله الرحمن الرحیم

طلوع مهر در برابر صحت مطالب مقالات مسؤول نیست.

یادآوری:

در مقاله “حلقه گمشده” چنین گفته شدکه : تمام طول وعرض تاریخ غیبت ،معلول “آماده نبودن یاران موعود” است وما وقتی به روایات مراجعه میکنیم میبینیم یک سری صفات وخصوصیاتی هست که اگر عده ای ازشیعیان دارای اونها بشن ،بلافاصله ،امام موعودعجل الله تعالی فرجه هم ظهور میکنند !(در اثبات این مدعا روایات متعددی داریم که بعضش را در همون مقاله عرض کردیم ). به هرحال مشتاق شدیم ببینیم این ویژگی ها چی هست ؟متوجه شدیم که مهمترین وکلیدی ترین اونها عبارت است از “خلوص” .همونطور که امام جواد علیه السلام فرمودند:”هرگاه ۳۱۳نفراز اهل اخلاص جمع بشوند خداوند اذن ظهور به مهدی علیه السلام می دهد ” حالا ازونجاکه ما آب اصفهان را خوردیم واصفهانی ها هم معمولا سعی میکنند زرنگ باشن وراه میانبر را پیداکنند گفتیم بریم ببینیم آیا راه میانبری برای رسیدن به مقام مخلَصین وجود داره ؟ دیدیم خداراشکر راه هایی هست .وحالا یکی ازاین راه های مستقیم ومطمأن وکوتاه را که از متن قران کریم وروایات استخراج شده ،به خدمت شما تقدیم میکنیم ودر پایان هم یکی ازمثنوی های قبلی را که در همین رابطه سروده شده ،مجددا عرضه میکنیم وازخداوند متعال تمنای توفیق بر عمل داریم :

راهکار سریع برای رسیدن به خلوص ،عبارت است از:”شکر” !.البته دراین نوشتار توجه داشته باشید که مقصود از شکر ،”شکرکامل ” هست نه فقط شکر زبانی[۱] اما اینکه شکرکامل چیه؟، دروهله نخست یک نوع جهانبینی ست وآدم شاکر کسیست که اولا نگاه متشکرانه به خداوند وبه همه عالم وبه همه مقدرات ومسایل جاری داشته باشه چون همه هستی چیزی جز تجلی حضرت حق نیست .به هرحال شکر کامل وقتی حاصل میشه که تمام ذهن وضمیر وقلب وزبان ورفتار انسان سرشار از رضامندی و سرور نسبت به خدا وخلق خدا شده باشه وچنین مقامی درحقیقت، مقام علیّون و ماورای تصور ماست .وحالانکته ودرواقع مژده ء بزرگ دراینه که ما اگه بتونیم همین حالت را در خودمون ایجاد وحفظ کنیم راه صدساله را خیلی زودتر از دیگران طی میکنیم (ولی اگه شیطان بذاره!)….

به نظرمی رسه مقام شکرواقعی وکامل ، حتی فراتر از “مقام رضا” ست !چون ممکنه خیلی وقتها آدم ازچیزی راضی باشه اما نه درحدی که ازون چیز شادهم باشه وحتی خیلی وقتها ماازچیزی شادمیشیم اما شادیمون درحدی نیست که خیلی اظهار سرور وفرح بکنیم ولیکن وقتی خیلی شکرمیکنیم (البته اگه شکرمون واقعی وکامل باشه)درواقع فوق العاده شاد هستیم وداریم ازشادی منفجرمیشیم .آدما درچنین حالتی رفتارهای مختلفی برای تخلیه ءخودشون انجام میدن ؛ یکی جیغ میکشه یکی رقص میکنه …ولی انسان شاکر که معمولا هم چنین حالتی داره ،عشق بازی میکنه ! پس توجه کنیم : یک فرق شادیِ شاکر با شادی دیگران اینه که شادی دیگران نتیجه ء یک اتفاق وحادثه ء گذران هست وتاوقتی اون علت وعامل شادی وجود داشته باشه شادی میکنه اما به محض اینکه اون علت زایل شد شادی اوهم زایل میشه وبساکه به غصه وعزامنجرمیشه حال اونکه شادی مومن ریشه ش تو خود “وجود” هست وتاوقتی که عالم وجود برقرار باشه ، میوه های وجد وسرور وشکر اوهم باقیه (اُکُلُهادائم) وشادی او هیچوقت کهنه وزایل نمیشه .بله غیرمومنان بنده ومعتاد اسباب وابزارندوفقط تاوقتی اسباب لازم ومورد نیاز وجود داشته باشند احساس خیر وخوبی وشادی می کنند اما موحد واقعی ،سرچشمه اسباب وخیرات وخوبی ها را احساس میکنه وبهش متصل شده واین یعنی معدن بهشت (جنات عدن) .بله جهان آفرینش برای شاکران ،حقیقتا بزم بزرگ شادیه وهمیشه براشون عیده وهمیشه حال نوروزی وبهاری دارن .حتی درحال غم هم ازین لذت بی نصیب نیستند وبه تعبیر حافظ”لذت داغ غم” دارند …

عیشم مدام است از لعل دلخواه/کارم بکام است الحمدلله

**

منم که شهرهء شهرم به عشق ورزیدن /منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن : پس شکر، یک عقبه فکری وفلسفی وعرفانی عمیق داره وفقط یک شادی کور ومقطعی وگذران نیست شاکر واقعی کسیست که درواقع، جهانبینی توحیدی پیداکرده :الحمدلله رب العالمین ! همه چیز را الهی میبینه وهمه تحلیلها ش کاملا مثبته ونتیجه گیریهاش زیباترین نتیجه گیریهاست .او هیچ وقت بدنمیبینه چون همه چیز را ازخدامیدونه قل لن یصیبناالاماکتب الله لنا هومولانا فنعم المولی ..واقعا چه حرف جاودانه وموحدانه ای سعدی زده : به جهان خرم ازآنم که جهان خرم ازوست /عاشقم برهمه عالم که همه عالم ازوست

حالاعنایت کنید اینکه گفتیم “شکرِ کامل ،ازمقام رضا هم بالاتره “،باتدبر دراین سه آیه کریمه هم به همین نتیجه می رسیم:

آیه اول :یک آیه اینه که خداوند میفرماید :قلیل من عبادی الشکور .پس شاکران اقلیت هستند! ازونطرف میدونیم که مخلَصین وسابقون هم دراقلیتند .حالا سوال اینه که آیا این شاکران هم جزوهمون اقلیت سابقون ومخلصون هستند؟ تامل درآیه دوم به این پرسش جواب مثبت میده وثابت میکنه که شاکران واقعی کسی نیستند جز همون مخلصون :

آیه دوم : ثم لاتجداکثرهم شاکرین .ابلیس علیه اللعنه گفت من سرصراط مستقیم میشینم واز روبرو واز پشت سر واز راست وچپ میام وگیج وگمراهشون میکنم وخلاصه کاری میکنم که اکثریت بندگانت شاکر نباشن!”ثم لاتجداکثرهم شاکرین” .حالااین آیه را بخاطرداشته باشید و بعد به آیه سوم توجه کنید تا ببینیم که این شاکرین چه کسانی هستند (تاحالاسه چیز را متوجه شدیم : ۱ـ اکثر بندگان،شاکرنیستند وبنابراین شاکران دراقلیتند ۲ـ بیاد آوردیم که مخلصَان وعبادبرگزیده خداوند هم دراقلیتند. حالا میخوایم بدونیم :آیا این شاکران هم جزو عبادبرگزیده هستند یاخیر؟)

آیه سوم : واما آیه سوم همون چیزیه که دقیقا به مامیفهمونه :هرکس شاکرواقعی بشه درواقع جزومخلصین شده .آیه اینه که ازقول همون ابلیس علیه اللعنه نقل میکنه : قال فبعزتک لاغوینهم اجمعین الاعبادک منهم المخلصین /یعنی من فقط از عهده مخلصین برنمیام واونهارا به هیچ وجه نمیتونم اغواکنم پس درنتیجه هرکس مخلص باشه جزوشاکرینه (چون قبلا گفت :ثم لاتجداکثرهم شاکرین!) .بله ، هر کس به کمال شکر برسه جزومخلصین خواهدبود ..بنظربنده این یک نقشه راه گنجه وما به اذن وعنایت الهی میتونیم ،تنها باتمرکز برهمین شکر ،انشاالله به مقام مخلصین واصحاب المهدی علیه السلام برسیم.[۱] اماچه کسی هست که دراوج ابتلائات ودر هر رنجش وناملایمتی هم شکر کنه ومنطقش منطق “مارایت الاجمیلا باشه “؟…

نتیجه این مطلب را دراین دوبیت میشه خلاصه کرد که :

زده ابلیس به هر گوشه کمــــند

شاکرانِ حق ازین روی کم اند !

چون ازین دام مرخّص باشـــــند:

شاکران بنده ی مخـلَص باشند..

راهکارها (توجه بفرمایید که این راهکارها درطول هم ومکمل هم هستند نه اینکه درعرض هم باشن:)

ا.)یک راه رسیدن به مقام شاکرین اینه که دایما در ارزش واهمیت نعمتهای خداوند فکرکنیم وهرروز باخودمون حساب کنیم که مثلا من اگر ناراحتی قلبی یا کلیوی داشتم یا اگر مثل خیلی ها نمیتونستم رو پاهای خودم راه برم یا اگر چشمم راازدست میدادم یا مثلا اگر الان این امنیت وآرامش در وطن و محل زندگیم نبودحالا چه وضعی داشتم وهمیشه سعی کنیم وضع خودمون را با کسانی که در وضعیت دشوارتری هستند مقایسه کنیم و خلاصه دایما به لطف ورحمت ونوازشهای مستمر خداوند توجه داشته باشیم و حواسمون باشه که اگه خدا میخواست با عدلش برخورد کنه الان میتونست کاری بکنه که ما حسرت یک ساعت آرامش یا یک ساعت خواب خوش یاهزاران حسرت دیگه را داشته باشیم (ولیکن یعفو عن کثیر)…البته این از روش های مقدماتی برای شکرهست ویک رازش دراینه که ما وقتی نعمتهای پیرامونی ومادی اطراف خودمون را خوب نگاه کردیم وحق تشکر را بجا آوردیم درواقع یک سری واحدهای مقدماتی راپاس کردیم وبعد به مراتب ومدارج بالاتر می رسیم ونعمتهای برتر و بزرگتری را نصیبمون می کنند که چنانچه این نعمتهای مادی هم ازدست رفت غم وغصه ای نخواهیم داشت چون چیزهای بهتر وتجربه های شیرین تر ی را دراختیار داریم (درمثنوی زیر هم به این مطلب اشاره شده : “پله پله به ملاقات خدا” /با همین شکر توان رفت ـ بیا…)

ب.) درراهکاراول ،قرارشد دونه دونه نعمتهای خداوند را دقیقا ببینیم واز خود خدای مهربون بخاطرشون تشکرکنیم ودراین راهکار دوم هم که میخوام عرض کنم و فوق العاده مهمه باید همون تشکر را از خود نعمتها داشته باشیم ! مثلا از زمینی که بار مارا تحمل میکنه از بدنمون چشممون گوشمون …از ابزار ی که دراختیارماهستند مثلا از لباسمون از ماشین ،از ظروف ،ازخوراکی ها و…همچنین از پدرومادرو عزیزانمون وخلاصه از”هرکه وهرچه که می بینیشان” …میدونید چرا اینجورتشکر هم لازمه ؟به چند دلیل :یکی اینکه خود خدا این کار رادوست داره وفرمودند:من لم یشکرالمخلوق لم یشکرالخالق . پس ما باید از تک تک مخلوقات خداهم تشکرکنیم وبدونیم از هرمخلوقی که تشکرکنیم یک حلقه تازه ای از زنجیره معرفت وتقرب ما تکمیل میشه (شکر کردی چو به هر مخلوقی/پرشود حلقه ء هرمفقودی ) هرنعمتی یک چشمه ای از فیض خداست وما وقتی ازون نعمت استفاده کنیم فقط یک جرعه ازون چشمه نوشیدیم لیکن اگر باهاش رفیق هم بشیم ورابطه قلبی و ورحیمانه هم با اون پیداکنیم اون وقت قضیه فرق میکنه و حقیقتِ اون چشمه در جان ما وارد میشه ومورد نوازش او وموکلان او قرار میگیریم و سرّ وفیض اون نعمت هم (تاوقتی که باهاش رفیق باشیم )درصحرای جان ما میجوشه . درواقع هم از فیض ناسوتی و هم از فیوضات ملکوتی اون نعمت بهره مند میشیم …وقتی مدتی گذشت واین روحیه ورفتار در ما ملکه شد و با موجودات عالم رابطه رفیقانه ومهربانه برقرار کردیم اون وقت رفتار عالم هم باما کلا عوض میشه ودر متن نوازش ها و بارش های خوب ومثبت جهان وموجودات عالم قرارمیگیریم و به اذن وعنایت الهی مقدرات قشنگی برامون رقم میخوره (لفتحناعلیهم برکات من السموات والارض!) فقط عنایت داشته باشید که اینجور تشکراز موجودات باید در فضای توحیدی باشه تا اثرات خوب دنیوی واخرویش را به درستی تجربه کنیم .منظوراز فضای توحیدی هم اینه که وقتی باهر موجودی رابطه قلبی ورحیمانه پیدامیکنیم کاملا توجه داشته باشم که این یک پرتوی از محبت ورحمت محبوب ما ست درست مثل آدم عاشقی که اگه فرضا یک لباس یا یک خودکار یاهرچیز دیگه از معشوقش هدیه بگیره، هروقت که چشمش به اون شیء میفته اول بیاد معشوق میفته ودلش میلرزه ،اشک توچشمش حلقه میزنه .در واقع هر نعمتی یک ذکری از حضرت محبوب خواهدبود به این آیه دل انگیز توجه کنید: إنما المؤمنون الذین إذا ذکر الله وجلت قلوبهم وإذا تلیت علیهم آیاته زادتهم إیمانا وعلى ربهم یتوکلون (انفال آیه ۲) بعضی مفسرین در تفسیر وجلت قلوبهم نقل میکنند که “وجل” یعنی “احراق السعفه” یعنی بعضی زخمها را دیدید که وقتی التیام پیدامیکنه ولی بعد دوباره یک تلنگرکه بهش میخوره دوباره زخممون تازه میشه واحساس سوزش میکنیم! یا مثال دیگه :کسانی که داغ عزیزی را تجربه کردند وتاآخرعمر هروقت بیادش میفتند آهی میکشند وداغشون تازه میشه …عاشقان خدا هم اینجوری اند که هروقت چیزی از معشوق میبینن وبه یادش میفتند دوباره زخم عشقشون تازه میشه (امام رضا علیه السلام درتفسیر بسم الله میفرمایند :اسم ،از”وَسَم” میاد وبه معنی “داغ کردن “هست پس اسم خدا یعنی داغ خدا (مُهری که قدیمها داغ میکردند وبر گرده برده ها میذاشتند که تا آخرعمر این داغ وعلامت بردگی راداشتند! عاشقان خداوند هم اسم خدا رودلشون چنین اثری داره /داغ تودارد این دلم جای دگر نمیشود)…حالا یادتون نیفتاد به این جمله ازدعای شریف ندبه که : بنفسی انت امنیه شایق یتمنی من مومن ومونه ذکرا فحنا : جانم بفدایت ،تو آخرین امید وآرزوی هر مشتاقی هستی که آرزوی تورادارد ـ هرمرد وزن مومنی که هرگاه به یاد تومی افتد ناله ازجگر سرمی دهد درقرآن کریم مکررا میبینیم که خداوند بعضی ازانبیای عزیزش را با صفت”اوّاب” ستایش میکنه .اوّاب دقیقا به همین معنی ست . یعنی کسی که دایما به خدا برمیگرده واز دیدن هر چیزی بیاد اومیفته و داغ عشقش تازه میشه (اللهم اجعلنا لک من الاوابین الیک)

ج.) راه دیگه هم اینه که دایما وباتضرع از خداوند بخواهیم مارا به مقام شاکران برسونه ودم به دم اذکاری مثل شکرالله والحمدلله را باقلب وزبان تکرار کنیم .مسلما اگر طلب صادقی داشته باشیم به هدف می رسیم .انشاالله

دوبشارت قرآنی وپایانی:

باتامل در ایات متعدد شکر،می فهمیم که این مساله از نظرخداوند متعال اهمیت بسیارزیادی داره ودرواقع خداوند نسبت به شاکر بودن بندگانش خیلی توجه داره .این اهمیت وتوجه ویژه را در چندین آیه میتونیم متوجه بشیم ازجمله درهمون کریمه که فرمود:قلیل من عبادی الشکور .گویی خداوند داره از بندگانش گله میکنه (چقدربندگان شاکر من کم هستند!)

اما دو آیه شریفه دیگه که اهمیت شکررا به خوبی می رسونن ودرواقع دوبشارت بزرگ محسوب میشن ازین قراره:

۱ ـ قل مایفعل الله بعذابکم ان شکرتم وامنتم :بگوخداوند هرگز به عذاب شما اقدام نخواهد کرد اگر شکرگزاربوده ومومن باشید

۲ ـ ان تشکروا یرضه لکم : آنچه ازین کلمات الهی می فهمیم این است که “شکر ما ،پسند ورضایت الهی را درپی خواهدداشت “واین چیز کوچکی نیست .چراکه وقتی خداوند متعال ،چیزی یاکسی را بپسندد قلب مقدس ولی خدا هم همان را انتخاب خواهدکرد وتمام جنود عالم وقوانین عالم هستی نیز اورا می پسندند وچنین کسی در محور محبت ونوازش کائنات قرار خواهدگرفت

……………………………………………………………………

۱٫ مقصود ازشکرکامل هم اینه که تمام حوزه های ادراکی وتحریکی ما سرشار از شکر وسرور نسبت به فعل الهی باشه وهمه زندگی خودمون وهمه اتفاقات وحوادث را هم فعل الهی بدونیم

مثنوی شکرانه

شکر،یک فلسفه ی پنهانی ست

دستگاهی ادبی عرفـــانی ست

هرکه از عشــــق،دلی پُر دارد

ادبیاتِ تشــــــــــــــــــــکر دارد

شکـــر،شیرینیِ ادراکات است

حالتِ روشنیِ مشـــــکات است

شکر،آهنگِ تجـــــــــــدّد دارد

دم به دم جشـــــــــــن تولد دارد

شکر، پیروزیِ بی پایان است

حسِّ آقای گلِ میــــــــــدان است

شکرِ حق بهتر ازین باید کرد

چشم هارا شِــــــکرین باید کرد

شکربا شهدوشِکرمخلوط است

به جهـــان بینیِ ما مربوط است

شـــکر از دیدِ تو برمی خیزد

چیست درکوزه؟ همان می ریزد

تانگاه تو به عالم غضب است

ملـــکوت دل تو عین شب است

ناســــــــپاسی نکنی قهرکنی !

لکّه برآینــــــــــه ی شهر کنی !

شکر،احساس خدا درخاک است

دلِ ناشــــکر ببین غمناک است !

خاک هم حسّ خودش را دارد

ذره ذره همه معنـــــــــا دارد

دلِ هر ذره اگر بگشـــــــایی

هست آیینه ی کیهان رایــــــی *

همه اشیای جهان، همـــپیوند

همگی شــــــکرِ تورا می فهـمند

چشمِ شـــکرِ تو اگر باز شود

به تماشــــــــــــاکده ی راز شود

پشتِ این پرده،تماشاگاهی ست

از تشکـــــربه تماشا، راهی ست

این تماشــاکده ژرفاهوش است

تا تشکـرنکنی خاموش است

شــکرِ هرپرده که زیبا کردید

می توان پرده ی بعـــــــدی را دید

شکرکردی چو به هر موجودی

پرشود حلقـــــه ی هر مفقودی

«پله پله به ملاقات خــــــــدا »

باهمین شـکر،توان رفت – بیا !

هرکه هر لحظه به حمدالله است

سیـــنه اش عین زیارتگاه است

شکر، چون چشمِ تفقُّـــــــد دارد

ره به سرچشمه چو هدهد دارد [۱ ]

************************

*کیهان رای: دارای شعور کیهانی

***

شکر،یک درکِ ” فرامیدانی “ست

مثل یک تجربه ی عرفانی ست

شکر،یعنـــــــــــی که:خدایا دیدیم!

ما اشارات تورا فهمـــــــــیدیم!

نه فقط دانشِ گــــــــــــــندم داریم

ربّنا! با تو تفــــــــــــــاهم داریم..

آری این شکر، نه کارِ همه است

شکر،تنها نه همین زمزمه است

شکر، تسلیم و رضـــا می خواهد

واقعا مرد خـــــــــدا می خواهد

زده ابلیس به هر گوشه کمــــند

شاکرانِ حق ازین روی کم اند ![۲]

چون ازین دام مرخّص باشـــــند:

شاکران بنده ی مخـلَص باشند.. [۳]

***

شکرِ مخلوق هم از شکرِ خــداست

رســــــــمِ نیکان ونیاکانِ شماست

بِه ازین شــــــــــــکرِ خدا باید کرد

شکرِ هرچیز،جــــــــــــدا باید کرد [۴]

بله ، هر ذرّه که دراین را ه است

از«بلــــــــــــی» گفتنِ تو آگاه است

از قلم شــــــکر کنی:«نون» بشود

ناسپاســــــــی بکنی :خون بشود

دلِ نَشکــــــــار*،دمادم خون است

چون به هر خـــــلقِ خدا مدیون است

همـــــــــــــه ذرات، کرامت دارند

گل بگویی، همــــــه گل می بارند

گُل بگو: حــــــــــا لِ توبهتر گرد

بــــــــــد نگویی که ورق برگردد!

***

هیچ تا حــــــــــا ل ، تفکر کردی :

تابه حـــــــــال از چه تشکر کردی ؟!

ازقـلم؟گوش؟زبان؟چشم؟دو دست؟

اززمین؟ آب؟ هوا؟…هرچه که هست؟

ازپدر؟مـــــــــادر؟همسر؟ خویشان؟

هرکه وهرچه که می بینی شـــــان؟

این همه این همه خدمتـــــــکا رند

همه ســــــــــــودای تو درسر دارند

همه از سختـــــــــیِ تو می کاهند

همه خوشبختــــیِ تو می خواهند

از جهان کم بشود یک ســـــرِ مو:

نه تو مـــــــــــــــــانی ونه من مانم و او

از چه می نالی وچون بی تابــــی؟

این همه لطف ندیدی؟ خوابـــــی؟!

چقدَر ناز وتکـــــبر؟ بس نیست؟

کافری کردن وغُـــرغُر…بس نیست؟؟

از چه شـــــکرانه نمی پردازی ؟

با که قهـــری؟ به چه ات می نازی ؟

چقدَر پیــــــــــله ی خود پیچیدن؟

خویش را محـــــــــــــورِ عالم دیدن ؟

آی نطفه ! عَلَقه ! نرمیـــــــــــنه !

به چه بندی؟ ز که داری کیــــــــنه؟

این همـــــــــــه آیه نمی بینی تو؟

همه را سایه …نمی بـینی تو؟!

چه مجال غم وحرص وحسد است

سهم دنیای تو غیر از جسد است؟

نشنیدی مگر « اِنّا لـِـــــــــــلّله»

بندِ شیطان نشـــــــــــوی؟!عبدالله !

***

تونماینده ی «اَلرَّحمانی»

توببین! خوب ببین: «انســـــــــــانی»!

آسمان بر تو تبارک زده است

این دلِ ماه ببین: لک زده است!

هفت خوانی که خدا ، درچیده

هم برای تو تدارک دیده

این جهان بی تو چه دارد معنی؟

نورچشمانِ جهانی یعنی

هرچه خواهی تو، فراهم دارد

این جهان «عشقِ» تورا کم دارد

نکندعشق تو پیچک باشد!

چشمت اندازه ی جلبک باشد!

عشق،از چشمه ی«دید»آمده است

شکر،نور است و نوید آمده است

شکر یعنی که:خدایا «خوب است!»

ونه خوب است فقط- «مطلوب است!»

ونه مطلوب فقط-«محبوب است!»

بدی از دیدِ منِ معیوب است….

شکرکن! دیدِ تو درمان گردد

چشمه ی عشقِ تو جوشان گردد

شکرکن! محرم اسرار شویم

کم کم آماده ی دیدار شویم

آبان۱۳۹۳/مهدی مشکات

این مثنوی را از سیرت وسلوک شاکرانه وشکّرین پدر نیکونهادونیکونامم الهام گرفته و هم به روح بلند وبیدارش تقدیم کرده ام

******************************************************************

*نشکار: اصطلاحی ست محلی، به معنای :ناسپاس یا پنهان کننده ی خوبی وخدمت دیگران

پاورقی ها:

۱- شکر چون چشمِ تعهد دارد ره به سرچشمه چو هدهد دارد:

گفته اند که هدهد توان تشخیص مسیرجریان آب درزیر زمین وکشف محل دقیق آن را داراست. شیخ عطار نیز به همین مناسبت ،درمنطق الطیر خویش ، هدهد راپیشوای پرندگان وسمبل پیر(هادی) قلمداد کرده است

۲-(زده ابلیس به هر گوشه کمند شاکران حق ازین روی کم اند:)

(ابلیس گفت:) …سپس البته از پیش وپسِ آنان واز راست وچپ شان خواهم آمد وآنگاه اکثریت شان را شکرگزار نخواهی یافت! اعراف/۱۷

۳-(چون ازین دام مرخّص شده اند شاکران بنده ی مخلَص شده اند:)

…گفت: پس به عزتت سوگند! هرآینه! حتما! همه ی آنان را از راه به در خواهم کرد .مگر ازمیان آنان

«بندگان مخلَص تورا»! صاد/۸۲و۸۳

۴- شکرِ هرچیز جـدا باید کرد…

شکرِ تو عینِ ” اُکی” کردنِ توست ناسپاسیِ تو ” قی کردنِ ” توست

نِعَم افزون شود از هر” نَعَــــم ” ات کفر، غمـــباد شود روی غم ات

آب را از گله ات گِل نکـــــــــــنی! این بلیط ات ! برو…کنسل نکنی!

زندگی تا نشـــود بربادت

شکر کردن نرواد ازیادت!




شعری زیبا از آقای مهدی مشکات

سلام این اشعار زیبا از آقای مهدی مشکات است. آدم  از خواندن آن سیر نمیشود. در هلهله امدن ازداوج امام علی امیرامومنان و فاطمه زهرا سلام الله علیهما

 

این ملَــکاتِ کلمات من است

این سَکَراتِ صلواتِ من است

برای جشن عروسی حضرت زهرا سلام الله علیها

 


 

شب ، شب وصل شه و شهزاده است

آینه در آینه افتاده است

حلقة منظومه به دستانشان

عِقد ثریا به گریبانشان

حلقه بگوشان همه در هلهله

هفت فلک «امرأةُ السِّلسله»

بزم طرب هر طرف آراسته

کِلکِله در ارض و سما خاسته

لاله به شاباش، عرق ریخته

گل به نکوباش، ورق ریخته

خاک زمین، عرش معلّا شده

جنت فردوس مُحلّا شده

حور و پری سربه‌سر و پربه‌پر

سُندس و استبرق و ململ به بَر

بر سر هر گل طبقات جهاز

در پیِ خاتونِ چمن، سر فراز

صبح سپیداب و سحر وسمه‌کوب

آینه ء ماه به دست غروب

کوری چشم زغنِ لب‌گزان

تیره ء نرگس همه چشمک زنان

سوره ء مریم به گل آموختند

حسرت یوسفْ به دلان، سوختند

دلشدگان، می‌‌زدگان مستْ مست

رگ‌زدگان، پنجه حنا،‌ دستْ دست

خال لب و آتش لعل بتان

مجمر اسپندِ عروسی‌کنان

دامن شاباشیِ این ژاله‌ها

یال عرق کردة آلاله‌ها

سرزده از شیشه ء گلهای رنگ

نیم‌‌‌تنه ، پیکرحورانِ شنگ

بادصبا مشک‌فشان لب گرفت

گونه ء گلنار ببین! تب گرفت

سبزه و آیینه تضایف کنید

مغبچگان! باده تعارف کنید

لاله‌وشان، باده کشان آمدند

لشکر کبّاده‌کشان آمدند

نارونان، طُرّه‌کشان ، پیچ پیچ

پایْ‌وران ، دسته ء سروان ،بسیچ

نعل در آتش زده چونان حَرون

هنگِ شقایق عقب نسترون

افسرگل در پی شمشاد، شاد

بوسه به سر دوشیِ داماد داد

لاله کمر بسته، چنان سرمه‌دان

غنچه لب آورده برای دهان

لُعبَتکان نذرِ نباتی دهند

باده ء نابِ صلواتی دهند

ژاله به دامان گل و در مثل:

مریمِ عذرای مسیحا بغل

شاخه ء شمشاد ،صلا می‌کند

نرگس مخمور ،حیا می‌کند

سروِ قدافراشتگان ،ساقدوش

سنبلِ پاکیزه‌تنان ، پایجوش

مطربَکان دست برافراشتند

لاله‌رخان مقنعه برداشتند

بلبل و دستان به طریق سپند

بوسه ء دزدانه به گل می‌زنند

گلشکر لعل بت می فروش

بُرده قرار از دل و از جوش، هوش

آخته از دشت زهر سو، گلی

تافته هر کس به برِ سوگلی

هر که دلی داشت به کاری گرفت

تُنگ شرابی و کناری گرفت

تا به سر اِکلیلِ هُمایی زنند

هر مَلکی پر به هوایی زنند

چرخ و فلک غرق شهابند و نور

رقص زمین، رقص زمان، رقص نور

خاک، سبَق برده ز عنبر مگر

خامه رمق خورده ز شکّر مگر؟

این چه هوایی ست که دم می‌زند

شعله به صحرای عدم می‌زند

پنجره ء غیب، ورودی شده

حالت عشاق، شهودی شده

سروِ به پاخاسته مشّائی است

لاله ء اشراق، تماشایی است

خالِ که و حبّه ء افیونِ کیست

بید، در این همهمه مجنون کیست؟

پرچم مجنون، دلِ بیدم گرفت

لرزه بر اندام شهیدم گرفت

فصل دل و فصل گل سوسن است

فصل ظهور است دلم روشن است

غلغل اِسپَرغمِ وحشی‌ست این

جشن بهشتی‌‌ست مگو چیست این

این ملَکاتِ کلمات من است

این سَکرات صلوات من است

کور شوم لال شوم کرشوی

گر که مجازی بوَد این مثنوی

باده ء شعر از حرم آورده‌اند

میکده‌ها نیز کم آورده‌اند

وسمه به ابروی، کشیدند باز

بند دلم را ببریدند باز

قهقهه ء کبک، سکوتم شکست

خنده ء مینا، ملکوتم شکست

چشم دلم، وهْمِ تشرّف گرفت

وصله ء گل، دامن یوسف گرفت

یوسف گل‌پیرهنان، یاعلی

خسرو شیرین‌سخنان، یاعلی

ای لب تو معدن قند و شکر

خال تو سودای نخیل نظر

خال تو بر لعل تو ،مَک می‌زند

بر جگر لاله نمک می‌زند

مدح تو گفتن همه رنج است و بس

بلبل طبعم تو ببین در قفس!

باده ء شعرم عرقی بیش نیست

جز ورقی تحفه ء درویش چیست؟

کِلک مرا جوهر اعجاز کو؟

ناطقه ء حافظ شیراز کو؟

دست بشویم دگر از این هوس

حاصل من «دست و ترنج» است و بس

این‌همه گل گویم و غلغل کنم

بو که جلال تو تحمل کنم

سوز جگر تا نزند آتشم

باده ء اشعار طَری می‌کشم

باده ولی داغ ترم می‌کند

گل‌به‌گلی ، شعله‌ورم می‌کند

این همه گفتیم و نگفتیم هیچ

ذرّه کجا و شَهِ گردون‌بسیچ

نزد عسل، عرضه ء شکّر چرا

خیمه به صحرای غضنفر چرا؟

تا که مگر در نظرت گل کنم

چاره همان به، که تغافل کنم!…

هلهله این جشنِ گلِ مطلق است

در تب عشقم، هذیانم حق است

جشن چمن، جشن دَمن، جشن باغ

جشن چراغانی گلهای داغ

عقرب شب از قمر انداختند

برقع مهتاب برانداختند

کوکب سعد از پی رخشندگی

آمده بر موکب فرخندگی

می‌‌شکفد پنجه ء مریم، گریب

می‌شکند جادوی «کفّ الخضیب» /کف الخضیب :نمادفلکیِ فراق

طالع زرّین عروس پگاه

سرزده از حجله ء مشرق چو ماه

چتر سپید سحری بر سرش

تسمه ء زرّینْ‌کمری در برش

شامِ عزادار ،کفن کرده صبح

پیرهن بخت به تن کرده صبح

گوهر تسبیحِ که بگسیختند

نُقل کواکب به زمین ریختند؟

خوشه ء الماس تراشیده‌اند

یا گلِ زوفاست که پاشیده‌اند؟

غرق شقایق چمن آذین ببین

دست برآور، گلِ ” آمین ” بچین

حضرت داماد و عروس آمدند

شادی ایشان صلواتی بلند!

ناز عروسی که نماید جلوس

حامل عرش آمده بر پایْ ‌بوس

در صف سبّوحگران ،جبرئیل

از طرف محضرِ «نعم‌الوکیل»

عاقد این وصلِ الهی شده

شاهد آیینه ء شاهی شده

مرغ سحر «صبّحک الله» گو

سنبل تر «طیّبک الله» گو

آینه در آینه انگیختند

باده ء وحدت به سبو ریختند

غنچه ء محجوبه چه گل کرده است

روی در آیینه ء کلّ کرده است

داغ حنا می‌دمد از گونه‌اش

هُرم حیا از نفس پونه‌اش

تاکه بچیند گل باغ «بلی»

«زیرْزبانی» بده یا مرتضی

مُشتلق باد صبا را بده

شیرخدا «شیربها» را بده

ششدره ء بخت به فرزین بزن

چرخ زره پوش به «کابین» بزن

تا که بسایند سر نوعروس

شاخه ء قندِ قلمت را ببوس

ای لب تو بین کلامت شکر

خال تو اسپند و حدیثت شرر

خطبه بخوان تا خُمشان «أَلَست»

جام بلی دست بگیرند

صاعقه در جان خلایق بزن

شقشقه در خون شقایق بزن

روشنی چشم به ابرو بگو

شیشه ء غم بشکن و یاهو بگو..




نظریه زمینه ای (مقالات دیگران)

نظریه زمینه ای (گراندد تئوری) یک روش پژوهشی اکتشافی (Exploratory) است و به پژوهشگر امکان می‌دهد در مواردی که امکان تدوین فرضیه وجود ندارد بجای استفاده از تئوری‌های از پیش تعریف شده (Grand Theories) خود به تدوین یک تئوری جدید (Theory Development) اقدام کند. این تئوری جدید نه بر مبنای نظر شخصی پژوهشگر که در واقع بر اساس داده‌های گردآوری شده از محیط واقعی و در شرایط واقعی تدوین می‌شود. به بیان دیگر، گراندد تئوری روشی است برای کسب شناخت پیرامون موضوع مورد مطالعه، موضوع یا موضوع‌هایی که قبلاً تحقیق جامعی در مورد آن انجام نشده و دانش ما در آن زمینه محدود است.
گراندد تئوری عبارت است از فرآیند ساخت یک نظریه‌ی مستند و مدون از طریق گردآوری سازمان‌یافته‌ی داده و تحلیل استقرایی مجموعه داده گردآوری شده به منظور پاسخ‌گویی به پرسش‌های نوین در زمینه‌هایی که فاقد مبانی نظری کافی برای تدوین هرگونه فرضیه و آزمون آن هستند “. واژه‌ی گراندد در گراندد تئوری نشانگر آن است که هر تئوری که بر اساس این روش تدوین می‌شود بر زمینه‌ای مستند از داده‌های واقعی بنیاد نهاده شده است.
سابقه‌ی گراندد تئوری به سال ۱۹۶۷ برمی‌گردد هنگامی که دو پژوهشگر در حوزه مطالعات پرستاری و پیراپزشکی به نام‌های گلیزر و استراس (Glaser and Strauss) در مورد ایده‌ها و نگرش‌های بیماران بستری در بیمارستان تحقیق می‌کردند؛ این دو در سال ۱۹۶۷ کتابی تحت عنوان کشف گراندد تئوری (Discovery of Grounded Theory) منتشر کردند.تأکید مجدد بر این نکته نیز ضروری است که گراندد تئوری یکی از انواع عمده پژوهش‌های کیفی محسوب می‌شود. این پژوهش‌ها در جستجوی فهم نگرش‌ها، رویکردها، احساسات و چگونگی و چرایی تعامل انسان‌ها با یکدیگر و با محیط اطراف خود هستند.

 

چگونگی اجرای گراندد تئوری

گراندد تئوری روشی نظام‌مند و منسجم است. گردآوری داده‌ها در گراندد تئوری ممکن است به روش‌های متعددی از جمله مصاحبه ، بررسی اسناد و مشاهده حاصل شود؛ داده به هر شکل که گردآوری شود ترجیحاً باید کیفی و مفصل باشد، در واقع نظریه بر اساس داده بنا می‌شود. داده‌های گردآوری شده در پژوهشی که مبتنی بر گراندد تئوری است در واقع اجزای سازنده‌ی تئوری در دست تدوین را تشکیل می‌دهند. بنابراین در نخستین قدم لازم است که پژوهشگر با شناسایی مفاهیم مستتر در دل این مجموعه‌ی گردآوری شده، آن را به کوچک‌ترین اجزاء مفهومی تقسیم کند. این فرآیند را که نخستین گام در تحلیل داده در گراندد تئوری محسوب می‌شود اصطلاحاً کدگذاری می‌نامند.

 

کدگذاری داده

در نخستین مرحله از کدگذاری که کدگذاری باز نامیده می‌شود پژوهشگر با مرور مجموعه داده‌های گردآوری شده تلاش می‌کند که مفاهیم مستتر در آن را باز شناسد. این مرحله باز نامیده می‌شود چرا که پژوهشگر با ذهنی باز به نامگذاری مفاهیم می‌پردازد و محدودیتی برای تعیین کدها قائل نمی‌شود. هدف از کدگذاری باز تجزیه مجموعه داده‌ی گردآوری شده به کوچک‌ترین اجزاء مفهومی ممکن است. وظیفه‌ی بعدی محقق مقایسه و دسته‌بندی مفاهیم استخراج‌شده از دل داده است که در دو مرحله بعدی یعنی کدگذاری محوری و انتخابی انجام می‌شود.
در کدگذاری محوری فرآیند اختصاص کد به مفاهیم موجود در داده از حالت کاملاً باز خارج می‌شود و شکلی گزیده به خود می‌گیرد. در واقع پس از انجام کدگذاری باز پژوهشگر می‌تواند محورهای اصلی در مجموعه داده‌ها را مشخص کند و مرحله بعدی کدگذاری را حول این محورها انجام دهد. در آخرین مرحله از کدگذاری که به کدگذاری انتخابی معروف است پژوهشگر با توجه به کدها و مفاهیم شناسایی شده در دو مرحله قبل به استحکام بیشتر فرایند کدگذاری می‌پردازد و با تأکید بر بخش‌هایی که در تدوین تئوری می‌توانند نقش مهم‌تری ایفاء کنند به تسهیل مراحل بعدی کمک می‌کند.

 

یادداشت‌برداری

پژوهشگر همزمان با گردآوری داده‌ها به ثبت اندیشه‌ها و تفسیر خود از تعامل با داده می‌پردازد و این نیز یک فرایند مستمر و پیوسته است. به بیان دیگر لازم است تعامل مستمر با داده‌ها به شکلی نظام‌مند تدوین شود. این امر به کمک روشی تحت عنوان یادداشت‌برداری یا فیش‌برداری میسر است.
در گراندد تئوری کار گردآوری داده تا زمانی ادامه می‌یابد که پژوهشگر اطمینان حاصل کند که ادامه گردآوری چیز تازه‌ای به دانسته‌های او نمی‌افزاید؛ بنابراین پژوهشگر ناگزیر است گردآوری داده را تا رسیدن به نقطه اشباع (Saturation Point) ادامه دهد. یکی از نشانه‌های رسیدن به نقطه اشباع روبروشدن با داده تکراری (Repetitive or Duplicated Data) است.

 

نگارش و تدوین تئوری

آخرین مرحله در تحلیل داده‌ها نگارش و تدوین نهایی تئوری است؛ قبل از این مرحله پژوهشگر سه مرحله کدگذاری (باز، محوری و انتخابی) و یادداشت‌برداری را انجام داده است. در این مرحله تصویر پژوهش برای پژوهشگر از همیشه روشن‌تر است؛ آخرین وظیفه‌ی گراندد تئوریست این است که آن چه او از این تصویر می‌بیند را برای سایر افراد به تصویر بکشد. این تصویر نهایی قادر است که به پرسش‌های پژوهش پاسخ دهد و خود منشاء تولید پرسش‌های تازه شود. علاوه بر آن به کمک تئوری ساخته‌شده طی فرایند گراندد تئوری می‌توان فرضیه‌هایی تدوین کرد که پژوهش‌های بعدی به آزمون آنها بپردازد. به بیان دیگر گراندد تئوری نه برای آزمون فرضیه که روشی برای تولید آن است.

 

بحث و نتیجه

گراندد تئوری روشی است برای طی‌کردن مسیری که از گردآوری داده آغاز می‌شود و با تحلیل نظام‌مند آن ادامه می‌یابد و به تولید دانش ختم می‌شود. مادامی که داده‌ی گردآوری‌شده مستند و عاری از نقش باشد تئوری تولید شده بر اساس گراندد تئوری قابل اطمینان و استناد است. گراندد تئوری با طرح پرسش یا پرسش‌های پژوهشی آغاز می‌شود، با گردآوری داده و در طول زمان شکل می‌گیرد و با ارائه‌ی نظریه به ثبات و قوام می‌رسد اما در این نقطه متوقف نمی‌ماند. یک پروژه پژوهشی مبتنی بر گراندد تئوری زمانی با موفقیت انجام می‌شود که محصول پژوهش نه تنها پاسخ به پرسش‌های اولیه آن باشد بلکه خود پرسش‌های جدیدی تولید کند که موضوع پژوهش‌های بعدی قرار گیرد.

 




علوم شناختی قسمت اول (مقالات دیگران)

علوم شناختی
علوم شناختي يکي از دانشهاي نو است که در کنار نانوتکنولوژي، بيوتکنولوژي، فناوري اطلاعات مجموعه دانشهاي همگرا را که [2]NBIC نام گرفته اند تشکيل مي دهند. اين رشته از زيرمجموعه هاي علم اعصاب[3]، روان شناسي، زبان شناسي، هوش مصنوعي و فلسفه ذهن تشکيل گرديده است و کاربرد وسيعي در رشته هاي فرعي مانند پزشکي، آموزش و پرورش، جامعه شناسي، سياست، علوم اطلاعات، ارتباطات و رسانه هاي گروهی، مهندسي پزشکي، مهندسی فرمان و کنترل و حتي علوم دفاعي و جنگ پيدا کرده است. مؤسسات تحقيقاتي و دانشگاههاي بسياري به تحقيق در زمينه علوم شناختي اشتغال دارند و در تلاشند تا راز بزرگترين سرمايه آدمي يعني مغز و ذهن را كشف كنند و کاركردهاي آنرا به عنوان عالي ترين و پيچيدهترين وديعه الهی بشناسند.
تاکنون دانشمندان عصب شناس، زبان شناس، روانشناس، فيلسوفان ذهن و نظريه پردازان علم رايانه با كمك هم و در تعامل با يكديگر توانسته اند گامهاي با ارزشي را در جهت كشف و تبيين كاركردهاي شناختي مغز انسان بردارند، به طوري كه در مدت كوتاه سه الي چهار دهه اخير يافته هاي گرانبهايي را براي ما به ارمغان آورده اند. به همين جهت، آنها دهه 1990 را دهه مغز ناميدند با اين اميد كه با بسيج امکانات علمی و تلاش همگانی بتوانند بيش از پيش به دنياي اسرار آميز مغز پي برند.
سرمايه گذاري کشورهاي پيشرفته در زمينه اين دانش نو بسيارچشمگير است و رقابت شديدي در دست يابی به اسرار مغز و استفاده کاربردي از آن در ميان کشورها وجود دارد. در کشور ما در حاليکه در زمينه نانوتکنولوژي، بيوتکنولوژي و فناوري اطلاعات سرمايه گذاري مناسبی انجام گرفته و پيشرفتهای قابل توجهي به دست آمده است، ولي در زمينه عضو چهارم دانشهاي همگرا، يعني علوم شناختي هنوز اقدام متناسبی انجام نگرفته است. عليهذا، جا دارد نسبت به اين دانش نو به عنوان يک دانش مادر که بي ترديد تأثيرات شگفت آوري بر بسياري از حوزه هاي انساني بر جاي خواهد گذاشت توجه شده، سرمايه گذاري بيشتری در توسعه اين دانش نو انجام گيرد.
علوم شناختي همانند تمامي شاخه‌هاي معرفت بشري از پاراديم خاصي پيروی می کند. دانشمندان علوم شناختي ذهن انسان را شبكه پيچيده‌اي مي دانند كه اطلاعات را دريافت، نگهداري و بازيابي مي‌كند و مي‌تواند آن را تغيير شكل يا انتقال دهد. عمليات فوق را پردازش اطلاعات و اين پارادايم را رويكرد پردازشي[4]مي‌خوانند.
از ديد علوم شناختي ذهن را مي‌توان با تساهل همچون ‌نوعي رايانه دانست. در رايانه اطلاعات توسط دستگاههاي ورودي مانند صفحه كليد يا مودم وارد سامانه مي‌شود و سپس عمليات متفاوتي برروي آن انجام مي‌گيرد. اطلاعات وارد شده را مي‌توان در رايانه ذخيره و توسط نرم افزار پردازش كرد. نتيجه اين پردازش مي‌تواند به خروجي رايانه تبديل گردد.
به همين شكل، اطلاعات از جهان خارج توسط گيرنده‌هاي حسي ما (مثل بينايي يا شنوايي) به داخل شبكه پردازشگر (ذهن) راه مي‌يابد، در حافظه نگهداري مي‌شود و در فرايند تفكر پردازش مي‌گردد. خروجيهاي اين پردازش مي‌تواند گفتار يا رفتار حركتي باشد. البته، بايد توجه داشت كه اطلاعات در اين رويكرد معناي بسيار وسيعي دارد وشامل تمامي دريافتهاي انسان از جهان خارج به‌علاوه تمامي مفاهيم و ادراكاتي می شود كه در درون ذهن انسان به ‌صورت فطري يا اكتسابي وجود دارد.
كوشش براي فهم و درك ذهن و کاركرد آن دست كم به دوران يونان باستان و زماني باز می گردد كه فلاسفه‌اي چون افلاطون و ارسطو سعي در توضيح طبيعت شناخت بشري داشتند. بررسي ذهن تا قرن نوزده ميلادي كه مقارن با پيدايش روان‌شناسي علمي بود، همچنان در حيطه فلسفه باقی ماند. مكاتب اوليه روان‌شناسي علمي نيز بيشتر متمركز بر بررسي جريانهاي درونی ذهن از طريق خودكاوي يا درون‌نگري[5]بودند. دانشمندان اين مكاتب پس از آموزشهاي لازم به آزمودنيها از آنها مي خواستند جريانهاي دروني ذهن خود را به دقت گزارش كنند تا بدين ترتيب سير و الگوي جريانات مزبور را ترسيم و تشريح نمايند.
چند دهه پس از ظهور اين علم، مكتب رفتارگرايي[6]به رويكرد غالب در روان‌شناسي تبديل شد و نگرشي كاملاً‌ متفاوت با مكاتب قبلي داشت. رفتارگرايان وجود و بررسي جريانهاي دروني ذهن را اساساً ناديده می گرفتند و معتقد بودند روان‌شناسي بايد محدود به بررسي پديده هاي قابل مشاهده، مانند محركات بيروني و پاسخهاي رفتاري موجود زنده به آن محرکها باشد. بدين ترتيب بحث و بررسي در مورد ساز و كارهاي دروني ذهن عملاً براي چند دهه، حداقل در مجامع علمي آمريكا مسكوت ماند.
در اواخر دهه 50 و اوايل دهه 60 قرن بيستم ميلادي دانش مربوط به مطالعه ذهن دچار تحولی شگرف شد. در اين سالها دانشمندان حوزه‌هاي متنوعي چون علم اعصاب ، زبان‌شناسي، روان‌شناسي، هوش مصنوعي و فلسفه متوجه شدند كه همگي سرگرم حل مسائل مشتركي در مورد كاركرد ذهن هستند و رهيافتهاي متفاوت آنان در جهت حل اين مسائل می تواند مكمل يكديگر باشد. اين انديشمندان معتقد بودند كه مي‌توان با روشهاي غيرمستقيم به بررسي و تحقيق در باره فرايندهاي ناپيدای ذهن پرداخت و محدود كردن روان‌شناسي به بررسي رفتارهاي قابل مشاهده، آن‌طور كه رفتارگرايان معتقد بودند عملي نادرست است.
در واقع نگاه اين محققين به ذهن مبتني بر بررسي بازنمودهاي ذهني[7] و نحوه پردازش آنها بود. همكاري و همفكري آنها نهايتاً منجر به پديد آمدن دانشي ميان رشته‌اي شد كه امروزه آن را علوم شناختي مي نامند.
با تشكيل انجمن علوم شناختي[8]و انتشار نشريه علوم شناختي[9] در آمريكا پايه‌هاي اين دانش نو در دهه 1970 نهاده شد. در دهه 1990 يا دهه مغز نيز پيشرفت سريع و چشمگير فناوری تصويربرداري و مطالعه مغز و پيدايش ابزارهايی مانند fMRI[10],[11]PET, [12]MEG موجب شد علوم اعصاب سهمی جدي تر در پيشرفت علوم شناختي داشته باشد. در حال حاضر بيش از 60 دانشگاه در آمريكاي شمالي، اروپا، آسيا و استراليا مشغول تربيت دانشجويان و محققين اين رشته هستند و نيز بسياري از مراكز علمي ديگر دروس مربوط به اين رشته را ارائه می کنند. به هر صورت، فعاليتهاي علمي، نظريه پردازي و اكتشافات در اين دانش به صورت تصاعدي در حال رشد است.
در زير پس از معرفي زير شاخه‌هاي اصلي علوم شناختي به توضيح مختصر حوزه های كاربردی آن مي‌پردازيم.

روان‌شناسي شناختي[13]
روان‌شناسي شناختي مكتبي است كه به بررسي فرايندهاي دروني ذهن از قبيل حل مسئله، حافظه، ادراك، شناخت، زبان و تصميم گيري مي‌پردازد. موضوعاتي ازاين قبيل كه انسان چگونه و با چه ساختاري به درك، تشخيص و حل مسئله مي‌پردازد و اين كه ذهن چگونه اطلاعات دريافتی از حواس (مانند بينايي يا شنوايي) را درك مي‌كند و يا اينكه حافظه انسان چگونه عمل مي‌كند و چه ساختاري دارد؛ از عمده مسائل قابل توجه دانشمندان اين رشته مي‌باشد. محققين روان شناسی شناختی به ذهن همچون دستگاه پردازشگر اطلاعات مي‌نگرند و رويكرد آنان به مطالعه مغز و ذهن برپايه تشابه عملكرد مغز با رايانه است. روان‌شناسي شناختي از دو جنبه با مكاتب روان‌شناسي قبلی تفاوت اساسي دارد:
1- برخلاف مكاتب روان‌شناسي‌ كلاسيك از قبيل روان‌شناسي فرويدي، از روش تحقيق علمي و بررسی موارد قابل مشاهده استفاده مي‌كند و روشهايي چون درون نگري را به كار نمي‌برد.
2- برخلاف روان‌شناسي رفتارگرا، فرايندها و پديده‌هاي ذهني، چون باور، خواست و انگيزش را مهم دانسته ، مورد مطالعه قرار مي‌دهد.
از زير مجموعه هاي روان شناسي شناختي مي توان رشته هاي نوروسايکولوژي، روان شناسي باليني، روان شناسي تربيتي، روان شناسي قانوني، روان شناسي سازماني و صنعتي با گرايشهای شناختی را نام برد.

علم اعصاب شناختي[14]
اين حوزه به بررسي مغز و فعاليت‌هاي آن مي‌پردازد. در حالي‌كه روان‌شناسي شناختي وقايع ذهني را مستقل از فعاليت مغزي بررسي مي‌كند، رويكرد علم اعصاب شناختي بر اين پايه استوار است كه فعاليتهاي ذهني برخاسته از فعاليتهاي مغزي است و بدين ترتيب توضيح فرايندهاي شناختي مستلزم گردآوري اطلاعات درباره مغز مي‌باشد.
هدف علم اعصاب شناختي فهم ماهيت و ساختار فعاليتهاي ذهنی است. رويكرد اين علم به ذهن رويكردی پردازشي است به اين معني كه فعاليتهاي ذهني براساس نحوه پردازش خرده سيستمهايي توضيح داده مي‌شود كه هريك مسئول انجام يك فعاليت ذهني به‌خصوص، مثل خواندن يك كلمه يا جمله، بازشناسی بصري اشياء يا انسانها، و يا حل مسائل رياضي مي‌باشند. اين خرده سيستمهاي پردازشگر براساس الگوهاي فعاليت مغزي و اطلاعات ساختاري مغز تبيين مي‌شوند. دانشمندان اين رشته از روش‌هاي متنوعي براي مطالعه مغز استفاده می کنند، از قبيل بررسي تاثير داروها و مواد شيميايي روي مغز (نوروفارماكولوژي)، ثبت نوارهاي مغزي (ERP[15],[16]EEG)، ثبت تحريك سلولي[17]، تحريك مستقيم مغز حين عمل جراحي، مداخله غير مستقيم در عملكرد مغز (TMS[18]) و تصويربرداري پيشرفته با استفاده از ابزارهايی مانند fMRI, PET و MEG .
اين رشته كه در دهه 1990 به پيشرفتهاي قابل توجهي دست يافت همچنان به رشد خود ادامه مي‌دهد و علاوه بر بررسي مسائل كلي شناختي مانند حافظه،‌ توجه، هشياري، يادگيري و غيره، داراي زيرشاخه‌هاي متعددي شده است که از جمله مي توان به حوزه های بين رشته ای عصب شناسی روان پزشکي[19]، عصب شناسی زبان شناسي[20]، عصب شناسی علوم اجتماعي[21]، عصب شناسی اقتصاد[22]، عصب شناسی بازاريابي[23]، عصب شناسی زيبايي شناسي[24]، عصب شناسی الهيات[25] اشاره کرد.

زبان‌شناسي شناختي[26]
در زبان شناسي شناختي زبان همچون يك جزء اساسي شناخت انسان، کارکردی شناختي تلقي مي‌گردد. از اين منظر زبان هم محصول تفكر است و هم وسيلة تفكر.
زبان‌شناسي شناختي از ساختار ظاهري زبان فراتر رفته، و به بررسي عمليات بنيادي بسيار پيچيده‌تری مي‌پردازد كه موجد دستور زبان، مفهوم سازي، سخن گفتن و تفكر است. رويكرد نظري اين حوزه بر پايه مشاهدات تجربي و آزمايشهاي علمي روان‌شناسي و علم اعصاب استوار است و هدف آن فهم چگونگي بازنمايي اطلاعات زباني در ذهن، چگونگي يادگيري زبان، چگونگي درك و استفاده از آن و چگونگي ارتباط اجزاي سازنده شناخت است.
برخي از زير شاخه‌هاي اختصاصي زبان شناسي شناختي عبارتند ازمعناشناسي واژگاني، رويكرد شناختي به دستور زبان و استعاره هاي شناختي.

فلسفه ذهن[27]
فلسفه ذهن شاخه‌اي از فلسفه است كه به مطالعه ماهيت ذهن، فعاليتهاي ذهن، خصوصيات ذهن، هشياري و رابطه آنها با بدن مادي مي‌‌پردازد. نقش فلسفه در علوم شناختي فراتر از نقشي است كه فلسفه در علوم ديگر دارد. فلسفه، در حوزه‌هاي مختلف معرفت بشري با پرسش سوالات اساسی و تهيه پاسخ آنها علوم مختلف را پايه ‌ريزي می کند، به طوری که پس از شکل گيری دانشي كه قادر به پاسخگويي به آن سؤالات باشد، يك قدم از آن حوزه عقب مي‌نشيند.
اما فلسفه ذهن در علوم شناختي نقشي فراتر از پايه‌ريزي اين علم از طريق پرسشهاي اساسي دارد. بسياري از رويكردهاي بنيادي كه اكنون در علوم شناختي نقش محوري دارند محصول نظريه‌پردازي منطق‌دانان و فلاسفه مي‌باشند.
البته، فلاسفه ذهن نيز به نوبه خود از پيشرفت علوم شناختي برای پيشبرد نظريه‌هاي خود بهره برداری مي‌كنند. بدين ترتيب فلسفه ذهن نه تنها در پايه‌ريزي علوم شناختي نقش به‌ سزايي داشته است، بلكه به‌عنوان يك جزء اصلي تشكيل دهنده علوم شناختي، با ساير علوم تشكيل دهنده اين حوزه رابطه متقابل و پويايي دارد.

حوزه هاي کاربردي علوم شناختي
بي ترديد از آنجا که حيات انسان و جامعه وابسته به کارکردهاي مغزي اوست، شناخت ما از مغز و ذهن مي تواند تأثير به سزايي بر همه ابعاد حيات انسان داشته باشد. در اين ميان هوش مصنوعي و ساخت رايانه هايي که بتواند وظايف انسان را انجام دهند، پزشکي و جبران آسيبهاي مغزي و شناختي، آموزش و پرورش، سلامت رواني و اجتماعي، سياست و افکار عمومي، امنيت و دفاع، اقتصاد و بهزيستي، مهندسي و رابطه انسان و فناوري از اهميت بيشتري برخوردارند. همه اين حوزه ها با علوم شناختي رابطه اي تنگاتنگ دارند و به همين دليل رشته هايي چون هوش مصنوعي، آموزش و پرورش شناختي، روان درماني شناختي، شناخت اجتماعي و روان شناسي سياسي، روان شناسي تحليل اطلاعات و رسانه هاي گروهي، علوم دفاعي شناختي، اقتصاد شناختي، مهندسي شناختي و غيره پديد آمده اند تا با استفاده از يافته هاي علوم شناختي در باره مغز و ذهن انسان، زمينه استفاده بهينه از اين وديعه الهي را فراهم ساخته، کاستيهاي آنرا جبران و از بروز خطاهاي ذهني انسان جلوگيري نمايند. در زير به برخي از اين حوزه هاي کاربردي مختصراً اشاره می شود:

مداخله تشخيصي و درماني
با استفاده از يافته هاي علوم شناختي مي توان زمينه های بالقوه اختلالاتي مانند خوانش پريشي[28] و درخودماندگي[29] را در كودكان از طريق تصوير برداري عصبي[30] پيش بيني كرد و با انجام مداخله به موقع عصب شناختي و تصوير برداري مجدد از آن، از ترميم آن مطمئن گشت. اينگونه مداخلات عصب شناختي راه را براي معالجه بسياري از كاستيهاي عصبي باز مي كند و فصل جديدي را در علم اعصاب پديد خواهد آورد.
از جمله اين مداخلات دستكاري ژنتيك و كاشت سلولي است. اينك به منظور تقويت عصبي و رفع كاستيها و فساد عصبي، دانشمندان در حال تجربه دستكاري ژنتيك سلولهاي عصبي، كاشت آن و سلول درماني يا پيوند عصبي هستند. يكي از دانشمندان علم اعصاب به نام مارتا فرح مي گويد: “بيست سال پيش معقول به نظر نمي رسيد كه دانشمندان علم اعصاب در باره نمايه هاي مغزي مربوط به راستي در برابر دروغ، حافظه قابل ارزيابي در برابر حافظه كاذب، احتمال ارتكاب جنايات خشونت بار در آينده، سبكهاي استدلال اخلاقي، نيت همكاري و حتي محتواي خاص آگاهي، حتي پيشنهادهايي داشته باشند. امروز نيز معلوم نيست براي بيست يا پنجاه سال بعد چه خواهيم داشت”[31].
آنچه قطعي است شروع مداخله عصبي در مورد حيوانات است كه تا به حال نتايج چشمگيري داشته است. براي مثال، محققان موسسه مطالعات زيست شناختي سالك[32] و دانشگاه كاليفرنيا در سنديگو موفق شده اند از دست دادن حافظه را در موشها با جلوگيري از توليد نوعي پروتئين كه در ايجاد پلاكهاي[33] مغزي موثر است، كنترل كنند[34]. يا در كشور خودمان همپاي برخي از كشورهاي پيشرفته تحقيق در باره كشت و كاشت سلولهاي عصبي و ترميم سلولهاي فاسد شده از طريق سلول درماني در سطح آزمايشگاهي آغاز شده است[35].

هوش مصنوعي[36]
هوش مصنوعي دانش ساخت رايانه‌هايي است كه بتواند كارهايي را انجام ‌دهد كه انجام آن توسط انسان نياز به هوشمندي و شعور دارد. تحقيقات انجام شده در هوش مصنوعي عمدتاً متمرکز بر يادگيري، حل مسئله، ادراك، پردازش زبان بوده است.
با پيشرفتهايي كه در زمينة هوش مصنوعي و توليد سامانه هاي هوشمند به دست آمده است مي توان بين شناخت طبيعي و شناخت مصنوعي پيوند بر قرار کرد. وسايل ارتباطي و واسطهايي كه امروز براي جبران كاستيهاي شناختي تجربه می شود اين اميد را زنده ساخته است كه بتوان در آينده بخشي از اين كاستيها را ترميم كرد. از جمله استفاده از رايانه هايي است كه معلولين مي توانند با امواج مغزي خود آنرا اداره كنند و مثلاً مطالب خود را بدون استفاده از انگشتان خويش بر روي آن تايپ کنند، يا رايانه هايي كه امواج مغزي فرد معلول را به كلام تبديل مي نمايد[37]. توليد دست و پاي مصنوعي نيز دست آورد ديگر دانشمندان علوم شناختي است كه با اتصال به سلسله اعصاب فرد مي تواند فقدان عضو او را جبران کند.
برخي از دانشمندان علوم شناختي پيش بيني مي كنند كه با كمك دانشمندان هوش مصنوعي بتوانند رايانه هايي بسازند كه ايده ها را درك كند و به پردازش معنايي بپردازد، رايانه هايي كه هوشهاي چندگانه را تشخيص دهند و به رفع ضعف فرد در يك هوش خاص كمك كنند، رايانه هايي كه بتوانند به معناي واقعي كلمه با انسان مكالمه كنند و درك متقابل داشته باشند. هوارد گاردنر مجموعه اين مداخلات را مداخلات نرم افزاري و سخت افزاري مي نامد[38].
با اين گونه مداخلات نرم افزاري و سخت افزاري مي توان آينده جالبي را تصور كرد. تصور كنيد دنياي آينده چگونه خواهد بود اگر انسان بتواند با دخالت در مغز از طريق كشت و پيوند سلولهاي عصبي، از طريق دستكاريهاي ژنتيك، و از طريق جلوگيري از توليد پروتئينهايي كه كار مغز را مختل مي كند، مغز انسان را كارامدتر سازد. بتواند با روشهاي درماني و ترميمي عصب شناختي كاستيهاي مغز را جبران كند، بتواند با روشهاي شناختي يا نرم افزاري استفاده بهتر از مغز را تضمين نمايد و بالاخره بتواند با استفاده از سامانه هاي مصنوعي كاركردهاي مغز را تقويت كند.

در زير به برخي از كاربردهاي هوش مصنوعي اشاره مي شود:
شناخت الگو يا ادراك حسي[39]مانند بازشناسي بصري حروف الفبا، بازشناسي گفتار، بازشناسي صدا، بازشناسي چهره.
ارتباط مغز و رايانه (BCI)[40]که ممکن است از طريق آن به صورت يک سويه و يا دو سويه بين رايانه و مغز اطلاعات مبادله گردد.
مطالعات BCI بيشتر بر روي ابزارهاي کاشته شده در مغز حيواناتي انجام شده است که دچار نقص حرکتي، بينايي و يا شنوايي بوده اند، ولي در سالهاي اخير در مورد انسانهايي که دچار نقص بينايي، شنوايي و يا حرکتي شده اند نيز کاشت ابزار صورت گرفته است. طراحي اين ابزارها بر اساس مطالعات علم اعصاب شناختي صورت مي گيرد. بر اين اساس، مغز با ابزاري که بتواند از نظر دريافت و ارسال سيگنالها به آن کمک کند سازگار مي‌شود و بدين ترتيب، اندامهاي مصنوعی از طريق ابزارهاي رايانه ای به نحوی کنترل مي‌شوند که گويی توسط مغز کنترل شده باشند. هدف نهايي BCI آن است که مغز به رايانه وصل شود، به طوری که بتوان قابليتهاي بيشتري را از آن انتظار داشت.

تقويت شناختي[41]
تقويت شناختي به معناي ارتقاء توانمنديهاي مغز در زمينه کارکردهاي شناختي از جمله ادراک، توجه، هشياري، حافظه، تصميم‌گيري، تجزيه و تحليل، استدلال، تعادل خلقي و غيره مي‌باشد. تلاش‌ محققين علوم شناختي و علم اعصاب شناختي اصالتاً متمرکز بر شناخت هرچه بيشتر کارکردهاي مغزي است، ولي در عين حال يافته هاي آنها در دسترس شاخه‌هاي ديگر علوم از جمله داروسازي، براي توليد داروهاي تقويت کننده توانمندي‌هاي فوق الذکر قرار مي‌گيرد. رشته‌هاي ديگر از جمله علوم رايانه، مهندسي پزشکي، سلولهاي بنيادي، الکترونيک، بيومکانيک، فناوري نانو و عصب شناختي رايانه ای همگي در صدد توليد مواد دارويي، وسايل و روشهايي هستند که بتواند، توانمنديهاي شناختی انسان را افزايش دهد.

تشخيص[42]
عملكرد حوزه تشخيص در هوش مصنوعي ايجاد الگوريتمها و تكنيكهايي است كه بتواند تشخيص ‌دهد آيا رفتار يك سيستم خاص بهنجار است يا خير. اگر سيستم به درستي كار نكند الگوريتم مذكور بايد قادر به تشخيص محل دقيق اختلال و نوع اختلال باشد.
در اين حوزه مي‌ توان از سيستمهاي خبره نام برد. اين سيستمها برنامه‌هايي است كه از دانش و مهارتهاي تحليلي يك يا چند انسان صاحب تخصص در يك حوزه خاص برخوردار مي‌باشد و از اطلاعات فوق براي حل مشكلات به‌وجود آمده استفاده مي‌كند. به‌عنوان مثال مي‌توان از سيستمهاي خبره كه در تشخيص و درمان پزشكي به‌كار مي‌رود ياد كرد.

روباتها
روبات يك عامل مصنوعي الكترومكانيكي است كه ظاهر و حركاتش هدف و مقصود معيني را دنبال مي‌كند. روباتها را مي‌‌توان براساس عملكردشان به دو گروه صنعتي و خانگي تقسيم كرد.

بازيهاي رايانه ای
در بازيهاي رايانه ای، بازيگرها طوري طراحي مي‌شوند كه هوشمند به نظر مي‌ آيند. نمونه برجسته استفاده از اين فن‌آوري را مي‌توان در شطرنج باز Deep Blue، ساخته IBM مشاهده كرد که توانست گاري كاسپاروف[43] قهرمان شطرنج جهان را در سال 1996 شکست دهد.

آموزش و پرورش شناختي
يافته هاي علوم شناختي تأثيرات عميقي را در سالهاي اخير بر آموزش و پرورش بر جاي گذاشته است به طوری که اميد آن مي رود که اثر بخشي اين نهاد کهن روز به روز ارتقا يابد. اينک کشورهاي پيشرفته پروژه هاي سنگيني را در زمينه کاربرد علوم شناختي در آموزش و پرورش در دست اجرا دارند و با تأسيس مدارس شناختي در حال تجربه اين رويکرد در آموزش و پرورش هستند. براي مثالسازمان همكاري اقتصادي و توسعه[44](OECD) در سال 1999 پروژه ای مطالعاتي را آغاز كرد كه “علوم يادگيري و تحقيقات مغز” نام گرفت. اين سازمان طي نشستهايي در آمريكا، كانادا و ژاپن با همفكري جمعي از دانشمندان برجسته از ساير كشورها به بررسي اين موضوع پرداخت و سرانجام در سال 2002 گزارشي را تحت عنوان “شناخت مغز: به سوي علم جديد يادگيري”[45] منتشر ساخت.
همچنين كشورهاي اروپايي در صدد برآمده اند نظام آموزشي خود را بر اساس يافته هاي جديد علمي بازسازي كنند و گزينه هاي مختلفي را به عنوان گزينه هاي جايگزين مطرح سازند كه موجب دگرگوني بنياني نظام آموزش و پرورش خواهد گرديد. يكي از اين گزينه ها تكيه بيشتر بر آموزش انفرادي به جاي آموزش جمعي با استفاده از محيطهای مجازی است.
بدين منظور سازمان همكاري اقتصادي و توسعه از سال 1997 پروژه اي را در دست مطالعه دارد تا آينده مدارس را طي 25-15 سال بعد طراحي نمايد. آنها شش گزينه را مورد توجه قرار داده اند كه در تحليل سياست آموزشي سال 2001 OECD، تحت عنوان “مدارس ما چه آينده اي خواهند داشت؟” منتشر شده است. در سال 2003 نيز مجمع OECD تحت عنوان “مدرسه داري براي فردا” به بررسي اين شش گزينه پرداخته است[46].
بي ترديد در جمهوري اسلامي نيز با توجه به دستاوردهاي جديد روان شناسي، بازنگري جدي در نظام آموزش و پرورش ضروري است. ما نمي توانيم نسبت به دستاوردهاي علمي دنيا در زمينه آموزش و پرورش بي تفاوت باشيم. از سوي ديگر امواج جهاني شدن به عنوان يك واقعيت دير يا زود ما را نيز در بر خواهد گرفت. راه مقابله با اين امواج، طراحي نظام جديد آموزشي با توجه به يافته هاي جديد علمي و مبتني بر ارزشهاي ديني و فرهنگي جامعه خودمان است. اين تنها سدي است كه مي تواند در برابر سيل جهاني شدن مقاومت كند.

روان درماني شناختي
رشته روان درماني شناختي به عنوان رويکردي جديد در روان شناسي باليني و روان پزشکي توانسته است توفيقات قابل توجهي را در درمان اختلالات رفتاري و رواني به ارمغان آورد. از جمله توفيقات روان درماني شناختي، معالجه معتادين به مواد مخدر است، به طوری که موثر بودن اين رويکرد به خوبي به اثبات رسيده است. در ساير زمينه هاي اختلالات رواني نيز امروزه رويکرد شناختي چه به تنهايي و چه در تلفيق با فنون رفتار درماني يکي از شيوه هاي موثر روان درماني تلقي مي شود به طوري که نشان داده شده است اثر اين نوع معالجات ماندگارتر بوده، احتمال بازگشت مجدد بيماري کاهش مي يابد.

شناخت اجتماعي و روان شناسي سياسي
علوم شناختي به تحليل و درک رويدادهاي اجتماعي و رفتارهاي سياسي نيز کمک شايان توجهي مي کند. نحوه شکل گيري گروههاي اجتماعي و نقش شناخت در آن، درگيريهاي قومي، نژادي و مذهبي، نقش رهبران اجتماعي- سياسي و شخصيت آنها در رفتارهاي سياسي- اجتماعي، نقش شناخت، هويت اجتماعي، هيجان و نگرش در رفتارهاي اجتماعي و سياسي، افراط گرايي و مناقشات بين المللي همگي از موضوعات مورد علاقه روان شناسي سياسي و جامعه شناسي شناختي است.

روان شناسي تحليل اطلاعات و رسانه هاي گروهي
يکي از حوزه هاي کاربردي متأثر از يافته هاي علوم شناختي، روان شناسی تحليل اطلاعات و رسانه هاي گروهي است. روان شناسي شناختي در درک خطاهاي شناختي که منجر به تصميمات نادرست می گردد و نيز طراحي بهترين شيوه تأثير گذاری بر افکار عمومي به اين حوزه کمکهاي مهمي می رساند. دستگاههاي اطلاعاتي يکي از کاربران يافته هاي علوم شناختي برای تحليل اطلاعات هستند. رسانه هاي گروهي نيز براي جذب افکار عمومي و تأثيرگذاری بر آن از اصول روان شناسي شناختي بهره مي برند. زبان شناسي شناختي نيز در استفاده از استعاره هاي مناسب به اين حوزه کمک ارزشمندي انجام مي دهد.

روان شناسي تغيير ذهن
يکي از زمينه هاي جذاب در روابط فردي و جمعي مقوله تغيير ذهن است. چگونه ما مي توانيم در روابط شخصي و اجتماعي خود بر ديگران تأثير بگذاريم و اساساً تحول ذهني و فکري چگونه پديد مي آيد. اين موضوعي است که نظر دانشمندان علوم شناختي را به خود جلب کرده، به طراحی راهکارهايي براي تغيير ذهن خود و ديگران انجاميده است. روان شناسي شناختي و زبان شناسي شناختي به اين حوزه نيز کمک شايان توجهي مي کنند.

علوم دفاع شناختي
يافته هاي علوم شناختي در قلمروي دفاعي و امور امنيتي نيز ميدان فعاليت وسيعي کسب کرده است، به طوري که نيروهاي مسلح کشورهاي پيشرفته در کنار توسل به قدرت سخت از کاربرد قدرت نرم غافل نمانده با استفاده از يافته هاي علوم شناختي در جستجوي راهکارهاي عملي براي تأثير گذاري بر فکر و ذهن فرماندهان و نيروهاي مسلح رقيب و انحراف افکار ايشان هستند. همچنين کاربرد دقيق سلاح، پرهيز از خطاهای شناختي و نيز استفاده از دستورالعملهاي شناختي به منظور بالابردن ضريب دقت و صحت تصميمات نظامي، به ويژه در هنگام فوريتها از زمينه هايي است که علوم شناختي مي تواند کمک قابل توجهي به علوم دفاعي انجام دهد.

اقتصاد شناختي
يکي از مسايل مهم در اقتصاد و بازرگاني مقوله تصميم گيري و داوري است. تصميم گيري و عوامل موثر در آن موضوع مورد علاقه علوم شناختي به ويژه روان شناسي شناختي و زبان شناسي شناختي نيز مي باشد. اقتصاد شناختي در کنار نظريه هاي ديگر تصميم گيري همچون انتخاب عقلانی موسع يا محدود ، نظريه بازيها، نظريه پويايي سيستمها مي تواند به درک فرايند تصميم گيري در اقتصاد و بازرگاني کمک کند.

مهندسي شناختي
رابطه انسان و فناوري، به ويژه ماشين، موضوعي است که در مهندسي شناختي مورد مطالعه قرار مي گيرد. در اين زمينه راههاي بهبود فناوريها و ماشين آلات به نحوي که کاربرد آنها براي انسان مطلوب تر باشد و نيز بررسي خطاها و اشتباهاتي که در هنگام استفاده از آن، به ويژه در مراکز حساسی چون نيروگاهها، برجهاي فرودگاه وتاسيسات هسته اي ممکن است رخ دهد، از موضوعاتي است که مورد علاقه مهندسي شناختي است.

ادامه

________________________________________
[1] cognitive science
[2] nanothechnology, biotechnology, information technology, cognitive technology
[3] neurosciences
[4] computational
[5] introspection
[6] behaviorism
[7] mental representations
[8] Cognitive Science Society
[9] Cognitive Science Journal
[10] functional magnetic resonance imaging
[11] positron emission tomography
[12] magnetoencephalography
[13] cognitive psychology
[14] cognitive neurosciences
[15] event related potential
[16] electroencephalogram
[17] single cell study
[18] transcranial magnetic stimulation
[19] neuropsychiatry
[20] neurolinguistics
[21] Social neuroscience
[22] neuroeconomics
[23] neuromarketing
[24] neuroesthetics
[25] neurotheology
[26] cognitive linguistics
[27] philosophy of mind
[28] dyslexia
[29] autism
[30] neuroimaging
[31] Martha Farah, “Emerging ethical issues in neuroscience”, Nature Neuroscience 5, no
11 (2003)” 1123-1129.
[32] Salk Institute for Biological Studies
[33] plaques
[34] Scientific American: Mind, Nov. 4. 2005, Vol.16. p.9.
[35] پژوهشكده رويان وابسته به جهاد دانشگاهي در اين زمينه دست آوردهاي خوبي را به جامعه علمي ارايه داشته است.
[36] artificial intelligence
[37] شبكه تلويزيوني ساينس اخيراً فيلمي مستند را به نام “واسط مغز و ماشين” از تلاشهاي آزمايشگاهي در دست انجام در اين زمينه پخش كرده است كه مشاهده آن به علاقمندان توصيه مي شود.
[38] Howard Gardner (2004). Changing minds: The art and science of changing our own
and other’s minds, Harvard Business School Press, Boston, MA. P. 200.
[39] pattern recognition
[40] brain-computer interface
[41] cognitive enhancement
[42] diagnosis
[43] Garry Kasparov
[44] Organization of Economic Co-operation and Development (OECD)
[45] Understanding the brain: Towards a new learning science, OECD, 2002.
[46] براي مطالعه گزارشهاي مزبور مي توانيد به سايت OECD مراجعه نماييد.