1

ایدئولوژی (ش.ش/ جا.ش/ فر.ش)


ایدئولوژی، دستکم دو معنا دارد:

  1. بخش هنجاری یک مکتب فکری اجتماعی یا دینی  که ارزش و باید و نباید تولید می کند. 

  2. بخشی از حوزۀ باورهای توصیفی یا هنجاری است که نمی توان درباره آن بحث کرد (نگا. بد-ایدئولوژی ها)

گاهی کل یک دین را، ایدئولوژی می گویند.

نکات مهم

  1. فیلسوفان علم، جامعه شناسان، فرهنگ شناسان و عالمان دین، ناچار از مطالعه عمیق ایدئولوژی (ها) هستند.

  2. ایدئولوژی ها در سپهر معرفت و سپهر فرهنگ زندگی می کنند. 

  3. یک ایدئووژی ممکن است رفتاری همچون ناعلم بد داشته باشد. 

  4. اندیشه های بشری بدون ایدئولوژی، دکترین، پارادایم و مانند آن نخواهند بود. کسانی که گمان می کنند ایدئولوِژی را می زدایند، گمان باطلی دارند.

  5. ایدئولوژی ها، ذاتاً میل به فرامذاکره ای بودن دارند و نه لزوما فرامباحثه ای. یک بدایدئولوژی، فرامباحثه ای است.

  6. بنابرین رفتار معتقدان به یک ایدئولوژی دو گونه است:

      • آنان که اعتقادات ایدئولوژیک خود را فرامباحثه ای می دانند (بدایدئولوژی ها) 

      • آنان که اعتقادات ایدئولوژیک خود را قابل مباحثه می دانند، و اگر چه درباره آن قبل از یافتن مستندات خلاف، کوتاه نیایند (خوب ایدئولوژی ها)

کسانی که کلاً ایدئولوژی را بد می پندارند، احتمالاً از روی رفتار بدایدئولوژی ها، داوری کرده اند. اوصاف بدایدئولوژی ها را اینجا بخوانید.

 




تعصب (ش.ش/فر.ش)

تعصب (در معرفت شناسی و فرهنگ شناسی) نوعی دلبستگی روحی و انس ذهنی به پذیرش یا نفی یک باور یا نگرش است؛ بطوری که مانع راهیابی شک خوب در آن نگره شده و فرد یا افکار عمومی ضمن آن، به خود اجازه بررسی مجدد و دیالوگ منطقی در مورد نفی و اثبات آن را ندهد. 

 

نکات مهم

  • تعصب، یک ناعلم است. (آنچه در اصطلاح منظور شده تعصب و ناعلم بد است) 
  • شک نکردن و پایداری در امور اثبات شده، و تعهد به لوازم یقینیات، تعصب نیست. تعصب، محصول جایز ندانستن بازاندیشی معرفت شناختی است. بنابراین کسی که به لوازم اندیشه اش پایبند است و بر این امر اصرار دارد، از این روزن، متعصب قلمداد نمی شود. بنیادگرایی، اگر تعهد به بنیان های لوازم معرفتی و اما آمادگی برای مباحثه و دیالوگ غیرمتکلمانه باشد، متعصبانه نیست. دیالوگ های متکلمانه، نافی تعصب نیستند. 
  • تعصب بر نگرش و تبیین و تفسیر و گردآوری و  و داوری­ های آدمی موثر است و راه را برای داوری و بازفهمی برخی از دانسته­ ها، پذیرفته ­ها و انکار شده­ ها، منطقی، می ­بندد، آن ­گونه که دیگر نمی ­تواند در مورد آن دانسته، با منطق اکتشاف پیش برود و مطلب را بازاندیشی کند.
  • شک خوب، دشمن تعصب است.
  • ایدئولوژی، لزوماً تعصب آور نیست.

 




حس مشترک / حس مشترک جمعی (ش.ش / انسان­ شناسی / فر.ش)


1. حسّ مشترک (ش.ش / انسان­ شناسی / فر.ش) قوّه­ ای است از قوای باطنی انسان که ادراکات متکثّر را به نحوی معنادار، انسجام می­ بخشد. این قوّه، ادراکاتی که از  چند مجرای شناختی، فرآهم می آیند را نزد نفس مُدرِک پیوند می دهد و نفس آن را در مفهومی کُلّ نگرانه، درک می کند. اکثر ادراکات ما، از پسِ حسّ مشترک درک می­ شود. حال این ادراکات، ممکن است برای فرد اتفاق بیافتد یا جمع نخبگان یا مرد در خیابان. مجاری می تواند مجاری حسّی، شهودی یا عقلی باشد. شرط لازم و کافی برای ادارکات حسّ مشترک، به اشتراک رسیدن ادراکات در محل واحد است. این محل ادراکی واحد، می تواند نزد نفس یک مدرک باشد یا اذهان جمعی دانشسرائیان.

2. .حس مشترک جمعی، همان اذهان جمعی دانشسرائیان است. اساساً کلیّۀ مفاهیم علومی در حسّ مشترک دانشمند و دانشسرائیان ادراک می شود. گفتگوی سپهری بر اساس و با زبان حسّ مشترک جمعی شکل می گیرد. تبانی اجمالی دانشسرائیان بر مفاهیم پیچیده «آب»، «گرما»، «خداوند»، «طراحی شهری» و… درحسّ مشترک جمعی ایشان رخ می دهد.

کلیّۀ مفاهیم علومی در حسّ مشترک دانشمند و دانشسرائیان ادراک می شود. گفتگوی سپهری بر اساس و با زبان حسّ مشترک جمعی شکل می گیرد. تبانی اجمالی دانشسرائیان بر مفاهیم پیچیده «آب»، «گرما»، «خداوند»، «طراحی شهری» و… در حسّ مشترک جمعی ایشان رخ می دهد.

تشخیص اینکه آیا حسّ مشترک، قوه ای مستقل از قوای باطنی است یا نه، کار دشواری است. قوای باطنی انسان، بسیارند و داوری در مورد استقلال هر یک از آن ها گاهی آسان نیست. اما اجمالاَ می توان گفت، قوای باطنی با همداستانی و ترکیب عملکرد، قوّۀ تازه ای را ایجاد می کنند. مثلاً مهارت رانندگی، نقاشی و … که نزد نفس فراهم شده است یک قوه باطنی است.

 

 


 

جستارهای وابسته

♣ قوای باطنی




عقلانیت / عقلانیت ایمانی (ش.ش / جا.ش /…)

 


 

 عقلانیت ایمانی یعنی هماهنگ بودن یک امر با اصول موضوعۀ عقل (بدیهیّات و فطریّاتِ عقل عملی و نظری) و اسلام (متن دین، باورها، ایمان و تجارب دینی) ⇐ عقلانیت ایمانی
به عبارت عام تر، عقلانیّت عبارت است از اینکه: یک رفتار، دیدگاه، توصیه، راهکار و… مورد تأیید عقل باشد (عقل، در تولید آن کارسازی تاییدی و مباشر، داشته باشد)
اما پرسش این است که در اینجا مراد از «عقل» چیست؟ برخی از جوامع، امری را عقلانی می دانند و برخی دیگر نه. برای رهایی از این گرفتاری می توان:

1️⃣ عقلانیت را پدیدارشناختی تعریف کرد: عقلانیّت یعنی آن شیوه از خردرورزی و یک نظام فکری که توسط آن، یک جامعه، اموری را سزاوار و درست یا نادرست می داند.

2️⃣ آن را مطابق مصداقی از کلیّت بالا تعریف کنیم: عقلانیّت یعنی هماهنگ بودن یک امر با اصول موضوعۀ عقل (بدیهیات و فطریات عقل عملی و نظری) و اسلام (متن دین، باورها، ایمان و تجارب دینی)

گاهی مصادیق رفتارها و دیدگاه های عقلانی، در عقلانیت ایمانی و عقلانیت غیرایمانی، ناهماهنگ می شود. مثلاً ممکن است، عقلانیّت غیرایمانی، نپذیرد که حضرت ابراهیم علی نبیّنا و علیه السلام، زن و کودک خردسالش را به بیابان مرگبار و بی آب و علف ببرد (و اگر چه امر الهی را به گوش، شنیده باشد) اما عقلانیت ایمانی اگر چه چنین کاری را تایید نمی کند اما با وجود نص یا حجتی الهی که به آن قائم حتما آن کار را عقلانی می داند. مومنان، خود نصوص دینی و تجارب دینی را در مکانیسم عقلانیت دخالت می دهند (مثلا سربریدن ابراهیم مر سر اسماعیل را به دلیل وجود نص عقلانی است و بدون نص، جنایت است) باید توجه داشت که موارد چنینی، اموری استثنائی و مهم اند و افراد نمی توانند با اجتهادات خودخوانده آن را استنباط کنند. این اجتهاد باید در فرآیند جمعی و نخبگانی صورت پذیرد (متخصصان دین)
عقلانی بودن امور، مانند خود معارف دین اجتهاد پذیر و تکثّرپذیر است. چرا که هم تکثّر از جهت ادلّه و هم از جهت تطبیق مصداق بر عنوان و موضوع حکم در آن سریان می کند. داده های ریزوماتیک و علم الابدان در تشخیص عقلانیت، خیلی موثّر است.

در تشخیص عقلانیت اسلامی نباید احساساتی عمل کرد و باید کار را بدست عالمان کم احساس، مومن و بسیاردان سپرد. کم ایمان ها و احساساتی ها و تک ضلعی ها، نباید مجتهد عقلانیت شوند.
بنابراین تعریف عقلانی بودن و تشخیص مصداق عقلانی گاهی بسیار دشوار است. بسیاری از شارحان به دشواری آن توجه کافی نکرده اند.

 


✍️ پانوشت

⇑. به معنای عقلانی و خردپسند بودن




برونجست (روان.ش/جا.ش/ ارت.ش)

برونجست = برونجَست   (انگ.  wreak  ؛ روا.ش/جا.ش/ ارت.ش) وضعیت، امکانیت و زمینه ای است که انسان ها می توانند در آن آمال و آرزوها و ارادۀ خویش را به نوعی حقیقی یا مجازی در دنیای پیرامون خود محقق کنند. مثلاً ثروت، قدرت و تکنولوژی؛ انسان ها را در وضعیتی قرار می دهد که می توانند آرمان های ذهنی و استعدادهای حقیقی و موهوم خود را در جهان عین (مانند ساخت و استفاده از تجهیزات) یا ذهن (مانند محتواهای سینمایی) محقق کنند. یا اینکه در آرمان ذهنی انسان ها، تسلط و شکل دهی مواد و عناصر برای رفاه بخشی، سرعت بخشی و ارضاء حس زیبایشی وجود دارد؛ اما همین که تکنولوژی و سرمایه در اختیار او قرار می گیرد این آرمان ها و مطالبات نهان و گاه بسیار نهان، به بیرون می جهد و انسان ها آن را محقق می کنند و اگر چه بسیار زشت و ناپسند باشد. اخلاق، ایمان به غیب، امر به معروف و ولایت امام  و نایب او می تواند برونجست های فردی واجتماعی را هدایت نماید.


جستارهای مرتبط

wreak *

* فیلم کره  (Sphere محصول سال ۱۹۹۸ و به کارگردانی بری لوینسون)


 

comingsoon1-logo  لطفاً دیدگاه بگذارید و مطلب را گسترش دهید!

 

 


 

 

 

 

Save

Save

Save




تمدن، تمدّن پویا (جا.ش/ فر.ش)

تمدن (جا.ش/ فر.ش) عبارت است از فرهنــــگ (شامل علم، مذهب، زبان و..) به اضافۀ همۀ­ سازه­ های سخت که بیشتر فرآمدِ همین نرم افزارها هستند. مانند شهر، کارخانه وسایل زندگی و هر افزاری که زندگی مردم با آن دایر می­ شود.

تمدّن پویا؛ عبارت است از تمـــدنی که در تولید فرهنگ و علم و افزارها، دارای جوشش، سبقت جویی و رقابت­ ورزی باشد. جوشش و شکوفش یک تمدن پویا در حوزه هایی مانند: تفکر و دانش، نوفهمی و نوآوری، صنوف هنر، تبلیغ و ترویج برنامه ریزی شده و نیز وجوه کاریزمایی آن…رخ می­ دهد. تمدّن­ ها در طول زمان همواره کمابیش، در حال تحول­اند.

تمدّن­ های پویا، اقتضاء متراکمی برای فرازآیی، غلبه­ زیبایشی و بردلنشینی، برتری نظامی، اقتصادی و گاه اقناع منطقی و هدایت و راهبری سایر تمدن ها دارند. پویایی تمدّن، یک چگونی و کیفیّت است و لزوما ارزش نیست. یک تمدن منحطّ هم می­ تواند تمدّنی پویا باشد. اما از این سو پویایی لازمه­ تحقق و قوام تمدّن اسلامی است. 



 با اصطلاح download«تمدن» در معرفت شناسی اشتباه نشود.