1

آیا علمی با عنوان «طب اسلامی» وجود دارد؟

پاسخ منفی است

منابع اسلامی شامل حجمی از آموزه های متقن نیست که بتوان علمی را زیر عنوان “طب اسلامی” بنیان کرد. پس پاسخ منفی است.

  بله در منابع اسلامی، مستنداتی وجود دارد که به جهت سند و دلالت قابل توجّه است. مثلاً در قرآن به شفا بخشی عسل تصریح شده است. همچنین در فقه اسلامی، در احکام و آداب خوردن و آشامیدن، مطالب محکم و مستند وجود دارد، امّا اکثرِ روایاتی که در مورد گیاهان دارویی و روش های درمان وجود دارد، مُرسَل هستند و غیرقابل اعتماد. حاصل اینکه مستندات دینی موجود نمیتواند بنیانگذار چیزی زیر عنوان طب اسلامی باشد. اگر این مستندات زیاد بود و با علم طب امروز  تعامل علم ساختی برقرار می کرد و پیکره بندی جدیدی را در آن ایجاد می نمود، می شد بگوییم نتیجه آن، طب اسلامی است. شاید در دوره مدینه ای علم و پس از ظهور امام مهدی عج، اسرار درمانی زیادی از قرآن بیرون کشیده شود ولی ادعاهای امروز مبنی بر این مسئله، دشوار است.

  توجّه داشته باشید که قرآن، کتاب طبیعیّات و طبّ نیست… و وظیفه انبیاء، طبابت ابدان نبوده است.

گاه طبّ سنتی را همان طب اسلامی می پندارند. این کاملاً اشتباه است. طبّ سنّتی، روش های سنّتیِ درمانی است و کمابیش در تمام جوامع وجود داشته و شامل درمان بوسیله گیاهان دارویی، طبّ سوزنی، طبّ کوبه ای، طبّ اخلاطی، ماساژ درمانی و… می شود. در یونان، ایران، چین و… این گونه از روش ها شیوع داشته و دارد. امروزه پزشکان به انواع این روش ها اقبال کرده اند، امّا باید دانست که همه این روش ها، نیاز به بازنگری دارد و ثانیاً نظر به اینکه این روش ها، با امر خطیر “سلامت” در ارتباط است باید توسط مرجع رسمی علمی تأیید شود (وزارت بهداشت و درمان و سازمان های جهانی مورد اطمینان)

  چیزی که میتوان با قاطعیت گفت این است که این دست مستندات؛ یک سبک زندگی بسیار خوب را عرضه می کند که واقعا فاخر و عالی است؛ اما باید توسط مجتهدان فنّ عرضه شود.

  در هر حال طب سنّتی، طبّ اسلامی نیست و اگر یک عالم دین، طبیب سنّتی باشد، آن طبّ، اسلامی نمی شود.




فلسفۀ علم (ش.ش / علم شناسی)

فلسفۀ علم، دانش «مطالعۀ روشمند احوال حقیقی علم و علوم است» و هدف نخست آن بازشناسی مسائل و ابعاد خود علم بر هز زمینه ای است که علم در آن می رویید؛ مثلاً علم به مثابۀ آینۀ حقایق (وجه حکایت گری از واقعیت) و شأنی از شؤون آفرینش (هستی شناسی علم) و بررسی آن در پهنۀ اجتماعی است (پدیدۀ اجتماعی) و… هدف نهایی فلسفۀ علم، چیزی جز آگاهی عالمانه از خود علم و علوم و نیز انسان (به مثابۀ دانشگذار و دانش گزار و دانش پذیر) و از همه، مهمّ تر به طور غایی، تحصیل «معرفت خداوند» به اندازۀ توان بشر و تقرّب به ذات پاک او نیست.

فیلسوف علم، به طور بنیادین به اندیشه ها و علوم می پردازد و نخست، هر باور، گمانه، نظریّه، «تحوّل-انگاره» چگونگی آمد و شد عالمان در قضایا و دیگر شرایط سازوکاری و پویایشی فهم ، برای او مهمّ است. فیلسوف علم، به بررسی رویدادهای «جهان ذهن جمعی عالمان» می پردازد.




انگاره / پارادایم (ش.ش)


 پارادایم ها گوناگون هستند: پارادایم معرفتی، پاردایم زیبایشی، فردی، اجتماعی و…:

♣ پارادیم معرفتی، یک سازۀ معرفتی کُنشگر و ناوبرانه است که سرنوشت معرفت های دیگر به آن وابسته است. مانند مکاتب علوم در تعیین منبع، روش، فایده و …

♣ پارادیم زیبایشی، یک سازۀ زیبایشی کنشگر است که سرنوشت داوری های دیگر، به آن وابسته است. مانند مُد، سلیقه، عرف و …

♣ انگاره / پارادایم، الگوی داوری بادوام، شایع و موجه و مورد مراجعه برای رد یا قبول افکار است و شامل الگوهای معرفتی، معرفتی- احساسی و فقط احساسی، الگوهای فکری فردی، گروهی و عمومی می شود. شرط لازم و کافی برای تشکیل یک پاردایم، این است که یک الگوی داوری، مقبول و مورد مراجعه باشد. به دیگر عبارت، هر آن چه رفتار پارادایمی داشته باشد، پارادایم است.

♣ رفتار پارادایمی عبارت است از: در چمبره گرفتن داوری های معرفتی و زیبایشی، توسط یک الگو برای یک مدت طولانی. پس هر آنچه بتواند مجموعه ای از داوری های ادراکی یک فرد یا جامعه را در چمبرۀ خود بگیرد و مدت ها پایدار بماند، پارادایم است. پارادایم های غیر ارتکازی، متکی به رفتار ادراکی و علمی فرد و جامعه هستند: اینکه ایشان چیزی را پارادایم قرار دهند یا نه.

 ♦ در نظریه رجاء، مفهوم پاردایم بسیار عام و مصادیق آن بسیار است. => این مقاله را بخوانید.

 


جستارهای وابسته

تحول انگاره




علم شناسی (فلسفه علم / علم شناسی)

علم شناسی، بخشی از کوشش فیلسوف علم است که صرفِ تعریف دقیق یک علم و تعیین موضوع، غایت، روش، منابع و توصیف  پیکره بندی (های) آن علم می ­شود. پس باید در توصیف علم شناختی یک علم، گزارشی از انواع پیکره بندی های ساری و جاری یا مفروض علم ارائه شود. علم شناسی، شناخت و تعریف علوم است (و نه تبیینات درازدامن دربارۀ معرفت و تبیین نظریّه های معرفت شناختی)

علم شناسی، از مسؤولیت های فلسفه ی علم است. فیلسوف علم، نمی تواند علوم را یک بار تعریف کند و آن تعریف را ابدی بداند. او باید ملاحظات و تحولاتی که در مفاهیم، منابع، ابواب و نیز پیکره بندی های نوپدید علم، بوجود می آید را رصد کند، و آن را به سمت و سوی درست و آسیب زدا، ناوبری نماید.گو اینکه، پیوسته، علوم میان رشته ای نیز، در سپهر معرفت تولید می شوند و در پرتو آن، گاه کژکارکردها و نابسامانی ها و حیرت هایی سربرمی آورد و پاره ای از شؤونِ شناختی در سپهرمعرفت، بی صاحب و برزمین می ماند. فیلسوف علم، در وارسی های علم شناختیِ خود، باید پیوسته این مسائل را حل و فصل کند و نسبت به طبقه بندی، دسته بندی و پیکره بندی علوم، حسّاس باشد.

علم شناسی­ ها، خود بر مبانی معرفت شناختی استوارند و از آن تغذیه می­ کنند. به عنوان مثال،  نظریّه معرفت شناختی رجاء،  در باب علم شناسی، دیدگاه ها و توصیه هایی را می­ سازد. مانند اینکه علم باید به طور هنجاری، برای حل مسایل خود، از منابع و روش های حداکثری، استفاده کند. در  علوم انسانی،  طبیعتاً منابع انسان شناسانه ی اسلامی، دخالت علم ساختی  دارد. همچنین تبیین غایات هستی و آفرینش در تعیین غایات علم، مؤثّر می افتد… این ها همه توصیه هایی جدی و مهم برای تبیین منبع، روش، غایت و به طور خلاصه  پیکره بندی  علوم انسانی، پیشنهاد می کند. پس، علم شناسی رجا، برخاسته از نظریّه ی معرفت شناختی رجاء است.

 


♣ علم شناسی، عنوانی در دسته بندی های مطالب طلوع مهر نیز هست. نگاه کنید.




پیکره بندی علم (ش.ش / علم شناسی)

پیکره بندی علم، به نحوۀ تنظیم گزاره ها و ابواب یک علم اشاره دارد. این تنظیمات، مبتنی بر نظریّات زیرساختی، تعاریف پایه، تعیین غایت و توقّع از یک علم، منبع و روش و اولویّت های نظری و کاربردی و… در یک علم، صورت می پذیرد. ممکن است دانشمندان، یک علم را چند گونه پیکره بندی کنند. مثلاً جامعه شناسی و اقتصاد سوسیالیسمی و لیبرالیسمی دو گونه پیکره بندی می شوند. همچنین علوم انسانی اسلامی با علوم انسانی روییده در غیر معارف اسلامی به دو گونه پیکره بندی می شود.

نکات مهم

 ♣ علوم انسانی اسلامی، ممکن است توسط دانشمندان مسلمان نیز، چند گونه پیکره بندی شوند و اگر چه، همه، بر تعامل علم ساختی منابع معرفت اسلام متّفق باشند. البته همگی در محکمات معرفتی، مشابه خواهند بود. بنابراین «در تولید علم انسانی اسلامی، نباید یک پیکره بندی واحد را دنبال کرد» چرا که  عالمان اسلامی، ممکن است هر یک، در تبیین نظریّۀ معرفت شناختی خود، اتّفاق نظر نداشته باشند.

♣ پیکره بندی ها نیز متحوّل می شوند. چون نظریّات معرفت شناختی و اولویّت های کاربردی و… تغییر می کنند.




حس مشترک / حس مشترک جمعی (ش.ش / انسان­ شناسی / فر.ش)


1. حسّ مشترک (ش.ش / انسان­ شناسی / فر.ش) قوّه­ ای است از قوای باطنی انسان که ادراکات متکثّر را به نحوی معنادار، انسجام می­ بخشد. این قوّه، ادراکاتی که از  چند مجرای شناختی، فرآهم می آیند را نزد نفس مُدرِک پیوند می دهد و نفس آن را در مفهومی کُلّ نگرانه، درک می کند. اکثر ادراکات ما، از پسِ حسّ مشترک درک می­ شود. حال این ادراکات، ممکن است برای فرد اتفاق بیافتد یا جمع نخبگان یا مرد در خیابان. مجاری می تواند مجاری حسّی، شهودی یا عقلی باشد. شرط لازم و کافی برای ادارکات حسّ مشترک، به اشتراک رسیدن ادراکات در محل واحد است. این محل ادراکی واحد، می تواند نزد نفس یک مدرک باشد یا اذهان جمعی دانشسرائیان.

2. .حس مشترک جمعی، همان اذهان جمعی دانشسرائیان است. اساساً کلیّۀ مفاهیم علومی در حسّ مشترک دانشمند و دانشسرائیان ادراک می شود. گفتگوی سپهری بر اساس و با زبان حسّ مشترک جمعی شکل می گیرد. تبانی اجمالی دانشسرائیان بر مفاهیم پیچیده «آب»، «گرما»، «خداوند»، «طراحی شهری» و… درحسّ مشترک جمعی ایشان رخ می دهد.

کلیّۀ مفاهیم علومی در حسّ مشترک دانشمند و دانشسرائیان ادراک می شود. گفتگوی سپهری بر اساس و با زبان حسّ مشترک جمعی شکل می گیرد. تبانی اجمالی دانشسرائیان بر مفاهیم پیچیده «آب»، «گرما»، «خداوند»، «طراحی شهری» و… در حسّ مشترک جمعی ایشان رخ می دهد.

تشخیص اینکه آیا حسّ مشترک، قوه ای مستقل از قوای باطنی است یا نه، کار دشواری است. قوای باطنی انسان، بسیارند و داوری در مورد استقلال هر یک از آن ها گاهی آسان نیست. اما اجمالاَ می توان گفت، قوای باطنی با همداستانی و ترکیب عملکرد، قوّۀ تازه ای را ایجاد می کنند. مثلاً مهارت رانندگی، نقاشی و … که نزد نفس فراهم شده است یک قوه باطنی است.

 

 


 

جستارهای وابسته

♣ قوای باطنی