1

جایگاه فاخر روحانیت

  در دهه‌های اخیر، روحانیت با شیوه‌های تکنیکی و مسموم، مورد هجمه‌ی اصحاب کم‌دانش نقد و جنود عناد رسانه‌ای شیطانی قرار گرفته است. این صنف محترم و عالم، اگر چه همیشه در کنار درخشندگی‌ها، مظلومیت‌ها و خدمات گرانی که به جامعه کرده، معایبی هم داشته‌، اما نه بطریقی منصصفانه مدیدی است بطور دژخیمانه مورد اهانت و جسارت و تهمت واقع شده‌اند.

  نگارنده که خود روحانی و مفتخر به خدمت لباس اهل علم است، از منتقدان بی‌پروای صغیر و کبیر این قشر بوده و فارغ از اینکه خود از همین جامعه است و عمری را در حوزه‌های علمیه به تدرس و تدریس و تحقیق گذرانده، اما همواره بدون لحاظ تعلق خاطر به آن، آن را نقد کرده است و نارسایی‌ها، کژکارکردها، خبط و خطاها و خودشیفتگی‌های ناخواسته و قدر و قیمت یافتن‌های ناروا را درباره‌ی ایشان گفته و نوشته است. آن گونه که اگر خواننده نداند قلم از آن یک روحانی است، گمان می‌دارد ناقدی بی‌رحم بر این نهاد خوش‌خرام طوفیده و در دلش اندک محبتی و مسامحتی با ایشان نیست.

  اما و صد اما، نقد و پیشنهاد، اگر از ضمیر عادل و حدس صائبی برخیزد، اندیشناک دفع و رفع بی‌انصافی‌‌ها و تهمت‌ها نیز هست. باید این تهمت‌ها را زدود و از حق دفاع کرد. باید توجه داشت «روحانیت، یعنی جامعه انبوه روحانیان و نه بخش و اندکشمار ایشان»، «روحانیت: یعنی اکثریت مطلق جمعی که تابع قاعده، با زی روحانیت زندگی می‌کنند و نه فلانی و فلانی که از این زی فاصله گرفته‌اند»، خوب و محترم و نامتهم بودن معلمان و روحانیان، با نامحترم و مجرم شدن برخی از معلم‌نمایان و روحانی‌نمایان نقض نمی‌شود. 👈 داوری‌های ژورنالیستی و عوام‌گرایانه و تعمیم‌دادن موارد استثنا بر قاعده، از تلبیسات شیطانی و مغالطات منطقی است.

 🔹 به روحانیان تهمت می‌زنند که پس از انقلاب، ثروت اندوختند و خزانه‌ها را دوشیده‌اند! 👈 دروغ است. عالمان دین، اگر بهبودی‌هایی در زندگی یافته‌اند به موازات بهبودهای زندگی مردم بوده است. اگر برخی از روحانیان زندگی مرفهی پیدا کرده‌اند، به تبع کار فراوان و سمت اجتماعی خود به رفاه بیشتر رسیده‌اند. گاهی استاد دانشگاه، گاه نماینده مجلس، گاه مدیر و مانند آن بوده‌اند و تبعا گشایشی در زندگی‌شان بوجود آمده است. با این حال عموما زندگی معقول و متوسطی دارند.

  اکثر قریب به اتفاق طلاب و روحانیان، با شرایط فقیرانه و معیشت دشوار روزگار می‌گذرانند. شهریه اندک در برابر مسئولیت دشوار «تا آخر عمر تحصیل و تبلیغ دین کردن» و «اداره کردن زندگی و عیال» از جمله مخاطرات زندگی ایشان است. اینکه یک روحانی، بحکم آداب‌دانی، ظاهری آراسته دارد و با تدبیر دشوار، حداقلی از نیازمندی‌های زندگی خود را تأمین می‌کند، گاه اطرافیان و عابران را به شبهه می‌اندازد. فرضا که یک روحانی این امکانات را در حدی بهتر از متوسط جامعه فرآهم کرده باشد، باز هم اشکالی نیست و هیچ اتهام و بدبینی، روا و اخلاقی نیست.

  روحانیان خدمات تبلیغی و ترویجی خودشان را رایگان به مردم ارائه می‌کنند. اینکه یک روحانی برای اداره مسجد یا انجام سخنرانی حق‌القدم می‌گیرد، مطلقاً مبلغی نیست که بتواند با آن زندگی خود را بسازد و مالی بیاندوزد. اولاً این مبالغ را مردم خودشان دل‌بخواه می‌پردازند و روحانیان قاعدتاً مطالبه‌ای ندارند‌. این مبالغ را اتفاقاً خیلی مبارک و متبرک می‌دانند و همین‌طور هم هست. روحانی اگر از مسجد و منبر و شهریه ارتزاق کند، خیلی آزادانه‌تر می‌تواند تبلیغ رسالات کند تا اینکه به ارگانی وابسته باشد.

 همینک، شما روحانیان را با پزشکان مقایسه کنید. یک پزشک با پانزده سال درس خواندن برای هر ویزیت ده دقیقه‌ای، با نوبت و گاه منت، از ۵۰ تا ۱۵۰ هزار تومان می‌گیرد. اکثر پزشکان برای بیماران دل نمی‌سوزانند، دغدغه سلامتی جامعه را ندارند و خیلی از پزشکان شیادند. صنف پزشکان محترمند اما خدماتشان را ارزان در اختیار نمی‌گذارند. اما شما می‌توانید ساعت‌ها از روحانیان بی هیچ منت و پرداخت مزدی، مسائل و معارف دین را بپرسید و او نه فقط خود را موظف به پاسخ می‌داند، بلکه می‌کوشد اشتباه‌فهمیدگی‌های شما را نیز برطرف کند. امروزه دسترسی مردم به پیچیده‌ترین مسائل و معارف و دروس اسلامی، فوق‌العاده آسان و رایگان است.

 🔹 تهمت می‌زنند که روحانیان شهریه می‌گیرند، کار نمی‌کنند، سربازی هم نمی‌روند! چرا؟ (چون مفت‌خور هستند) 👈 دروغ است. اگر این شرایط برای اشکال کننده نوعی امتیاز ناعادلانه است، بسم‌الله بیایید از این امکانات سرشار برخوردار شوید! چرا نمی‌آیید؟ شهریه طلبه را بگیرید و درس‌های موظفی او را بخوانید و سربازی هم نروید ببینیم چقدر می‌توانید دوام بیاورید! طلبه اگر بخواهد خوب درس دین بخواند، نمی‌تواند مانند دیگران تمام وقت کار کند. امر تفقه دین یک واجب کفایی است، او نرود دیگری باید برود.

شهریه طلبه، حجره و اقامت و دیگر امکانات عمدتاً از دل یاری‌های مؤمنان جامعه و نهادهای مذهبی برای اقامه دین، ناشی می‌شود. کور شود او که نتواند دید! اگر مستشکلان می‌گویند این‌ها سوء استفاده و راحت‌طلبی و ویژه‌خواری است: بسم‌الله بفرمایید درسش را بخوانید، ده سال سطح بخوانید، ده سال درس خارج بروید و ملا بشوید و با اندک درآمد، تا آخر عمر خدمت کنید ببینیم می‌توانید یا نه؟! لازم به ذکر است که ما حوزویان، اساساً طلبه‌ای که ده سال در حوزه درس خوانده را اصلا درس‌خوانده نمی‌دانیم! پانزده سال درس خواندن هم سوادی حساب نمی‌شود. در حوزه باید دستکم بیست سال خوب درس بخوانید تا اصلأ بتوانید در مجمع علمی سطح بالا حرف بزنید و حرفتان را گوش بدهند. اندازه تحصیل لیسانس و فوق‌لیسانس و دکترا، اول کار روحانی است. لیسانس یک آب بازی با دریای علم هم حساب نمی‌شود.

 🔹 می‌گویند مشکلات کشور زیر سر روحانیت است. 👈 دروغ است. مشکلات فرهنگی و معارفی و نیز بخشی از نارسایی‌های علومی، با حوزه و نظام آموزشی و معرفتی حوزه مرتبط هست اما عمده مشکلات فرهنگی و اقتصادی کشور از کم‌دانشی، کم‌تجربگی، سوءمدیریت، تلاش بی‌وقفه نظام سلطه، تبلیغات دشمن، کارشکنی‌های عناصر نفوذی، رکود عالم و علم در دانشگاهیان و بیرگی و کم‌غیرتی دیگر نخبگان جامعه و آسیب‌های جدی در رفتار عمومی مردم ناشی می‌شود. در این میان آیا روحانیت هیچ نقشی در بروز و دوام مشکلات نداشته است؟ بله داشته است. ایشان هم بشرند. قصور بشری دارند و اما قاطبه روحانیان، خیرخواه، صادق و خدومند. کم‌تجربگی دارند و البته گاهی هم در شنیدن معایب و نواقصشان تعلل و تنبلی و خودشیفتگی داشته‌اند. گاهی از روی غیرت دینی، کاری را بخطا انجام داده‌اند و باید در مقام و منصب و نقش اجتماعی خود، پاسخگو باشند. اما این دروغ و تهمت است که مشکلات کشور معلول تصمیمات روحانیت است.

   در همین جا، مناسب است نکته بسیار مهم و حساسی را متذکر شوم و آن اینکه گاهی روحانیان، خودشان را بی‌خود وکیل مدافع عملکرد دولت‌ها می‌دانند و به خطا احساس مسئولیت پاسخگویانه دارند و همین باعث می‌شود درست در میدان دشمنان بازی کنند. مثلاً در فلات ایران، کم‌آبی و هدررفت آب وجود دارد. کاهش نزولات هم مزید بر علت شده است. حال در جامعه این کمبود، باعث اعتراضات شده است. روحانیان مطلقاً وکیل مدافع و پاسخگوی سوء مدیریت‌های دولت‌ها و رییس جمهورها نیستند. روحانیان متولیان آب نیستند. مسئول باران هم نیستند. روحانیان، خودشان مانند بقیه مردم، مطالبه‌گران رفتار صحیح مسئولان در ادوار مختلف‌اند. روحانی می‌تواند به رسانه‌ها امر و توصیه کند در مورد مصرف آب در منازل، صنعت و کشاورزی کار فرهنگی و گفتگوی علمی برگزار کنند، می‌تواند سیاست‌ها و برنامه‌های حل معضل آب را از دستگاه‌ها بخواهد، می‌تواند اقدامات خطا و عدم اقدام‌های دستگاه‌ها را به دستگاه‌های نظارتی و قضایی معرفی کند، می‌تواند برای افزایش نزولات نماز بخواند و دعا کند. خب همه مردم می‌توانند و باید این کارها بکنند… اینکه روحانی را مسئول بدانیم و تهمت بزنیم، گرای دشمن است. گاهی خود روحانیان هم خودشان را مسئول این نارسایی می‌دانند!! مسئول این مشکل دستگاه‌های متصدی، بدنه علمی و اجرایی مدیریت آب و فرهنگ عمومی و تخصصی مصرف آب است. بله اگر سیاست‌های نظام بطور کلان در مسئله نقش اساسی و مؤثر داشته باز هم مشکل ربطی به روحانیان ندارد. روحانیان گوشت قربانی نیستند که هر جا مشکل پیش آمد آنان را به باد تهمت بگیریم و در پی سم‌پاشی‌های دشمنان، آنان را متهم کنیم. مشکل آب متولی دارد: بدنه دانشگاهی متخصص در علوم مرتبط به آب، بدنه اجرایی مرتبط با حل معضلات آب. همین. باید از آنان مطالبه کرد. روحانیان اعم از رهبر، مراجع عظام ، نمایندگان ولی فقیه در استان‌ها، طلاب و اساتید حوزه، خودشان مانند بقیه مردم مطالبه‌گر هستند. بله گاهی سوء برخورد هست. یک نماینده ولی فقیه بلد نیست دل مردم را بدست بیاورد، یکی دیگر نمی‌داند چگونه مطالبه کند، دیگری تفسیر دینی می‌کند و تقصیر را بر عهده گناهان مردم می‌اندازد و مانند آن… این‌ها را دشمنان بزرگ می‌کنند و چون زخم هم هست مگس شبهات، هم گرد آن جمع می‌شود. در حالی که اولاً اعتراض و مطالبه بحق، حق همه مردم و از جمله خود رهبر و روحانیان است. ثانیاً گناه مردم و دولتمردان و اساسا رخداد گناه در کاهش برکات مؤثر است (اگر کسی این را فهم نمی‌کند، سواد ندارد) کاهش نزولات، سال‌هاست که بوده و دلیل نمی‌شود دستگاه‌ها و متخصصان امر، تدبیر نکرده باشند. آیا تکنولوژی انتقال و تصفیه و هدایت آب و آبخیزداری هم با کاهش نزولات مرد؟!  متخصصان و تخصص جهانی آب، این‌قدر دچار کمبود و ناتوانی بوده است؟ دولتمردان از ظرفیت‌ها بقدر کافی استفاده کرده‌اند؟   سیاست‌های کلی نظام ایراد داشته؟ برنامه‌های عملیاتی اشکال داشته؟ همه این‌ها قابل بحث و طرح و پی‌گیری است.  باز هم از دل این‌ها این بیرون نمی‌آید که بله حوزویان، مسئولند یا روحانی ارجمند و خطیب نماز جمعه خودش را موظف به دفاع بداند. این یک مصداق از مصادیق بی‌شمار است. 👈 البته و صد البته در نظام اسلامی و تعاملات برادران دینی، نباید مچ‌گیری باب شود ولی وقتی دارد صنف روحانی مظلوم این وسط قربانی می‌شود وظیفه است، انسان از حق دفاع کند. اتفاقاً در معضلات آب، دانشگاهیان در تخصص‌های مربوط و دستگاه‌های اجرایی مربوط را باید فراخواند و وارسی و آسیب‌شناسی کرد. در مصیبت آپارتمان‌سازی هم، معماران کشور مسئولند. اما دشمن و رسانه‌ها هر کمبودی که پیدا می‌شود، تقصیر رهبر و روحانی و حوزه و طلبه می‌دانند!! این عین مغالطه و دشمنی است. بله هر جا نقدی هست و لو به شخص رهبر، باید استدلال علمی و قابل ابطال، براحتی گفته شود و به بحث گذاشته شود. این غیر از به رگبار بستن حوزه و روحانیت است. در عین حال روحانیان نیز باید گوش شنوایی برای شنیدن نقدها داشته باشند و «بگذارند تحلیل‌هایی که بین مشکلات کشور و رفتار ایشان، رابطه معناداری را تبیین و اثبات می‌کند را خوب بشنوند.»

 حمید رجایی

زمستان ۱۴۰۰




بد-ایدئولوژی‌ها و خوب-ایدئولوژی‌ها


 لطفاً مقاله را تا آخر بخوانید

ایدئولوژی، لزوماً و ذاتاً بد نیست، گاهی ما بد-ایدئولوژی هستیم.

حمید رجایی، تابستان ۹۸

بد-ایدئولوژی‌ها و خوب-ایدئولوژی‌ها، اعم از افراد، گروه‌ها، جوامع، حکومت‌ها، مدارس و دانشگاه‌ها، رسانه‌ها و… چند ویژگی دارند:

  1. بد-ایدئولوژی‌ها، کلّ ایدئولوژی خود را فرامباحثه‌ای می‌دانند و می‌پندارند چون اعتقادات جازم و منابع و مستنداتی در دست دارند مطلقاً  نباید درباره آن بحث شود! خوب-ایدئولوژی‌ها، به ارزش‌ها باور دارند اما دانشسرا را محل همه نوع مباحثه می‌دانند و سپهر معرفت را برای هر گونه شک خوب و تحقیق و پژوهش، مناسب می‌بینند. گرفت و گیری در چرخه نخبگانی ایجاد نمی‌کنند. 

  2. بد-ایدئولوژی‌ها، از ایدئولوژی‌های خودشان فراتر می‌روند و هر طور شده و لو با سفسطه و اراجیف، راهکارها و سبک زندگی‌های گسترده‌تر از منصوصات می‌دوشند آن سان که اجتهاد و تفکر بدیل را منحرف می‌پندارند! مثلاً مبتنی بر ایدئولوژی خود، «صحت هیات بطلمیوسی»، «مقدس بودن یک ساختار و شیوهٔ قابل‌اجتهاد» و «فرابشری بودن مراد خود» را می‌دوشند و هر دیدگاه دیگر را به زمین می‌کوبند. خوب-ایدئولوژی‌ها، ایدئولوژی را حداقلی می‌کنند (فقط دایره منصوصات) و از آن اصول موضوعۀ گرانبار نمی‌سازند، مبادا علم و معرفت دینی فلج شود. آنان به علم، تجربه، عقلانیت و اجتهاد مبنی بر اقتضائات زمان، احترام می‌گذارند و به جر منصوصات، راهکارها و راهبردها، خط‌مشی‌ها، گفتمان‌ها را به مباحثه می‌گذارند. کسی یا اندیشه‌ای را مطلق نمی‌کنند. 

  3. بد-ایدئولوژی‌ها، دچار بت‌های مقدس می‌شوند (چه مقدس دینی و چه اسطوره‌های فکری و هنری مانند فلان آوازخوان، فلان بازیگر یا فلان متفکر و…) و در چاه مریدی می‌افتند. «مقدسان و محبوبان نادان» در بین آنان رشد می‌کند. اینان باید مردم را، نفهم نگه دارند تا بمانند. به نواندیشان و افراد زیرک، لبخند نمی‌زنند و آنان را شاید در ظاهر بستایند؛ اما مرگ و خمود آنان را در دستور کار خود قرار می‌دهند. از جانب نواندیشی خوفناک‌اند. افکار و سخنانشان کلیشه‌ای و تکراری است و مخالفان را منحرف و گمراه می‌دانند و آنان را سیاه و دوزخی می‌بینند. خوب-ایدئولوژی‌ها، افراد شاخص و قهرمان (نامعصومان) را آن قدر بزرگ نمی‌بینند مبادا باب اجتهاد مسدود شود. همه را قابل نقد می‌دانند و چیزی یا کسی را چنان تقدیس نمی‌کنند که نشود او و آن را نقد کرد. در چاه مریدی نمی‌افتند؛ به بزرگان علم و اندیشه و عمل، ارادت پیدا می‌کنند و اما در علم و پژوهش، مرید کسی نمی‌شوند (تا زمانی مه مجتهد و متخصص نشده‌اند از عالمان نیک سیرت تقلید می‌کنند) اگر به مصلحت جامعه و به حکم شرع، ملتزم به اطاعت مدنی اسلامی هستند، اما خود را ذوب در کسی نمی‌دانند. ذوب‌های در نامعصومان، اشتباه-کار می‌شوند .

  4. بد-ایدئولوژی‌ها، اگر حاکم شوند، مستبد و متعفن می‌شوند و اگر چه تمام شعارشان لیبرالیسم و اسلام و مسیحیت و… باشد، اما با تزویر رسانه‌ای و جادوی سینما و… آن قدر مردم را سرگرم می‌کنند تا بتوانند ایدئولوژی یا منافع خود را براحتی در آغوش بگیرند.. رسانه‌ها را بصراحت یا با هزار لطایف‌الحیل برای نفع و فکر خود منحصر می‌کنند و اگر به دیگران لطف کنند، می‌خواهند آنان را هدایت کنند. خوب-ایدئولوژی‌ها، برای تکثّر اندیشه‌ها و آزادگی انسان‌ها، احترام قائل‌اند. به محققان جهان، بدون ساده‌لوحی، خوشبین هستند و به «ذهن محترم بشری» احترام می‌گذازند. با خطاها، مانند معلم و هم‌مباحثه برخورد می‌کنند. رسانه‌ها را برای ترویج اندیشه‌های ایدئولوژیک خود، بکار می‌گیرند؛ اما آزادی بیان و تکثر اندیشه‌ای را از آن منقطع نمی‌کنند و حتماً روا می‌دانند که هر مکتب فکری متکثر درون دینی، آزادانه از رسانه‌اش در چهارچوب مصوبات مدنی، استفاده کند.

  5. بد-ایدئولوژی‌ها، کارشان به نوکری دشمنان ختم می‌شود. اینان خودشان را تقدیس می‌کنند؛ اما بالاخره روزی در نهان با مخالفان معامله می‌کنند و بعید نیست کثیف‌ترین زدالت‌ها را مرتکب شوند تا وجاهت‌شان حفظ شود (مانند دولت  مدعی ایدئولوژی لیبرالیسم آمریکا،  که با دولت اسرائیل معامله کرده است) خوب-ایدئولوژی‌ها، در برابر دشمنان خود کوتاه نمی آیند و با آنان معاملات خفت‌بار نمی‌کنند (البته نرمش قهرمانانه دارند) اما چون برای عقلانیت و مدارا و تفکر آزاد، مجال قائل‌اند، پیوسته روزآمد می‌شوند و از دانش زمان برای رشد خود استفاده می‌کنند.

  6. بد-ایدولوژی‌ها، به خطابه و داد و بیداد و تولید فیلم‌های سینماییِ مست و مسخ‌کننده و بازی با احساسات ایدئولوژیک مردم رومی‌آورند و خوب-ایدئولوژی‌ها به سخنرانی علمی، کتاب و مباحثه و میزگرد و دیالوگ و تفکر منطقی و انتقادی و مانند آن… 

توجه

الف. لیبرالیسم یک ایدئولوژی است یا دستکم رفتار ایدئولوژیک دارد و البته در باطن یک بد-ایدئولوژی است. اینکه هالیوود و رسانه‌های کشورهای لیبرال، مدام بر عقل مردمان عفونت شهوت و خشم و خیال می‌پاشند به این دلیل است که ارباب قدرت می‌خواهند مردمان بیچارۀ خود را بدوشند و نادان نگه دارند. اینان از شعار آزادی، عشق، صلح و مانند آن استفاده می‌کنند و اما بیشترین خونریزی‌ها  و خودکامگی‌ها را دارند.

ب. حکومت‌های دینی هم ممکن است بد-ایدئولوژی شوند:

  • هرگاه دیدید حکومت از احساسات و شعائر دینی بیش از تفکر انتقادی و لبّ دین استفاده می کند،

  • هر گاه دیدید حکومت دینی، از اندیشه‌های منتقدان می‌آشوبد و نقد را روا نمی‌داند و منتقدان را ترور شخصیتی می‌کند و آنان را منزوی می‌دارد.

  • هر گاه دیدید یک حکومت دینی، فراتر از منصوصات دین را مقدس و فرامباحثه‌ای می‌داند و می‌خواهد فهم درک خود را چونان منصوصات مصون کند،

  • هر گاه دید حکومت دینی، بر سر عقاید منصوص، معامله می‌کند، بدانید که آن حکومت در حال فساد است. بدانید که آن حکومت دینی در سرازیری بد-ایدئولوژی شدن قرار دارد.

ج. لازم دانستن اطاعت مدنی از قانون، اطاعت از منصوصات دینی که با روشی مدنی بر سرکار آمده، کوتاه نیامدن در برابر زیاده‌خواهی دشمنان، در میدان نگه‌داشتن مردن با جنبه‌های شعائری دین، قابل مذاکره ندانستن اصول، ولایت فقیه و مانند آن، هیچ کدام از نشانگان بد-ایدئولوژی بودن نیست. یک جامعه خوب-ایدئولوژی، هم حاکم دارد و هم الزام به قانون دینیِ مدنی و هم ولایت دینی و هم امامان معصوم و گزاره های قطعی دینی. اما همه را در دانشسرا و رسانه‌ها مباحثه­‌پذیر و در مقام حکومت مذاکره‌ناپذیر می‌داند.  

 

 




حق مداری و تکلیف مداری، دو مفهوم فرهنگی هستند.


✅ حق‌مداری (با حق‌گرایی اشتباه نشود) و تکلیف‌مداری بخشی از فرهنگ‌اند و از سنخ فقه نیستند. جامعه‌ای که تکلیف‌مدار است در استیفای حقوق خود، ضعیف و مسامحه‌کارانه، عمل می‌کند اما جوامع حق‌مدار، مدام در پی مطالبه حقوق خود هستند و به تکالیف، در ذیل همین معنا پایبند هستند (در جوامع حق‌مدار، اخلاق، در معرض خطر قرار می‌گیرد و در جوامع تکلیف‌مدار، زمینه ظهور استبداد فراهم می‌شود و البته از همین روزن، اخلاق هم زیان می‌بیند)

‌✅ حال اگر یک جامعه‌، تکلیف‌مدار باشد به همۀ آنچه در کارِ بیان و ایفا حقوق مدنی و شخصی اوست، کم‌توجّه می‌شود. فقه، قوانین، قرآن و سنت را تکلیف‌مدار خوانش می‌کند. این جامعه جهان را تکلیف‌مدارانه فهم می‌کند.

✅ حق‌مداران، بعکس تکلیف‌مداران، جهان را حق‌مدارانه می‌بینند و پیوسته، چشم‌شان در پی حقوق‌شان و استیفای آن است. آنچه را که درباره تکالیف‌شان می‌گوید، از مرکز توجه، خارج می‌کنند و وجوه حق‌مدارانۀ پدیده‌ها را برجسته می‌کنند. تکالیف را به حوزه فردی و حداقلی فرومی‌کاهند. مگر اینکه پای مطالبه‌ی دیگران در میان باشد.

✅ حال سخن و پرسش اینجاست که آیا فقه، با کدام رویکرد سازگارتر و از کدام رویگردان ‌تر است؟ آیا محور فقه، بیان تکالیف مکلف است یا حق و تکلیف او؟

✅ پاسخ این است که فقه ما، به حقوق و تکالیف، هر دو توجه دارد. در متن فقه ما، تکالیف و حقوق شدیداً به‌هم‌پیوسته و جدانشدنی هستند. بله مسلمانان در برابر خداوند تماماً مکلف‌اند و حقّی را برای خود نمی‌بینند (مگر آن‌چه خدای بر خود واجب کرده است) اما افراد در برابر یکدیگر، همواره در یک نظام حق و تکلیفِ متکافئ قرار دارند. بنابراین اگر کسی بگوید فقه ما ذاتاً و تماماً تکلیف‌مدار است؛ سخن درستی نگفته است.

✅ پس مشکل کجاست؟ چرا جوامع اسلامی، میان حق‌مداری و تکلیف‌مداری سرگردانند؟ چرا حق‌مداری های مدنی را از اسلام الهام نمی‌گیرند؟ و چرا رویکردهای حق‌مدارانه و مدنی رنگ و بوی غربی به خود می‌گیرد؟

✅ مشکل اینجاست که  فرهنگ و نگرش مسلمان در مورد حق و تکلیف، متعادل نیست. سوء برداشت‌ها و سوء تقریرها از اسلام، تکلیف‌مداری را بیشتر از حق‌مداری در جوامع اسلامی گسترده است.در تاریخ سیاسی مسلمین، نظام خلیفه‌گری و اطاعت بی‌چون و چرا از اولی‌الامر یا پادشاه و خود را محکوم به «رعیت بودن» دیدن و بی‌سوادی و استبدادزدگی، جوامع اسلامی را بیمار کرده است. نتیجه این بیماری ناهوشیاری جمعی مدنی و شهروندی و بین‌المللی و نتیجتاً ذلت درونی و بیرونی است. در جوامع تکلیف‌مدار، مردمسالاری هم اسباب غارت می‌شود.

✅ پیرو این مشکل، مشکل دیگری رخ می‌نماید و آن اینکه نسیم حق‌مداری در چنین جوامعی از جانب دین نمی‌وزد و معمولا روشنفکرمأب های غرب‌زده هستند که با عناوین آزادی، دموکراسی، حق شهروندی، شورامداری، گفتگومداری، حقوق بشر، حقوق زنان و… می‌خواهند ملل اسلامی را از زنجیر افکار پریشان (اسلام) برهانند! و راه توسعه را بگشایند.

✅ به عنوان نمونه، جامعه افغانستان، برای ورود به عرصه حق‌مداری و دنیای جدید، گاه بشدت سکولار و دنیاگروانه عمل می‌کند. زنان در افغانستان شدیدا پوشیده و زندانی بودند. کتک می‌خوردند و حق و حقوقی نداشتند. امروز گویی جامعه می‌خواهد تقاص گذشته را بگیرد، چنان در این مسیر افراط می‌کند که انسان متحیر می‌شود. در مصر و سایر کشورهای عربی نیز این امواج سر برآورده است.

✅ ایران، اما شاهد اتفاق مبارک و نیکویی است. معارف و فقه اسلامی، حق و تکلیف را بخوبی ملاحظه کرده‌اند. اگر چه پیوسته باید آن را مرمّت و تصفیه و روزآمد کرد. روحیّه حق‌مداری فرهنگی و توجّه به حقوق انسانی در ایران به گونه‌‌ای در حال رشد است. اگر چه هنوز به بلوغ و پختگی نرسیده است. مردمی که حق‌مدار نباشند، حتما حق خود را ضایع می‌کنند و دست ناکثان را برای ربودن حقوق‌شان باز می‌گذارند.

✅ وظیفه نخبگان دینی چیست؟

✅ نخبگان دینی در برخی کنش‌ها خوب عمل کرده‌اند. مثلاً مردم را به شرکت فعال در انتخابات دعوت می‌کنند و تلاش می‌کنند که مردم در کنار توجه به تکالیف، حقوق خود را هم مطالبه کنند. مسئله ظلم‌ستیزی نیز در فرهنگ ما نهادینه شده است.

✅ اما در برخی موارد هم شاهد قصور و تقصیریم. مثلاً اینک زنان زیادی در جامعه با ساعت کاری زیاد، حق‌الزحمه بسیار کمی می‌گیرند، کودکان کار، فقرا و نادارهای حاشیه‌نشین و کسانی که صدایشان به جایی نمی‌رسد، مورد توجه کافی خطباء و نخبگان خیراندیش نیستند. گیر و گرفت‌های کم یا زیاد در آزادی بیان، یا ضعف در فرهنگ حق‌مداری و مکلف کردن دولتمردان به شفّاف‌سازی از جمله بخش‌های کمتر کار شده است.

حمید رجایی
پاییز 96




نظام مالی و عقل معاش در حوزه


مقدمه

 الف. لازم است زندگی یک روحانی بر پایه اعتدال و میانه روی باشد؛ نه فقط روحانیان، بلکه همه اصناف باید میانه روی را در زندگی اقتصادی در پیش بگیرند. واژه “اقتصاد” اساسا به معنای میانه روی در امر ثروت و مصرف است. البته ثروت داشتن اگر همراه انفاق و زهد باشد، شرعاً و اخلاقاً مذموم نیست، دل دادگی به دنیا و سرخوشی امری مذموم و شقاوت خیز است.

ب. عالمان دین، همواره مدرسه و مسجدشان در کنار مردم بوده است. این بزرگان، نه خواستند به حاکمان وابستگی اقتصادی پیدا کنند و نه بطور مستقیم از بازار ارتزاق کنند. استفاده از دو منبع خوب خمس و وقف، راهکار خوبی برای اداره حوزه بود و هنوز هم به نظر می رسد، مناسب باشد. زیرا حوزه را حتی المقدور به جایی وابسته نمی کند. وابستگی حوزه، فسادآور است.

ج. امروزه اما اتفاقات و تغییرات پرمخاطره ای در حوزه رقم خورده است. اول اینکه درآمد حوزه کفاف مخارج آن را نمی دهد. وظایف و مخارج حوزه، زیاد شده است و درآمد آن در تناسب آن افزایش نیافته است. خمس و اوقاف نیز برای اداره حوزه کافی نیست. حال بماند که بسیاری از موقوفات حوزه بسا زیر عنوان فهم فرسوده و مغلوطی از “سرقفلی” ! به تاراج میرود. خردمندان و حکیمان، در گذشته برای استقلال حوزه، از وقف اموال برای تامین مساجد و مدارس علمیه، استفاده می کردند. اما امروزه این سنت و تدبیر نیکو، به تناسب نیاز زمان، پرفروغ و کافی نیست.

 د. اینک اکثر قریب به اتفاق مدارس علمیه و حتی روحانیان فاضل، از نظر معاش و زندگی در سطح بسیار نازلی بسر می برند و بدلیل تعهد و حفظ شأن روحانیت؛ دم نمی زنند و اگر چه این فقر، هم توان آنان را برای پیشرفت علمی، سخت می کاهد و هم زن و فرزند روحانیان را به ستوه می آورد. گو اینکه وقتی یک سازمان بزرگ چون حوزه، نتواند نیازمندی های آموزشی و پژوهشی خود را تامین کند و با تعامل با اندیشه های جهانی، علم دین را به پیش ببرد، نظام معرفتی فرسوده ای پیدا می کند و این نظام معرفتی فرسوده؛ بازتابی در نظام آموزشی و مالی ایجاد می کند و نتیجتاً حوزه در تمام نظام های معرفتی، آموزشی و پژوهشی، مالی و تبلیغی ناتوان و نزار مانده و رکود وجود آن را در برمی گیرد.

چه باید کرد و راهکار چیست؟

راهکارهایی که حداقل در این مجال قابل بیان است، عبارت است از:

1⃣ ترمیم نگرش اقتصادی.

یعنی عالمان دین بدانند که اقتصاد حوزه در اِشل امروزی مهم است (این تفطن نهادی پیشتر، در ابعاد متناسب با یک “نهاد”، نبوده است) نمی توان تفکر فردی را برای یک حوزه عظیم حاکم کرد. یک فرد حوزوی ممکن است در شرایط دشوار اقتصادی درس بخواند؛ متقی باشد و در زمان خود بدرخشد… اما تعمیم آن به “حوزه” نشانه نفهمیدن تفاوت حکم فرد و حکم سازمان است. این عدم توجه در جای جای تفکر حوزوی، بسا در جریان است. عدم تمییز احکام فردی و فرهنگی- اجتماعی، مصیبت بار است و چاره هر کدام نسخه جدایی دارد. نباید زهد کم نظیر شیخ انصاری ره را برای اداره حوزه الگو قرار داد، البته میتوان از این الگو، درس مقاومت گرفت… حوزویان درس مقاومت گرفته اند اما درس تدبیر نه و نه و نه.

نگره ی “حوزه ی فقیر” را باید کناری نهاد و برای تامین مالی حوزه و نیازهای متنوع علمی، آموزشی و معیشتی آن فکری کرد. توصیه و نصیحت به زهدورزی و اعتدال در زندگی ربطی به این مسئله ندارد. ولی در عمل بین این دو، حتی از سوی برخی بزرگان حوزه خلط شده است. سواد اقتصادی با سواد اخلاقی، منافات ندارد. اما خطا اینجاست که میان این دو تضاد گمان شده و عالمان دین از التفات به سواد اجتماعی؛ از درک مسائل در اِشل اجتماعی، بسا کوتاهی کرده اند. فقر مالی حوزه نجف و اینک قم، فقط معلول استبداد حاکمیت بعث و پهلوی نبوده است. سیطره نگره اقتصادی ناکارآمد، یک عامل کارساز در وضع حوزه بوده است.

حوزه های علمیه غالبا نصیحت گرایی، صبرگرایی، زهدورزی و قناعت پیشگی را غلط تفسیر کرده اند و آن را به گونه ای گسترده اند که جای سواد و تدبیر اقتصاد پیشرو را تنگ کرده است. بسا بزرگان حوزه، همینک هم این مسئله را مد نظر قرار نداده اند. اما نسل نو باید متفطن باشند.

 اگر نگره اقتصادی اصلاح شود، همت همه جانبه و پرتوانی برای اقدامات لازم بوجود می آید.

2⃣ احیای وقف

در ابعاد لازم امروزین است. اگر نیک اندیشان جامعه – که کم هم نیستند – و همچنین حاکمیت -که نسبت به حوزه مدیون و در برابر آن موظف است – را بتوان متقاعد کرد که اموال و منابع درآمدزایی را به حوزه تخصیص دهند،آنگونه که کاملا در ید حوزه قرارگیرد، منابع حوزه تا قسمتی تامین می شود. وقف یکی از مبارک ترین سنت های دینی است که شاید در مواردی متاسفانه نه فقط مهجور مانده، بلکه در مسیر نادرست قرار گرفته است. برخی از موقوفات حوزه بسا زیر عنوان سرقفلی، عملاً غصب شده است و یک حکم فقهی کج فهمیده شده، اموال را از ید حوزه خارج کرده است. موقوفات حوزه، باید در مسیری قرارگیرد که مصلحت مدّ نظر واقف، برآورده شود و به جز این، کاری غاصبانه و حرام صورت گرفته است. سرقفلی ابدا نمیتواند مانع این امر شود و باید آن را به نفع مصلحت وقف، باطل دانست.

مسئله وقف، با یک نگاه و عملیات درست می تواند تا انفال و موارد دیگر نیز توسعه یابد و در هر حال نباید هیچ ید و تسلطی را در شؤون و امور حوزه، موجب شود و حوزه را به احدی وامدار کند.

3⃣ خمس و وجوهات

خمس و وجوهات نیز از دیگر منابع خوبی است که تاکنون مانند آب باریکه ای مخارج حوزه را تامین نموده است. پرداخت وجوهات شرعی، بر مسلمانان واجب است و باید در مسیری قرار گیرد که اسلام چه در مرحله تولید معرفت دین و چه در زمینه تربیت نیروی انسانی و نیز تبلیغ یاری رساند. این منبع اگر بدرستی گردآوری و مدیریت شود، حتماً منبع پاک و کم مخاطره ای برای حوزه است. همینک باید اندیشناک بهینه کردن آن بود.

3⃣ تجارت

اگر چه راکد گذاشتن اموال حوزه در بانک و… خود مصداق حیف مال است و به کارگیری آن در تجارت میتواند آن را از استهلاک نجات دهد؛ اما پیچیدگی های تجارت و ضرورت ورود حوزه در زدوبندهایی که در این کار به ناچار پیش می آید، پر مخاطره است. اما در عین حال اگر بتوان برای این مسئله هم فکری کرد میتوان روی آن حساب کرد. حوزه حتما ناچار میشود در این کار ورود کند.

4⃣ تعاونی های و تولید و مصرف

روحانیان واقعا اگر بخواهند بدرستی به کار تدرس و تحقیق و تدریس خود قیام کنند؛ نمیتوانند کار کنند. کار کردن وقت و عمر طلاب و روحانیان را میگیرد. اما اگر ناچار شوند چاره ای از آن نیست. امروزه بسیاری از روحانیان در ارگانها مشغول کارند و بسا فسادهایی را می بینند اما در چارچوب آن سازمان باید سکوت اختیار کنند. پس روحانی اینک هم کار میکند و رنج میکشد. حال که بناست، نیاز اقتصادی خود را با کار، برطرف کنند بهتر است با شیوه ای که بیان میشود، این کار را انجام دهد.

اگر چه کار و تولید، میتواند نهاد حوزه را مانند بخش تجارت، مبتلا به زدوبند کند اما اگر حوزویان با سرمایه درون حوزوی، بتوانند تولیداتی جهت رفع نیازهای خود حوزه داشته باشند و یک سامانه از تولید به مصرف داخلی برای خود ایجاد کنند اگر چه ارزش افزوده ی مالی چندانی نداشته باشد اما یک چرخه تولید و درآمد درونی پیدا میکنند که همان ارزش افزوده میتواند سهم زیادی در رفع حاجت اقتصادی داشته باشد. ایجاد تعاونی های تولید و مصرف خودگردان و با فروش برخی از کالاهای تولیدی میتوانند تاحدی وارد سیستم تجاری شوند و اگر چه باید مراقب مخاطره تسلط غیر هم باشند. در هر حال کار کردن نیز برای روحانی عار نیست (اگر خوب نیست، چرا روحانی در یک ارگان غیر مرتبط هم کار می کند و حقوق بگیر و پشت میزنشین می شود؟!) همچنین این بهتر از این است که ماهانه یا سالانه از دستگاه های بیرونی بودجه بگیرد و نعوذ بالله در جایی در فشار باشد و قطع و وصل بودجه و میل دیگران در رسالت آن موثر بیافتد.

6⃣ خدمات آموزشی و تبلیغی و مسجد

مسجد، پایگاه معرفتگزاری حوزه است. مساجد باید مخارج خود را تامین کنند و از جمله مخارج مسجد، روحانی به مثابه امام جماعت، سخنران، مشاور، استاد تعلیم و تربیت جوانان و برپاکننده کارهای فرهنگی است. روحانیان باید آموزش مسجدداری ببینند و مساجد باید پایگاه عظیم و بزرگ محلات شود. سازماندهی مساجد با اندیشه های صد سال قبل، ممکن نیست. اگر چه سابقا توجه مردم به تخصیص “موقوفه برای مسجد” بیش از امروز بوده است. روحانیان باید در مساجد مستقر باشند و در کنار مردم، با ارایه خدمت دینی تامین شوند. یک مسجد باید درآمد داشته باشد…

سخنرانی و تدریس و تبلیغ و نگارش کتاب و مقاله نیز باید به نحوی شایسته درآمد زا باشد. امروزه روحانیان فاقد هر گونه صنف و مدافع حقوق خود هستند. این رویه نادرست است. البته ترسیم نظام مالی درون حوزوی نیاز مجال گسترده تری دارد. اما بطور خلاصه بسامان کردن همین مداخل مالی نیز کارساز خواهد بود.

حمید رجایی

پاییز 96

 




بشارت ها، در نسل نوی روحانیان ‏

فضلای روحانی نسل جدید حوزه؛ ‏

 

‏1.‏ به « سپهر معرفت جهانی» نزدیک تر شده اند.‏

‏2. مسایل را چند بعدی و «چند علومی» می بینند و می رود که این گونه بفهمند.‏

‏3. به علوم مختلف، احترام می گذارند. به روابط علوم و « علوم میان رشته ای» و « کل نگر » لبخند ‏می زنند و از آن استقبال می کنند.‏

‏4. به عینیت، نزدیک تر شده اند. آرمان را از طاقچه برنمی دارند و زیر پِرِس عمل نمی گذارند. اما ‏نظریه و تئوری را چرا… صبورتر شده اند. « متن گرای افراطی» نیستند.‏

‏5. دنیای شان بزرگ تر شده است. کتاب طهارت و نجاست و احکام صوم و صلات، بخش ‏کوچکی از دامنه گسترده علوم و جهانشان شده است. ‏

‏6. می پرسند و می شنوند. مهربان تر هستند. چالش پذیرتر شده اند. معرفت را چکشخوار میدانند.‏

‏7. با ابزارهای ارتباطی جدید آشنا شده اند. مایل به ارتباط با نخبگان جهان اند. ‏

‏8. کم کم متوجه شده اند که «حدود عدمیه معرفت» مقدس، نیست. یعنی فهم های درست می ‏تواند بهتر شود، فهم بهتر، میوه های متفاوتی در کم و کیف می دهد. با «سیستم توزیع قداست ‏در عالم» بهتر آشنا شده اند. (نگا. مرز دانش )‏

‏9. بین «محکمات دین» و «سامانه های راهبردی و ساختاری» تفاوت قائل شده اند. می دانند ‏‏«محکمات قابل نقض نیستند» اما «راهبردهای اجتهادی»، نظری و قابل بحث اند. دانسته اند ‏می شود امور را به نحو بهتری پیکربندی کرد. می شود با «راهبردهای عملیاتی» بهتری با ‏خود، خانواده، جامعه و جهان، تعامل داشت. ‏

‏10. ‏«نشانه شناسی جهانی» بهتری دارند. نمادها و فرهنگ های مختلف، آنان را آشفته و متحیر ‏نمی کند. می توانند با ارباب مذاهب و فرهنگ در جامعۀ رنگارنگ جهانی، گفتگو کنند. ‏شکارچیان بهتری برای اندیشه و گفتگو شده اند. دانش را می ربایند، چه از یک زن فرنگی ‏باشد و چه از یک مرد آفریقایی (علم بدرد بخوری اگر دارد فورا می گیرند) اگر درّی از معرفتی بیابند، ‏می ربایند و اگر چه از دهان سگی باشد. (نگا. اصل رندی)‏

‏11. نه فقط «مخالف» را تحمل می کنند، بلکه «تکثرِ معرفتی» را دوست دارند.

‏‏12. در «مدیریت فرهنگی» به راهکارهای پخته تری می اندیشند. درک بهتری از مکانت و نسبت «موعظه ‏اخلاقی» و «مدیریت فرهنگی» یافته اند.

‏‏13. ‏« پدیده اجتماعی» را بهتر درک می کنند. و این خیلی مهم است.‏

‏14. ‏ به نسل پیشین خود، احترام می گذارند و خطاها و نارسایی های علمی آنان را درک می کنند. ‏می دانند «شتاب تحولات معرفتی» ممکن است فاصله ها را بیشتر کند. اما هدف و آرمان ‏واحد و عشق به قرآن و اهل بیت (علیهم صلوات الله) و ولی فقیه و انقلاب، آن ها را به هم ‏پیوند می دهد.‏

‏15. متواضع شده اند، به جهان علم نمی شورند. می آموزند و نقد می کنند؛ از همه مهم تر فهمیده ‏اند نباید «قضاوت» کنند و این خیلی مهم است. می دانند بسا در هر سخنی، رگی از حقیت می تپد و هر سخن باطلی ،کج شدۀ یک سخن درست است.

‏‏16. نامسلمانان و حتی بدکاره ها را لزوماً اهل جهنم نمی دانند. دور برنمی دارند، بهتر احتمال می ‏دهند که بسا یک روسپی هم به بهشت برود…برای عاقبت بخیری خود به نحوی بهتر، نگران ‏اند.‏

‏17. با مکانیسم های اندیشه، جامعه، سیاست و قدرت، اقتصاد و «مکانیسم انسان» بهترآشنا شده ‏اند، «سیستمی» نگاه می کنند. طبیبانه تر می نگرند. می دانند هر راهبردی برای کنترل بزه ‏‏و بدی (اعتیاد، بدحجابی، سرقت، گرانی، فساد اقتصادی و…) غریزه جنسی، «غریزه و مکانسیم اندیشه و رشد علم» ‏چرخه قدرت و ثروت و نظارت کامل نیست. پیوسته «منابع دست نخورده دین» را بررسی می ‏کنند. می دانند همه تصمیمات باید مورد امضای شارع مقدس باشد.

‏‏18. ‏ «زبان آموزی» را فقط برای «تبلیغ» و ترویج نمی خواهند. اگر زبان دوم را بیاموزند، آن را برای «داد ‏و ستد معرفتی» می آموزند.‏

‏19 به انقلاب عشق می ورزند، اما از تاریخ انقلاب عبرت می گیرند، آن نقد می کنند.‏

‏20.‏ سوداهای معقول تری یافته اند، به راهکارهای شدنی تری می اندیشند. در تعمیق و گسترش ‏اسلام، به راهکارهای با صبورانه تر حوصله تری می اندیشند.

‏‏21. ‏«دشمن شناسی» بهتری یافته اند. «ترفندهای دشمن» برایشان رسواتر شده است. سینما، ‏مهندسی علم، مطبوعات و دروازه بانی اخبار و سناریوهای پیچیدۀ دشمن را بهتر و تخصصی تر ‏می فهمند. اما می دانند باید هر چیز را همان سنخ مقابله کرد: موشک در برابر موشک، ‏فرهنگ شیطانی و دستکاری شده در برابر علم و فرهنگی که تواضع بصیر الهی سرچشمه می ‏گیرد… با «باربی» نمی شود جنگید، اما می شود از تهدیداتش، فرصت ساخت. ‏همه اجزاء وجودی «باربی» بد نیست. کلیتش آری ناپذیرفتی است. «باربی» ما را به فکر فرو می برد و این خوب است.

‏22. بین «سیاستمداران کثیف دنیا» و «مردم و نخبگان ملل» دیگر تفاوت می گذارند.‏

‏23. با ظرفیت ها و ابزارها و شیوه های دستیابی به «فهم بهتر» و «علم اندوزی بیشتر» و «ترویج ‏موثرتر و گسترده تر اسلام» در جهان جدید آشنایی یافته اند.‏

‏24. ‏ از التقاط گریزان اند؛ اما مایل اند علوم را همچون انوار آیینه ها، درهم بتابانند. از اینکه یک ‏مسئله را فقط با یک علم بررسی کنند می هراسند.‏

‏25. به «کار گروهی» روی کرده اند و اگر چه از راه شبکه های الکترونیکی.‏

‏26. ‏ با احتیاط بیشتری سخن می گویند. ترویج و تحقیق را در ابعاد متناسب با زمان فهم می کنند.‏

‏27. چابک تر هستند. از استخاره های طولانی و استخوان لای زخم گذاشتن بیزارند. دیگر با آمپلی ‏فایر و ویدئو و ماهواره و… مشکل ندارند. در باره اش می اندیشند و از آن بهره می جویند.‏

‏28. تجارب مدیریتی پیدا کرده اند. گاه سفر می روند، جهان را می بینند.‏

‏29. در فرآیند کشف و حل مسئله، جسورتر و عاقل تر و «آماراندیش تر» و «عملیاتی اندیش تر» ‏شده اند. اصل «در علم حیاء نیست» را در ابعاد بهتری درک می کنند ( مثلاً دربارۀ بهینه شدن رفتار ‏و مدیریت عاطفی جنسی، بهینه شدن زناشویی همسران در اتاق خواب، و در بررسی آسیب ‏های خودارضایی دختران و پسران، امکان تشکیل پستوهای فساد در قدرت سیاسی و اقتصادی ‏و … درک عالمانه تر و بهتری یافته اند‏)

و در یک کلام معرفت اسلامیشان در حال شسته تر و بهتر شدن است… آری به سیره امام صادق ع ‏بیشتر نزدیک می شوند. ‏

حمید رجایی