1

چرایی رکود علم در حلّ مسئلۀ برده‌داری


? پرسش از علی

✅ جناب استاد رجایی؛ سلام علیکم. در فضای مجازی، برخی سخنرانی ها و کلیپ ها با این محتوا وجود دارد که پس از ظهور امام مهدی عج، مردان و زنانِ کفّار، به بردگی و کنیزی مسلمانان در خواهند آمد. من از دوران نوجوانی به یاد دارم که این حرف ها زده می شد. این مسئله، امروزه موجب شبهه و وهن شده است. لطفاً بفرمایید مسئله برده داری و اسارت کنیزان، در اسلام چگونه است؟ همچنین اموال و نوامیس کفّاری که در جنگ مغلوب مسلمانان می شود چه حکمی دارد؟ ممنونم.

 

? پاسخ

✅ علیکم السّلام. در این خصوص، توجّه شما را به چند نکته جلب می نمایم:

1. مسائل اجتماعی اسلام و مسلمانان، به «مُتعارَفات و منطق زمان» وابسته است. بردگی در اسلام، از آغاز به عنوان «عتق» (آزادسازی) مطرح بوده و غرض شارع مقدّس، جمع کردن بساط برده داری بوده است. امّا از آنجا که سنّت های اجتماعی و تحوّلات آن، بسیار گرانبار و زمانبَر است، این فرآیند به درازا کشیده است. در هر حال، برده داری و خرید و فروش انسان به هر شکل که باشد فاقد منطق و حرام و خلاف اخلاق و شرع است. اینکه امام زمان (عجل الله فرجه) چه می کنند، معلوم به علم ما نیست و ایشان نماینده خداوند هستند، خودشان می دانند. ما شرایط پس از ظهور را نمی دانیم.

2. هیچ زن و مردی، نه حقّ دارد خود را مالک کسی بداند و نه مملوک دیگری. چه کافر چه مسلمان. انسان، مصداق «مال» نیست. کلّیه مسائل فقهی که خلاف این مطلب است، «تاریخ مصرف گذشته» است و باید کنار گذاشته شود.

3. اسیران جنگی، چه زن و چه مرد، مِلک فاتحان نمی شوند و از حقوق مدنی مطابق عرف زمان برخوردارند. تعرّض جنسی و… به زنانی که در سپاه کفر بر علیه مسلمانان یورش برده اند، حرام است. مگر اینکه خودشان با رضایت کامل و بدون هراس، مطابق احکام نکاح، راضی به این امر باشند (که دیگر مصداق تعرّض نیست) در هر حال مملوک و برده و کنیز نمی شوند.

4. غنائم جنگی، از قبیل ادوات جنگی و سرمایه های پشتوانه جنگ که علیه مسلمانان بکار رفته یا در قوّه بکار رفتن است، پس از فتوحات، همانا حکم غنیمت را دارد و مطابق مصالحی که سیستم حاکمیّت اسلامی تشخیص می دهد و بر وفق نصوص قرآنی، اختصاص داده می شود.

5. اموال شخصی اسیران، محترم است و قابل تعرّض نیست. مگر اینکه فرد، اموال غیرمتعارفی را ذخیره کرده باشد و بفهمیم پشتوانه جنگی بوده است.

6. شهرهایی که بدست مسلمان در جهاد دفاعی فتح می شود، به هیچ وجه مملوک سربازان جنگ نمی شود و هیچ کس حقّ تعرّض به آن را ندارد. اگر دشمنان، به بلاد و نفوس مسلمانان خساراتی وارد کرده باشند، حاکمیّت می تواند به قدر خسارت وارده از اموال و سرمایه های دشمن بردارد و از دشمن جریمه رنج های وارده را بگیرد. امّا مبتنی بر ممنوعیّت هر گونه ظلم، بیش از این نمی تواند پیش برود. عملیاتی سازی این امور، زیر نظر حاکمیّت اسلامی، توسّط عمّال او صورت خواهد گرفت و کسی حقّ ندارد خودسرانه عمل کند.

7. در مورد سخنرانی ها و تکه فیلم هایی که به آن اشاره فرموده اید (اینجانب هم ملاحظه نموده ام) و در آن به شیرینی از به کنیزی گرفتن زنان کفّار سخن کرده اند! اکثر از سوی آخوندهای بیسواد و نادان مطرح شده است و سر سوزنی حجیّت ندارد. حتّی اگر فقها شیعی و سنّی هم چنین فتاوایی مطرح کنند (که زنان کفّار پس از جهاد، بر فاتحان مباح اند یا مِلک فاتحان می شوند) نادرست و خلاف شریعت و غیراخلاقی است و موضوعیّت زمانی ندارد. به این آرا توجّه نکنید.

8. استدلال به آنچه در صدر اسلام واقع شده، از قبیل وجود برده و کنیزداری ذر آن زمان و رفتارهای مالکانه با اسیران (که من اسناد معتبری نیافتم) و جواز و رواج خرید و فروش برده و کنیز و… هیچ یک، تاب و توان مقابله با منصوصات دین را در شرایط فعلی ندارد. زیرا مفاد این گونه رفتارها، عوض شده است. همان طور که بازی شطرنج، با خروج از عنوان «قمار» از حرمت خارج می شود، برده داری هم مطابق تحوّل در مناسبات بشری، محکوم به انقضاء احکام آن در صدر اسلام است.

9. سخن آخر اینکه گاهی در پاسخ به این تحوّلات گفته می شود که مثلاً «امروزه هم برده داری وجود دارد و زنان روسپی در نظامات روسپی گری، خرید و فروش می شوند» و گویی می خواهند از این طریق بگویند که نباید با برده داری یا کنیز فروشی مخالفت کرد! چنین سخنانی از بلاهت گوینده خبر می دهد.

 حمید رجایی
زمستان 96


 ♣ در تلگرام بخوانید




آیا بالأخره گناه باعث نزول بلا می‌شود یا نه؟


پرسش حسین

✅ با سلام بر استاد رجایی عزیز. مدت‌ها است که مسئله تأثیر گناهان در نزول بلا و کم شدن برکت (کاهش بارندگی و کم آبی، زلزله و بیماری و…) توسط برخی مورد استهزاء و طعن قرار میگیرد و اینان گفته های خطیبان را مبنی بر همین مسائل، تمسخر می کنند. واقعاً مسئله از چه قرار است؟ و چه پاسخی دارد؟ من خودم اندک اندوخته ای از معارف اسلامی دارم اما مسئله برایم روشن نیست. سپاسگزارم.

 

پاسخ

✅ علیکم السلام و رحمت الله. سؤال بسیار خوبی را مطرح نموده اید. تمسخر معارف دین و از جمله اسلام عزیز، سابقه طولانی دارد و از آغاز کافران و بیماردلان تعالیم انبیاء را مسخره میکرده اند خداوند در قرأن کریم در آیات زیادی به این ماجراها اشاره فرموده و مؤمنان را به صبر و استقامت دعوت نموده است (ما يَأتِيهِم مِن رَسول اِلاّ كانوا بِهِ يَستَهزِءون، كَذلِكَ نَسلُكُهُ فى قُلوبِ المُجرِمين همچنین سوره حجر/15، 11‌ـ‌12 و نيز سوره توبه/9، 65‌ـ‌66)

✅ وجود بلایا در این دنیا کاملا طبیعی است. زیرا بلا در واقع همان ناخوشایندی و ناملایم است. انسان روحی کمال طلب دارد و هر جا نقصی، دلش را ریش کند آن را به بلا تفسیر میکند. از طرفی انسان در سختی آفریده شده است (لقد خلقنا الانسان فی کبد/ بلد: 4) بنابراین اصل وجود ناملایمات در دنیا قطعی است.  مگر زمانی که تمام اهل زمین از بندگان بسیار نیک پروردگار شوند که احتمالا در آن زمان جهان به فرمان انان در می آید…

✅ بنابه صریح آیات قرآن کریم، گناه و معصیت برکت را زندگی می برد و باعث نزول بلا می شود.  خداوند در آیات زیادی به این مسئله تصریح فرموده است. از جمله آیه 11 سوره رعد: “لَهُ مُعَقِّباتٌ مِن بَينِ يَدَيهِ وَمِن خَلفِهِ يَحفَظونَهُ مِن أَمرِ اللَّهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ يُغَيِّروا ما بِأَنفُسِهِم ۗ وَإِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَومٍ سوءًا فَلا مَرَدَّ لَهُ ۚ وَما لَهُم مِن …وَإِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَومٍ سوءًا فَلا مَرَدَّ لَهُ ۚ و َما لَهُم مِن دونِهِ مِن والٍ.”
“برای انسان، مأمورانی است که پی در پی، از پیش رو، و از پشت سرش او را از فرمان خدا [= حوادث غیر حتمی‌] حفظ می‌کنند؛ (امّا) خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتی) را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند! و هنگامی که خدا اراده سوئی به قومی (بخاطر اعمالشان) کند، هیچ چیز مانع آن نخواهد شد؛ و جز خدا، سرپرستی نخواهند داشت!”

در این آیه خداوند مردم را متوجه کارگزاران غیب و ملکوتی جهان فرموده و کوته نظرانی که چشمشان فقط در پی علل مادی و ظاهری است را به توجه به عوامل فرامادی فرامی خواند. هیچ امری در جهان واقع نمی شود مگر آنکه در نظام عالم، صدراً و ذیلاً معلول اراده الهی و سنن او تبارک و تعالی باشد. حتی افتادن یک برگ (و ما تسقط من ورقه الا یعلمها)
بنابراین انکار فاعلیت عوامل غیب به خاطر توجه به عوامل ظاهری، از مشتقات کفر و جهل است. مثلاً مرگ و حیات، روییدن گیاهان، رزق بندگان، نزول بلایا مانند زلزله، سیل، تسلّط ظالمان و… علل و عوامل ظاهری دارد و اما هدف خداوند از ارسال رسل آموختن این تعالیم بوده که وراء این علل مادی، علل دیگری از عالم بالا هست که علل مادی در طول آن عمل میکند و با هم منافاتی ندارند. افزایش رزق یک نفر، هم در عالم تقدیر رقم میخورد (رقم خوردن علت است) و هم علل مادی در آن نقش آفرین است و این علل مانند جنود الهی کارگزاری می کنند.

آیا همین جماعت منکر تأثیر عوامل غیبی برای حاجات خود دست به دعا برنمی دارند؟ دعا تأثیر در علل ماورایی است که به اذن خدا اجابت میشود و مؤثّر واقع می شود (ادعونی استجب لکم… / قل ما یعبؤ بکم ربی لولا دعائکم)

✅ بنابراین کسانی که منکر این مسئله هستند باید در معارف و جهان شناسی خود مداقه نمایند و معارف اسلامی را بدقت مطالعه کنند، اگر ایمان دارند و اهل خرد هستند.

✅ اما گاه مردم می بینند که بسیاری از خطیبان، خاصّه منسوبین به حاکمیّت، نزول بلایا را صرفاً به گناهان مردم نسبت می دهند! و مثلاً رواج بدحجابی و دروغ و تهمت و … را در بین مردم موجب نزول بلا برشمرده و فقط مردم را مخاطب وعظ می فرمایند!! البته که رواج گناه در مردم و از جمله بدحجابی، روابط نامشروع و سرگرم شدن به لهو و لعب حرام مانند تماشای فیلمهای مبتذل و… موجب کاهش برکت و زیادت بلا می شود، اما ناراحتی انکارآمیز مردم اکثراً به این جهت است که خطبا بویژه ائمه جمعه و خاصه نمایندگان ولی فقیه، مفاسدی که در حاکمیت بروز کرده را متذکّر نمی شوند و مدام در بیان مصادیق به اعمال ناشایست مردم بیچاره استناد می کنند! این ظلم است و اتفاقاً همین ظلم موجب نزول بلا میشود. گناهان و مفاسدی که در میان قضات، دستگاه دولت و مجلس بوجود می آید و سالوسانی که اموال مردم را تاراج می کنند و به خون شهدا خیانت میکنند، به مراتب ظلمی

بزرگتر از زنانی که چند رشته مویشان بیرون افتاده، موجب نکبت و هلاک هستند. بنابراین باید به خطیبان و واعظان که اینچنین بر محراب و منبر جلوه می کنند گفت در کنار وعظ این مردم بیچاره، بیشتر به امر به معروف و نهی از منکر فاسدانی بپردازند که مردم و مومنان را به انقلاب بدبین میکنند. اینان که امروز تریبون خطبه ها را در دست دارند باید علاوه بر تذکّر لسانی و نهی مفسدان در حاکمیّت، لجنه هایی تشکیل دهند و کاری کنند که فساد ریشه کن شود و تا دامن آلوده برخی صاحب منصبان رذل و فاسد، باعث نزول بلا نشود. برخی از کم خردان گمان می کنند با لاپوشانی مفاسد؛ انقلاب حفظ می شود! یا گمان میکنند اگر به نهی از رفتار صاحب منصبان بپردازند، دشمن شاد می شود! این ها کوته فکری است. بدا به حال عالمان ساکت و راکد…

✅ مطابق سنت خداوند، تقواپیشگی و پارسایی و گناه و تردامنی در برکت و بلا مؤثّر است و در این شک نیست. تردامنی حاکمان به مراتب بیشتر.

حمید رجایی
پاییز 96




آیا کار نیک را برای بهشت انجام دادن مذموم است؟

✅ پرسش از علیرضا

سلام و درود خدمت جناب استاد رجایی. سؤال من اینه که برخی میگویند عمل را نباید برای رفتن به بهشت انجام داد. گاهی هم عمل برای بهشت رفتن را مسخره می کنند. اتفاقاً می بینم که اینان، خود اهل دنیا هستند و در عبادات سستی می کنند… از نظر معارف اسلامی مسئله چگونه است؟ ممنون.

✅ پاسخ

✅ علیکم السلام. مطلب اول اینکه، اعمال صالح باید با نیّت الهی انجام شود و علاوه بر حُسن عمل، حُسن نیّت هم داشته باشد. خداوند تبارک و تعالی می فرماید آِنّ سَعیکُم لَشتّی؛ یعنی اعمال شما (به لحاظ خوبی و بدی و مرتبه معرفت) گوناگون است. همچنین در سوره مبارکه واقعه، مردمان را به سه گروه تقسیم فرموده است. سابقون و اصحاب یمین و اصحاب دوزخ. اولیای الهی اعمال خود را خالصاً لوجه الله انجام میدهند؛ آن گونه عاشقانه که نه از بیم دوزخ و نه به شوق بهشت. اما این افراد بسیار اندک هستند. عده ای دیگر، عبادات و اعمال صالح خود را به شوق بهشت و از بیم دوزخ انجام میدهند، اینان نیز مقام بلندی نزد پروردگار دارند و از مخلوقاتی که در صدد طاعت خداوند نیستند بسیار مقرب تر هستند. گاه دیده میشود که اهل دنیا و لهو و لعب، میگویند اینان دنیاطلب هستند و برای شوق حور و قصر و خوراک و…کار انجام میدهند. اما این جماعت کم خرد خودشان برای لذات اندک دنیا خود و دیگران را در سختی وارد میکنند و برای لذّت اندکی از دنیا، بسا آخرت خود را به هلاکت میاندازند. به سخن اینان توجه نکنید که اکثرشان دروغ میگویند.

✅ مطلب دوم اینکه زیبایی و ابتهاجی که در بهشت وجود دارد چیزی نیست که کسی بتواند از آن به سادگی بگذرد و لقاءالله را خالصاً نیٌت کند مگر عباد مخلَص پروردگار. باید از خود بپرسیم آیا از آن دسته هستیم؟ کسی که وقتی زن زیبایی را میبیند چشم به او میدارد و گاه به گناه چشم چرانی هم می افتد، می تواند از زنان بهشتی که در غایت زیبایی و کمالات علمی و معنوی و هنری هستند بگذرد؟ حوریانی که اگر فقط نسیمی از عطر لباس شان به اهل زمین برسد از شوق و بهجت قالب تهی می کنند. حتی اگر برگ گلی از بهشت بر اهل زمین آشکار شود چنان از عشق و شوق، به ارتعاش می افتند که قالب تهی میکنند (روح از شوق نمیتواند در این بدن مادی دوام بیاورد) بنابراین اولاً انجام عمل به شوق بهشت بد نیست و البته مرتبه این عمل از عمل آنان که فقط عشق و معرفت حق تعالی به کنش می آیند، پایین تر است و ثانیاً میتواند مقدمه سلوک به مرتبه عالی تر شود.

✅ مطلب سوم این که نعمت های بهشتی از قبیل غُرفه (ویلا) باغات و چشمه ها و گلستان ها و بوستان ها و حوریان و مردان بهشتی و خوردنی ها و آشامیدنی ها و… مانند اینجا نیست که جنبه حیوانی داشته باشد. در هر یک از تنعّمات با شوق و معرفت الله، عجین است و حتی وقتی اهالی بهشت با حوریان درآویخته اند، التذاذ جنسی ایشان آنچنان لطیف و متعالی است که با مشاعر معنوی عجین و همراه میشود. در روایات و کلام علما امده است که حوری را از خدا بخواهید. گاه فرد لاف می زند و می گوید که من حوری نمی خواهم و در قیامت متوجه می شود که حوری آنگونه که گمان می کرده نیست. حتی حوریانی هستند که بطور استثنایی زیبا هستند و لبانی چون لعل و چشمان و اندام و روحی بسیار زیباتر دارند… لاف خلوص عمل برای خدا، آسان است و خالص کردن عمل و احراز مرتبه عالی تر زدن کار هر کس نیست. البته احراز مراتب، شدنی است؛ اما باید فرد خود درنگرد که به آن مرتبه رسیده است یا نه.

بنابراین باید به این جماعت دنیا طلب و مسخره کننده گفت که شما اجالتاً به شوق بهشت هم شده کار خیری بکنید تا بعد…

بله هستند اولیای الهی که برای اهل سیر و سلوک و شاگردان خود، راهی می جویند که آنان را به مرتبه عالی تر برسانند و بسا آن را از شوق بهشت به شوق لقاء، راهبری می کنند که مسئله آن جدا است.

حمید رجایی
پاییز 96




حق مداری و تکلیف مداری، دو مفهوم فرهنگی هستند.


✅ حق‌مداری (با حق‌گرایی اشتباه نشود) و تکلیف‌مداری بخشی از فرهنگ‌اند و از سنخ فقه نیستند. جامعه‌ای که تکلیف‌مدار است در استیفای حقوق خود، ضعیف و مسامحه‌کارانه، عمل می‌کند اما جوامع حق‌مدار، مدام در پی مطالبه حقوق خود هستند و به تکالیف، در ذیل همین معنا پایبند هستند (در جوامع حق‌مدار، اخلاق، در معرض خطر قرار می‌گیرد و در جوامع تکلیف‌مدار، زمینه ظهور استبداد فراهم می‌شود و البته از همین روزن، اخلاق هم زیان می‌بیند)

‌✅ حال اگر یک جامعه‌، تکلیف‌مدار باشد به همۀ آنچه در کارِ بیان و ایفا حقوق مدنی و شخصی اوست، کم‌توجّه می‌شود. فقه، قوانین، قرآن و سنت را تکلیف‌مدار خوانش می‌کند. این جامعه جهان را تکلیف‌مدارانه فهم می‌کند.

✅ حق‌مداران، بعکس تکلیف‌مداران، جهان را حق‌مدارانه می‌بینند و پیوسته، چشم‌شان در پی حقوق‌شان و استیفای آن است. آنچه را که درباره تکالیف‌شان می‌گوید، از مرکز توجه، خارج می‌کنند و وجوه حق‌مدارانۀ پدیده‌ها را برجسته می‌کنند. تکالیف را به حوزه فردی و حداقلی فرومی‌کاهند. مگر اینکه پای مطالبه‌ی دیگران در میان باشد.

✅ حال سخن و پرسش اینجاست که آیا فقه، با کدام رویکرد سازگارتر و از کدام رویگردان ‌تر است؟ آیا محور فقه، بیان تکالیف مکلف است یا حق و تکلیف او؟

✅ پاسخ این است که فقه ما، به حقوق و تکالیف، هر دو توجه دارد. در متن فقه ما، تکالیف و حقوق شدیداً به‌هم‌پیوسته و جدانشدنی هستند. بله مسلمانان در برابر خداوند تماماً مکلف‌اند و حقّی را برای خود نمی‌بینند (مگر آن‌چه خدای بر خود واجب کرده است) اما افراد در برابر یکدیگر، همواره در یک نظام حق و تکلیفِ متکافئ قرار دارند. بنابراین اگر کسی بگوید فقه ما ذاتاً و تماماً تکلیف‌مدار است؛ سخن درستی نگفته است.

✅ پس مشکل کجاست؟ چرا جوامع اسلامی، میان حق‌مداری و تکلیف‌مداری سرگردانند؟ چرا حق‌مداری های مدنی را از اسلام الهام نمی‌گیرند؟ و چرا رویکردهای حق‌مدارانه و مدنی رنگ و بوی غربی به خود می‌گیرد؟

✅ مشکل اینجاست که  فرهنگ و نگرش مسلمان در مورد حق و تکلیف، متعادل نیست. سوء برداشت‌ها و سوء تقریرها از اسلام، تکلیف‌مداری را بیشتر از حق‌مداری در جوامع اسلامی گسترده است.در تاریخ سیاسی مسلمین، نظام خلیفه‌گری و اطاعت بی‌چون و چرا از اولی‌الامر یا پادشاه و خود را محکوم به «رعیت بودن» دیدن و بی‌سوادی و استبدادزدگی، جوامع اسلامی را بیمار کرده است. نتیجه این بیماری ناهوشیاری جمعی مدنی و شهروندی و بین‌المللی و نتیجتاً ذلت درونی و بیرونی است. در جوامع تکلیف‌مدار، مردمسالاری هم اسباب غارت می‌شود.

✅ پیرو این مشکل، مشکل دیگری رخ می‌نماید و آن اینکه نسیم حق‌مداری در چنین جوامعی از جانب دین نمی‌وزد و معمولا روشنفکرمأب های غرب‌زده هستند که با عناوین آزادی، دموکراسی، حق شهروندی، شورامداری، گفتگومداری، حقوق بشر، حقوق زنان و… می‌خواهند ملل اسلامی را از زنجیر افکار پریشان (اسلام) برهانند! و راه توسعه را بگشایند.

✅ به عنوان نمونه، جامعه افغانستان، برای ورود به عرصه حق‌مداری و دنیای جدید، گاه بشدت سکولار و دنیاگروانه عمل می‌کند. زنان در افغانستان شدیدا پوشیده و زندانی بودند. کتک می‌خوردند و حق و حقوقی نداشتند. امروز گویی جامعه می‌خواهد تقاص گذشته را بگیرد، چنان در این مسیر افراط می‌کند که انسان متحیر می‌شود. در مصر و سایر کشورهای عربی نیز این امواج سر برآورده است.

✅ ایران، اما شاهد اتفاق مبارک و نیکویی است. معارف و فقه اسلامی، حق و تکلیف را بخوبی ملاحظه کرده‌اند. اگر چه پیوسته باید آن را مرمّت و تصفیه و روزآمد کرد. روحیّه حق‌مداری فرهنگی و توجّه به حقوق انسانی در ایران به گونه‌‌ای در حال رشد است. اگر چه هنوز به بلوغ و پختگی نرسیده است. مردمی که حق‌مدار نباشند، حتما حق خود را ضایع می‌کنند و دست ناکثان را برای ربودن حقوق‌شان باز می‌گذارند.

✅ وظیفه نخبگان دینی چیست؟

✅ نخبگان دینی در برخی کنش‌ها خوب عمل کرده‌اند. مثلاً مردم را به شرکت فعال در انتخابات دعوت می‌کنند و تلاش می‌کنند که مردم در کنار توجه به تکالیف، حقوق خود را هم مطالبه کنند. مسئله ظلم‌ستیزی نیز در فرهنگ ما نهادینه شده است.

✅ اما در برخی موارد هم شاهد قصور و تقصیریم. مثلاً اینک زنان زیادی در جامعه با ساعت کاری زیاد، حق‌الزحمه بسیار کمی می‌گیرند، کودکان کار، فقرا و نادارهای حاشیه‌نشین و کسانی که صدایشان به جایی نمی‌رسد، مورد توجه کافی خطباء و نخبگان خیراندیش نیستند. گیر و گرفت‌های کم یا زیاد در آزادی بیان، یا ضعف در فرهنگ حق‌مداری و مکلف کردن دولتمردان به شفّاف‌سازی از جمله بخش‌های کمتر کار شده است.

حمید رجایی
پاییز 96




نظام مالی و عقل معاش در حوزه


مقدمه

 الف. لازم است زندگی یک روحانی بر پایه اعتدال و میانه روی باشد؛ نه فقط روحانیان، بلکه همه اصناف باید میانه روی را در زندگی اقتصادی در پیش بگیرند. واژه “اقتصاد” اساسا به معنای میانه روی در امر ثروت و مصرف است. البته ثروت داشتن اگر همراه انفاق و زهد باشد، شرعاً و اخلاقاً مذموم نیست، دل دادگی به دنیا و سرخوشی امری مذموم و شقاوت خیز است.

ب. عالمان دین، همواره مدرسه و مسجدشان در کنار مردم بوده است. این بزرگان، نه خواستند به حاکمان وابستگی اقتصادی پیدا کنند و نه بطور مستقیم از بازار ارتزاق کنند. استفاده از دو منبع خوب خمس و وقف، راهکار خوبی برای اداره حوزه بود و هنوز هم به نظر می رسد، مناسب باشد. زیرا حوزه را حتی المقدور به جایی وابسته نمی کند. وابستگی حوزه، فسادآور است.

ج. امروزه اما اتفاقات و تغییرات پرمخاطره ای در حوزه رقم خورده است. اول اینکه درآمد حوزه کفاف مخارج آن را نمی دهد. وظایف و مخارج حوزه، زیاد شده است و درآمد آن در تناسب آن افزایش نیافته است. خمس و اوقاف نیز برای اداره حوزه کافی نیست. حال بماند که بسیاری از موقوفات حوزه بسا زیر عنوان فهم فرسوده و مغلوطی از “سرقفلی” ! به تاراج میرود. خردمندان و حکیمان، در گذشته برای استقلال حوزه، از وقف اموال برای تامین مساجد و مدارس علمیه، استفاده می کردند. اما امروزه این سنت و تدبیر نیکو، به تناسب نیاز زمان، پرفروغ و کافی نیست.

 د. اینک اکثر قریب به اتفاق مدارس علمیه و حتی روحانیان فاضل، از نظر معاش و زندگی در سطح بسیار نازلی بسر می برند و بدلیل تعهد و حفظ شأن روحانیت؛ دم نمی زنند و اگر چه این فقر، هم توان آنان را برای پیشرفت علمی، سخت می کاهد و هم زن و فرزند روحانیان را به ستوه می آورد. گو اینکه وقتی یک سازمان بزرگ چون حوزه، نتواند نیازمندی های آموزشی و پژوهشی خود را تامین کند و با تعامل با اندیشه های جهانی، علم دین را به پیش ببرد، نظام معرفتی فرسوده ای پیدا می کند و این نظام معرفتی فرسوده؛ بازتابی در نظام آموزشی و مالی ایجاد می کند و نتیجتاً حوزه در تمام نظام های معرفتی، آموزشی و پژوهشی، مالی و تبلیغی ناتوان و نزار مانده و رکود وجود آن را در برمی گیرد.

چه باید کرد و راهکار چیست؟

راهکارهایی که حداقل در این مجال قابل بیان است، عبارت است از:

1⃣ ترمیم نگرش اقتصادی.

یعنی عالمان دین بدانند که اقتصاد حوزه در اِشل امروزی مهم است (این تفطن نهادی پیشتر، در ابعاد متناسب با یک “نهاد”، نبوده است) نمی توان تفکر فردی را برای یک حوزه عظیم حاکم کرد. یک فرد حوزوی ممکن است در شرایط دشوار اقتصادی درس بخواند؛ متقی باشد و در زمان خود بدرخشد… اما تعمیم آن به “حوزه” نشانه نفهمیدن تفاوت حکم فرد و حکم سازمان است. این عدم توجه در جای جای تفکر حوزوی، بسا در جریان است. عدم تمییز احکام فردی و فرهنگی- اجتماعی، مصیبت بار است و چاره هر کدام نسخه جدایی دارد. نباید زهد کم نظیر شیخ انصاری ره را برای اداره حوزه الگو قرار داد، البته میتوان از این الگو، درس مقاومت گرفت… حوزویان درس مقاومت گرفته اند اما درس تدبیر نه و نه و نه.

نگره ی “حوزه ی فقیر” را باید کناری نهاد و برای تامین مالی حوزه و نیازهای متنوع علمی، آموزشی و معیشتی آن فکری کرد. توصیه و نصیحت به زهدورزی و اعتدال در زندگی ربطی به این مسئله ندارد. ولی در عمل بین این دو، حتی از سوی برخی بزرگان حوزه خلط شده است. سواد اقتصادی با سواد اخلاقی، منافات ندارد. اما خطا اینجاست که میان این دو تضاد گمان شده و عالمان دین از التفات به سواد اجتماعی؛ از درک مسائل در اِشل اجتماعی، بسا کوتاهی کرده اند. فقر مالی حوزه نجف و اینک قم، فقط معلول استبداد حاکمیت بعث و پهلوی نبوده است. سیطره نگره اقتصادی ناکارآمد، یک عامل کارساز در وضع حوزه بوده است.

حوزه های علمیه غالبا نصیحت گرایی، صبرگرایی، زهدورزی و قناعت پیشگی را غلط تفسیر کرده اند و آن را به گونه ای گسترده اند که جای سواد و تدبیر اقتصاد پیشرو را تنگ کرده است. بسا بزرگان حوزه، همینک هم این مسئله را مد نظر قرار نداده اند. اما نسل نو باید متفطن باشند.

 اگر نگره اقتصادی اصلاح شود، همت همه جانبه و پرتوانی برای اقدامات لازم بوجود می آید.

2⃣ احیای وقف

در ابعاد لازم امروزین است. اگر نیک اندیشان جامعه – که کم هم نیستند – و همچنین حاکمیت -که نسبت به حوزه مدیون و در برابر آن موظف است – را بتوان متقاعد کرد که اموال و منابع درآمدزایی را به حوزه تخصیص دهند،آنگونه که کاملا در ید حوزه قرارگیرد، منابع حوزه تا قسمتی تامین می شود. وقف یکی از مبارک ترین سنت های دینی است که شاید در مواردی متاسفانه نه فقط مهجور مانده، بلکه در مسیر نادرست قرار گرفته است. برخی از موقوفات حوزه بسا زیر عنوان سرقفلی، عملاً غصب شده است و یک حکم فقهی کج فهمیده شده، اموال را از ید حوزه خارج کرده است. موقوفات حوزه، باید در مسیری قرارگیرد که مصلحت مدّ نظر واقف، برآورده شود و به جز این، کاری غاصبانه و حرام صورت گرفته است. سرقفلی ابدا نمیتواند مانع این امر شود و باید آن را به نفع مصلحت وقف، باطل دانست.

مسئله وقف، با یک نگاه و عملیات درست می تواند تا انفال و موارد دیگر نیز توسعه یابد و در هر حال نباید هیچ ید و تسلطی را در شؤون و امور حوزه، موجب شود و حوزه را به احدی وامدار کند.

3⃣ خمس و وجوهات

خمس و وجوهات نیز از دیگر منابع خوبی است که تاکنون مانند آب باریکه ای مخارج حوزه را تامین نموده است. پرداخت وجوهات شرعی، بر مسلمانان واجب است و باید در مسیری قرار گیرد که اسلام چه در مرحله تولید معرفت دین و چه در زمینه تربیت نیروی انسانی و نیز تبلیغ یاری رساند. این منبع اگر بدرستی گردآوری و مدیریت شود، حتماً منبع پاک و کم مخاطره ای برای حوزه است. همینک باید اندیشناک بهینه کردن آن بود.

3⃣ تجارت

اگر چه راکد گذاشتن اموال حوزه در بانک و… خود مصداق حیف مال است و به کارگیری آن در تجارت میتواند آن را از استهلاک نجات دهد؛ اما پیچیدگی های تجارت و ضرورت ورود حوزه در زدوبندهایی که در این کار به ناچار پیش می آید، پر مخاطره است. اما در عین حال اگر بتوان برای این مسئله هم فکری کرد میتوان روی آن حساب کرد. حوزه حتما ناچار میشود در این کار ورود کند.

4⃣ تعاونی های و تولید و مصرف

روحانیان واقعا اگر بخواهند بدرستی به کار تدرس و تحقیق و تدریس خود قیام کنند؛ نمیتوانند کار کنند. کار کردن وقت و عمر طلاب و روحانیان را میگیرد. اما اگر ناچار شوند چاره ای از آن نیست. امروزه بسیاری از روحانیان در ارگانها مشغول کارند و بسا فسادهایی را می بینند اما در چارچوب آن سازمان باید سکوت اختیار کنند. پس روحانی اینک هم کار میکند و رنج میکشد. حال که بناست، نیاز اقتصادی خود را با کار، برطرف کنند بهتر است با شیوه ای که بیان میشود، این کار را انجام دهد.

اگر چه کار و تولید، میتواند نهاد حوزه را مانند بخش تجارت، مبتلا به زدوبند کند اما اگر حوزویان با سرمایه درون حوزوی، بتوانند تولیداتی جهت رفع نیازهای خود حوزه داشته باشند و یک سامانه از تولید به مصرف داخلی برای خود ایجاد کنند اگر چه ارزش افزوده ی مالی چندانی نداشته باشد اما یک چرخه تولید و درآمد درونی پیدا میکنند که همان ارزش افزوده میتواند سهم زیادی در رفع حاجت اقتصادی داشته باشد. ایجاد تعاونی های تولید و مصرف خودگردان و با فروش برخی از کالاهای تولیدی میتوانند تاحدی وارد سیستم تجاری شوند و اگر چه باید مراقب مخاطره تسلط غیر هم باشند. در هر حال کار کردن نیز برای روحانی عار نیست (اگر خوب نیست، چرا روحانی در یک ارگان غیر مرتبط هم کار می کند و حقوق بگیر و پشت میزنشین می شود؟!) همچنین این بهتر از این است که ماهانه یا سالانه از دستگاه های بیرونی بودجه بگیرد و نعوذ بالله در جایی در فشار باشد و قطع و وصل بودجه و میل دیگران در رسالت آن موثر بیافتد.

6⃣ خدمات آموزشی و تبلیغی و مسجد

مسجد، پایگاه معرفتگزاری حوزه است. مساجد باید مخارج خود را تامین کنند و از جمله مخارج مسجد، روحانی به مثابه امام جماعت، سخنران، مشاور، استاد تعلیم و تربیت جوانان و برپاکننده کارهای فرهنگی است. روحانیان باید آموزش مسجدداری ببینند و مساجد باید پایگاه عظیم و بزرگ محلات شود. سازماندهی مساجد با اندیشه های صد سال قبل، ممکن نیست. اگر چه سابقا توجه مردم به تخصیص “موقوفه برای مسجد” بیش از امروز بوده است. روحانیان باید در مساجد مستقر باشند و در کنار مردم، با ارایه خدمت دینی تامین شوند. یک مسجد باید درآمد داشته باشد…

سخنرانی و تدریس و تبلیغ و نگارش کتاب و مقاله نیز باید به نحوی شایسته درآمد زا باشد. امروزه روحانیان فاقد هر گونه صنف و مدافع حقوق خود هستند. این رویه نادرست است. البته ترسیم نظام مالی درون حوزوی نیاز مجال گسترده تری دارد. اما بطور خلاصه بسامان کردن همین مداخل مالی نیز کارساز خواهد بود.

حمید رجایی

پاییز 96

 




آیا علمی با عنوان «طب اسلامی» وجود دارد؟

پاسخ منفی است

منابع اسلامی شامل حجمی از آموزه های متقن نیست که بتوان علمی را زیر عنوان “طب اسلامی” بنیان کرد. پس پاسخ منفی است.

  بله در منابع اسلامی، مستنداتی وجود دارد که به جهت سند و دلالت قابل توجّه است. مثلاً در قرآن به شفا بخشی عسل تصریح شده است. همچنین در فقه اسلامی، در احکام و آداب خوردن و آشامیدن، مطالب محکم و مستند وجود دارد، امّا اکثرِ روایاتی که در مورد گیاهان دارویی و روش های درمان وجود دارد، مُرسَل هستند و غیرقابل اعتماد. حاصل اینکه مستندات دینی موجود نمیتواند بنیانگذار چیزی زیر عنوان طب اسلامی باشد. اگر این مستندات زیاد بود و با علم طب امروز  تعامل علم ساختی برقرار می کرد و پیکره بندی جدیدی را در آن ایجاد می نمود، می شد بگوییم نتیجه آن، طب اسلامی است. شاید در دوره مدینه ای علم و پس از ظهور امام مهدی عج، اسرار درمانی زیادی از قرآن بیرون کشیده شود ولی ادعاهای امروز مبنی بر این مسئله، دشوار است.

  توجّه داشته باشید که قرآن، کتاب طبیعیّات و طبّ نیست… و وظیفه انبیاء، طبابت ابدان نبوده است.

گاه طبّ سنتی را همان طب اسلامی می پندارند. این کاملاً اشتباه است. طبّ سنّتی، روش های سنّتیِ درمانی است و کمابیش در تمام جوامع وجود داشته و شامل درمان بوسیله گیاهان دارویی، طبّ سوزنی، طبّ کوبه ای، طبّ اخلاطی، ماساژ درمانی و… می شود. در یونان، ایران، چین و… این گونه از روش ها شیوع داشته و دارد. امروزه پزشکان به انواع این روش ها اقبال کرده اند، امّا باید دانست که همه این روش ها، نیاز به بازنگری دارد و ثانیاً نظر به اینکه این روش ها، با امر خطیر “سلامت” در ارتباط است باید توسط مرجع رسمی علمی تأیید شود (وزارت بهداشت و درمان و سازمان های جهانی مورد اطمینان)

  چیزی که میتوان با قاطعیت گفت این است که این دست مستندات؛ یک سبک زندگی بسیار خوب را عرضه می کند که واقعا فاخر و عالی است؛ اما باید توسط مجتهدان فنّ عرضه شود.

  در هر حال طب سنّتی، طبّ اسلامی نیست و اگر یک عالم دین، طبیب سنّتی باشد، آن طبّ، اسلامی نمی شود.