1

فلسفه علم و جامعه شناسی علم اسلامی برای رشد علمی دانشگاه و حوزه، چه توصیه هایی می سازد؟


وقتی رفتار علم و شرایط مساعد برای رشد علوم را بشناسیم، خیلی بهتر میتوانیم بفهمیم که چه دانشگاه و حوزه ای، ظرف و ظرفیت بهتری برای رشد علم را دارد. جامعه تا در علم (علم دین و علم دنیا و اخلاق) پیشرفت نکند، باید برای توزیع فقر و ذلت، به جنجال بنشیند…

علم، یک پدیده اجتماعی است و زمینه های اجتماعی در کم و کیف آن بسیار مؤثر می افتد (اقتصاد، سیاست، فرهنگ و نگرش، وضعیت نهادهای آموزشی و پژوهشی و…) جالب است بدانید هیچ یک از سرشناسان حوزه حفظهم الله، اثر و دیدگاه مؤثر و قابل توجهی درباره ی “علم به مثابه یک پدیده اجتماعی” ارائه نفرموده اند!

 نبود یا ضعف دیدگاه در این حوزه، مانند زندگی در خانه ایست که بدرستی نمیدانیم در کدام شهر است و آن شهر در کدام اقلیم و پیشینه و زمینه… زندگی در خانه ای که مدام محل آمد و شد افرادی است که نمی بینیم!! مصائبِ غیبت نگاه جامعه شناختی به هر پدیده، فاجعه بار است.

در جوامع بشری، موتور علم را چند مؤلفه، روشن می کند:

1⃣ میل به علم و حس کنجکاوی انسان که اساس ایجاد نهاد علم در جوامع است.

اماباید دانست که همواره عشق، لازم است و کافی نیست.

2⃣ جایگاه بایسته و شایسته علم و عالم و دانشپژوه در جامعه. جایگاه بایسته در یک جامعه یعنی اندیشه ها و نوآوری ها نه فقط در امنیت باشند، بلکه، مورد تکریم و احترام و پشتیبانی مدنی و دینی قرار گیرند. اگر هر دانشمندی بخواهد در جوامع اسلامی دیدگاهی را بپرورد و منتشر کند، باید ملاحظات بسیاری را در نظر بیاورد که به ترنج لباس حاکمان و ارباب نفوذ برنخورد و آنان فقرات تهدید را علیه او برنخیزانند. در کشورهای اسلامی مطمأن باشید رشد علم با مخاطرات جدی مواجه است. امروز در حوزه ها هم طرح دیدگاه ها، مخاطره آمیز است و بسا خیل مریدان و طلاب مبتدی علیه یک روحانیِ نظریه پرداز، یورش ببرند و او را نیست و نابود کنند. باید برای این داستان فکری کرد…

3⃣ علم در ساختار درست، می بالد و انبوه می شود. ساختار درست رشد علم را بشر کشف کرده است. امروزه در دانشگاه های کشورهای توسعه یافته، راه یافته اند و در تعامل با شرکت های توسعه یافته، توفیقات بزرگی یافته اند.

 ? از جمله عوامل رشد نهاد علم، می توان به موارد زیر اشاره کرد:

?  ثروت سازیِ علم و ارتقا علمی فرد و دانشگاه با افزایش کیفیِ خروجی علمی و متخصص و پولساز بودن دانشگاه. شعارها را باید به حد شعار احترام کرد و مابقی راه را با شعور و ادب طی کرد.

? پول، پول و پول، یکی از بهترین چیزهایی است که خداوند متعال آفریده است پول است. بسیاری از زاهد مسلکان و مخالفان این جمله، دروغ می گویند و نفاق می ورزند. پول یک موتور محرک است و البته در دست صالحان موتور خیر و برکت است. یک دانشجو و استاد دانشگاه باید بتواند از راه علم و پیش بردن آن، پولدار شود و به خانه و اتومبیل و حساب بانکی عالی دست یابد و با انجام پروژه های علمی باز پولدارتر شود. خواست ببخشد، خواست با آن زندگی بکند (طبیعتا صالحان مترَف و مسرف نمی شوند)  این دنیا پرستی نیست. این تجاری سازی علم و ظاهر شدن آن در قامت صنعت است.

? گره خوردن صنایع، کارخانجات و تراست های اقتصادی به نهادهای علم، اساتید و دانشجویان مهندسی و سایر علوم (مشاوران، مدیران، حقوقدان ها و…) و بالعکس. دانشجوی ارشد و دکتری باید پایان نامه و پروژه اش را در کارخانه و در بطن کار انجام دهد و برای آن زحمت بکشد. ورود به دانشگاه باید آسان و فراغت از آن باید دشوار باشد.

? تامین بودن دانشجویان از نظر روابط جنسی حلال و تمهید ازدواج و رابطه مشروع. فشار جنسی و سرکوب آن، باید در محیط علمی حداقلی باشد. سرکوب باعث کور شدن استعدادها و صرف انرژی عصبی زیاد برای کنترل آن است. تفریحات سالم و ورزش باید در محیط علمی وافر باشد.

? دانشجویان و اساتید باید در ترمینال علوم جهانی باشند و پیوسته با  بومسازگان_معرفتی جهانی در تعامل باشند.

? باید دانشگاه و حوزه، با آخرین و مجهزترین امکانات آموزشی و پژوهشی، تجهیز شود.

? تقریباً همه پیش زمینه های رشد علم در  دانشگاه های ایران یا وجود دارد یا قابل تحقق است… باید برای تمهید خود آن زمینه ها فکری کرد…




تفاوت گفتگوی علمی و اندیشه پرانی


 

اساسا علم؛ پدیده ای دیالوگی و گفتگویی است و حیات آن به نقض و ابرام و  تعامل علم ساختی پژوهشگرانه است. برای اینکه گفتگوهای  علمی در یک جامعه شکل بگیرد، باید امنیت فکری و دیالوگی وجود داشته باشد و همه جوره، تفکر و نواندیشی مورد حمایت باشد (اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و تربیتی و…)

 

ممکن است این گفتگو، چهره به چهره نباشد، اما تاحدی مفید و ثمربخش باشد. مثلا سخنرانی ها و مقالات و کتب غیرناظر بر هم، هم میتواند یک فضای گفتگوی مفید را ایجاد کند؛ بویژه اگر پیرو هر یک، نقد و نقدِنقد هم شکل بگیرد و همه بر اساس و با هدف کشف حقیقت و پیشبرد علم، محقق شود. در هر حال مباحثه از نزدیک و حک و اصلاح دیدگاه ها و اشراف مباشر  تعامل علم ساختی موجب رشد سریع علم می شود.

 

اما اگر فضای علم، به خطابه های پرشور و یکسویه آلوده شود و به جای اندیشه و گفتگو و مباحثه، اندیشه پرانی و ارشادک های متواتر بوجود آید، رشد علم کُند و بیمناک می شود. چرا که خطابه، سرشار از ترویج و تهییج و تکنیک و  اصل موضوع است و نمیتوان آن را در علم مفید دانست. خصوص اگر خطیب، دارای موقعیتی باشد که سخن دیگران را ناشنیدنی بپندارد و اشراف خود را به حدی غنی  بیابد که به جای طرح متواضعانه اندیشه اش، خطبه آتشین  بخواند. خطابه در ترویج محکمات علم و دین خوب است و اما در  مرز دانش و طرح اندیشه و اموری که  شق بدیل دارد، زیانبار است (خطبه های پرشور دینی و ترویج های رسانه ای، باید صرفا در حوزه محکمات و یقینیات اسلامی باشد و اگر وارد مباحث کارشناسی شد، باید بدون شورانگیزی و با آرامش و تواضع قرین باشد)

 

همچنین اگر فضا، امنیتی و یا سرشار از قداست های نادرست شد، رشد علم با دشواری مواجه می شود. اینطور فرض کنیم که مثلاً شیخ انصاری ره میخواهد دیدگاه مقدس اردبیلی را نقض و رد کند؛ ناگهان فضا امنیتی شود یا یکی بگوید چون آقای اردبیلی ره، مقدس بوده، نباید دیدگاه او نقد شود! او نمیداند که شیخ انصاری خودش مقدس است و کارش مقدس است و نیت پاکش هم مقدس است و از جمله نقد و نقض کردنش هم مقدس است… قداست مانع نقد نمیشود مگر اینکه قداست را به معنای نادرست و عوامانه فهم کرده باشیم. گو اینکه اگر شیخ انصاری ره در رد دیدگاه مقدس اردبیلی ازصنعت خطابه استفاده کند، آشکارا راه را خطا رفته و کاری ناعالمانه کرده است (مثالها فرضی است)

 

حال باید دید ما در کشور انقلابی و اسلامی خود، چه مقدار زمینه رشد علم را فراهم کرده ایم و چه مقدار با انگیزه ی اسلامی و خیرخواهانه اما ناشیانه مانع رشد علم (علم الادیان و علم الابدان) شده ایم؟ آیا اگر فضا را بر سلسله افکاری تنگ کردیم و گفتیم آن ها را باید با تذکر خطابه ای به راه آورد… علم رشد میکند؟ اگر رشد علم در یک  بومسازگان معرفتی کُند شد، آن بومسازگان، می تواند در فضای رقابت جهانی، عزت کشور اسلامی و انقلابیمان حفظ کند؟ نمیتواند و نمیتواند. باید خود را از این پارادوکس نجات دهد.

 

برای حفظ ارزشهای انقلابی، باید متواضعانه و با شرح صدر، اهل دیالوگ شویم، نه خطابه و نه اندیشه پرانی… ترویج و تحقیق باید هر یک در جای خود باشد.




جهان آینده، چگونه جهانی است؟


✅ جهان آینده، جهانی بسیار به هم پیوسته و درهم تنیده است. صنایع الکترونیکی و ارتباطاتی، غریبه ها را همسایه تر و همسایه ها را ناهمسایه تر خواهد کرد. نظام سلطه، تور خود را رنگارنگ تر می گسترد. خوبی ها و حکمت ها در میان انبوه داده های کم ارزش، قرار می گیرند و علت ها از دلیل ها پیشی خواهند گرفت. عناصر بسیاری از فرهنگ، به لاکچری بدل می شوند. جهان آینده جهانی است که می خواهد همه را به یک رنگ درآورد…

 ✅ جهان آینده، جهان گُم شدن میان هیاهوست. جهانی که:

  ✅ اگر سخنی برای گفتن نداشته باشی، مجالی برایت نیست.

  ✅ اگر هویت مستحکمی نداشتی باشی، در کلّ حل می شوی…

  ✅ اگر تمدنی نداشته باشی، زیر شلوغ تمدن یکپارچه تحمیلی، له می شوی.

  ✅ اگر نتوانی در سپهر معرفت، در دیالوگ جمعیِ جهانی حضور یابی و نیک بشنوی و فصیح و بلیغ بگویی، از صفحه روزگار محو می شوی.

  ✅ اگر در تولید و اقتصاد، در شبکه اقتصاد جهانی و پابه پای جهان، اندیشه و عمل اقتصادی نداشته باشی، فرسوده و علیل می شوی…

  ✅ اگر…

 

   حال در جهان جدید چه باید کرد؟

ما فرزندان خمینی کبیر در عصرِ درهم پیچیدگیِ جوامع جهانی و در فرآیند جهانی شدن، باید چه کنیم؟

  1⃣ باید معارف دین مان و کتاب و عترت را خوب فراگیریم و آن را در جان خود و نسل های آتی بنشانیم… باید در سفینه نجات و کهف حصین الهی (ولایت اهل بیت علیهم السلام) مأوی گزینیم.

2⃣ نباید عزلت پیشه کنیم، باید با آمادگی کامل در این میدان گسترده حاضر شویم… معارف انبیاء را با انسان رها شده و تشنه، درمیان بگذاریم.

 3⃣ باید لبخندگذاران جمال و غیرتمندان جلال باشیم و تلاش کنیم مجتهدانه دریابیم که در هر عرصه، دین، از ما چه خواسته است (پرسش مهم و دشوار سالیان پیش رو)

4⃣  باید در عصر پرشتاب امروز پیام آور وقار و آرامش باشیم و در عین حال چابکانه علوم زمان را فراگیریم و آنها را بومی سازی کنیم، آن گونه که حتی اگر لازم شد، پارادایم های جدیدی بنیان کنیم و بتوانیم راهی نو را درپیش گیریم و به جهانیان، پارادایم های نوینی را ارائه کنیم، مرعوب کثرت ها و بوق ها نشویم. (انقلاب اسلامی، یک پارادایم تازه است یک توصیه نو برای جهانیان)




چرا معرفت دینی و روحانیت، بدون روشنفکری دینی، وبال می شود و نه بال؟


 

مقدمه

? روشنفکری دینی چیست؟

 روشنفکری دینی عبارت است حل مداوم مسائل دین شناسانه  و راهکارهای دینگزارانه، در بستر تحول ظرفیت های معرفتی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و…

?روشنفکران دینی، پیوسته در حال زدایش تناقضات و ناسازواری ها،  دفع و رفع شبهات و قشریگری ها و فرسودگی های معرفتی  و در حالِ نو کردن راهکاهای نخ نماشده در پیاده سازی دین اند. سنخ کار ایشان از قبیل اجتهاد است.

 


1⃣ البته که دین بهترین هدیه الهی به انسان است. خاصه اسلام شیعی که دین حنیف آخرالزمان است.

2⃣  بخشی از دین، “تعبدیات دین” است، مانند نماز و روزه و حتی بخشی از معاملات که خالی از تعبدیات نیستند. (مثلا حرمت ربا) فهم سخت هسته ی معارف تعبدی، چندان اختلافی و دشوار نیست وقتی بر آن اتفاق نظر باشد…

3⃣  بخش دیگر دین، در کار “توصیف جهان” است و شامل “معارف حقه الهیه” می شود که کران تا کران نور است و دریا، دریا معرفت… (خداشناسی، جهان شناسی، انسان شناسی، امام شناسی و…)

4⃣  و بخش دیگر، “تدابیر دیندارانه و دینگزارانه” است، برای زندگی دیندارانه که با فهم شرایط زمان و مکان و اجتهادهای مختلف، متکثر می شود (اینکه از کدام راه می توان دین خدا را بهتر اقامه کرد و موجبات عزت جامعه را فراهم کرد، کدام دولت و حکومت و تقنین و قضا و اجرا و اقتصاد و روابط بین الملل، بارِ دینداری مردمان را بهتر برمی دارد و آن را مصون تر می دارد)

دین در مقام “فهم و اجتهادِ تفصیلی”، (معرفت دینی) عرضا و طولا، لایه به لایه فهم  میشود و هر کس بقدر بضاعت و ظرفیتش از آن محظوظ میگردد. ? در این حوزه، بین دینداران؛ اختلاف می افتد و ناهمزبانی ها و سوء فهم های بسیار عارض می شود. یکی توحید را سطحی و عوامانه فهم می کند و دیگری به لایه های عمیق تر راه می یابد… موحد عامی اگر قرائت بلند مرتبه موحد دیگر را بشنود، یا او را چاک می زند یا خود شرحه شرحه می شود.

 ✅  روشنفکر دینی، مدام معارف توصیفی دین را عمق می بخشد و میکوشد که فهم خود و دیگران را از معارف دینی از قشری گری دور کند. معرفت دینی نزد او مدام پوست می اندازد و از سطح به عمق سیر می کند.

? اگر فهم ما از دین در سطح بماند؛ رسالت دین انجام نمیشود. روشنفکر دینی، معارف دین را نزد  مرد  در  خیابان غبار روبی و خرافه زدایی می کند و برای ارتقا آن تلاش میکند.

✅  روشنفکر دینی، گسل های درونی و بیرونی معارف دین را رصد می کند و برای آن راهکار می جوید، اگر چنین نکند، میان معرفت دینی و سایر معارف غرابت و رقابت های سهمگین می افتد.

✅  روشنفکر دینی، راهکارهای دینگزاری را در پیوست با شرایط زمان و مکان وارسی میکند و از منابع دین، بهترین آن را اکتشاف و اجتهاد و بیان می کند و گرنه دینگزاری مومنان طی تحولات اجتماعی و معرفتی به تراژدی کمدی بدل می شود (جامعه اسلامی در عصر تیروکمان می ماند)

✅  حال بنگرید اگر معرفت دینی، بدون روشنفکری دینی و اجتهاد مستمر و پویا، در جامعه دینی، مورد باور توده ها باشد، چه قدر باعث خوشبختی یا بدبختی آنان می شود و اگر روحانیان و معرفتگزاران دین، روشنفکر نباشند (در حال حل مسئله نباشند) برای مردمان بال می شوند یا وبال… به جوامع مسلمان بنگرید…

 

در تلگرام

حمید رجایی

پاییز 96




تفاوت مقام اجتهاد و افتاء و نیاز به علوم انسانی اسلامی


1⃣ پیشتر درباره علوم انسانی اسلامی نگاشته ام. همچنین در برخی مقالاتم درباره ماهیت فهم و رفتار علم، بیان داشتم که علم، ساختاری فراکتالی دارد و فهم ما از یک پدیده، مرحله به مرحله به پیش می رود (مراحلِ متفاوت از هم و خودهمانند: برخال)

2⃣ معرفت دین، فهم اولیه، اجتهاد متن و منبع دین است؛ که در فراکتال اول تولید می شود. مرحله دوم کاربست های همان معرفت است که با انضمام با عینیت، اجراء و علمیاتی سازی معرفت دین در مقام عمل (دینگزاری) تولید میشود که آن را “مقام افتاء” نامیده ام. مقام افتاء که ناظر به عینیت است، از همان منابع دین فراهم میشود و اگر چه در فراکتال دوم در حوزه تدابیر اجتماعی دینی، بسیار دشوار میشود. گو اینکه ظهور معرفت دینی در قامت علم انسانی اسلامی نیازمند همداستانی مطالعات بسیار و داده های ریزوماتیک است. مثلاً یک فیلسوف ذهن نمی تواند بدون معارف انسان شناختی اسلامی، فلسفه ذهن اسلامی را بنیان کند، گو اینکه بدون مطالعات عصب ادراک شناختی هم نمیتواند… عالم اخلاق هم نمی تواند در علم اخلاق نسبت به اموری چون تغذیه، ورزش، عصب شناسی اخلاق و… کم بهره باشد… بخشی از علم اخلاق اسلامی همین مباحث است. اقتصاد، جامعه شناسی، علم مدیریت، علم سیاست اسلامی و… هم بشرح ایضا.

3⃣ بنابراین علی القاعده اداره جامعه اسلامی، محتاج علم انسانی اسلامی است و نه علوم انسانی موجود یا اجتهاد اولیه. ما باید معرفت دین را در قالب علوم انسانی اسلامی عرضه کنیم تا بتوانیم مؤلفه های تمدن اسلامی را شکل دهیم (چنین چیزی اینک در جریان نیست)

4⃣ از سوی دیگر، مکاتب علوم انسانی (بخش نَرم علوم) با بخش ریاضیاتی و ریزوماتیک علوم انسانی، بطور همگداخته و در مباشرت با هم، ساخته میشوند. لذا نمیتوان تقسیم کار کرد و گفت بخش نرم علوم را روحانیان تولید کنند و بخش ریزوماتیک را دانشگاهیان. بعدا آن را یکجا(؟) مونتاژ میکنیم… این نظرا و عملا منتج به نتیجه نیست.

5⃣ حال مشکل اینجاست که روحانیان بویژه روحانیان سنتی نسبت به این فرآیند اشراف ندارند و این می تواند آسیب رسان باشد… همچنین دانشگاهیان، اگر بدرستی معنا و مفاد علم انسانی اسلامی را تصوّر و تصدیق نکنند، بدون اشراف به مسائل علوم اسلامی، به پیش می روند، این هم زیانبار است.

 ? این است که بانک داریم اما ربوی، ازدواج داریم اما روسپی خانه های زیر زمینی هم، مدیریت داریم، اما ناکارآمدی هم، اظهار نظرهای دینی غلط داریم و تحلیل جامعه شناختی نه…

 ? باید مجدّانه اندیشناک تولید علوم انسانی اسلامی باشیم…


 




شیوه‌نامۀ حضور در کهکشانِ معرفتِ جهانی


‏1 اینکه اصل بر ادبیّات آفندی باشد و کمتر از شیوۀ پدافندی استفاده شود. ما در سپهر معرفت حضور ‏پیدا نمی‌کنیم که کسی را مغلوب کنیم. باید در جهان معاصر، بیشتر برای حل مسئله کوشید. اگر ‏چه علوم انسانی در بسیاری از مختصات ارزشی و مکتبی، بوسیله ارزش‌های لیبرالی، سحر ‏شده‌اند اما باطل کردن این سحر شوم، با جستارهای جدلی و دفاع‌گرایانه، گاه چندان کارساز ‏نیست. باید به فرآیند حلّ مسائل و ‏ارائۀ‏‏‏ توصیه‌های کارساز برای پیشبرد زندگی و معنابخشی ‏به آن و درک عالم و آدم پرداخت. باید بخشی از راه‌حلّ‌ها بود و نه علوم امروز را از زیر پای ‏عالمان و مصرف کنندگان علوم کشید. اگر چه برخورد پدافندی و متکلمانه و نشان دادن ‏خطاهایی که در علوم انسانیِ موجود، وجود دارد، نیز بخش بزرگی از مأموریت دیالوگی همۀ ‏حاضران هست، اما ممکن است روحیۀ پدافندی، ما را از فراگرفتن و رندی آموختن دور کند. ‏روحیه پدافندی و کلامی، ‏البتّه‏‏ این خوبی را دارد که از پیش، ما را از برخی سُر خوردن‌ها ‏ایمن می‌کند؛ اما غلبۀ آن را در گفتگوی‌سپهری نباید توصیه کرد. این طور پدافند هم توفیقمند‏تر خواهد شد (دقت کنید) اینکه هر دیدگاه را از پنجره «نظریّۀ توطئه» ببینیم، نشان هوشمندی ‏نیست. اتفاقاً سنخی کم‌خردی است که اتفاقاً به موفقیت دشمن در مدیریت ما منجر می شود. ‏تعامل گفتگویی ناب خود، توطئه‌ها را خنثی می‌کند. اما ‏باید هوشمندانه توطئه‌ها و مدیریت ‏کردن‌های علم را توسط شیاطین، زیر نظر گرفت؛ اما نباید با غیرت و رگ برآمده در کهکشان ‏علم حضور یافت. این یک خبط و خطا است که به پیروزی خصم می‌انجاند. ‏

2 فرصت‌سوزی ممنوع! نباید در دیالوگ با جهان و حضور در مجامع علمی جهان، دچار تعلّل و ‏فرصت سوزی شویم. فرصت ها مغتنم‌اند. استخاره‌های طولانی در تعامل با دنیای جدید، باعث ‏می‌شود که ما نتوانیم زودتر توانمندی این دیالوگ و تأثیرگذاری را پیدا کنیم. مهارت حضور در ‏ کهکشان علوم، مانند مهارت شناکردن و رانندگی است. با تصوّر روش‌های شنا و رانندگی یا ‏خواندن کتاب راهنما، نمی‌توان شنا و رانندگی یاد گرفت. آری آمادگی‌های اولیّه، ضرورت ‏دارد؛ اما وقت کشی و ترسیدن بی‌فایده است. جهانِ علومی عالمان دین، نباید در حوزۀ ‏اندیشه‌های خود دچار تکرار و حدیث نفس شود. علم، یک پدیده جمعی است و خداوند ‏بیشترِ آن را به کسانی می‌دهد که بیشتر می‌کوشند و می‌کاوند. اساساً گفتگو، یک تقدیر الهی ‏برای فهم بهتر بین ابناء آدم است. ما در ارتباط با جهانیان هیچ چاره‌ای جر دیالوگ و گفتگو و ‏مباحثه نداریم. افراد گفتگوگریز و اگر به ظاهر متواضع و خوش سیما باشند، اما به‌باطن طواغیتی هستند که ‏فرعونی را درون و خفا پادشاه کرده اند و بزودی گرگ‌ها را روانه جامعه می‌کنند. اگر میان ‏سیاست‌مداران، جنگ است و اگر ملت‌ها بواسطه‏ تعصّبات ‏‏‏( ناعلم ها) منازعه می‌کنند، باید بجز ‏از راه‌های دیپلماتیک و تدبیر در ارتباطات سیاسی و نظامی (صنایع دفاعی بسیار قوی‏) ‏گفتگوی نخبگانی و فرهنگی مجال موسعی داشته باشد.

3 حضور در سپهر معرفت، زمینۀ بسیار خوبی برای آموختن خلاقانه و رندانه است: آموختن برای ‏تکمیل و فربه‌سازی علوم انسانی اسلامی. تکمیل یک علم اسلامی، یعنی تعیین تکلیف سازه‌‏های معرفتی موجود در سپهر معرفت بشری با محک تعالیم انبیاء. همۀ معرفت‌هایی که در ‏سپهر معرفت در باب عالَم و آدم سخنی در کام دارند، باید از راه معرفت فرآوری شده از محکمات معرفتی دین، با شیوه‌ استدلالی تعیین تکلیف شوند. این فرآیند، وقت‌گیر و خلاقیت‌خواه است. این فرایند اجتناب ‏از پیش داوری؛ روشمندی و اما سرعت و شتاب را هم لازم دارد. چاره‌ای نیست، گاهی باید ‏سرعت و دقّت را با هم آشتی داد. ‏

4 ‏ روحیۀ تواضع و ادب معرفتی، از دیگر شیوه‌های حضور در کهکشان معرفت است. اصل ادب ‏ ‏‏(اصط.رجا) یک اصل بسیار مهم است. در تعامل، ما نه فقط می آموزیم و ندانستن های خود را ‏کم می‌کنیم، بلکه دیگران از حضور ما بهره‌مند می‌شوند. نباید گمان کنیم که ما ناوبران علوم جهان ‏هستیم. هر قدر متواضع‌تر باشیم زودتر اوج می‌گیریم. استراتژی تواضع، بهتر از استراتژی ‏ناوبری و خودبرتربینی است. اگر چه نباید واداده بود. باید شنونده عاقلی بود و نه گوینده‌ای ‏پرمدعا. باید حقّ گفت اما همیشه نباید حقّ بجانب بود. مؤمن باید رِند باشد و بتواند دُرّ ‏معرفت را از سینه منافق برباید. ‏

معرفت، خود، معرفت‌آفرین است؛ به شرط این که راز آن را بدانیم. علوم به هم و در هم می تابند و به ‏یکپارچگی می رسد. معرفت دینی (آنچه از « تعامل علم ساختی » با « معرفت دین » و علوم دیگر فراگرد ‏می‌آید) و غیر آن (به معنای آنچه بجز ار راه متن وحیانی فراهم آمده) در شکل هنجاری خود، ‏یکپارچه‌اند (معرفت دینی و علمی یکپارچه‌اند) هر آنچه با محکمات دین، سازگار نیست، علم نیست. ‏

در تلگرام بخوانید.