1

زیرساخت معرفت شناختی اشتلم (مقاله رجاء)


 

♣هیچ فهم صائبی، کامل نیست

از جمله عناصر مهم و موثر در مفاد یک سخن، “لحن” و نظام  واژگانی آن سخن است. یک جمله و یا یک مقصود را میتوان با لحن ها و تعابیر گوناگون بیان کرد. جمله ی “گالیله گفته زمین دور خورشید می چرخد” را می توان کاملا گزارشی، تحسین آمیز، کنایه و طعن آمیز، با خشم، نفرت و تهدیدآمیز گفت که هر یک از لحن ها کلا مفاد و مستفاد را تغییر می دهد. برخی لحن ها، سالم و برخی مسموم است. اما نکته اینجا است که نظام معرفتی ما انسان ها، بر لحن و نظام گفتمانی مان سخت موثر است.

نظام گفتمانی علم در جامعه ی اسلامی و اخلاقی، هرگز مسموم نیست. در سنت حوزه های علمیه نیز تکثر آراء همواره امری مقبول بوده است و دیدگاه های گوناگون، محترمانه مطرح میشده؛ اگر چه آن فضا هم، گاه شرح صدر لازم را نداشته است ( نگا. گلایه های امام خمینی ره ازبرخی روحانیان)

✅ همواره تعریفی که از “حقیقت”  در بین نخبگان شیوع دارد، بر لحن گفتمان ایشان تاثیر بسیار دارد. اگر حقیقت را مانند گربه ببینیم و عقل را مانند انبان، کشف حقیقت ان است که -اگر چه بسختی- گربه را در انبان بیاندازیم و بر کل حقیقت ظفر یابیم.

اما اگر حقیقت را بسیار گسترده و فهم را تکامل یابنده ببینیم و بدانیم همواره ده ها زاویه نکاویده و ضلع نامکشوف وجود دارد و برای هر چیز n تعریف بی تحریف و برای انجام یک کار n راه خلاقانه وجود دارد، حقیقت مانند الماس ها و جواهرات پراکنده و کشف شدنی و عقل چون غربال و پرویزن، میشود که تا ابد در کار ثروت اندوزی و غربال سره از ناسره و سفتن فهم ها میشود.

نکته مهم این است که عقل انبان و عقل پرویزن (غربال) دو گونه با حقیقت برخورد میکنند و دو گونه سخن میگویند.

?انبانیان، حقیقت افتاده در انبان عقل خویش را همه حقیقت میدانند و از یافته این حیوان خانگی ملوس می بالند و قربان صدقه ی آن می روند و اگر کسی در باب حقیقت ظفر یافته ایشان گزارشی دیگر بدهد، بر او پوزخند می زنند و او  را دیگری، دیگراندیش و راه نایافته می دانند و به محتشمان خویش می گویند که به ایشان خبر دهند که کوشش بی حاصل نکند که حقیقت را صبح زود به انبان خویش انداخته ایم و برای سیاحت آن باید به زیارت ما بیایید… . این نتیجه از آن قرائت کاملا طبیعی است.

? پرویزنی ها اما، گزارشهای دیگر را غنیمت می شمارند و می دانند فهم ها فربه شدنی اند، برای تغذیه ذهن شان و برای شنیدن تازه ها، خراج می دهند و حتی حاضراند چاپلوسی مخالفان را هم بکنند تا ایده ی آنان را بشنوند تا از سمباده مخالفت آنان، فهم خویش را سفته تر کنند. اینان برای شکستن فهم های پیشین خود جشن می گیرند و آزادی بیان را می ستایند و نه از فهمیدن که از تقدیس حدود و تصلب فهم می هراسند. اینان دین را تقدیس می کنند اما فهم های درست دینی را همواره بهتر شدنی و کمال پذیر می بینند.

✅ انبانیان، بناچار در لحن خود، پُرپوزخند، طعن زننده، زود دیگر بین، زود در نهان متکبر و بالاخره در آشکار اشتلم زننده می شوند و فضای دانش سرا و دانشگاه و جامعه و رسانه ها را مسموم و تنگ و تاریک می کنند، یقینشان بوی “گند و عطر” را توامان می گیرد و  مدام در حال پدافند و تیز کردن دشنه ی دفاعیات خود خواهند شد.

✅پرویزنی ها، هزینه آزادی را می پردازند و می دانند در سرای آزادی بیان، چرندیات هم بناچار هست و لذا غربال از کف نمی گذارند اما آرام سخن می گویند و متواضعانه و حریصانه گوش می دهند و همواره تشنه و پُرکارند، یقینیات بسیار دارند اما یقینیاتشان سرمایه ی درگردش “نوفهمی” است… ادبیات اینان همواره آرام است و دیدگاه ها را این طور می بینند که از مکانیسم ذهن های محترم دیگران بیرون آمده است و اگر چه باطل باشد، شاید رگی از حقیقت در آن بتپد، آن سان که بسا در سنگی سرسوزنی طلا باشد. (نک اصل ادب) اینان فقط وقتی به تنگ می آیند و داد می زنند که کسی بخواهد فهمی را اگر چه صایب بطور قالب بندی شده به آنان تحمیل کند یا دیگران به اسارت اشتلم های خود درآورد.

✅ باید خیلی مراقب باشیم ادبیات مان دچار کژکارکرد عقل انبانی نشود و ذهن خود را انبان فهم،،، و یافته ها و بافته های خویش را همه ی حقیقت نبینیم و آرمان ها را از جاده و طریق راهکارهای کلیشه ای نپوییم. با پوزخند و طعنه پراکنی و امنیتی کردن و اشتلم زدن، بهر کسی، چاه نکنیم. این چاه ها اول گور ارباب تصلب خواهد شد.

? تفکر انتقادی رویه مناسبی برای گریز از تصلب شرایین ذهنی است.

? بسیار می شود که سخنان فاخر و صایب ، بدلیل بیانات، دیگرتحقیرکن، مظلوم و مهجور میشود.


اشاره:

 معنای واژه ی اشتلم (اُ ش تُ لُ م) (اِ.) ۱ – گرفتن چیزی به زور. ۲ – لاف زدن . ۳ – تندی ، خشونت، تحکم  . ۴ – ظلم ، زور.

فرهنگ فارسی معین

 




سلوک شیرین/ مهدی مشکات (مقالات دیگران)

بسم الله الرحمن الرحیم

طلوع مهر در برابر صحت مطالب مقالات مسؤول نیست.

یادآوری:

در مقاله “حلقه گمشده” چنین گفته شدکه : تمام طول وعرض تاریخ غیبت ،معلول “آماده نبودن یاران موعود” است وما وقتی به روایات مراجعه میکنیم میبینیم یک سری صفات وخصوصیاتی هست که اگر عده ای ازشیعیان دارای اونها بشن ،بلافاصله ،امام موعودعجل الله تعالی فرجه هم ظهور میکنند !(در اثبات این مدعا روایات متعددی داریم که بعضش را در همون مقاله عرض کردیم ). به هرحال مشتاق شدیم ببینیم این ویژگی ها چی هست ؟متوجه شدیم که مهمترین وکلیدی ترین اونها عبارت است از “خلوص” .همونطور که امام جواد علیه السلام فرمودند:”هرگاه ۳۱۳نفراز اهل اخلاص جمع بشوند خداوند اذن ظهور به مهدی علیه السلام می دهد ” حالا ازونجاکه ما آب اصفهان را خوردیم واصفهانی ها هم معمولا سعی میکنند زرنگ باشن وراه میانبر را پیداکنند گفتیم بریم ببینیم آیا راه میانبری برای رسیدن به مقام مخلَصین وجود داره ؟ دیدیم خداراشکر راه هایی هست .وحالا یکی ازاین راه های مستقیم ومطمأن وکوتاه را که از متن قران کریم وروایات استخراج شده ،به خدمت شما تقدیم میکنیم ودر پایان هم یکی ازمثنوی های قبلی را که در همین رابطه سروده شده ،مجددا عرضه میکنیم وازخداوند متعال تمنای توفیق بر عمل داریم :

راهکار سریع برای رسیدن به خلوص ،عبارت است از:”شکر” !.البته دراین نوشتار توجه داشته باشید که مقصود از شکر ،”شکرکامل ” هست نه فقط شکر زبانی[۱] اما اینکه شکرکامل چیه؟، دروهله نخست یک نوع جهانبینی ست وآدم شاکر کسیست که اولا نگاه متشکرانه به خداوند وبه همه عالم وبه همه مقدرات ومسایل جاری داشته باشه چون همه هستی چیزی جز تجلی حضرت حق نیست .به هرحال شکر کامل وقتی حاصل میشه که تمام ذهن وضمیر وقلب وزبان ورفتار انسان سرشار از رضامندی و سرور نسبت به خدا وخلق خدا شده باشه وچنین مقامی درحقیقت، مقام علیّون و ماورای تصور ماست .وحالانکته ودرواقع مژده ء بزرگ دراینه که ما اگه بتونیم همین حالت را در خودمون ایجاد وحفظ کنیم راه صدساله را خیلی زودتر از دیگران طی میکنیم (ولی اگه شیطان بذاره!)….

به نظرمی رسه مقام شکرواقعی وکامل ، حتی فراتر از “مقام رضا” ست !چون ممکنه خیلی وقتها آدم ازچیزی راضی باشه اما نه درحدی که ازون چیز شادهم باشه وحتی خیلی وقتها ماازچیزی شادمیشیم اما شادیمون درحدی نیست که خیلی اظهار سرور وفرح بکنیم ولیکن وقتی خیلی شکرمیکنیم (البته اگه شکرمون واقعی وکامل باشه)درواقع فوق العاده شاد هستیم وداریم ازشادی منفجرمیشیم .آدما درچنین حالتی رفتارهای مختلفی برای تخلیه ءخودشون انجام میدن ؛ یکی جیغ میکشه یکی رقص میکنه …ولی انسان شاکر که معمولا هم چنین حالتی داره ،عشق بازی میکنه ! پس توجه کنیم : یک فرق شادیِ شاکر با شادی دیگران اینه که شادی دیگران نتیجه ء یک اتفاق وحادثه ء گذران هست وتاوقتی اون علت وعامل شادی وجود داشته باشه شادی میکنه اما به محض اینکه اون علت زایل شد شادی اوهم زایل میشه وبساکه به غصه وعزامنجرمیشه حال اونکه شادی مومن ریشه ش تو خود “وجود” هست وتاوقتی که عالم وجود برقرار باشه ، میوه های وجد وسرور وشکر اوهم باقیه (اُکُلُهادائم) وشادی او هیچوقت کهنه وزایل نمیشه .بله غیرمومنان بنده ومعتاد اسباب وابزارندوفقط تاوقتی اسباب لازم ومورد نیاز وجود داشته باشند احساس خیر وخوبی وشادی می کنند اما موحد واقعی ،سرچشمه اسباب وخیرات وخوبی ها را احساس میکنه وبهش متصل شده واین یعنی معدن بهشت (جنات عدن) .بله جهان آفرینش برای شاکران ،حقیقتا بزم بزرگ شادیه وهمیشه براشون عیده وهمیشه حال نوروزی وبهاری دارن .حتی درحال غم هم ازین لذت بی نصیب نیستند وبه تعبیر حافظ”لذت داغ غم” دارند …

عیشم مدام است از لعل دلخواه/کارم بکام است الحمدلله

**

منم که شهرهء شهرم به عشق ورزیدن /منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن : پس شکر، یک عقبه فکری وفلسفی وعرفانی عمیق داره وفقط یک شادی کور ومقطعی وگذران نیست شاکر واقعی کسیست که درواقع، جهانبینی توحیدی پیداکرده :الحمدلله رب العالمین ! همه چیز را الهی میبینه وهمه تحلیلها ش کاملا مثبته ونتیجه گیریهاش زیباترین نتیجه گیریهاست .او هیچ وقت بدنمیبینه چون همه چیز را ازخدامیدونه قل لن یصیبناالاماکتب الله لنا هومولانا فنعم المولی ..واقعا چه حرف جاودانه وموحدانه ای سعدی زده : به جهان خرم ازآنم که جهان خرم ازوست /عاشقم برهمه عالم که همه عالم ازوست

حالاعنایت کنید اینکه گفتیم “شکرِ کامل ،ازمقام رضا هم بالاتره “،باتدبر دراین سه آیه کریمه هم به همین نتیجه می رسیم:

آیه اول :یک آیه اینه که خداوند میفرماید :قلیل من عبادی الشکور .پس شاکران اقلیت هستند! ازونطرف میدونیم که مخلَصین وسابقون هم دراقلیتند .حالا سوال اینه که آیا این شاکران هم جزوهمون اقلیت سابقون ومخلصون هستند؟ تامل درآیه دوم به این پرسش جواب مثبت میده وثابت میکنه که شاکران واقعی کسی نیستند جز همون مخلصون :

آیه دوم : ثم لاتجداکثرهم شاکرین .ابلیس علیه اللعنه گفت من سرصراط مستقیم میشینم واز روبرو واز پشت سر واز راست وچپ میام وگیج وگمراهشون میکنم وخلاصه کاری میکنم که اکثریت بندگانت شاکر نباشن!”ثم لاتجداکثرهم شاکرین” .حالااین آیه را بخاطرداشته باشید و بعد به آیه سوم توجه کنید تا ببینیم که این شاکرین چه کسانی هستند (تاحالاسه چیز را متوجه شدیم : ۱ـ اکثر بندگان،شاکرنیستند وبنابراین شاکران دراقلیتند ۲ـ بیاد آوردیم که مخلصَان وعبادبرگزیده خداوند هم دراقلیتند. حالا میخوایم بدونیم :آیا این شاکران هم جزو عبادبرگزیده هستند یاخیر؟)

آیه سوم : واما آیه سوم همون چیزیه که دقیقا به مامیفهمونه :هرکس شاکرواقعی بشه درواقع جزومخلصین شده .آیه اینه که ازقول همون ابلیس علیه اللعنه نقل میکنه : قال فبعزتک لاغوینهم اجمعین الاعبادک منهم المخلصین /یعنی من فقط از عهده مخلصین برنمیام واونهارا به هیچ وجه نمیتونم اغواکنم پس درنتیجه هرکس مخلص باشه جزوشاکرینه (چون قبلا گفت :ثم لاتجداکثرهم شاکرین!) .بله ، هر کس به کمال شکر برسه جزومخلصین خواهدبود ..بنظربنده این یک نقشه راه گنجه وما به اذن وعنایت الهی میتونیم ،تنها باتمرکز برهمین شکر ،انشاالله به مقام مخلصین واصحاب المهدی علیه السلام برسیم.[۱] اماچه کسی هست که دراوج ابتلائات ودر هر رنجش وناملایمتی هم شکر کنه ومنطقش منطق “مارایت الاجمیلا باشه “؟…

نتیجه این مطلب را دراین دوبیت میشه خلاصه کرد که :

زده ابلیس به هر گوشه کمــــند

شاکرانِ حق ازین روی کم اند !

چون ازین دام مرخّص باشـــــند:

شاکران بنده ی مخـلَص باشند..

راهکارها (توجه بفرمایید که این راهکارها درطول هم ومکمل هم هستند نه اینکه درعرض هم باشن:)

ا.)یک راه رسیدن به مقام شاکرین اینه که دایما در ارزش واهمیت نعمتهای خداوند فکرکنیم وهرروز باخودمون حساب کنیم که مثلا من اگر ناراحتی قلبی یا کلیوی داشتم یا اگر مثل خیلی ها نمیتونستم رو پاهای خودم راه برم یا اگر چشمم راازدست میدادم یا مثلا اگر الان این امنیت وآرامش در وطن و محل زندگیم نبودحالا چه وضعی داشتم وهمیشه سعی کنیم وضع خودمون را با کسانی که در وضعیت دشوارتری هستند مقایسه کنیم و خلاصه دایما به لطف ورحمت ونوازشهای مستمر خداوند توجه داشته باشیم و حواسمون باشه که اگه خدا میخواست با عدلش برخورد کنه الان میتونست کاری بکنه که ما حسرت یک ساعت آرامش یا یک ساعت خواب خوش یاهزاران حسرت دیگه را داشته باشیم (ولیکن یعفو عن کثیر)…البته این از روش های مقدماتی برای شکرهست ویک رازش دراینه که ما وقتی نعمتهای پیرامونی ومادی اطراف خودمون را خوب نگاه کردیم وحق تشکر را بجا آوردیم درواقع یک سری واحدهای مقدماتی راپاس کردیم وبعد به مراتب ومدارج بالاتر می رسیم ونعمتهای برتر و بزرگتری را نصیبمون می کنند که چنانچه این نعمتهای مادی هم ازدست رفت غم وغصه ای نخواهیم داشت چون چیزهای بهتر وتجربه های شیرین تر ی را دراختیار داریم (درمثنوی زیر هم به این مطلب اشاره شده : “پله پله به ملاقات خدا” /با همین شکر توان رفت ـ بیا…)

ب.) درراهکاراول ،قرارشد دونه دونه نعمتهای خداوند را دقیقا ببینیم واز خود خدای مهربون بخاطرشون تشکرکنیم ودراین راهکار دوم هم که میخوام عرض کنم و فوق العاده مهمه باید همون تشکر را از خود نعمتها داشته باشیم ! مثلا از زمینی که بار مارا تحمل میکنه از بدنمون چشممون گوشمون …از ابزار ی که دراختیارماهستند مثلا از لباسمون از ماشین ،از ظروف ،ازخوراکی ها و…همچنین از پدرومادرو عزیزانمون وخلاصه از”هرکه وهرچه که می بینیشان” …میدونید چرا اینجورتشکر هم لازمه ؟به چند دلیل :یکی اینکه خود خدا این کار رادوست داره وفرمودند:من لم یشکرالمخلوق لم یشکرالخالق . پس ما باید از تک تک مخلوقات خداهم تشکرکنیم وبدونیم از هرمخلوقی که تشکرکنیم یک حلقه تازه ای از زنجیره معرفت وتقرب ما تکمیل میشه (شکر کردی چو به هر مخلوقی/پرشود حلقه ء هرمفقودی ) هرنعمتی یک چشمه ای از فیض خداست وما وقتی ازون نعمت استفاده کنیم فقط یک جرعه ازون چشمه نوشیدیم لیکن اگر باهاش رفیق هم بشیم ورابطه قلبی و ورحیمانه هم با اون پیداکنیم اون وقت قضیه فرق میکنه و حقیقتِ اون چشمه در جان ما وارد میشه ومورد نوازش او وموکلان او قرار میگیریم و سرّ وفیض اون نعمت هم (تاوقتی که باهاش رفیق باشیم )درصحرای جان ما میجوشه . درواقع هم از فیض ناسوتی و هم از فیوضات ملکوتی اون نعمت بهره مند میشیم …وقتی مدتی گذشت واین روحیه ورفتار در ما ملکه شد و با موجودات عالم رابطه رفیقانه ومهربانه برقرار کردیم اون وقت رفتار عالم هم باما کلا عوض میشه ودر متن نوازش ها و بارش های خوب ومثبت جهان وموجودات عالم قرارمیگیریم و به اذن وعنایت الهی مقدرات قشنگی برامون رقم میخوره (لفتحناعلیهم برکات من السموات والارض!) فقط عنایت داشته باشید که اینجور تشکراز موجودات باید در فضای توحیدی باشه تا اثرات خوب دنیوی واخرویش را به درستی تجربه کنیم .منظوراز فضای توحیدی هم اینه که وقتی باهر موجودی رابطه قلبی ورحیمانه پیدامیکنیم کاملا توجه داشته باشم که این یک پرتوی از محبت ورحمت محبوب ما ست درست مثل آدم عاشقی که اگه فرضا یک لباس یا یک خودکار یاهرچیز دیگه از معشوقش هدیه بگیره، هروقت که چشمش به اون شیء میفته اول بیاد معشوق میفته ودلش میلرزه ،اشک توچشمش حلقه میزنه .در واقع هر نعمتی یک ذکری از حضرت محبوب خواهدبود به این آیه دل انگیز توجه کنید: إنما المؤمنون الذین إذا ذکر الله وجلت قلوبهم وإذا تلیت علیهم آیاته زادتهم إیمانا وعلى ربهم یتوکلون (انفال آیه ۲) بعضی مفسرین در تفسیر وجلت قلوبهم نقل میکنند که “وجل” یعنی “احراق السعفه” یعنی بعضی زخمها را دیدید که وقتی التیام پیدامیکنه ولی بعد دوباره یک تلنگرکه بهش میخوره دوباره زخممون تازه میشه واحساس سوزش میکنیم! یا مثال دیگه :کسانی که داغ عزیزی را تجربه کردند وتاآخرعمر هروقت بیادش میفتند آهی میکشند وداغشون تازه میشه …عاشقان خدا هم اینجوری اند که هروقت چیزی از معشوق میبینن وبه یادش میفتند دوباره زخم عشقشون تازه میشه (امام رضا علیه السلام درتفسیر بسم الله میفرمایند :اسم ،از”وَسَم” میاد وبه معنی “داغ کردن “هست پس اسم خدا یعنی داغ خدا (مُهری که قدیمها داغ میکردند وبر گرده برده ها میذاشتند که تا آخرعمر این داغ وعلامت بردگی راداشتند! عاشقان خداوند هم اسم خدا رودلشون چنین اثری داره /داغ تودارد این دلم جای دگر نمیشود)…حالا یادتون نیفتاد به این جمله ازدعای شریف ندبه که : بنفسی انت امنیه شایق یتمنی من مومن ومونه ذکرا فحنا : جانم بفدایت ،تو آخرین امید وآرزوی هر مشتاقی هستی که آرزوی تورادارد ـ هرمرد وزن مومنی که هرگاه به یاد تومی افتد ناله ازجگر سرمی دهد درقرآن کریم مکررا میبینیم که خداوند بعضی ازانبیای عزیزش را با صفت”اوّاب” ستایش میکنه .اوّاب دقیقا به همین معنی ست . یعنی کسی که دایما به خدا برمیگرده واز دیدن هر چیزی بیاد اومیفته و داغ عشقش تازه میشه (اللهم اجعلنا لک من الاوابین الیک)

ج.) راه دیگه هم اینه که دایما وباتضرع از خداوند بخواهیم مارا به مقام شاکران برسونه ودم به دم اذکاری مثل شکرالله والحمدلله را باقلب وزبان تکرار کنیم .مسلما اگر طلب صادقی داشته باشیم به هدف می رسیم .انشاالله

دوبشارت قرآنی وپایانی:

باتامل در ایات متعدد شکر،می فهمیم که این مساله از نظرخداوند متعال اهمیت بسیارزیادی داره ودرواقع خداوند نسبت به شاکر بودن بندگانش خیلی توجه داره .این اهمیت وتوجه ویژه را در چندین آیه میتونیم متوجه بشیم ازجمله درهمون کریمه که فرمود:قلیل من عبادی الشکور .گویی خداوند داره از بندگانش گله میکنه (چقدربندگان شاکر من کم هستند!)

اما دو آیه شریفه دیگه که اهمیت شکررا به خوبی می رسونن ودرواقع دوبشارت بزرگ محسوب میشن ازین قراره:

۱ ـ قل مایفعل الله بعذابکم ان شکرتم وامنتم :بگوخداوند هرگز به عذاب شما اقدام نخواهد کرد اگر شکرگزاربوده ومومن باشید

۲ ـ ان تشکروا یرضه لکم : آنچه ازین کلمات الهی می فهمیم این است که “شکر ما ،پسند ورضایت الهی را درپی خواهدداشت “واین چیز کوچکی نیست .چراکه وقتی خداوند متعال ،چیزی یاکسی را بپسندد قلب مقدس ولی خدا هم همان را انتخاب خواهدکرد وتمام جنود عالم وقوانین عالم هستی نیز اورا می پسندند وچنین کسی در محور محبت ونوازش کائنات قرار خواهدگرفت

……………………………………………………………………

۱٫ مقصود ازشکرکامل هم اینه که تمام حوزه های ادراکی وتحریکی ما سرشار از شکر وسرور نسبت به فعل الهی باشه وهمه زندگی خودمون وهمه اتفاقات وحوادث را هم فعل الهی بدونیم

مثنوی شکرانه

شکر،یک فلسفه ی پنهانی ست

دستگاهی ادبی عرفـــانی ست

هرکه از عشــــق،دلی پُر دارد

ادبیاتِ تشــــــــــــــــــــکر دارد

شکـــر،شیرینیِ ادراکات است

حالتِ روشنیِ مشـــــکات است

شکر،آهنگِ تجـــــــــــدّد دارد

دم به دم جشـــــــــــن تولد دارد

شکر، پیروزیِ بی پایان است

حسِّ آقای گلِ میــــــــــدان است

شکرِ حق بهتر ازین باید کرد

چشم هارا شِــــــکرین باید کرد

شکربا شهدوشِکرمخلوط است

به جهـــان بینیِ ما مربوط است

شـــکر از دیدِ تو برمی خیزد

چیست درکوزه؟ همان می ریزد

تانگاه تو به عالم غضب است

ملـــکوت دل تو عین شب است

ناســــــــپاسی نکنی قهرکنی !

لکّه برآینــــــــــه ی شهر کنی !

شکر،احساس خدا درخاک است

دلِ ناشــــکر ببین غمناک است !

خاک هم حسّ خودش را دارد

ذره ذره همه معنـــــــــا دارد

دلِ هر ذره اگر بگشـــــــایی

هست آیینه ی کیهان رایــــــی *

همه اشیای جهان، همـــپیوند

همگی شــــــکرِ تورا می فهـمند

چشمِ شـــکرِ تو اگر باز شود

به تماشــــــــــــاکده ی راز شود

پشتِ این پرده،تماشاگاهی ست

از تشکـــــربه تماشا، راهی ست

این تماشــاکده ژرفاهوش است

تا تشکـرنکنی خاموش است

شــکرِ هرپرده که زیبا کردید

می توان پرده ی بعـــــــدی را دید

شکرکردی چو به هر موجودی

پرشود حلقـــــه ی هر مفقودی

«پله پله به ملاقات خــــــــدا »

باهمین شـکر،توان رفت – بیا !

هرکه هر لحظه به حمدالله است

سیـــنه اش عین زیارتگاه است

شکر، چون چشمِ تفقُّـــــــد دارد

ره به سرچشمه چو هدهد دارد [۱ ]

************************

*کیهان رای: دارای شعور کیهانی

***

شکر،یک درکِ ” فرامیدانی “ست

مثل یک تجربه ی عرفانی ست

شکر،یعنـــــــــــی که:خدایا دیدیم!

ما اشارات تورا فهمـــــــــیدیم!

نه فقط دانشِ گــــــــــــــندم داریم

ربّنا! با تو تفــــــــــــــاهم داریم..

آری این شکر، نه کارِ همه است

شکر،تنها نه همین زمزمه است

شکر، تسلیم و رضـــا می خواهد

واقعا مرد خـــــــــدا می خواهد

زده ابلیس به هر گوشه کمــــند

شاکرانِ حق ازین روی کم اند ![۲]

چون ازین دام مرخّص باشـــــند:

شاکران بنده ی مخـلَص باشند.. [۳]

***

شکرِ مخلوق هم از شکرِ خــداست

رســــــــمِ نیکان ونیاکانِ شماست

بِه ازین شــــــــــــکرِ خدا باید کرد

شکرِ هرچیز،جــــــــــــدا باید کرد [۴]

بله ، هر ذرّه که دراین را ه است

از«بلــــــــــــی» گفتنِ تو آگاه است

از قلم شــــــکر کنی:«نون» بشود

ناسپاســــــــی بکنی :خون بشود

دلِ نَشکــــــــار*،دمادم خون است

چون به هر خـــــلقِ خدا مدیون است

همـــــــــــــه ذرات، کرامت دارند

گل بگویی، همــــــه گل می بارند

گُل بگو: حــــــــــا لِ توبهتر گرد

بــــــــــد نگویی که ورق برگردد!

***

هیچ تا حــــــــــا ل ، تفکر کردی :

تابه حـــــــــال از چه تشکر کردی ؟!

ازقـلم؟گوش؟زبان؟چشم؟دو دست؟

اززمین؟ آب؟ هوا؟…هرچه که هست؟

ازپدر؟مـــــــــادر؟همسر؟ خویشان؟

هرکه وهرچه که می بینی شـــــان؟

این همه این همه خدمتـــــــکا رند

همه ســــــــــــودای تو درسر دارند

همه از سختـــــــــیِ تو می کاهند

همه خوشبختــــیِ تو می خواهند

از جهان کم بشود یک ســـــرِ مو:

نه تو مـــــــــــــــــانی ونه من مانم و او

از چه می نالی وچون بی تابــــی؟

این همه لطف ندیدی؟ خوابـــــی؟!

چقدَر ناز وتکـــــبر؟ بس نیست؟

کافری کردن وغُـــرغُر…بس نیست؟؟

از چه شـــــکرانه نمی پردازی ؟

با که قهـــری؟ به چه ات می نازی ؟

چقدَر پیــــــــــله ی خود پیچیدن؟

خویش را محـــــــــــــورِ عالم دیدن ؟

آی نطفه ! عَلَقه ! نرمیـــــــــــنه !

به چه بندی؟ ز که داری کیــــــــنه؟

این همـــــــــــه آیه نمی بینی تو؟

همه را سایه …نمی بـینی تو؟!

چه مجال غم وحرص وحسد است

سهم دنیای تو غیر از جسد است؟

نشنیدی مگر « اِنّا لـِـــــــــــلّله»

بندِ شیطان نشـــــــــــوی؟!عبدالله !

***

تونماینده ی «اَلرَّحمانی»

توببین! خوب ببین: «انســـــــــــانی»!

آسمان بر تو تبارک زده است

این دلِ ماه ببین: لک زده است!

هفت خوانی که خدا ، درچیده

هم برای تو تدارک دیده

این جهان بی تو چه دارد معنی؟

نورچشمانِ جهانی یعنی

هرچه خواهی تو، فراهم دارد

این جهان «عشقِ» تورا کم دارد

نکندعشق تو پیچک باشد!

چشمت اندازه ی جلبک باشد!

عشق،از چشمه ی«دید»آمده است

شکر،نور است و نوید آمده است

شکر یعنی که:خدایا «خوب است!»

ونه خوب است فقط- «مطلوب است!»

ونه مطلوب فقط-«محبوب است!»

بدی از دیدِ منِ معیوب است….

شکرکن! دیدِ تو درمان گردد

چشمه ی عشقِ تو جوشان گردد

شکرکن! محرم اسرار شویم

کم کم آماده ی دیدار شویم

آبان۱۳۹۳/مهدی مشکات

این مثنوی را از سیرت وسلوک شاکرانه وشکّرین پدر نیکونهادونیکونامم الهام گرفته و هم به روح بلند وبیدارش تقدیم کرده ام

******************************************************************

*نشکار: اصطلاحی ست محلی، به معنای :ناسپاس یا پنهان کننده ی خوبی وخدمت دیگران

پاورقی ها:

۱- شکر چون چشمِ تعهد دارد ره به سرچشمه چو هدهد دارد:

گفته اند که هدهد توان تشخیص مسیرجریان آب درزیر زمین وکشف محل دقیق آن را داراست. شیخ عطار نیز به همین مناسبت ،درمنطق الطیر خویش ، هدهد راپیشوای پرندگان وسمبل پیر(هادی) قلمداد کرده است

۲-(زده ابلیس به هر گوشه کمند شاکران حق ازین روی کم اند:)

(ابلیس گفت:) …سپس البته از پیش وپسِ آنان واز راست وچپ شان خواهم آمد وآنگاه اکثریت شان را شکرگزار نخواهی یافت! اعراف/۱۷

۳-(چون ازین دام مرخّص شده اند شاکران بنده ی مخلَص شده اند:)

…گفت: پس به عزتت سوگند! هرآینه! حتما! همه ی آنان را از راه به در خواهم کرد .مگر ازمیان آنان

«بندگان مخلَص تورا»! صاد/۸۲و۸۳

۴- شکرِ هرچیز جـدا باید کرد…

شکرِ تو عینِ ” اُکی” کردنِ توست ناسپاسیِ تو ” قی کردنِ ” توست

نِعَم افزون شود از هر” نَعَــــم ” ات کفر، غمـــباد شود روی غم ات

آب را از گله ات گِل نکـــــــــــنی! این بلیط ات ! برو…کنسل نکنی!

زندگی تا نشـــود بربادت

شکر کردن نرواد ازیادت!




شاید دانشنامه های برخط و آزاد بهتر از کتاب اند (مقاله)

Zhml2Cov6gkjtgsz0xz




شعری زیبا از آقای مهدی مشکات

سلام این اشعار زیبا از آقای مهدی مشکات است. آدم  از خواندن آن سیر نمیشود. در هلهله امدن ازداوج امام علی امیرامومنان و فاطمه زهرا سلام الله علیهما

 

این ملَــکاتِ کلمات من است

این سَکَراتِ صلواتِ من است

برای جشن عروسی حضرت زهرا سلام الله علیها

 


 

شب ، شب وصل شه و شهزاده است

آینه در آینه افتاده است

حلقة منظومه به دستانشان

عِقد ثریا به گریبانشان

حلقه بگوشان همه در هلهله

هفت فلک «امرأةُ السِّلسله»

بزم طرب هر طرف آراسته

کِلکِله در ارض و سما خاسته

لاله به شاباش، عرق ریخته

گل به نکوباش، ورق ریخته

خاک زمین، عرش معلّا شده

جنت فردوس مُحلّا شده

حور و پری سربه‌سر و پربه‌پر

سُندس و استبرق و ململ به بَر

بر سر هر گل طبقات جهاز

در پیِ خاتونِ چمن، سر فراز

صبح سپیداب و سحر وسمه‌کوب

آینه ء ماه به دست غروب

کوری چشم زغنِ لب‌گزان

تیره ء نرگس همه چشمک زنان

سوره ء مریم به گل آموختند

حسرت یوسفْ به دلان، سوختند

دلشدگان، می‌‌زدگان مستْ مست

رگ‌زدگان، پنجه حنا،‌ دستْ دست

خال لب و آتش لعل بتان

مجمر اسپندِ عروسی‌کنان

دامن شاباشیِ این ژاله‌ها

یال عرق کردة آلاله‌ها

سرزده از شیشه ء گلهای رنگ

نیم‌‌‌تنه ، پیکرحورانِ شنگ

بادصبا مشک‌فشان لب گرفت

گونه ء گلنار ببین! تب گرفت

سبزه و آیینه تضایف کنید

مغبچگان! باده تعارف کنید

لاله‌وشان، باده کشان آمدند

لشکر کبّاده‌کشان آمدند

نارونان، طُرّه‌کشان ، پیچ پیچ

پایْ‌وران ، دسته ء سروان ،بسیچ

نعل در آتش زده چونان حَرون

هنگِ شقایق عقب نسترون

افسرگل در پی شمشاد، شاد

بوسه به سر دوشیِ داماد داد

لاله کمر بسته، چنان سرمه‌دان

غنچه لب آورده برای دهان

لُعبَتکان نذرِ نباتی دهند

باده ء نابِ صلواتی دهند

ژاله به دامان گل و در مثل:

مریمِ عذرای مسیحا بغل

شاخه ء شمشاد ،صلا می‌کند

نرگس مخمور ،حیا می‌کند

سروِ قدافراشتگان ،ساقدوش

سنبلِ پاکیزه‌تنان ، پایجوش

مطربَکان دست برافراشتند

لاله‌رخان مقنعه برداشتند

بلبل و دستان به طریق سپند

بوسه ء دزدانه به گل می‌زنند

گلشکر لعل بت می فروش

بُرده قرار از دل و از جوش، هوش

آخته از دشت زهر سو، گلی

تافته هر کس به برِ سوگلی

هر که دلی داشت به کاری گرفت

تُنگ شرابی و کناری گرفت

تا به سر اِکلیلِ هُمایی زنند

هر مَلکی پر به هوایی زنند

چرخ و فلک غرق شهابند و نور

رقص زمین، رقص زمان، رقص نور

خاک، سبَق برده ز عنبر مگر

خامه رمق خورده ز شکّر مگر؟

این چه هوایی ست که دم می‌زند

شعله به صحرای عدم می‌زند

پنجره ء غیب، ورودی شده

حالت عشاق، شهودی شده

سروِ به پاخاسته مشّائی است

لاله ء اشراق، تماشایی است

خالِ که و حبّه ء افیونِ کیست

بید، در این همهمه مجنون کیست؟

پرچم مجنون، دلِ بیدم گرفت

لرزه بر اندام شهیدم گرفت

فصل دل و فصل گل سوسن است

فصل ظهور است دلم روشن است

غلغل اِسپَرغمِ وحشی‌ست این

جشن بهشتی‌‌ست مگو چیست این

این ملَکاتِ کلمات من است

این سَکرات صلوات من است

کور شوم لال شوم کرشوی

گر که مجازی بوَد این مثنوی

باده ء شعر از حرم آورده‌اند

میکده‌ها نیز کم آورده‌اند

وسمه به ابروی، کشیدند باز

بند دلم را ببریدند باز

قهقهه ء کبک، سکوتم شکست

خنده ء مینا، ملکوتم شکست

چشم دلم، وهْمِ تشرّف گرفت

وصله ء گل، دامن یوسف گرفت

یوسف گل‌پیرهنان، یاعلی

خسرو شیرین‌سخنان، یاعلی

ای لب تو معدن قند و شکر

خال تو سودای نخیل نظر

خال تو بر لعل تو ،مَک می‌زند

بر جگر لاله نمک می‌زند

مدح تو گفتن همه رنج است و بس

بلبل طبعم تو ببین در قفس!

باده ء شعرم عرقی بیش نیست

جز ورقی تحفه ء درویش چیست؟

کِلک مرا جوهر اعجاز کو؟

ناطقه ء حافظ شیراز کو؟

دست بشویم دگر از این هوس

حاصل من «دست و ترنج» است و بس

این‌همه گل گویم و غلغل کنم

بو که جلال تو تحمل کنم

سوز جگر تا نزند آتشم

باده ء اشعار طَری می‌کشم

باده ولی داغ ترم می‌کند

گل‌به‌گلی ، شعله‌ورم می‌کند

این همه گفتیم و نگفتیم هیچ

ذرّه کجا و شَهِ گردون‌بسیچ

نزد عسل، عرضه ء شکّر چرا

خیمه به صحرای غضنفر چرا؟

تا که مگر در نظرت گل کنم

چاره همان به، که تغافل کنم!…

هلهله این جشنِ گلِ مطلق است

در تب عشقم، هذیانم حق است

جشن چمن، جشن دَمن، جشن باغ

جشن چراغانی گلهای داغ

عقرب شب از قمر انداختند

برقع مهتاب برانداختند

کوکب سعد از پی رخشندگی

آمده بر موکب فرخندگی

می‌‌شکفد پنجه ء مریم، گریب

می‌شکند جادوی «کفّ الخضیب» /کف الخضیب :نمادفلکیِ فراق

طالع زرّین عروس پگاه

سرزده از حجله ء مشرق چو ماه

چتر سپید سحری بر سرش

تسمه ء زرّینْ‌کمری در برش

شامِ عزادار ،کفن کرده صبح

پیرهن بخت به تن کرده صبح

گوهر تسبیحِ که بگسیختند

نُقل کواکب به زمین ریختند؟

خوشه ء الماس تراشیده‌اند

یا گلِ زوفاست که پاشیده‌اند؟

غرق شقایق چمن آذین ببین

دست برآور، گلِ ” آمین ” بچین

حضرت داماد و عروس آمدند

شادی ایشان صلواتی بلند!

ناز عروسی که نماید جلوس

حامل عرش آمده بر پایْ ‌بوس

در صف سبّوحگران ،جبرئیل

از طرف محضرِ «نعم‌الوکیل»

عاقد این وصلِ الهی شده

شاهد آیینه ء شاهی شده

مرغ سحر «صبّحک الله» گو

سنبل تر «طیّبک الله» گو

آینه در آینه انگیختند

باده ء وحدت به سبو ریختند

غنچه ء محجوبه چه گل کرده است

روی در آیینه ء کلّ کرده است

داغ حنا می‌دمد از گونه‌اش

هُرم حیا از نفس پونه‌اش

تاکه بچیند گل باغ «بلی»

«زیرْزبانی» بده یا مرتضی

مُشتلق باد صبا را بده

شیرخدا «شیربها» را بده

ششدره ء بخت به فرزین بزن

چرخ زره پوش به «کابین» بزن

تا که بسایند سر نوعروس

شاخه ء قندِ قلمت را ببوس

ای لب تو بین کلامت شکر

خال تو اسپند و حدیثت شرر

خطبه بخوان تا خُمشان «أَلَست»

جام بلی دست بگیرند

صاعقه در جان خلایق بزن

شقشقه در خون شقایق بزن

روشنی چشم به ابرو بگو

شیشه ء غم بشکن و یاهو بگو..




شعر در مورد رسانه های مدرن (اشعار دیگران)

بسمه تعالی

این مطلب و این اشعار نگاشته ی حجت الاسلام و المسلمین آقای مهدی مشکات (زرین شهری) است که از سایتشان در اینجا درج شده که نوشتاری بسیار زیبا است.

*قوطي ابله سازي تعبيري ست که«نيل پُستمن»در خصوص
تلوزيون به کار برده وزبان زد شده است

*********************************************************
گرچه دنيادل سنگي دارد
زندگي حال قشنگي دارد

اگر اين شيشه ي جادو برود
و اگراين «من وتو» ،« ما »بشود

غولِ اين شيشه قفس خواهدشد
زندگي باز ملس خواهدشد

غول اين شيشه «توهُّم »بازي ست
«تي.وي»:قوطيِ ابله سازي ست

پاي تي.وي همه جمعند وتک اند
درتوهُّم همگي مشترک اند

سرشان گرم ،ولي دلها سرد
عين آتش! توببين بعد چه کرد ! [ 1]

اين درون پوک ترين آبادي ست
شهرِجبّارترين آزادي ست…

کيشِ اين آينه ماتت نکند!
دست در ذات وصفاتت نکند!

نکند غاطيِ قوطي بشوي!
پيش اين آينه طوطي بشوي!

سِحرِاين سامريان توخالي ست
پيشرفتش توببين پوشالي ست!

واي از صنعتِ اين خر دجّال
آه ازمعنيِ اين «دي جي تال»

پيشرفتي که به پستي دارد
جنگ ها با دل هستي دارد

بدهد دانش وتفسيري چند
هستي ات را بخرد سيري چند؟

فکرها گرچه کمي باز شده
خودِ اين هم غلط انداز شده

بله! اخبار وعلومي دارد
اطلاعات عمومي دارد

زهر در کام ِشکر پرورده
چشم را حُقّه ي افيون کرده

اولش مست هنر خواهد کرد
بعد،البته که خر خواهد کرد

(دور از جان شما البتّه!
من به قربان شما البته)…

**
اي شکر خورده ترين طوطي ها!
چه خبر هست در اين قوطي ها؟

لنگ وعلاّف جهاني تا کي؟
بي خبر از خودماني تا کي؟

تاکي افسونِ توهّم سازان؟
آلت دست نظر پردازان؟

آخر اين جامِ جهان بين دلِ ماست
غول اين شيشه کجا قابل ماست؟

حيفِ اين دل! چقدَر آلايش؟
خسته شد چشم تو ازآرايش

آي مردم! ملکوت است اين دل!
سخت محتاج سکوت است اين دل

پس چرا ما حپروتش
کرديم؟ به فسوني برَهوتش کرديم

عمر بگذشت چنان فروردين
آه از برزخِ ما بعد از اين

سال تاسال دريغ از سريال
خرِدجال ـ امان ازدجال

ذهن ها مرکبِ اين بي کاراست
اين دقيقا خودِ«استحمار» است

غافل از حالِ خودت گرداند
خرِ او اسبِ تورا مي راند!

فکرت افزون شد وعقلت کم شد
مثَلِ «قابله ي رستم » شد*

چون تورا عبدِ خودش کرد به وَهم
بت پرستيِ مدرن است بفهم!

(قسمت دوم درپست بعدی)

………………………………………………………………………………………………………………………………
[1] آتش ارچه سرخ روشد درشرر تو زفعل او سيه کاري نگر
( جلال الدين مولوي)

*وقتِ زاييدن رستـــــــــم ،ماما پنجه درپنجه ي رستم شد تا :
به برونش بکَشد پنجه به دست ناگهان ديد خودش در رحم است!

سِحرِ فرعونِ توهّم ديدي؟

چشم و همچشميِ مردم ديدي؟

ديدي اين شيشه چه شومي آورد؟

چه به فرهنگ عمومي آ ورد!

«اطلاعات عمومي» ديدي!؟

مرگ برسنّت بومي ديدي؟

خوشي وخويشيِ فاميلان کو؟

شاديِ واقعيِ انسان کو؟

حرمت موي سپيدي داريم؟

خود به آ ينده اميدي داريم!؟

«ارتباطات» ببين دورت کرد!

«اطلاعات» ببين کورت کرد!

رشد فرهنگ طلاقي تاکي؟

اين همه کور اجاقي تا کي؟

برکت ازخانه روان شد مردم!

زندگي برگ خزان شد مردم!

ازکجا آمده اين سردي ها؟

پس کجا رفت جوانمردي ها!؟

اين همه عاري وننگي خوب است؟

باز بشقاب فرنگي خوب است؟…..

همگي علت وهم معلوليم

به خدا تک تک مان مسؤليم

********

گرچه امواج بدي مي بارد

خودمان هم تنِ مان………

خودمان اهل تجمل شده ايم

بنده ي وهم و تخيل شده ايم

خودمان ريشه ي خود گم کرديم

ميزباني به تهاجم کرديم

گرفلان حزب،فلان بدعت کرد

دل ما زود چرا بيعت کرد؟

خودمان کوه نبوديم آ ن جا

حزب نستوه نبوديم آن جا

خودمان عافيت انديش شديم

شير بوديم ولي ميش شديم

نه که ازجنگ وجهان ترسيديم !

خودمان ازخودمان لرزيديم

ازخودِماست که بر ما آمد

در نبستيم که سرما آمد

خودمان سبک خود اين سان کرديم

تا نسيمي شد وطوفان کرديم

نقدمان صرف گرفتاري شد

دخل مان خرج بدهکاري شد

دختران مصرف شان بالا رفت

دل آقاپسران هم وارفت

چونکه سوداي توهّم داريم

دنده مان نرم،تورّم داريم *

……………….

مابدي کرده ولي بيداريم

ملت خوب ونجيبي داريم

اين بديها بديِ دوران بود

بيشتر گردنِ مسؤلان بود

پيري از چهره عيان گشت وچروک

ضمنِ«اَلناسُ علي دين ِمُلوک»….بماند فعلا /مهدی مشکات آبان1393

……………………………………………………………..

*لطفا(دروبلاگم)مثنوي هاي«عصربد»و«آه بانو» را هم که درهمين فضاسروده شده ،ملاحظه
کرده واز ارسال نقد ونظر ارزشمندخودتان هم دريغ نفرماييد




Creativity Theory

Creativity Theory, The prolixes and the simplifiers, Epistemological attitude

 

۵۲۵

 

Hamid Rajaei has defined the creativity as a mind skill, equipping us to make any new idea in any area. Then creativity is essentially not a kind of knowledge or science, but it is a skill kind, may be improved through various methods.(Hamid Rajaei 2008)[21][22] (An epistemological theory, the phases and contextual planning)

neginbaft_carpet_5

Hence, creativity is an almost steady ability to generate a new concept with no time, age, kind, manner, way, technics, advantage, efficacy and subject limitation and restriction. But only precisely, is related to novelty and recency. So it only identified by “generating recent or new concept”. Whether seems so floppy and ineffective or very serious and polestar. Whether established on an existent concept made before, or some is fundamentally made up recently. Whether created and made up by mind power or made by mind ready-made material before (and assembled with a realizable bit difference) (Hamid Rajaei 2008)[22] (Albeit in battlefield of philosophers)

header-7

This theory identifies the phases and contextual planning and is family with (his) epistemological theory (By Hamid Rajaei 2008) [15] on creativity process, with no serious disagreement, the other theorized phases, considering them as material of analyzing. It maybe posed‏ as: ‏

۱٫Excitation with a serious emotion to create something.

‏Contextual planning:

Being under a kind of shock or mystique, a kind serious need, hard pressed or poverty, a kind of lovelorn; are necessary here: “nothing brings nothing.

۲٫Prolixes phase: Gathering Information.

Contextual planning:

Having wide study, a good memory and soulmind buffer, being expert in the subject; are so good here.

۳٫High Prolixes phase: to do analyse & get extracts.

Contextual planning:

Having a brainstorming & open mind, to be able to combine lateral thinking and the logic and algorithmic kind, watching the parallelism and differentiates.

۴٫The I.G.C phase. Including 3 sub phases‏:‏

‏۴/۱‏homogenizing the prolixes.

۴/۲٫Willy-nilly awaiting revelation.

۴/۳٫Achieving the I.G.Cs (immature and glossy concept) The IGCs are very torchbearer, snappy, troublemaker rumbustious & tricky.

‏‏Contextual planning:

Having solitude, private, purification, fervent prayer, God love, loving the solution, or having a kind of pure love, etc. is very effective here.

۵٫Achieving simplifiers, letting the brain and mind have an interchange rest, & make or encounter the new simplifier.

۶٫Fertilizing the simplifiers, with “Orbiting around the issue in 360 degrees, horizontally and vertically” & hunting between simplifiers and prolixes.

‏‏Contextual planning:

Being aware of the kind and sorts of transition and interactions among the concepts is the template for fertilizing and making the concepts couple or uncouple and how to do with each other‏..‏. Achieving the elementary and sophomoric new concepts.

‏‏Contextual planning:

Endure and maturity, fixity and flexibility in a mix of stability, jocularity, are very effective and trouble-shooter here.

۸٫Exposing sophomoric concepts to more prolixes. (In fact, a sub process)

‏‏Contextual planning:

Being disinterested, Having universal connections and a work-group dictations, critical arguments and not to be in solitude and private etc.… is so useful but imperative here.

۹٫Getting the SH Concept (satisfactory harvest: till the next serious conflict)

‏‏Contextual planning:

Having an Idea of epistemology, psychology of epistemology, not being slack believe, sectarian, opinionated, especially to producing soft wares and pragmatic lookout for the hard wares made them, and avoiding credulous or incredulous too, are the main wardrobe of any one in the section.[22] ‏However creativity is an intercourse and interaction of the brain and soul. The brain parts function has basic impress maybe known through the case studies and study of the characters and turnover of right or left hemisphere of brain.

Prolixes and Super simplifiers

Hamid Rajaei believes, when we deliberate any creativity stages (for ex. as Graham Wallas‘s model: preparation, incubation intimation illumination & Verification or Teresa Amabile‘s) we can draw out (especially in terms 2, 3, 4 & 5) that we extract the information with super simplifiers, as a natural process in our brain system and common habits. A super simplifier is a nutrient and luxurious image of a concept, made by the brain and mind. It makes them:

۱٫To release itself from the inconvenience caused with bushiness & density of information, extra calculating, extra nerve activation and force.(with mental-spiritual context)

۲٫To achieve a paradigmatic and concept, that is intact and spiritual. (With effusive spiritual context) aiming to examine the unity & purity. In this position simplifiers go to play as a unifier.

Therefore, prolixes (verbal meaning: too many words and therefore boring) in his euphemism are complicated means or a galaxy of meaning (In accordance with his epistemological theory: The galaxies theory) entangles the cognitive system, so, considered “too many & boring “, by appropriately of the stage: being compacted therefore simplified)

Issues of creativity and religious beliefs

Creativity as a dynamic process and some parts of religious belief as permanent beliefs, produce some issues and troubles for each other. This is approximately a new study branch in epistemological and cultural attitudes in creativity, Posed by Hamid Rajaei. He has explained some kinds of issues: Religious societies through misunderstanding the religions propositions, gravel the creativity power(The obvious sample is the medieval age as he exemplifies) In the other hand marginalizing the religion with irregular creativity is another issue here. Understanding the Channels of creativity in religious system conduces us very much to avoid the two deviousness. Rajaei suggested .[25]

637


Published works of Hamid Rajaei

  1. Did you know? (A video on Imam Mahdi & Jessie)[26]

۲٫Istgah (A TV series, Animation 200 Parts) Watch the video!

  1. To stay Asuraiean (10 pert TV program)[27]

  2. Understanding Lateral thinking (article)[28]

  3. TV & Secularism (article) Read or download!

  4. Understanding Dying… (Book)

  5. Critical argument on Iranian culture (Book)look at Persian essay of Hamid.

۸٫About lateral thinking (ISI article)

  1. What is aesthetics?(download article)

  2. Pathology of TV series in Iran.(article)

۱۱٫The concept of creativity

۱۲٫A rummage in creativity Based on an Epistemological theory, the phases and contextual planning‏.

۱۳٫The Galaxy-like theory. (On epistemology)

  1. Issues of creativity and of religious belief.

۱۵٫Creativity, Lateral thinking & Religious belief.(A book :آفرینندگی، تفکر جانبی و باور دینی) Published By IRIB.

 

Translated By Azam Shahriyari

Also see here