1

نظریه زمینه ای (مقالات دیگران)

نظریه زمینه ای (گراندد تئوری) یک روش پژوهشی اکتشافی (Exploratory) است و به پژوهشگر امکان می‌دهد در مواردی که امکان تدوین فرضیه وجود ندارد بجای استفاده از تئوری‌های از پیش تعریف شده (Grand Theories) خود به تدوین یک تئوری جدید (Theory Development) اقدام کند. این تئوری جدید نه بر مبنای نظر شخصی پژوهشگر که در واقع بر اساس داده‌های گردآوری شده از محیط واقعی و در شرایط واقعی تدوین می‌شود. به بیان دیگر، گراندد تئوری روشی است برای کسب شناخت پیرامون موضوع مورد مطالعه، موضوع یا موضوع‌هایی که قبلاً تحقیق جامعی در مورد آن انجام نشده و دانش ما در آن زمینه محدود است.
گراندد تئوری عبارت است از فرآیند ساخت یک نظریه‌ی مستند و مدون از طریق گردآوری سازمان‌یافته‌ی داده و تحلیل استقرایی مجموعه داده گردآوری شده به منظور پاسخ‌گویی به پرسش‌های نوین در زمینه‌هایی که فاقد مبانی نظری کافی برای تدوین هرگونه فرضیه و آزمون آن هستند “. واژه‌ی گراندد در گراندد تئوری نشانگر آن است که هر تئوری که بر اساس این روش تدوین می‌شود بر زمینه‌ای مستند از داده‌های واقعی بنیاد نهاده شده است.
سابقه‌ی گراندد تئوری به سال ۱۹۶۷ برمی‌گردد هنگامی که دو پژوهشگر در حوزه مطالعات پرستاری و پیراپزشکی به نام‌های گلیزر و استراس (Glaser and Strauss) در مورد ایده‌ها و نگرش‌های بیماران بستری در بیمارستان تحقیق می‌کردند؛ این دو در سال ۱۹۶۷ کتابی تحت عنوان کشف گراندد تئوری (Discovery of Grounded Theory) منتشر کردند.تأکید مجدد بر این نکته نیز ضروری است که گراندد تئوری یکی از انواع عمده پژوهش‌های کیفی محسوب می‌شود. این پژوهش‌ها در جستجوی فهم نگرش‌ها، رویکردها، احساسات و چگونگی و چرایی تعامل انسان‌ها با یکدیگر و با محیط اطراف خود هستند.

 

چگونگی اجرای گراندد تئوری

گراندد تئوری روشی نظام‌مند و منسجم است. گردآوری داده‌ها در گراندد تئوری ممکن است به روش‌های متعددی از جمله مصاحبه ، بررسی اسناد و مشاهده حاصل شود؛ داده به هر شکل که گردآوری شود ترجیحاً باید کیفی و مفصل باشد، در واقع نظریه بر اساس داده بنا می‌شود. داده‌های گردآوری شده در پژوهشی که مبتنی بر گراندد تئوری است در واقع اجزای سازنده‌ی تئوری در دست تدوین را تشکیل می‌دهند. بنابراین در نخستین قدم لازم است که پژوهشگر با شناسایی مفاهیم مستتر در دل این مجموعه‌ی گردآوری شده، آن را به کوچک‌ترین اجزاء مفهومی تقسیم کند. این فرآیند را که نخستین گام در تحلیل داده در گراندد تئوری محسوب می‌شود اصطلاحاً کدگذاری می‌نامند.

 

کدگذاری داده

در نخستین مرحله از کدگذاری که کدگذاری باز نامیده می‌شود پژوهشگر با مرور مجموعه داده‌های گردآوری شده تلاش می‌کند که مفاهیم مستتر در آن را باز شناسد. این مرحله باز نامیده می‌شود چرا که پژوهشگر با ذهنی باز به نامگذاری مفاهیم می‌پردازد و محدودیتی برای تعیین کدها قائل نمی‌شود. هدف از کدگذاری باز تجزیه مجموعه داده‌ی گردآوری شده به کوچک‌ترین اجزاء مفهومی ممکن است. وظیفه‌ی بعدی محقق مقایسه و دسته‌بندی مفاهیم استخراج‌شده از دل داده است که در دو مرحله بعدی یعنی کدگذاری محوری و انتخابی انجام می‌شود.
در کدگذاری محوری فرآیند اختصاص کد به مفاهیم موجود در داده از حالت کاملاً باز خارج می‌شود و شکلی گزیده به خود می‌گیرد. در واقع پس از انجام کدگذاری باز پژوهشگر می‌تواند محورهای اصلی در مجموعه داده‌ها را مشخص کند و مرحله بعدی کدگذاری را حول این محورها انجام دهد. در آخرین مرحله از کدگذاری که به کدگذاری انتخابی معروف است پژوهشگر با توجه به کدها و مفاهیم شناسایی شده در دو مرحله قبل به استحکام بیشتر فرایند کدگذاری می‌پردازد و با تأکید بر بخش‌هایی که در تدوین تئوری می‌توانند نقش مهم‌تری ایفاء کنند به تسهیل مراحل بعدی کمک می‌کند.

 

یادداشت‌برداری

پژوهشگر همزمان با گردآوری داده‌ها به ثبت اندیشه‌ها و تفسیر خود از تعامل با داده می‌پردازد و این نیز یک فرایند مستمر و پیوسته است. به بیان دیگر لازم است تعامل مستمر با داده‌ها به شکلی نظام‌مند تدوین شود. این امر به کمک روشی تحت عنوان یادداشت‌برداری یا فیش‌برداری میسر است.
در گراندد تئوری کار گردآوری داده تا زمانی ادامه می‌یابد که پژوهشگر اطمینان حاصل کند که ادامه گردآوری چیز تازه‌ای به دانسته‌های او نمی‌افزاید؛ بنابراین پژوهشگر ناگزیر است گردآوری داده را تا رسیدن به نقطه اشباع (Saturation Point) ادامه دهد. یکی از نشانه‌های رسیدن به نقطه اشباع روبروشدن با داده تکراری (Repetitive or Duplicated Data) است.

 

نگارش و تدوین تئوری

آخرین مرحله در تحلیل داده‌ها نگارش و تدوین نهایی تئوری است؛ قبل از این مرحله پژوهشگر سه مرحله کدگذاری (باز، محوری و انتخابی) و یادداشت‌برداری را انجام داده است. در این مرحله تصویر پژوهش برای پژوهشگر از همیشه روشن‌تر است؛ آخرین وظیفه‌ی گراندد تئوریست این است که آن چه او از این تصویر می‌بیند را برای سایر افراد به تصویر بکشد. این تصویر نهایی قادر است که به پرسش‌های پژوهش پاسخ دهد و خود منشاء تولید پرسش‌های تازه شود. علاوه بر آن به کمک تئوری ساخته‌شده طی فرایند گراندد تئوری می‌توان فرضیه‌هایی تدوین کرد که پژوهش‌های بعدی به آزمون آنها بپردازد. به بیان دیگر گراندد تئوری نه برای آزمون فرضیه که روشی برای تولید آن است.

 

بحث و نتیجه

گراندد تئوری روشی است برای طی‌کردن مسیری که از گردآوری داده آغاز می‌شود و با تحلیل نظام‌مند آن ادامه می‌یابد و به تولید دانش ختم می‌شود. مادامی که داده‌ی گردآوری‌شده مستند و عاری از نقش باشد تئوری تولید شده بر اساس گراندد تئوری قابل اطمینان و استناد است. گراندد تئوری با طرح پرسش یا پرسش‌های پژوهشی آغاز می‌شود، با گردآوری داده و در طول زمان شکل می‌گیرد و با ارائه‌ی نظریه به ثبات و قوام می‌رسد اما در این نقطه متوقف نمی‌ماند. یک پروژه پژوهشی مبتنی بر گراندد تئوری زمانی با موفقیت انجام می‌شود که محصول پژوهش نه تنها پاسخ به پرسش‌های اولیه آن باشد بلکه خود پرسش‌های جدیدی تولید کند که موضوع پژوهش‌های بعدی قرار گیرد.

 




اصلاحیه‌های راهبردی برای سریال‌های سیما بخش دوم

۴٫تقویت نگاه سیستمی به جهان پیرامون

یکی دیگر از وجوه تکمیل سبک اندیشه ­ی ما ایرانیان، این است که بیاموزیم به پدیده­ ها با رویکرد سیستمی بنگریم. آسیب­ شناسی­های سیستمی داشته باشیم و همچنین راهکارهای سیستمی ارائه دهیم. درک سیستمی از عالم، بویژه وقتی دست انسان در دست اهل بیت (علیهم السلام) باشد خیلی راهگشا خواهد بود. انسان­های کوته فکر، همواره درباره­ی افراد و اشخاص فکر می­کنند، انسان­های متوسط در مورد ماجراها می­اندیشند، ولی انسان ­های  بزرگ، به فرآیندها و نظریه­ها می­اندیشند. ما ایرانیان، بیشتر خواهان حل موردی مشکلاتیم و برای آن­ها چاره­ جویی سیستمی نمی­کنیم. معمولاً برای آن­ها فرایند نمی­سازیم و در خصوص آن­ها نظریه نداریم. مثلاً برای  مدیریت فرهنگی فاقد دکترین هستیم، برای تولید علم هم، برای مواجهه با مدرنیته و زندگی درست در عصر فراصنعت هم و… بالاخره به تفکر سیستمی درست دست نیافته­ایم.

در سینمای جهان، اما فیلم­ های زیادی هستند که برای پدیده­ های جهان – در افق توضیح سیستمی – راهکارهای سیستمی درست (یا غلط)  ارائه می­کنند. از وقوع تاریخی یک حادثه تا عمق جریان سیستماتیک آن پیش می­ روند و این نگاه به جهت روش­شناختی درست و لازم  است.

نکته­ ی جالب و فاخر این است که اتفاقاً در جهان بینی ما بر اساس آموزه­ی عالم­شناختی اسلام، کلّ هستی از ملک تا ملکوت، ارتباط ارگانیکی و سیستمی دارند. ناسوت ما با عالم مثال و عالم مثال با عالم عقل و … عمل صالح و طالح ما آدمیان، همه در سیستم عالم وارد می­شوند و بر سامانه حیات مادی و معنوی ما ورود سیستماتیک دارند. علاوه براین مغز ما، بدن ما، جامعه، زبان، فرهنگ، دین، طبیعت، و… همه سیستم­اند. هنر نمایش، همواره روایتی دراماتیک از بخشی از همین عالم است و این عالم سیستمی است و لذا سینما هم نباید بدون درک سیستمی بنگرد و روایت کند، اگر چه در مورد یک شخص یا یک پدیده روایت کند.

شبهه­ای که برخی از افراد سطحی­ نگر پس از شنیدن این مطالب به زبان می آورند این است که می­گویند: مخاطب رسانه توده­ ی مردم­اند و توده، سیستم را چه می­فهد؟ پاسخ این است که آیا مخاطب قرآن هم توده­ی مردم نیست؟جواب مثبت است. اما قرآن هم مانند حقایق هستی، تو بر تو و لایه به لایه است. آثار هنری فاخر هم تو بر تو هستند و هر کسی به قدر ظرفیتش از آن بهره می­برد.

اتفاقاً فیلم خوب، فیلمی است که پا به پای تعمق مخاطب، معنا و مطلب ارائه کند و اگر هم با بیانی ساده، با او مسائلی را در میان می­گذارد، اما همان را ضمن نگاهی سیستمی منتقل می­کند. وقتی تولید بر مبنای نگاه سیستمی بود به جای حلّ مسأله از راه بررسی یک مورد، لازم می­افتد که راه حلّ سیستمی هم ارائه کند و البته  راه حلّ­های سیستمی، تقریباً راه حلّ­هایی هستند برای تمام فصول. در میان فیلم­های ایرانی، در نمونه هایی مانند اتوبوس (۱۳۶۴ نگاه سیستمی به ورود امر تازه در سیستم نا اشنا و بی توجهی به افعی های احتمالی زیرین آن ) افسانه آه (۱۳۶۹ نگاه سیستمی به جایگاه فرد در موفعیت عاطفی و نفی سیستمی حسرت) هزاران زن مثل من (۱۳۷۹ نگاه سیستمی به آسیب عاطفی حق حضانت، فارغ از داوری در مورد محتوا) سریال گرگ­ها (آناتومی قدرت در تعامل با حکمت۱۳۶۶) و برخی از آثار خانم پوران درخشنده، نوبت عاشقی (۶۹ فارغ ار افکار واپسین سازنده)  و… تا حد قابل قبولی نگاه سیستمی وجود دارد. (در آثار جهانی، آثاری چون: زنده باد زاپاتا (۱۹۵۲ سیستم و آناتومی قدرت) دزدان دوچرخه (۱۹۴۸ آنتومی فقر و واکنش فرد و جامعه) وکیل مدافع شیطان (۱۹۷۷سیستم عملیات شیطان) باراکا (۱۹۹۲ سیستم مدرنیته و پست مدرن در تعامل با طبع و طبیعت) انیمیشن ربات­ها (۲۰۰۵ سیسیتم خلاقیت در سامانه تجاری سازی) بروس قدرتمند(۲۰۰۳ نگاه سیستمی به اینکه خدای جای خود انسان جای خود)  و مانند آن را می­توان از این قبیل نام برد)

۵٫روی آوردن به نگاه های ترکیبی یا تفصیلی از پنجره­ ی علوم

امروزه خلاقیت ، در جامعه­ ی اسلامی، یک ضرورت گسترده است.خلاقیت حافظ هویت ملی و دینی ما است. اگر در رقابت­های خلاقانه از دیگران عقب بیافتیم، سخت به مصرف محصولات سخت و نرم دیگران مبتلا می­شویم و این باعث می­شود، به شدت مورد  تهاجم قرار گیریم.

دیگر آسیب سینما و هنرهای نمایشی ما، ضعف در نگاه علومی است. در واقع،  علوم و از جمله علوم انسانی، هنوز بدرستی به امداد غنابخشی محتواهای رسانه­ای نیامده­اند. یک حقیقت روان­شناختی را از ابتداء باید روان­شناسانه توضیح داد. برای این منظور ابتداء باید آن حقیقت روان­شناختی را فهم کرد و آنگاه آن را توسط اثر نمایشی بیان کرد. مسأله­ی جامعه شناختی و هستی شناختی، انسان شناختی، زیبایی شناختی و … را نیز به همین منوال. نکته­ای که در هنرهای نمایشی سایر کشورها بویژه هالوود می­بینیم این است که زویای دید علومی در موضوعات، بسیار نقش بازی می­کند و یک موضوع از زوایای گوناگون زیر ذره بین سینماگران می­رود.

البته نگاه­ تخصصی آسیب­ های خودش را دارد، بویژه اینکه هنوز علوم انسانی اسلامی در اکوسیستم معرفتی ما تولید نشده است که اتفاقاً رکود تولید علم بدلیل «بیماریِ عادتِ تک ضلعی نگاه کردن» به پدیده­ها در سبک اندیشه ماست. نباید کتاب­های روان شناسی و جامعه شناسی و فلسفه علم و…. از غرب به ایران می­آمد. باید ایران اسلامی در وضعیتی قرار می­گرفت که به تمام جهان، علم  صادر می­کرد و البته کتاب­های دیگران را به سرعت در خود می­بلید و هضم می­کرد و متواضعانه و هوشمندانه برای جهانیان شاگردی و معلمی می­کرد.( هرگز هیچ تمدنی از ارتباط گفت و شنودی میان تمدنی مستغنی نیست)

 در هر حال، جا دارد هنرمندان و سینماگران بکوشند (فارغ از روشنفکر مأبی) با مطالعات چند بعدی و با محوریت قرآن و عترت به مسائل بشری بنگرند به تولید هنری بپردازند .

می­توانند لایه­ ی روان شناختی یا جامعه شناختی یا زیست شناختی یک مسأله انسانی را با کمک و راهنمایی عالمان دین­شناس خبیر، بوسیله ی تعالیم وحیاتی محک زنند و تکمیل کنند و طبیعتا در این فرآیند هم می­آموزند هم یاد می­دهند … و آثار هنری قابلی را به سپهر رسانه تقدیم کنند.

ضرورت مسأله اینجاست که با توجّه به توصیه­ ی قبل (ضرورت نگاه سیستمی) اگر نگاه و محتوای هنری، علومی  و عمیق نشد، هشدار و بیانیه­ی اثر هنری تا حد درد و دل، پایین می­آید و تا همان حد هم می­ماند. هنرمند در اثر هنریش، مشکل را مطرح می­کند اما توضیح سیستمی و علومی و میان رشته­ای و پاسخی علمی و دینی نمی­دهد! و گمان می­کند کار بزرگی کرده است!

ناگفته نماند که این مهم با مایه­ ی اندک علمی، حاصل نمی­شود و همواره علاوه بر  مطالعه­ ی سیستمی مسأله و موضوع (در مطالعات میان رشته­ای) لازم است نتیجه را با دیدگاه اسلام محک بزنند و این مرحلّه را بدون همراهی عالمان دین طی نکنند. گو اینکه سینماگر همواره مامور حلّ مسأله نیست. بلکه گاهی مأموراست که مسأله را نشان بدهد و درد را گوشزد کند، گاهی فقط انتقاد کند و گاهی هم بخشی از جامعه را بگزد تا بیدار شود. اما همه­ی این­ها بااین مسأله منافات ندارد که بگوییم باید نگاه علومی و سیستمی را در سینما غنی سازی نمود (چقدر خوب است گوشزدها و انتقادها و گزیدن­ها هم با نگاه سیستمی و چند علمی، غنی شده باشد) به عنوان مثال آثاری چون: پرنده کوچک خوشبختی (۱۳۶۶ نگاه خوب روانشناختی به موضوع) اتوبوس (نگاه جامعه شناختی و فرهنگی و…) یوسف پیامبر( مدیریتی، اخلاقی، مهندسی، دینی، نگاه سیستمی فاسد نهاد دینی) خانه سبز (سیستم ارتباطات در خانه در تعامل با فرهنگ) از این دست آثار هستند. 

۶٫ ادبیات سالم،  نه بیمار

زبان یک قوم ترجمان و آینه­ ی اندیشه­ ی آن قوم و تعریف آن از عالم و آدم است. به جز وجه آینه بودن، ادبیات و گفتارهای یک قوم، با سبک اندیشه آن ارتباط همکنشی بسیار دارد. اگر یک قوم ادبیات و نحوه گزارش روزمره­اش را از خود و عالم، عوض کند کم­ کم شخصیّتش­ تغییر می­کند و بهینه می­شود.

برنامه­ های نمایشی ما به علت غیبت طولانی مدت “شخصیّت پیشرو” دچار نوع خاصی از “ادبیات بیمار ” شده است. زبان­پریشی، زیاده­گویی و از این این دست کژکاکردهای زبانی در آثار ما زیاد است. متوجّه هستیم که سینما هم آینه است و هم نسخه. اگر چه در جامعه­ی مخاطب هم ادبیات بیمار وجود دارد و هم زبان پریشی، هنر این است که درصد قابل توجهی از محصولات هنری، آموزنده­ی ادبیات سالم و گراینده به گفتمان سالم و پیشرو باشد.

اگر مخاطب مبتلا به ادبیات بیمار است، با هشدار هنرمندان، حداقل بداند که بیمار سخن می­گوید و بداند که خوب سخن گفتن و سخن خوب گفتن چیست؟ در برخی از آثار نمایشی حتی در باره­ی نوع ارتباط میان چگونه سخن گفتن و چگونگی شکل­گیری شخصیّت، آثاری وجود دارد و حتی قهرمان اثر با اصلاح زبان به اصلاح با خود دست یافته است.[۱]

اما ادبیات بیمار چیست؟ ادبیات بیمار عبارت است از:

«تمام گفتارها و بیانات زبانی و غیر زبانی (شامل زبان بدن و زبان تصویر در فرهنگ یک جامعه) که به تولید و تقویت یک صفت نکوهیده در گوینده یا شنونده ختم می­شود و قرائتی منفی از پدیده ها (از جمله خود گوینده ) را ارایه می­کند، داخل در تعریف ادبیات بیمار است و اگر چه آن گزاره­ی بیمار، صادق باشد. مثلاً: می­ترسم، نمی­توانم، بیمارم،موفق نمی­شوم، بد شانسم، شکست خورده­ام و… همچنین  هر موقعیت نمایشی  که به وجاهت ضعف  و رکود  دلالت کند  نیز ادبیات بیمار نمایشی است.  بنابراین پرهیز از ادبیات بیمار در نمایش، حداقل در  دو بخش خود را می­نماید: یکی در دیالوگ­ها و دیگری در پرداخت هنری  موقعیت و انتخاب ژانر درست  و  مناسب تلویزیون و نحوه پرداخت  و   ورود   و خروج در مسائل»

سال­هاست که روان­شناسان به جای طرح مباحث آسیب شناختی، شخصیّت سالم را توصیف می­کنند و بوسیله­ی تذکرات خُرد و میکروسکپی، مشکلات ماکروسکپی را حلّ می­کنند. مثلا توصیه می­کنند به جای جمله­ی “از ارتفاع می­ترسم” ، بگویید: “از بلندی خوشم نمی آید و باید با آن دوست شوم”. به جای “نمی­توانم” بگویید: “فعلا آمادگی ندارم”؛ به جای “موفق نمی­شوم” بگویید: “شرایط موفقییت را فراهم می­کنم”. پیدا کردن موارد بیمار و سالم گفتار کاری تخصصی نیست. فقط توجّه و التفات می­خواهد[۲]

در هر حال سخن ما در این مقوله این است که:

«هنرهای نمایشی نه بطور مستقیم اما نه در روند و فرایند خود، اولاً ادبیات بیمار را ترویج نکند و ثانیاً ادبیات سالم را به مخاطب توصیه نماید و به مخاطب سخن گفتن سالم را یاد بدهد»

همه می­دانیم که فکر و زبان شدیداً باهم متعاملند، ما وقتی فکر می­کنیم، آهسته سخن می­گوییم و وقتی سخن می­گوییم گویی بلند می­اندیشیم (با مساحه) بنابراین تعابیر و نحوه­ی سخن گفتن در شاکله آدمی تاثیر بسیار دارد.

نکته­ ی دیگر آموزش سنجیده­ گویی و به اندازه گفتن است ، زیاده­ گویی شخصیّت­ های نمکین و طناز در جای خود لازم است، اما مهم این است که ما از شخصیّت ­های قهرمان، به اندازه سخن گفتن ، سکوت حکیمانه و پرهیز از زبان پریشی را یاد بگیریم.

 مطلب مهم دیگر درمورد لحن همه­ ی عناصر نمایش است. به این معنا که پیام (مایوس نباش) ، (دروغ نگو) ، (خیانت نکن)،  ( بد اخلاق یا رذل نباش ) را در اثر نمایشی به هزار گونه می­توان بیان کرد. اما متاسفانه ما ایرانیان علی رغم این همه شیرینی  که در زبان فارسی و ادبیات­مان وجود دارد، سخنان انتقادی، تربیتی، سیاسی، اجتماعی و حتی خبری را نمی­توانیم شیرین بیان کنیم! همه می­دانیم خیلی از ماها ، از جمله نمایندگان مجلس ( که همواره با یک شور خاصی در مجلس نطق می­کنند) ، فریاد می­زنیم و یک مسأله را که می­توان با استدلال، آرام و منطقی بیان کرد را به یک ماجرای عجیب و قریب بدل می­کنیم! ادبیات انتقادی ما نیز یا خیلی تلخ است یا چنان طناز است که گاه از منطق تهی می­شود .شیرین­ گویی و شیرین زبانی، یک هنر است. حتی اگر سخن ما حاوی خبر تلخی باشد می­توان آن را دلنشین و شیرین گفت. برگ برنده­ ی هالیوود، این است که بواسطه­ی تکنیک و کارگرفت همه عناصر نمایشی، سخن خود را با بیان کلامی و تصویری دلپذیر می­کند.حتی اندوه ­ها وغصه­ ها هم در سینمای هالیوود لبخند می­زنند. پلان­ها، سکانس­های گریه و شیون، کوتاه است. اما پلان و سکانس مبارزه برای غلبه بر اندوه زیاد و سرشار است.

ما در بیان سینماتیک، بیشتر و خیلی زود به زاویه کور و ناهنجار درمی­غلطیم و یک حقیقت تلخ را می­خواهیم باهمان تلخی به خورد مخاطب بدهیم تا مثلا واقع­گرا و صادق باشیم! طبیعتاً مخاطب یا می­گریزد یا بطور نهانی و ناپیدا دق مرگ می­شود. این مطالب منافاتی با ضرورت استفاده بجا از ژانر وحشت، تراژدی و.. ندارد و این نقیصه را نباید پشت ماهیت ژانرها مخفی کرد. اگر چه در انتخاب ژانر هم باید سلیقه داشت و تلویزیون را با سینما اشتباه نگرفت.

 البته در آثار نمایشی ما آثار خوب زیادی هم یافت می­شود.[۳] مهم این است که ما بدانیم زبان تصویری (شامل ژانر و سبک گفتار بصری) را فقط سلیقه­ی ما یا نوع محتوا تعیین نمی­کند. این که مخاطب بارها و بارها اثر را ببیند و لذت ببرد و آن انرژی بگیرد، نیز مهم است. اینکه مخاطب امروز ظرفیت این­همه عبوسی را ندارد و… همین بی توجهی هاست که ما میان گیشه و محتوا در می­مانیم. یادمان باشد بی­جهت نباید مخاطب را دق داد نباید از او انرژی گرفت بلکه به عکس، اثر ما باید انرژی بخش باشد.[۴] اهمیت این مساله در تلویزیون صد چندان است. زیرا تلویزیون در عمق خانه­هاست و مخاطب می­خواهد در برابر آن بیارمد. بُرد از آن کسی است که شیرین سخن و انرژی بخش باشد.

۷٫ تقویت روحیه­ ی کار، کار گروهی و قانون­گرایی

یکی از ضعف­ های بزرگ در سبک اندیشه­ای و رفتاری ما، عدم بلوغ فکری در زندگی صحیح اجتماعی و گروهی است. اینکه افراد بتوانند در کنار هم کارگروهی انجام دهند و خود را سازماندهی کنند، نیازمند سلسله بلوغ­ هایی در سبک اندیشه است. احترام به فکر دیگری، اعتماد به عمل و تخصص دیگران و داشتن انگیزه­ی کافی برای التزام به گروه، از جمله عناصر غایب در سبک اندیشه­ ی ما هستند. به عکس غلبه دادن فهم خود، برتر دانستن عمل خود و ملتزم نبودن به قرارهای گروهی از جمله بی­ بضاعتی­ های رفتاری ماست. از رسالت­ های مهم هنرمندان نمایاندن ضرورت و زیبایی کار و تلاش و پایبندی به قانون و مهارت کارِگروهی است.

این خوب است که در برنامه­ های نمایشی، ضرورت قانون­گرایی و توصیه به کار گروهی را سرلوحه قرار دهیم. اما مهمتر و بهتر این است که زیرساخت انسان­شناختی مهارت کارگروهی را توضیح دهیم و بگوییم انسان­ها در این شرایط  از سبک اندیشه می­توانند قانونگرا یا ملتزم به کارگروهی باشند. متاسفانه فهرست رذایل و فضائل اخلاقی که ما می­شناسیم خیلی شامل فضیلت کار گروهی و قانون گرایی نمی­شود. دروغ بد است، عدالت خوب است و… جا را برای سایر مسائل اجتماعی و گروهی، تنگ کرده­اند. گویا اخلاق کارگروهی و قانون گرایی بخش تحمیلی اخلاق و زائدند!

مطابق انچه گفته شد در سیما چند اشتباه وجود دارد: اینکه معمولا سیما در  برنامه های نمایشی خود برای انتقال پیام به مخاطب به موضوعی درون­پردازانه می­پردازد (اشتباه اول) و سعی نمی­کند با توصیه­ی راه حل­های زمینه­ای(Contextual) به حل مشکل نمی­پردازد (اشتباه دوم) گاه با باز گردندان افراد به روال طبیعی زندگی مشکله موجودحل می­شود. مثلا لازم نیست به جوانان مرتب بگوییم (گول ظواهر را نخورید! در دام عاشقی نیافتید! مراقب دام­ها باشید و…) بلکه اگر بگوییم: خودت را جمع کن و برو بچسب به زندگی و کار و تلاش (در برابر بیکاری و بیعاری) آن مشکلات به طور زمینه­ ای رفع می­شود.همه می­دانیم افراد سالم هم در بیکاری و بی عاری، لوس و بیهوده می­شوند و در دامهای گوناگون می­افتند.

۸٫توجّه دادن مخاطب به ارزش و ضرورت خلاقیت، سرعت و ابتکار عمل

امروزه خلاقیت (به معنای توان خلق ایده­ی نو)، در جامعه­ ی اسلامی، یک ضرورت گسترده است.خلاقیت در دنیای امروز حافظ هویت ملی و دینی ما است. چرا که اگر در رقابت­های خلاقانه از دیگران عقب بیافتیم، سخت به مصرف محصولات سخت و نرم دیگران مبتلا می­شویم و این باعث می­شود با مصرف کالای علمی ، فرهنگی و کالای سخت افزاری که همه حامل فرهنگ­اند، به شدت مورد هجوم و تهاجم قرار گیریم. تعامل و داد و ستد معنوی و مادی میان تمدّن­ ها همواره زیباترین و باشکوه­ ترین رفتار های تمدّنی است.اما نکته اینجاست که حتی در حوزه ­ی مزیت نسبی نیز، آن قدر پیوست وجود دارد و آن­قدر روش و راهکار و گونه ی نوآمد وجود دارد که داستان خلاقیت را بی زوال می­کند .

سبک اندیشه­ ی ما اندک اندک در دهه ی اخیر، در حال مانوس شدن با این معنا است که دین­داری با اقتدار در مدیریت اقتصادی، سیاسی، فرهنگی نه فقط منافات ندارد، بلکه این دو، از هم زاده می­شوند.

خلاقیت نیز از جمله مفاهیم و فرآیندهایی است که در سبک اندیشه­ ی ما به درستی تعریف نشده و هنوز عضو خانواده­ی فکری و سبک اندیشه­ی ما نشده است. در برنامه­ های نمایشی حتماً باید انگیزه خلاقیت را در مخاطب تقویت کنیم و فلسفه­ ی خلاقیت و ضرورت خلاقیت­ ورزی را در برابر او به نمایش بگذاریم.

۹٫ تاکید به اهمیت علم، علم اندوزی، علم افزار ها، دانش­ گستری

دین ما و ملیت ما به خلاف خود ما! ارزش بسیار فاخری را برای علم و عالم و تعیلم و تعلم قائل است. اگر منابع و ادله­ ی اسلامی را ضمن اجتهاد و تفقه بررسی کنیم  حاصل آن این خواهد شد:

«هیچ علم، مهارت و هنری نباید وجود داشته باشد، مگر اینکه ما مسلمانان یا آن را بیشتر و بهتر می­دانیم یا در حال آموختن و بهبود بخشی آن هستیم ولاغیر»

اگر یک لحظه از این راهبرد دور افتیم، خسارت کرده­ایم. علم اندوزی آن­قدر مهم است که چاپلوسی کردن شاگرد از استاد ( برای اینکه به او علمی را یاد دهد) امری نکوهیده نیست.[۵] ایران و جهان اسلام فقط و فقط با علم انبوه و گسترده و تمدّن­ساز و عمل صالح و پاک می­تواند اعتلاء و عزت پیدا کند تا بتواند خادم خوبی برای بشریت و فضیلت باشد. ادعاهای بدون علم و گنده گویی به دنیا فقط ریل گذاری یک تمدّن به سوی گورستان خود است. چقدر برای مسلمانان زشت است که مؤسّسات آموزش و پژوهشی­ای در دنیا باشد که از مراکز علمی ایشان تواناتر باشد. چقدر برای ما زشت و باعث سرشکستگی است که امکانات کتابخانه­ها­ی ما کمتر و ضعیف­تر از میانگین جهانی باشد.  چقدر اندوهبار است که سیستم آموزشی ما علم را به تست کنکور بدل کرده است!!

 ضروری است صدها فیلم و سریال با این مضامین نوشته شود که در آن خیلی از امور فدای تحصیل علم و تولید آن می­شود. گو اینکه اکثر عالمان دین و عالمان اکثر علوم با فدا کردن و گذشت از خیلی لذات و با تحمل سختی­های جانکاه به قله­ های علم نایل شده­اند![۶] این ها نیازمند پژوهش های برنامه­ای تخصّصی و فراوان است.

 صدها و صدها ازاین علم اندوزان در تاریخ ما و در اینکه ما وجود دارد. اما اهمیت علم اندوزی در برنامه های نمایشی ما ، مانند کودکی یتیم است که سرپرست و مدافعی ندارد.

فرآوری علم افزارها، مانند وارد کردن کتاب­ها، اساتید و نرم افزارها از کشورها و مناطق دور، جمع آوری کتاب، ساختن مراکز آموزشی پژوهشی کوچک و بسیار بزرگ، تعلیم و تعلم در شرایط سخت، ابتکار در آموزش و تعلیم و تعلم، کشفیات علمی، ساختن سرگذشت عالمان و علم اندوزان، مشخصاً با هدف ترویج و انگیختن علم اندوزی (و نه روایت کردن آشفته و سردرگم و شاعرانه شده­ی افراد) و مسائلی از این دست در تولید برنامه­های نمایشی می­تواند خیلی مفید باشد.

۱۰٫ تعادل در توجّه به دنیا و آخرت و توجّه به درهم تنیدیگی ماده و معنا

سبک اندیشه­ ی ما اندک اندک در ده­های اخیر، در حال مانوس شدن با این معنا است که دین­داری با اقتدار در مدیریت اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و… نه فقط منافات ندارد، بلکه این دو، از هم زاده می­شوند. دینداری مقتدرانه، داشتن و زاهد بودن و برای آخرت صرف کردن، ادراک معنویت و معنای قدسی از لذت مادی، تسخیر طبیعت و عالم ماده به نفع عزت و فضیلت و… از جمله تألیفات مبارک ادراکی و فرهنگی ما در سبک اندیشه­ ی متاخر ما است.

 اما مسأله به همین­جا ختم نمی­شود. بالاتر از این تالیف ادراکی، داشتن ادراک و توضیح عالم شناختی و خداشناختی این مسأله است. اتفاقاً قرآن هزار سال است که می­گوید: هستی در حال عشقبازی با خداوند است (یسبح لله ما فی السموات و الارض) مدیدی است که خداوند درهای تلاش را به روی ما برای ورود به کاخ عزت گشوده است. اما این ما بودیم که با باورهای کج و شکسته بسته آن­ها را فهم نکرده بودیم. توجّه عالمانه و حکیمانه و مدبرانه به شؤون چند ضلعی زندگی در عصر فراصنعت، البته حرکت و حفظ اعتدال روی لبه­ی تیز و باریک دنیا و آخرت دقّت­های خود را می­طلبد. حفظ تعادل میان کسب دنیا برای آخرت و دست از تجارت و کسب کشیدن برای عبادت در تمام فصول حیات فردی و اجتماعی دشوار است. درک در هم­تنیدگی دنیا و آخرت هم قدری تلاش و توفیق می­خواهد (قرآن کریم مؤمنانی که در تدبیر دنیا از یاد خدا و نماز غافل نمی­شوند را ستوده است[۷])

نمایش و آموزش این مسائل در هنرهای نمایشی، هنر می­خواهد. تعلیم درک هستی شناختی آن و نگاه توحیدی داشتن به آن از طرفی و ترغیب مخاطب برای کسب روزی حلال و اتفاقا ثروت بسیار اما به شرط لا اله­ الا ­الله و ولایت امام و برای خدمت و انفاق و کارگشایی، کاری هنرمندانه است. در سنت تجارت بازار  مسلمانان  هم آموزه­های فاخر و هم تجارب ارزنده ای وجود دارد. بازار مدینه در دوران پیامبر، اینکه سود گرفتن بیش از مخارج روزانه را روا نمی­داشتند و در کنار هم عاشقانه تجارت و تولید داشتند و سود را در بخشش می­دانستند و… بازار مدینه النبی (ص) از جمله تجارب مفید مسلمانان است. امروز نیز کم نیستند افراد خیّری که در کار تجاری خود موفقند و باغ پر بار و میوه­ی خود را برای انفاق می­خواهند و برای خود به اندک، قناعت می­کنند. الگوسازی در درک این معنا بسیار ضروری است. وجه دیگر این مطلب این است که نوعی توان خوانش و قرائت هستی را به او بدهیم که بتواند از عناصر دنیا و آخرت، فضائل اخلاقی را بخواند .خوانش زیبایی­ شناختی آخرت از متن دنیا و دیدن لبخند خداوند در تمام هستی، التذاذ خداجویانه از لذت و ترک لذت، داشتن و زاهد بودن را تسهیل می­کند.

زیبایی­ شناسی، همسایه­ ی دیوار به دیوار عرفان است. اما دانش و نگرشی که ما در جمع میان زهد و  ثروت توانا می­کند، محدود به خوانش زیبایی­ شناختی به معنای کما بیش فهم شده ­ی آن نیست و شامل عبرت آموزی از عالم، مکاشفه­ی بهشت و دوزخ، بیم و امید و نوید و .. هم می­شود. سمباده­ی تزکیه­ی نفس و تازیانه­ی سلوک و چشم عبرت آموز می­خواهد.مثلاً آب داغ، شوینده­ی خوبی است. اما یادآور سوزانی جهنم هم هست. جنازه­ ها در علم تشریح افزار خوبی برای فراگیری اندام­ شناسی­اند اما یادآور مرگ هم هستند. متاسفانه بسیار می­شود که وقتی می­خواهیم از حوزه الفبای مکتوب به خوانش پدیده­ های دنیا برویم به غباوت و لکنت می­افتیم. نهایت اینکه در درک زیبایی­شناختی خلاصه می­شویم یا صرفاً به بیم­ها و عبرت های هراس انگیز رو می­آوریم. باید علم نشانه­ شناسی خود را گسترش دهیم و متوجه باشیم که خداوند همواره به یک کرشمه چند کار می­کند و با یک آیه صدها مفهوم را با اهل فهم در میان می­گذارد….

آنچه در این دفتر و مقال آمد، فقط درآمدی از مباحث بسیار است. امید داریم که بیان این موارد آغازی برای ورود همه منتقدان و نخبگان برای بهبود محتواهای برنامه های نمایشی سیما و حتی آثار سینمایی باشد.

پانوشت­ها:

[۱ مانندفیلم سینمایی: بانوی زیبای من(۱۹۶۴)

[۲] . البته توجّه داریم اظهار مذلت و خوف و ضعف در برابر خدای متعال مشمول این نوع گفتار و توصیه نیست.اظهار خوف و ضعف و عبودیت در برابر خداوند دقیقا موجب شجاعت بی نهایت ،پادشاهی عظیم و عزت است.

[۳ چون قصه های جزیره (۱۹۸۹)، پزشک دهکده (۱۹۸۸) پرستاران ( ۲۰۰۸، ۴۹۴ قسمت)، سینمایی هایی چون بانوی زیبای من (۱۹۶۴) اشکها و لبخندها (۱۹۶۵) من نفرت انگیز (۲۰۱۳) و .. نمونه آثاری هستند که مطالب خود را با انرژی بخشی و شادمان سازی به مخاطب ارایه نموده­اند. در حالی که هر یک این آثار می­توانستند با زبانی پریشان (از نظر ژانر، دیالوگ، شخصیت، داستان، نورپردازی و شیوه­ی بیانی سینماتیک و دراماتیک) تلخ و سیاه بگویند در واقع انتخاب درست ژانر هنر دیگری است که هنرمند باید بسته به زمینه مخاطب و هدایت او در تعامل با محتوا و نحوه­ی گویش برگزیند. در مقابل آثاری چون پاییز صحرا (۱۳۶۴)  پدرسالار(۱۳۷۴) زمانه (۱۹۴۱) معصومیت از دست رفته (۱۳۸۱) ودیگر آثار چون  نوبت عاشقی (۱۳۹۶) و… از جمله آثاری هستند که همین مضمون و محتوا را بخوبی می­توانستند با زبان خوش به مخاطب بگویند. البته بگذریم از اثار سیاه نمایی چون جدایی نادر از سیمین(۱۳۸۹) و در باره الی (۱۳۸۷) که نمی­توانم با وجود صدها فیلم خوب، آن­ها را اثری فاخر و حتی خوب یا واجد حسن انگیزه ساخت، بدانم.

[۴] .مگر جایی که چاره دیگری نداریم و البته به جز پاره­ای از فیلم­های مسموم و به عمد تلخ شده که بر علیه ایران و اسلام عزیز، توسط عده­ای نادان و ساده لوح ساخته شده است.

[۵] قال علی (ع): لیس من اخلاقِ المومن الملقُ و …الّا فی طلب العلم. تملق و چاپلوسی و .. از اخلاق مومن نیست، جز در تحصیل علم. (بحار ج۷۵ص۴۵)

[۶]  علمای بزرگ و طراز اول حوزه های علمیه و دانشگاه  در طول چند سده ای که از شکل گیری حوزه ها  دانشگاه­ها می گذرد، هم خود در کسب علم و دانش همت عالی به خرج می دادند و هم تلاش می کردند طلاب جوان و دانشجویان را در این مسیر هدایت نمایند. در این مکتب، آیین دانش اندوزی و تولید علمی به جویندگان علم آموخته می شد، بگونه ای که در موارد بسیاری، طلاب برای استفاده از محضر یک عالم مرارتهای بسیاری را تحمل می نمودند، تا بتوانند درس آن عالم را درک نموده و از وی استفاده کنند. اهتمام بزرگان دین به کسب علم و ترغیب دیگران به علم آموزی، چه با گفتار و چه با عمل، بحدی بوده است که حتی در سخت ترین شرایط نیز حاضر به ترک تحصیل و تدریس خویش نمی بودند.برخی از بزرگان نمونه‌هایی از فشار زندگی و عدم‌ توانایی مالی خود  را این‌گونه شرح می‌دادند:«زمانی‌ در حجره‌ای با سه نفر دیگر در مدرسه نوریه اصفهان‌ زندگی می‌کردیم.بسیاری از روزها نه چای داشتیم، نه نفت و قند،برای مطالعه در شب از نور چراغ نفتی‌ توالت‌های مدرسه استفاده می‌کردم.در روزهای جمعه به‌ یکی از مساجد دورافتاده اصفهان می‌رفتم و از صبح تا عصر در آن مسجد درس‌های یک هفته را دوره می‌کردم. در مدت دوازده ساعتی که یک‌سره آن‌جا مطالعه می‌کردم‌ غذای من فقط مقداری دانه ذرت برشته بود.چیز دیگری‌ نداشتم» (زندگی نامه آیت الله اشرفی اصفهانی)…

نمونه دیگر: با جان کندن درس خواندیم، شما آقا قدر این اوضاع را بدانید آن زمان که ما در مدرسه مروی تهران بودیم یک زیلویی کف مدرسه پهن بود که با زمین یکی شده بود(بیانات آیت الله حسن زاده آملی)

[۷] رِ‌جَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَ‌هٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ‌ اللَّـهِ وَإِقَامِ الصَّلَاهِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاهِ  یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ‌ ﴿٣٧ نور﴾

 حمید رجایی

 




اصلاحیه‌های راهبردی برای سریال‌های سیما (بخش نخست)

بخش اول/

این یادداشت با رویکردی انتقادی به ارائه ی توصیه هایی برای تقویت دکترین محتواسازی در برنامه های نمایشی سیما میپردازد.  امید اینکه این قبیل مباحث سرآغازی برای بهبود بیشتر کلیه ی آثار نمایشی  باشد.

مقدّمه:

۱٫مسلماً جذّاب­ ترین قالب برنامه­های تلویزیونی (و حتی رادیویی) قالب نمایشی است.

 ۲٫برنامه­ های نمایشی، به جز جذّابیت، ضریب نفوذ بسیار زیادی بر مخاطبان دارند  و همچنین از جهت دیگر، آینه و دفتر بسیار خوبی هستند که نخبگان جامعه، می­توانند بوسیله آن، به جزئیات و مختصات فرهنگ یک جامعه پی ببرند و آن را آسیب شناسی کنند. بنابراین در مجموع، بررسی هنجاری و توصیفی این نوع هنر، از سه جهت اهمیت بسیار دارد:

اقبال بسیار مخاطب به آن،
ضریب نفوذ زیاد آن بر مخاطب،
جنبه­ ی کاشفیت آن که برای جامعه­ ی نخبگان اهمیت بسیار دارد.

۳٫ بهینه­ سازی محتواهای برنامه­ های نمایشی امری موثّر و لازم است. آهنگ ما در این مقاله این است که راهکارها و پیشنهادهایی را برای این مهم (غنی­ سازی و اصلاح و ترمیم این دست محتواها در برنامه­ های نمایشی سیما) ارایه دهیم.

* اصطلاح «سبک اندیشه» به مثابه ی پیشنهاد  یک بسته­­ ی معنایی

برای تبیین مسأله و دستیابی به این هدف، لازم است ابتدا به یک مفهوم کلیدی و بنیادین توجّه کنیم. در واقع برای اینکه بتوانیم مسأله را از یک لایه درست فرهنگی بررسی کنیم بناچار باید به بخشی از فرهنگ بطور خاص توجّه کنیم. این بخش از فرهنگ را «سبک اندیشه» نامیده­ام و آن عبارت است از:

«روش زیربنایی و شایع موجّه در یک جامعه در نوع برخورد فکری؛ معرفتی، احساسی، عاطفی با عناصر هستی و اسباب زندگی. به عبارت دیگر سبک اندیشه، سیاق و رفتار ادراکی و عصب ادراکی خاصّ است که یک قوم در مواجهه با مسائل خرد و کلان زندگی، از خود بروز می­دهد و- بنابه لحاظ نگارنده – شامل توانایی­های بالقوه و ناتوانی­های خفته و نهان و میزان توانش آن در ارتقاء و ترمیم خود هم می­شود»

اهمیّت برساختن اصطلاح یا بسته­ ی معنایی «سبک اندیشه­» جایی آشکار می­شود که بخواهیم به مطالعه تحلیلی و عمیق­تر فرهنگ یک قوم بپردازیم. زیرا به جای فهرست کردن رفتارها و اندیشه های آن قوم به عقبه­ ی فکری ایشان دقّت می­کنیم و این مزیت و دقّت بررسی ما را افزایش می­دهد.

سبک اندیشه­ ی یک جامعه را می­توان با همنشینی بسیار با گروه های اجتماعی، کشف کرد. تحلیل محتوای ادبیات، معماری، شهرسازی، نقاشی، موسیقی، سبک لباس ، غذا و آداب و رسوم و بالاخره هنرهای نمایشی یک جامعه بهترین فرصت برای کشف و غبارزدایی از چهره­ی سبک اندیشه­ی آن جامعه باشد. اما در این میان محصولات نمایشی یک قوم، آینه­ ی روشن­تری برای نشان دادن سبک اندیشه­ی آن قوم است. چرا که معمولاً محصولات نمایشی یک جامعه، محلّی برای عرضه و تجلّی سبک اندیشه و منطق زندگی آن است و به نوعی آشکارتر، صادقّتر و عریان­تر از جاهای دیگر، خود را نشان می­دهد.

محصولات نمایشی یک قوم، آینه­ ی روشن­تری برای نشان دادن سبک اندیشه­ی آن قوم است. چرا که معمولاً محصولات نمایشی یک جامعه، محلّی برای عرضه و تجلّی سبک اندیشه و منطق زندگی آن است .

پس با بررسی تعداد زیادی از آثار سینمایی هند، فرانسه، ایتالیا، آمریکا (هالیوود) می­توان به سیاق فکری هر یک از این جوامع پی ببریم، زیرا هنرمندان ناچارند برای برقراری ارتباط با مخاطب، از نقطه عزیمتی از سبک اندیشه­ی آن جامعه کار هنری خود را بیاغازند (مرتبه­ی استن جامعه) اگر چه در صدد اصلاح یک روال فکری هم باشند (مرتبه ی بایستن جامعه) در هر حال خود هنرمندان جامعه هم از سبک اندیشه­ ی همان جامعه ریشه گرفته­ اند.

بسادگی می­توان تفاوت سبک اندیشه­ی هندی­ها و برخورد فکری-عاطفی و درک هستی­ شناختی و نحوه ­ی آمد و شد فکری و عاطفی شان را با خود و پیرامون در آثار سینمایی آنان دید و آن را با سبک اندیشه­­ای که در سینمای هالیوود و… خود را می­نماید، مقایسه کرد. مثلا در نسخه سینماتیک سبک اندیشه­ی هندی­­ها، درون­پردازی، دارا بودن  و ندار بودن، دوستان تا پای جان، قهر و آشتی و اندوه­ های نوستالژیک غلیظ، بخش بزرگی از سبک اندیشه­ ی سینماتیک هندی­ ها را تشکیل می­دهد. در عوض در نسخه سینماتیک سبک اندیشه­ ی اروپایی­ها، احساسات و  مهندسی نگاه کردن به عناصر زندگی پر رنگ است. لذا برون­پردازی بسیار مشهود و ملموس است. انسان­ها نسبت بیشتری با فرآورده­ های علومی دارند، موضوع فیلم می­تواند یک مساله علمی باشد که تا حدی مستقل از انسان وارسی می­شود. اما نگاه فلسفی و عرفانی اروپاییان به عالم بیشتری مرجعی در گذشته و سنّت دارد و هنوز با نشانه شناسی امروز بطور کامل عجین نشده است.

 اما در هالیوود همه­ ی عناصر سینماتیک اروپا را شدید­تر، قوام یافته­ تر و خوش­پرداخت ­تر می­بینیم. لکن ارزش­های انسانی در خیلی موارد به نفع اضطرارهای مجعول آفاقی (بیرونی)  منعطف و گاه ضایع می­شوند. در سبک اندیشه­ی هالیوود و اروپا، به مسائل و پدیده­های اجتماعیِ غامض و زاویه دیدهای جامعه شناختی و روان شناختی پرداخته می­شود و سیمرغ تخیل در این آثار بسیار پران و گاهی وحشی است. در هالیوود تکنولوژی و صنعت با تمام قامت به خدمت صنعت سینما و محتوا سازی  قیام کرده است. ناگفته نماند پرداخت هنری و زیبایی شناختی عناصر سینماتیک هالیوود با توانش کاریزماتیک خود می­تواند محتواهای کاملا غلط را به ذهن مخاطب تزریق کند. اخلاق، خیلی وقت­ها تابعی از امیال است و اگر چه نمی­توان آثار هالیوود را به تمام فاسد و بی محتوا دانست. البته می­دانیم آنچه در غرب می­گذرد، چه در سینما و چه در سبک اندیشه، چه در کلیت و چه در جزئیت، چنان دچار بیماری است که برای درمان آن باید آن­را کاملا از نو بنیان کرد و تعمیر و مرمت آن چاره ساز به هیچ رو چاره ساز نیست.

اما سبک اندیشه، ما ایرانیان به کمال و حکمت نزدیکتر است. خردورزی و نیز توجه به علوم زمینی، تعادل نسبی میان عقل و احساس در فرهنگ ایرانیان در از دیر باز مورد توجه بوده ایت. زیرا حکیمان بزرگ و علماء و دانشمندان و روشنفکران گروه مرجع مومنان و متدینان بوده­اند. آشنایی ایرانیان و مسلمانان ایران با قرآن و توجه به علم اندوزی موجب شد که مکتبخانه­ها و مدارس علمی مهمی در ایران شکل بگیرد که در مهمترین و طلایی ترین عصر، یعنی عصر صفویه به اوج خود رسید. کتابخانه های غنی و دانشمندان بسیار در هر کوی و برزن از جمله گواهان این ادعا هستند. (۱)

   اما همین سبک اندیشه­ ی نسبتا پر بار و بر ما از آنجا که پا به پای زمان پیشین نیامده در مقابل پرسش­ها و اقتضائات زمان پاسخ های پیشین را می­دهد و هندسه و منظومه ی جدیدی را بر خود نساخته است و به خاطر عدم ارتباط معنا دار با پدیده های آفاقی به مفهوم امروزین­اش در برابر آن با نگاهی آفاقی و صرفاً آسمانی روزگار می­گذراند.

عرفان سینمایی ما خیلی وقت­ها بطور زیرپوستی، لایه­ای از تصوف دوران مغولی ما است. اما خوشبختانه  این کلیشه با سینمای دفاع مقدس سخت شکسته شده است و با پا به عرصه گذاشتن نخبگان سینماگر جدید سینماگران پیشکسوت هوشمند قدیم، نگاه آفاقی  و همه علومی  اندک اندک به میان می­آید و این اتفاق مبارکی است. بنابراین اگر این همه ایرادات سترگ را بر سبک زندگی و توصیف عالم و توصیه به کردار را ذیلا آورده ایم نه چشم­مان از شکوه­ ها و عظمت ­های سینمای ایران بسته است و نه مشعوف سینما و سبک اندیشه غربیان­ ایم.

خوشبختانه سینمای کلیشه ای که  لایه هایی از تصوف خاص در زیر پوست آن خزیده بود با سینمای دفاع مقدس سخت شکسته شده است .

 

 

اصلاحیه­ ها  و  پیشنهادها

در این بخش به مواردی اشاره می­کنیم که هم ناظر به آسیب­های سبک اندیشه ما ایرانیان است و هم ناظر به آسیب­های راهبردهای محتوا سازی در سیما. با این امید که نویسندگان، مدیران و تهیه کنندگان سیما آن­ها را مد نظر قرار دهند.

۱٫توجّه به آفاق در کنار توجّه به عالم انفس

سبک اندیشه­ ی ما ایرانیان (و شاید خیلی از کشورهای شرقی) در نسخه نمایشی همواره قرین توجّه بیش از حد به درون است تا بیرون. ما ایرانیان اگر چه در تاریخ فرهنگ و تمدّن خود علم الابدان و علم الادیان را با هم داشته­ایم، اما سبک اندیشه­ی ما بیشتر درون­پرداز است. این آسیب، خود را در ادبیات، شعر، نقاشی و آثار نمایشی بخوبی نشان می­دهد. یا یک نگاه بسیار ساده و بررسی بی کوشش می­توانیم این تفاوت را در آثار نمایشی اروپا و بویژه آمریکا و آثار نمایشی خودمان ببینیم.

حجم انبوهی از فیلم­های ما به مسائل درونی انسان می­پردازد. این آثار، بیشتر با طرح یک مسأله­ی اخلاقی و گاه مسائلی از قبیل عاشقی (و فارغ ازبررسی علمی و شناختی آن) درون­ اندیشی خود را عیان می­کند و بطور مکرر و افراطی و متورم آن را بروز می­دهد. البته پرداختن به حوزه­های درونی انسان­ نیز ارزش التفات هنری زیادی دارد. اما شکل متورم آن حتما نشان از یک بیماری در سبک اندیشه ما است.[۲] شما در آثار سینمایی هالیوود شاهد این هستید که انسان­ها در حال مبارزه با شرایط محیطی و آفاقی هستند، تا آن­ را ارتقاء دهند (فعلا بحث ارزشی نداریم) یا تهاجم و زیان محیط را فرو می­نشانند و دفع ­کنند. چالش­های بیرونی به منظور بیان یا توصیه­ی یک رفتار و کنش آفاقی در آثار سینمایی غربیان، واجد ارزش و فراوانی است.[۳]

سبک اندیشه­ ی ما در برنامه های نمایشی درمورد درخت، کوه، خورشید، ماه، آسمان، ماهی، سیب روی درخت ، کرم شبتاب، التهاب یک فلز داغ، بیشتر شاعرانه ­است تا آرایشی منطقی و مهندسی برای اکتشاف و تدبیر علمی با هدف فهم بهتر و یا درگیر شدن با عناصر آن برای ارتقاء زندگی. (حتی ما در تولیدات مستند در مورد این پدیده­ ها، بیشتر شعر می­گوییم تا اطلاعات علمی!) گویا اساسا درخت وسط حیاط در جهان آفرینش، بیشتر برای این است که زیر آن، چایی عصرانه بنوشیم و شعر بخوانیم و حرف­های احساسی یا حتی عرفانی بزنیم، خاطرات را مرور کنیم و آه بکشیم!! (درخت بیشتر مجرای برون­ریختن احساسات نوستالژیک ما است!!)  سبک اندیشه ما نمی­تواند در هنر نمایشی  در باره­ی کشف و مهار طبیعت و تلاش سخت انسان برای ادامه حیات و بهینه کردن آن چیزی بگوید.الا قلیلا. گو اینکه نگاه عرفانی ما به سبک سنتی، از نظم دانه­های انار بیشتر لذت می­برد و از نظم شگفت انگیز اوربیتال اتمی که رفتار موجی شکل یک الکترون و یا یک جفت الکترون در اتم را توضیح می‌دهد یا از نسبت میان ساختار مغز و روح و معنا که زبان را به مثابه یک سیستم پیچیده و پویا تولید می­کند، ادراک شایع زیبایی­ شناختی و عرفانی ندارد و از قافله این بهجت ادراکی درمانده است و در عناصر و نشانه شناسی پیشین خوش نشسته و بر خود نمی­بیند که رشد کند و از جام و فاخر مکشوفات نوین بشر می  عارفانه سر کشد و هنر آوری نماید. به عبارت دیگر عرفان ما (در نسخه نمایشی) با آبادسازی دنیا هنوز رفیق نشده است، تولید تکنولوژی و فن­آوری را شنیده­ای فرعی می­داند، آفاق را با نگاه کنج نشینی تفسیر می­کند. به عرق شرم از خداوند بسیار احترام می­گذارد ولی عرق جبین آبادگران را فقط از دور تحسین می­کند.(در نسخه نمایشی سبک اندیشه ما) و نقصان این  سبک اندیشه حتی در بهترین حالاتش، بسیار خطرناک است و می­تواند یک تمدّن را دچار نواقص مادرزادی شدیدی کند.

البته فیلم ­های فاخری که در سینمای ایران این تعادل آفاقی انفسی را رعایت کرده­ اند و به مصلحت اقتضاییِ مخاطبان آثاری ساخته اند تا این سبک اندیشه­ی درون-پرداز را مرمت کنند و با رویکردی مثبت به رتق و فتق مسایل بپردازند. سینمای دفاع مقدس(۳۲۱  فیلم بلند و نیمه بلند در سینمای دفاع مقدس تاکنون تولید شده است  که شمار بسیاری از آنها برون پرداز و مثبت اندیش بوده است) بخش­های نمایشی مسابقه­ ی هشیار و بیدار مجموعه های تلویزیونی همسران(۷۳)، خانه سبز(۷۵) دنیای شیرین(۷۵) و دنیای شیرین دریا (۷۵ و ۷۷ فارغ نگاه اومانیسمی که در ان گاهی دیده می­شد) روزگار قریب (تاحدی به سال ۸۶) دارا و ندار(۸۹) دودکش (۸۰) فاکتور هشت ( ۸۸ که البته عدم دقت در تعادل انرژی های دراماتیک، آن را خراب کرده بود) یوسف پیامبر (۸۸) مختارنامه (۸۹ با ایراداتی که در روایت تاریخی و پرسپکتیو شخصیتها ایجاد کرد) گرگ­ها ( ۶۶) کارآگاه علوی (۷۵) پنجمین خورشید (۸۸) و اندکی دیگر … (اگر چه برخی درون­پرداز هم بودند اما با نگاه مثبت به جهان نگریستند) از این قبیل­ اند.

در عوض مجموعه­ های بسیاری مانند مجموعه کم ارزش و دق پرداز زمانه (۹۱)  حلقه سبز (۸۶) معصومیت از دست رفته (۸۲) میوه ممنوعه (۸۵) ستایش(۹۰، ۹۲) شهریار (۸۷ تحریف در روایت تاریخی و پرسپکتیو شخصیت­ها، تولید بدون اولویت و تاکید کننده بر احساس متورم در فرهنگ مخاطب) صاحب دلان (۸۵ با پژوهش برنامه ای کم بضاعت) و در سینما مانند درباره الی (۸۷ داستانی سیاه و سردرگم با بازی بسیار خوب) جدایی نادر از سیمین ( ۸۹ فیلمی سیاه نما و غیر فرزانه و خروس بی­ محل) و بسیاری دیگر،  آثاری هستند که به نظر نگارنده اولویتی برای این حجم تولید را ندارند و این نه  از روی سلیقه بلکه  بلکه بنا به نظریه­ ی مدیریت فرهنگی و سبک اندیشه و نیز مدیریت نگرش ذهن جهانی در مورد ایران عزیز است.

در عقبه تاریخی دینی ما،  ذوالقرنین که یک شخصیّت قرآنی و تاریخی است[۴]  بر اساس بیان صریح قرآن، کوششی عظیم در حوزه آفاق داشته و سدّ بسیار عظیمی را ساخته و مسلماً برای ساختن آن، کوشش بسیاری کرده است. پیامبران الهی نیز تصرفات آفاقی و کوشش­های زمینی زیادی داشته­اند­ و هر یک واجد مهارت­های معیشتی بوده­اند که ما به آن خیلی کم توجه هستیم و همواره جنبه آسمانی ایشان را مورد نظر داشته­ایم! حضرت آدم (کشاورزی) نوح  و عیسی (نجّاری) شعیب و موسی (شبانی) داوود (زره سازی) هود و پیامبر اکرم (تجارت و شبانی) سلیمان و یوسف (حصیر بافی، معماری، حکومت و مدیریت) همه و همه (علیهم السلام) دارای وجهه­ی  تصرفات آفاقی (و بعضا سخت و جانکاه) بوده­اند.[۵]  اما تصوّر ما در مورد ایشان این است که ایشان افرادی درون پرداز و صرفا اخلاقی و ملکوتی بوده­اند! از نظر قرآن، جهان و آفاق هستی ارزش شناختی بسیار دارد و دفتری برای مطالعه­ی آیات خداوند است (سنریهم آیانتا فی الآفاق و فی انفسهم حتی تبیبن انًه الحق/فصلت ۵۳ :نشانه های خود را در جهان آفاق و در جهان درون­شان نشان می­دهیم تا برایشان حقانیت خدا و قرآن آشکار گردد) همچنین قرآن، جهان آفاق را مسخََّر انسان می­داند و بارها به این مسأله تاکید نموده است که هرآنچه در آسمان و زمین است، خورشید و ماه، روز و شب، دریاها، حیوانات و… باذن خدا تحت تصرف انسان قرار دارد و بالاتر از آن انسان را (بطور بالقوه و بشرط کامل شدن) جانشین خدا می­داند( به تربیت :بقره۲۹/، ابراهیم۳۳/، نحلّ۵ و۱۴/  انعام۱۶۵/ یونس۶۷و…)

آری انسان در عالم خاک و افلاک هر دو  مقامی بس بلند (البته توجّه داریم که تعریف مومنانه­ی انسان در هستی و مسخر بودن پدیده­ها بدست انسان با رویکرد انسان­گرایی و تکنوپولی تفاوت بسیار دارد)[۶]

اما نمی­دانیم چرا این انسان چند ساحتی که تحقق فعلی و تاریخی دارد،از شبکه­ ی سبک اندیشه­ ی ما (بویژه در هنرهای نمایشی) عبور می­کند، بریده و مُثله می­شود! انسان دینی برون پرداز دارای قدمت زیادی است. درست در زمان بربریت غرب، دانشمندان مسلمان در زمینه­ های علوم زمینی، سبک اندیشه­ ای بسیار کامل داشته­ اند! بسیاری از این دانشمندان در زمینه فیزیک، ریاضیات، شیمی، ستاره ­شناسی، طب، نور، معماری، موسیقی، جامعه شناسی، تاریخ، جغرافیا و… استاد کامل و جامع زمان خود بوده ­اند.[۷] چرا باید نسخه نمایشی سبک اندیشه ما از تشویق و تکریم علم و عالم و تعلم غافل باشد و حال آنکه « حرکت تولید علم و نگاه مجاهدت‌آمیز به کار علمی و تلاش علمی در کشور که از همان حدود ده دوازده سال قبل آغاز شده است تا امروز، نه فقط متوقف نشده است، بلکه رو به عمق و توسعه پیش رفته. تقریباً میشود گفت که در همه‌ی زمینه‌های علمی هم این حرکت وجود داشته است – در بعضی کمتر، و در بعضی بیشتر – این همان چیزی است که ما دنبالش بودیم؛ این همان مجاهدت علمی است که برای نظام جمهوری اسلامی و برای کشور ما لازم بود» (فرمایشات مقام معظم رهبری ۱۳۹۲/۰۵/۱۵)

بنابراین ما بواقع، دچار فقر سوژه نیستیم. فراموش نکنیم بسیاری از نارسایی­ ها و کجی­ ها در عالم درون به دلیل تنبلی و رسیدگی نکردن به عالم بیرون است. خوانندگان گرامی اگر در این باب مداقه کنند و اگر فقط با رجوع به حافظه­ ی خود محصولات نمایشی دو دهه­ ی اخیر را از نظر بگذرانند ،آسیب­ یاد شده را براحتی و مشاهده می­کنند.

ما بواقع، دچار فقر سوژه نیستیم. فراموش نکنیم بسیاری از نارسایی­ ها و کجی­ ها در عالم درون به دلیل تنبلی و رسیدگی نکردن به عالم بیرون است.

نتیجه:

«بر اصحاب رسانه و عوامل تولید است که با بررسی زندگی انسانهای موفق و نیز ابداع شخصیّت­ها و سوژه­های دراماتیک که در حوزه­ی تصرّف در عالم، درخشش فراوان دارند  مداقه فرمایند  و آثار هنری خود را به این سمت سوق دهند و این مقدار درون پردازی ننمایند و نتیجتا این همه اندوه بی پایه  و کم فایده را به کام مخاطبان نریزند. کاش بسیاری از آثار موفق نمایشی را الگو قرار دهیم و به نمایاندن شخصیّت­ های موفق بپردازیم»

۲٫ پرهیز از کلیشه ­گرایی

سال­هاست داستان­ها فیلم­های ما کلیشه­ای شده است: جوانانی که گرفتار عشق­اند و موانعی در پیش رو دارند که در پایان، این موانع از میان می­روند و دو پرنده­ی عاشق به هم می­رسند! راستی چقدر می­خواهیم سطح بشر را تا این حد پایین بیاوریم؟ جامعه چقدر نیاز به حلّ  مکرر مسأله­ی عاشقی دارد؟ اصلاً مخاطبان جوان چقدر در طول سال و ماه به این عشق­های مبتذل گرفتار می­شوند؟ مسائل جامعه ی ما و جهان اسلام چقدر شامل این موضوع است؟ چقدر باید ما کارکرد عشق را در هنرهای نمایشی کج فهمیده باشیم تا این مقدار به خشت مالی و کلیشه­ای گرفتار شویم؟ صلاح و سداد هنر نمایشی ما هم این را برنمی­تابد.

اگر قرائت عارفانه هستی می­گوید عشق جوهره­ی عالم است، آیا این را نتیجه می دهد که این همه برنامه با کلیشه ی عشق و ازدواج بسازیم؟! عشق یا ازدواج، تشکیل خانواده، اخلاقیات، محبت میان همسران و ارحام و فامیل و همسایه، بخش مهمی از حیات بشر است. اما انسان عقل هم دارد که با آن علم و دانش و فن تولید می­کند، هستی، انسان، طبیعت، جامعه، تاریخ و حتی عشق هر کدام صد لایه­ی تو بر تو دارند و هرکدام از روزن علم و هنر و خیال در گوش ما زمزمه­های متنوع هستی­شناختی، زیبایی­ شناختی، خدا شناختی و…. دارند. انسان­های متن زندگی هم  تلاش­هایی فاخر، اما فارغ از این همه عشق حقنه­ای و به زور، دارند و در راه فهم و کشف و اختراع و عبادت و اطاعت و خدمت، خیلی عاشقی­ها (عشق غیر کلیشه­ای) کرده­اند و جبین زهره به عرق نشانده­اند؛ بی اینکه این مقدار درگیر این همه عاشقیت سطح پایین شوند.با این همه تلاش و کوشش و حیطه کنش باشکوه که در پیشینه  تاریخی و آینه­ی آینده ماست، هنوز دختران و پسران برنامه­ها­ی نمایشی ما، درگیر به هم رسیدن هستند و با عقل ناقصشان گرفتار مسائل فرودست­اند! نمی­دانند چه اهدافی را پی بگیرند و چگونه می­خواهند در مورد خود و پیرامون فکر کنند و بالاخره سر از نزاع و گنده­کاری عاطفی و جنسی و اقتصادی و اعتیاد و… در می­آورند. آیا با این همه سریال نازل  چشم انداز بیست ساله دست یافتنی خواهد بود؟! این دست آثار، فقط وقتی خوب­اند که بخش کوچکی از همه­ی آلبوم آثار نمایشی و هنری ما باشند. فقط به فهرست سریال­های تاریخ تلویزیون ایران نگاه کنیم!! اکثر آثار گواه این مدعا هستند.[۸]

لازم است این کلیشه­ ها را بشکنیم و سبک اندیشه خود را در نسخ نمایشی عوض کنیم و در عرض و طول  عالم و در همه­ی لایه­ها و آیه­های  هستی سیر کنیم .با اذهانی پر بضاعت تر، دست به قلم و چشم دوربین شویم. درک اجتماعی و انسان شناختی بلندتری پیدا کنیم، با نخبگان حوزه های گوناگون همنشین شویم و از فلسفه ی آفرینش تا عمق پیروزی ها ،کامیابی های علمی و تجربی و تحولات اجتماعی و قهرمانان و الگوهای کارآمد و انرژی بخش طیف وسیعی از ساحات را دربرابر ذهن هنری خود قرار دهیم و هدهد خیال را در اتاقک کلیشه زندانی نکنیم تا  بتوانیم بیشتر از این دست آثار پر ویتامین و الهام بخش، عرضه کنیم.

چگونه هنرمندی که سبک اندیشه­اش کم بضاعت و نزار است می­خواهد معلّم مخاطبی باشد که اتفاقا خیلی وقتها، بیشتر و بهتر از او می­فهمد و جامع­تر فکر می­کند؟ امروزه مخاطبان می­دانند که فقط بخشی از  مسائل و نگاه های فاخر سطوح زندگی را می­توان در سریال­ها و تله فیلم ها مشاهده کرد! و این دلیلی جز کلیشه شدن مضامین و ساختارها  ندارد.

سال­هاست داستان­ها فیلم­های ما کلیشه­ای شده است: جوانانی که گرفتار عشق­اند و موانعی در پیش رو دارند که در پایان، این موانع از میان می­روند و دو پرنده­ی عاشق به هم می­رسند! راستی چقدر می­خواهیم سطح بشر را تا این حد پایین بیاوریم؟

۳٫پرداختن به شخصیّت های پیشرو، پرهیز از اندوه پردازی

در کوچه پس کوچه­های سبک اندیشه­ ی ما ایرانیان، همواره انسان­های بدبخت، اندوهگین، شکست خورده، منفی نگر و ناشکر می­پلکند. تا حد زیادی منفی­نگری و اندوه پردازی، طبع ثانوی برنامه­های نمایشی ما شده است. رسانه هم که حلقه «استن و بایستن و شدن» است، خود به جای آنکه استادی خبیر باشد تابعی حقیر شده است! مگر رسانه دانشگاه نیست؟ چرا در این دانشگاه این قدر سکه­ی اندوه زده می­شود؟ این همه قند پارسی و عرفان ناب و لبخند حکیمانه­ی مستی عشق چرا غایب است؟ چرا هنرمندان و نخبگان نمی­توانند به سرعت میان آن همه شِکر که در منقار ادیبان ما است را به کام انسان امروز شهدی کنند و تا قند معرفتش در دماغ بسوزد و اندیشه بسازد و چرخ نیلوفری امروز را به زیر آورد؟ چرا حتی مومنان و متدینان و قهرمانان برنامه­های نمایشی اینقدر تک ساحتی­اند؟ چرا باورهای ثابت دینی و سنن خوب  را دستمایه­ی «عصا به دست زندگی کردن» می­کنند؟ چرا اینقدر عقلشان عقالشان شده و جست و چست­شان را کشته است؟ به جای زنده­دلی و ساختن آباد کردن و سترگ بودن در برابر مشکلات درون و بیرون و ریختن عرق جبین، بیشتر انگشتر عقیق و اندیشه­های کم مقدار دارند؟! شهاب فکرشان تا زیر بازارچه و حل گرفتاری پیرزن محل و به هم رساندن همان دو پرنده عاشق مذکور بیشتر نمی­رود؟ شخصیّت­های پیشرو در هنرهای نمایشی  ما یا غایب­اند یا خیلی کوچک و کم مایه­اند!! خداوند کارهای بزرگ را دوست دارد. اما شخصیت مثبت در آثار غربی­ها اندیشناک و در کوشش برای حل مشکل اقتصادی کشورش است و قهرمان فیلمهای ما اندیشناک گرفتن یک وام از مسجد محل برای یک فلک زده دیگر است!! (انجام پاسکاری آه و ناله و نداری عادلانه!) راستش را بخواهید به همین علت بوده که غربیان این­طور سوار دنیا شدند. ما که نفت  داشتیم و نفت ساختیم[۹]، انگلیسی­ها آن تاراج کردند.

 نباید فراموش کرد که رسانه، حلّقه­ ی مفقوده بین استن و بایستن است. رسانه موظف است از مخاطبین ناامید، تنبل، افسرده، وارفته، درون­پرداز و کم تلاش، انسان­هایی بسازد که برای رسیدن به اهدافشان در زندگی با چنگ و دندان می­جنگند و لبخند می­زنند. برمی­گیرند و اما انفاق هم می­کنند. زیرا جنگ صالحان با هوای نفس و بدخواهان آفاقی و موانع محیطی اگر چه همراه با تازیانه­ی سلوک و زخم دست، قرین است اما با گشاده رویی و گشاده دستی و شجاعتی مهر آگین عجین است.

شخصیّت پیشرو شخصیّتی سالم است که اگر چه نارسایی­هایی دارد، اما گره دراماتیک او می­تواند در بیرون او باشد. چرا باید گره­های کور دراماتیک همواره به تمام در درون انسان­ها باشد؟ چرا انسان­هایی که با عشق و ایمان و عرق جبین به مشکلات لبخند می­زنند در سینمای ایران این قدر اندک شمارند؟

امروزه به طور گسترده نیازمند برجسته کردن قهرمانان آفاقی و انسان­های سازندگی هستیم. قهرمانانی که برای نوآوری و گریز از تنگناهای زندگی در آفاق هستی می­کوشد. حتی آنکه یک تفریح­گاه شاد برای مردم می­سازد، او که برای خدا کارخانه­ی ورشکسته­ای را احیاء می­کند و می­کوشد محیط را به نفع دین و صلاح و عشق و کشور تغییر دهد همه و همه قهرمان­اند و نیاز ضروری امروز سپهر رسانه­ی ایران­اند. طبیعی است در شرایطی که احساسات درون پردازی و انس با لایه­ی شاعرانه و حتی عارفانه هستی در سبک اندیشه­ی مخاطب ما هم قدری متورم است، مناسب است از پرداختن به شاعران و حکیمانی که درون کاوانه به عالم نگریسته­اند، احتیاط کنیم و بیشتر به شخصیّت­های آفاقی و شهریاران غیر شاعر، اقبال بیشتری کنیم. شخصیّت­های پیشرو را در معرض دید مخاطبان قرار دهیم و از عشق و ازدواج  به اندازه­ی نمک غذا و در حاشیه بهره جوییم.[۱۰]

چرا باید سریال­ها و فیلم­های آمریکایی (که به لحاظ معنای حق و نور آسمانی خیلی فقیر است) سرشار از شخصیّت­های پیشرو و موفق باشد؟ موفقیت­هایی که اتفاقاً اگر چه با سختی و اندوه و مرگ و میر همراه­اند، اما دق­آلود نیستند! این آثار به مخاطب می­گویند باید کاری کرد که اندوه و غم انبوه نباشد و این درست است. شخصیّت­ها همواره، حرکت و پویایی دارند و عنصر دراماتیک اگر چه، شاید بر اندوه گره می­خورد اما کارگردان اندازه نگه می­دارد(پلان یا سکانس گریه، زود تمام می­شود) و مخاطب را معمولاً دق مرگ نمی­کند و با لبخند و سرشاری از انرژی، احساس مخاطب را ترمیم می­کند. آن­قدر در آن کاریزمای زیبایشی (* زیباشناختی) وجود دارد که حس انگیزش و زندگی را در مخاطب برمی­انگیزد (مخاطب معمولا وقتی فیلم آمریکایی می­بیند فقط تماشای فیلم به او تلنگر می­زند که تنبل و راکد نباش، ورزیده باش، به خودت برس، سرحال باش و برای زندگی بکوش) چرا که اندوه و ناله در هالیوود یک نشانه­ی گذرا است و اما مویه و اندوه در ما و در سینمای ما یک سرمایه و بن مایه و سنگ قبری در عمق شخصیت ماست! نه دین این را گفته است و نه عقل و نه عقلاء بر این معنا صحه می­گذارند. دین ما می­گوید: مومن و ولی خدا نباید محزون باشد این اندیشه های غم اندود حقیر را، نادانی ما، به ما حقنه کرده است.

البته می­دانیم مثبت­گرایی در نمایش، به این معنا نیست که به سمت طنز هجوم آوریم. (آن­گونه که گاه گمان رفته است!) بلکه به این معناست که سبک اندیشه­مان را برای محیطی سرشار و پیشرو، مساعد و ترمیم کنیم و جدیت، هدفمندی، برنامه داشتن، قوی بودن و قوی شدن، فایق آمدن و گره گشودن را در سطحی ارزنده ترویج کنیم. در اکثر فیلم­های آمریکایی و اروپایی بسیار می­شود که تعدادی کودک شهر یا جنگلی را نجات می­دهند. در حالی که خیلی وقت­ها(در کلیشه ی تولیدات تلویزیون) جوان ایرانی و شیعه­، فکرش تا حد دختر همسایه بیشتر نرفته است!! تحصیل و درس­اش که هیچ می­شود، هیچ، با مادر و پدر و…درگیر است با خودش هم درگیر است و معلوم نیست واقعا چکار می­خواهد بکند!

یک زن با یک نوجوان در یک فیلم فرنگی، برای هدفش تا حد مرگ می­جنگد، مدیر شرکتی عظیم می­شود، جامعه ­ای را نان می­دهد، مرز دانشی را به پیش می­راند، خلبان و تاجر و دانشمند می­شود؛ آنوقت زن ایرانی شیعه فاطمه­ ی زهراء (سلام الله علیها)  هنوز با مادر شوهرش، کَل­کَل دارد!! و گیر این است که چرا او غرغر می­کند که مثلا چرا دختر زاییده است! یا چرا به مهمانی آمده یا نیامده است! دایم گریه می­کند و اسیر افکار حقیر است، مخاطب را دق می­دهد و مخاطب بیچاره­ی فلک­ زده، پس از یک روز، خستگی و جنگ با غول آهنی شهر، باید  پای دق­ هایی بنشیند که با پول نفت او، بر اساس یک سبک اندیشه­ی بیمار، فیلمنامه و فیلم شده است!

طبیعی است این قسم از شخصیّت­های سطح پایین در محصولات نمایشی ما، افرادی لوس و مصرف­گرا باشند. شخصیّت­های لوس در موقعیتی که معلوم نیست چطور سر هم شده، با ذهن و ضمیری پر از کلاف­های سر در گم که اصلا معلوم نیست چه دردی دارند که این همه گرفتار خودشان هستند! در جامعه انسان­های عادی تا حدی همینطور هستند. اما چرا دوربین نمایش­های ما روی این سنخ شخصیّت­ ها تاکید افراطی دارد؟

این همه رزمنده و فرمانده­ی توانمند که حتی موقع شهادت هم لبخند زده­اند، این همه دانشمند و طبیب محقق و مهندس و تاجر موفق داریم که زندگی آن­ها را می­شود با رویکرد شخصیّت پیشرو و نه شاعر مسلک، به بهترین فیلم­ها تبدیل کرد .

عجیب این است که بسیجیان همین کشور و نه در صدها سال پیش، بلکه همین چند سال قبل و همین الان، همت­شان اعتلای اسلام در تمام جهان بود و هست و این همه رزمنده و فرمانده­ی توانمند که حتی موقع شهادت هم لبخند زده­اند، این همه دانشمند و طبیب محقق و مهندس و تاجر موفق داریم که زندگی آن­ها را می­شود با رویکرد شخصیّت پیشرو و نه شاعر مسلک، به بهترین فیلم­ها تبدیل کرد و برای جوانان این خطه، الگوهای راست قامت و نستوه ارایه کرد رسانه مأمور است مخاطب را با انسان های موفق همنشین و عجین کند .اصلا روانشناسان موفقیت می­گویند با افراد پیروز دوست و همنشین شوید. جدیّت پیامبر ارزش و اخلاق نیست! خذ الکتاب بقوه­ی قرآن امر به قدرتمند بودن نیست؟  لیس للانسان الا ما سعی ارزش نیست! دکتر حسابی، شهید مطهری، شهید بهشتی و هزاران انسان مثبت اندیش پیشرو و نق نزن و تلاش گر، واقعی نیستند؟

نتیجه:

«لازم است مخاطب رسانه، خیلی بیشتر شاهد شخصیّت­های مثبت و پیشرو باشد و جدًییت، نظم، تلاش و…(سایر عوامل ارتقاء)و نیز موفقیت او را بچشم ببینند. تا کم­کم روحیات انسان موفق را پیدا کند. حوزه­ی پیروزی نباید صرفا به قلمرو خاصی محدود باشد. بلکه شامل پیروزی معنوی، اخلاقی، تجاری، خلاقیتی، غلبه بر عادات بد، زندگی پرشور  معنا دار و .. باشد. عصر ما عصر همه ساحتی است، تک ساحتی­ها منقرض شده­اند»

پی نوشت:

۱٫ «اصفهان به شهری پر رونق تبدیل شد و هنرهای نقاشی ، قالی بافی ، منسوجات و سفال سازی و فلز کاری به اوج خود رسیدند. معماری دوران شاه عباس در اصفهان نماد شکوفایی هنر در این دوره است . مسجد شیخ لطف­الله ، مسجد شاه و میدان نقش جهان اصفهان نمونه های بارز این هنر می باشند فلسفه و حکمت اسلامی در این دوران بار دیگر احیا شد.تجدید حیات مکتب مهم اشراقیه از فلسفه وظهور ملا صدرا وسعی اودربه هم بافتن رشته های مکاشفه اسلامی،تفکر ارسطویی و افلاطونی،حکمت اشراقی سهروردی وتعالیم گنوسی متفکر اندلسی ابن عربی آمیزه ای وسیع پدید آورد.در دوره صفویه پزشکان منزلت والایی داشتند واغلب مشاوران شاه بودند و گاه به مقام وزارت نیز می رسیدند» نگا.سیوری، راجر، ایران عصر صفوی، ترجمه:کامبیز عزیزی، سال چاپ:۱۳۸۵، تهران،نشر مرکز، چاپ نوزدهم، فصل چهار تا نه.

۲٫ نگارنده که سال­ها مدیر اتاق­های ایده پردازی بوده­ام شاهد این هستم که حتی در بنیان شکل­گیری یک اثر هنری، که ایده­ای برای داستان و نهایتاً یک فیلم­نامه است، رویکرد درون­پردازی به عنوان یک اصل پیشفرض و قطعی وجود دارد!

۳٫ سریالهای قدیمی خارجی مانند: پیشتازان فضا (۱۹۶۹)، خانه کوچک (۱۹۸۳) مرد شش میلیون دلاری( ۱۹۷۵-۱۹۷۸)  پوآروی آگاتا کریستی (۸ ژانویهٔ ۱۹۸۹ تا ۱۳ نوامبر ۲۰۱۳ به مدت ۲۵ سال از شبکهٔ آی‌تی‌وی)، ماجراهای شرلوک هلمز(۱۹۹۴) پینوکیو ( از سال ۱۹۸۶ تا ۲۰۰۰ مجموع ۱۵۶ اپیزودی)،. خانم مارپل(۱۹۸۴ تا ۱۹۹۲) و… همچنین برای کودکان، تنسی تاکسیدو و چاملی (۱۹۶۳) پروفسور بالتازا (۱۹۶۷- ۸۷) یوگی و دوستان (۱۹۶۷) عصر حجر (۱۹۶۶) زورو (۱۹۵۷) ماجراهای گالیور (۱۹۶۸) باخانمان یا داستان پرین (۱۹۷۸)و بسیاری دیگر از آثار نمایشی خارجی بودند که در ایران پخش شده و همگی به کوشش های جدی آفاقی می­پرداختند. برخی از این سریال­ها به طور هوشمندانه اهداف مدیریت نگرشی جهانی را به عهده داشتند.

۴٫ ذوالقرنین در قرآن در سوره کهف آمده‌است.

۵٫ نگا. وبگاه تبیان: www.tebyan.net

۶ . حد اقل ۲۴۰ فیلم و سریال با موضوع فضا و تسخیر آن در دنیا ساخته شه که ۹۰% آن آمریکایی است.

۷ . نگا. http://mustafaprize.org/fa/

۸ . درست زمانی مجموعه تلویزیونی خانه بدوش یا همان مراد برقی (۱۳۵۲، با یک داستان مبتذل) از تلویزیون ملی ایران پخش می­شد، در آمریکا و ایران در همان سال­ها مجموعه تلویزیونی مرد شش میلیون دلاری (۱۳۵۱) تولید و پخش می­شد! این سریال، داستانی تخیلی علمی با مضمون استفاده از انرژی هسته­ای و ترمیم بدن انسان با استفاده از تکنولوژی رباتیک بود، ضمن اینکه قهرمان داستان (لی آستین) ضمن یک سفر فضایی آسیب دیده بود. این در حالی است که آمریکایی­ها  از سال   ۱۹۳۸ میلادی یعنی  ۱۳۱۶ خورشیدی داشتند رآکتور اتمی خود را شکل می­دادند. (با محاسبه فواصل انتقال اطلاعات، فقط حدود ۲۵ سال بین واقعیت اولیه و تولید فیلم تخیلی علمی فاصله است!) این درحالی است که دانش و مهندسی رباتیک در سال ۱۹۲۷ یعنی ۱۳۰۵ خورشیدی تازه متولد شده بود! در آن سال­ها نسخه نمایشی فرهنگ­شان اینگونه بود و ما زیر بازارچه­ی عشق پیری در خانه قمر خانم، آلاخون والاخون بودیم.(نام سه سریال آن روز) اگر چه دلیران تنگستان هم نشانی از فروغ ایرانی و ملی ما بود. در هر حال  ما همان روزها هم  درون­پرداز بودیم. در مجموعه­ی مراد برقی، مراد می­خواهد از پایین شهر به بالای شهر بیاید و با ذهن کوچک خود آرزوی این را دارد که با بالا شهری ها بجوشد و وصلت کند در مجموعه­ی زمانه (آذرماه سال ۱۳۹۱ در ۴۹ قسمت از شبکه ۳ سیمای جمهوری اسلامی ایران ) همین مضمون در شکل کلی اما  سرشار از دق و ناله و متاسفانه با همان سبک اندیشه تولید و پخش ­شد. اگر چه وضعیت­های دراماتیک محدودند اما مطمئناً می­توانند، بستر سبک اندیشه­های گوناگون و ذومراتبی باشند.مراد ما اشاره به فکر سطح پایینی است که پا به پای زمان رشد نکرده است.

۹  .   نفت به حسب دسته بندی­های قدیم، انواعی دارد و همه جزء اکتشافات مسلمانان است  نفت ضروری:در قرن یازدهم میلادی توسط ابوعلی سینا اختراع شد. نفت سفید و چراغ نفتی،اختراع شده توسط محمد زکریای رازی در قرن نهم میلادی،  میدان نفتی ٬ مواد نفتی ،نفتا و قیر، اولین مواد نفتی در قرن هشتم میلادی زمانی که خیابانهای بغداد با قیر سنگ فرش شد بوجود آمد.که این قیر از تقطیر نفت خام بدست آمده بود.در قرن نهم اولین میدان نفتی در باکو در آذربایجان برای تولید نفت استخراج شد.این میدان نفتی توسط المسعودی در قرن دهم و مارکوپولو در قرن سیزده اینگونه توصیف شده که محصولاتش توسط صدها کشتی حمل می‌شده است.  بنزین:شیمیدان­های مسلمان برای اولین با از نفت خام توانستند بنزین تولید کنند

۱۰٫ در هنر سینما، استفاده از عشق برای ایجاد جذابیت یک عنصر کارآمد و قابل توصیه است. اما ما ایرانیان همانطور که  از صنایع سخت افزاری و وارداتی درست استفاده نمی­کنیم، از تکنیک­های نرم افزاری هم درست بهره نمی­جوییم. از عشق نه به عنوان یک کلیشه و نه به عنوان تنها عنصر جذابیت، بلکه به عنوان یک افزار کمکی باید استفاده نمود. البته می­تواند خیلی در حاشیه و کم رنگ یا در میان و پر رنگ باشد. نگا. جانتی، لوییس، شناخت سینما، ۱۳۸۱، ایرج کریمی، تهران، نشر روزگار، ص ۱۵٫

حجت الاسلام حمید رجایی

مدرس خارج حوزه علمیه قم، کارشناس ارشد ارتباطات و رسانه

ادامه دارد…

 

 

 




علوم شناختی قسمت اول (مقالات دیگران)

علوم شناختی
علوم شناختي يکي از دانشهاي نو است که در کنار نانوتکنولوژي، بيوتکنولوژي، فناوري اطلاعات مجموعه دانشهاي همگرا را که [2]NBIC نام گرفته اند تشکيل مي دهند. اين رشته از زيرمجموعه هاي علم اعصاب[3]، روان شناسي، زبان شناسي، هوش مصنوعي و فلسفه ذهن تشکيل گرديده است و کاربرد وسيعي در رشته هاي فرعي مانند پزشکي، آموزش و پرورش، جامعه شناسي، سياست، علوم اطلاعات، ارتباطات و رسانه هاي گروهی، مهندسي پزشکي، مهندسی فرمان و کنترل و حتي علوم دفاعي و جنگ پيدا کرده است. مؤسسات تحقيقاتي و دانشگاههاي بسياري به تحقيق در زمينه علوم شناختي اشتغال دارند و در تلاشند تا راز بزرگترين سرمايه آدمي يعني مغز و ذهن را كشف كنند و کاركردهاي آنرا به عنوان عالي ترين و پيچيدهترين وديعه الهی بشناسند.
تاکنون دانشمندان عصب شناس، زبان شناس، روانشناس، فيلسوفان ذهن و نظريه پردازان علم رايانه با كمك هم و در تعامل با يكديگر توانسته اند گامهاي با ارزشي را در جهت كشف و تبيين كاركردهاي شناختي مغز انسان بردارند، به طوري كه در مدت كوتاه سه الي چهار دهه اخير يافته هاي گرانبهايي را براي ما به ارمغان آورده اند. به همين جهت، آنها دهه 1990 را دهه مغز ناميدند با اين اميد كه با بسيج امکانات علمی و تلاش همگانی بتوانند بيش از پيش به دنياي اسرار آميز مغز پي برند.
سرمايه گذاري کشورهاي پيشرفته در زمينه اين دانش نو بسيارچشمگير است و رقابت شديدي در دست يابی به اسرار مغز و استفاده کاربردي از آن در ميان کشورها وجود دارد. در کشور ما در حاليکه در زمينه نانوتکنولوژي، بيوتکنولوژي و فناوري اطلاعات سرمايه گذاري مناسبی انجام گرفته و پيشرفتهای قابل توجهي به دست آمده است، ولي در زمينه عضو چهارم دانشهاي همگرا، يعني علوم شناختي هنوز اقدام متناسبی انجام نگرفته است. عليهذا، جا دارد نسبت به اين دانش نو به عنوان يک دانش مادر که بي ترديد تأثيرات شگفت آوري بر بسياري از حوزه هاي انساني بر جاي خواهد گذاشت توجه شده، سرمايه گذاري بيشتری در توسعه اين دانش نو انجام گيرد.
علوم شناختي همانند تمامي شاخه‌هاي معرفت بشري از پاراديم خاصي پيروی می کند. دانشمندان علوم شناختي ذهن انسان را شبكه پيچيده‌اي مي دانند كه اطلاعات را دريافت، نگهداري و بازيابي مي‌كند و مي‌تواند آن را تغيير شكل يا انتقال دهد. عمليات فوق را پردازش اطلاعات و اين پارادايم را رويكرد پردازشي[4]مي‌خوانند.
از ديد علوم شناختي ذهن را مي‌توان با تساهل همچون ‌نوعي رايانه دانست. در رايانه اطلاعات توسط دستگاههاي ورودي مانند صفحه كليد يا مودم وارد سامانه مي‌شود و سپس عمليات متفاوتي برروي آن انجام مي‌گيرد. اطلاعات وارد شده را مي‌توان در رايانه ذخيره و توسط نرم افزار پردازش كرد. نتيجه اين پردازش مي‌تواند به خروجي رايانه تبديل گردد.
به همين شكل، اطلاعات از جهان خارج توسط گيرنده‌هاي حسي ما (مثل بينايي يا شنوايي) به داخل شبكه پردازشگر (ذهن) راه مي‌يابد، در حافظه نگهداري مي‌شود و در فرايند تفكر پردازش مي‌گردد. خروجيهاي اين پردازش مي‌تواند گفتار يا رفتار حركتي باشد. البته، بايد توجه داشت كه اطلاعات در اين رويكرد معناي بسيار وسيعي دارد وشامل تمامي دريافتهاي انسان از جهان خارج به‌علاوه تمامي مفاهيم و ادراكاتي می شود كه در درون ذهن انسان به ‌صورت فطري يا اكتسابي وجود دارد.
كوشش براي فهم و درك ذهن و کاركرد آن دست كم به دوران يونان باستان و زماني باز می گردد كه فلاسفه‌اي چون افلاطون و ارسطو سعي در توضيح طبيعت شناخت بشري داشتند. بررسي ذهن تا قرن نوزده ميلادي كه مقارن با پيدايش روان‌شناسي علمي بود، همچنان در حيطه فلسفه باقی ماند. مكاتب اوليه روان‌شناسي علمي نيز بيشتر متمركز بر بررسي جريانهاي درونی ذهن از طريق خودكاوي يا درون‌نگري[5]بودند. دانشمندان اين مكاتب پس از آموزشهاي لازم به آزمودنيها از آنها مي خواستند جريانهاي دروني ذهن خود را به دقت گزارش كنند تا بدين ترتيب سير و الگوي جريانات مزبور را ترسيم و تشريح نمايند.
چند دهه پس از ظهور اين علم، مكتب رفتارگرايي[6]به رويكرد غالب در روان‌شناسي تبديل شد و نگرشي كاملاً‌ متفاوت با مكاتب قبلي داشت. رفتارگرايان وجود و بررسي جريانهاي دروني ذهن را اساساً ناديده می گرفتند و معتقد بودند روان‌شناسي بايد محدود به بررسي پديده هاي قابل مشاهده، مانند محركات بيروني و پاسخهاي رفتاري موجود زنده به آن محرکها باشد. بدين ترتيب بحث و بررسي در مورد ساز و كارهاي دروني ذهن عملاً براي چند دهه، حداقل در مجامع علمي آمريكا مسكوت ماند.
در اواخر دهه 50 و اوايل دهه 60 قرن بيستم ميلادي دانش مربوط به مطالعه ذهن دچار تحولی شگرف شد. در اين سالها دانشمندان حوزه‌هاي متنوعي چون علم اعصاب ، زبان‌شناسي، روان‌شناسي، هوش مصنوعي و فلسفه متوجه شدند كه همگي سرگرم حل مسائل مشتركي در مورد كاركرد ذهن هستند و رهيافتهاي متفاوت آنان در جهت حل اين مسائل می تواند مكمل يكديگر باشد. اين انديشمندان معتقد بودند كه مي‌توان با روشهاي غيرمستقيم به بررسي و تحقيق در باره فرايندهاي ناپيدای ذهن پرداخت و محدود كردن روان‌شناسي به بررسي رفتارهاي قابل مشاهده، آن‌طور كه رفتارگرايان معتقد بودند عملي نادرست است.
در واقع نگاه اين محققين به ذهن مبتني بر بررسي بازنمودهاي ذهني[7] و نحوه پردازش آنها بود. همكاري و همفكري آنها نهايتاً منجر به پديد آمدن دانشي ميان رشته‌اي شد كه امروزه آن را علوم شناختي مي نامند.
با تشكيل انجمن علوم شناختي[8]و انتشار نشريه علوم شناختي[9] در آمريكا پايه‌هاي اين دانش نو در دهه 1970 نهاده شد. در دهه 1990 يا دهه مغز نيز پيشرفت سريع و چشمگير فناوری تصويربرداري و مطالعه مغز و پيدايش ابزارهايی مانند fMRI[10],[11]PET, [12]MEG موجب شد علوم اعصاب سهمی جدي تر در پيشرفت علوم شناختي داشته باشد. در حال حاضر بيش از 60 دانشگاه در آمريكاي شمالي، اروپا، آسيا و استراليا مشغول تربيت دانشجويان و محققين اين رشته هستند و نيز بسياري از مراكز علمي ديگر دروس مربوط به اين رشته را ارائه می کنند. به هر صورت، فعاليتهاي علمي، نظريه پردازي و اكتشافات در اين دانش به صورت تصاعدي در حال رشد است.
در زير پس از معرفي زير شاخه‌هاي اصلي علوم شناختي به توضيح مختصر حوزه های كاربردی آن مي‌پردازيم.

روان‌شناسي شناختي[13]
روان‌شناسي شناختي مكتبي است كه به بررسي فرايندهاي دروني ذهن از قبيل حل مسئله، حافظه، ادراك، شناخت، زبان و تصميم گيري مي‌پردازد. موضوعاتي ازاين قبيل كه انسان چگونه و با چه ساختاري به درك، تشخيص و حل مسئله مي‌پردازد و اين كه ذهن چگونه اطلاعات دريافتی از حواس (مانند بينايي يا شنوايي) را درك مي‌كند و يا اينكه حافظه انسان چگونه عمل مي‌كند و چه ساختاري دارد؛ از عمده مسائل قابل توجه دانشمندان اين رشته مي‌باشد. محققين روان شناسی شناختی به ذهن همچون دستگاه پردازشگر اطلاعات مي‌نگرند و رويكرد آنان به مطالعه مغز و ذهن برپايه تشابه عملكرد مغز با رايانه است. روان‌شناسي شناختي از دو جنبه با مكاتب روان‌شناسي قبلی تفاوت اساسي دارد:
1- برخلاف مكاتب روان‌شناسي‌ كلاسيك از قبيل روان‌شناسي فرويدي، از روش تحقيق علمي و بررسی موارد قابل مشاهده استفاده مي‌كند و روشهايي چون درون نگري را به كار نمي‌برد.
2- برخلاف روان‌شناسي رفتارگرا، فرايندها و پديده‌هاي ذهني، چون باور، خواست و انگيزش را مهم دانسته ، مورد مطالعه قرار مي‌دهد.
از زير مجموعه هاي روان شناسي شناختي مي توان رشته هاي نوروسايکولوژي، روان شناسي باليني، روان شناسي تربيتي، روان شناسي قانوني، روان شناسي سازماني و صنعتي با گرايشهای شناختی را نام برد.

علم اعصاب شناختي[14]
اين حوزه به بررسي مغز و فعاليت‌هاي آن مي‌پردازد. در حالي‌كه روان‌شناسي شناختي وقايع ذهني را مستقل از فعاليت مغزي بررسي مي‌كند، رويكرد علم اعصاب شناختي بر اين پايه استوار است كه فعاليتهاي ذهني برخاسته از فعاليتهاي مغزي است و بدين ترتيب توضيح فرايندهاي شناختي مستلزم گردآوري اطلاعات درباره مغز مي‌باشد.
هدف علم اعصاب شناختي فهم ماهيت و ساختار فعاليتهاي ذهنی است. رويكرد اين علم به ذهن رويكردی پردازشي است به اين معني كه فعاليتهاي ذهني براساس نحوه پردازش خرده سيستمهايي توضيح داده مي‌شود كه هريك مسئول انجام يك فعاليت ذهني به‌خصوص، مثل خواندن يك كلمه يا جمله، بازشناسی بصري اشياء يا انسانها، و يا حل مسائل رياضي مي‌باشند. اين خرده سيستمهاي پردازشگر براساس الگوهاي فعاليت مغزي و اطلاعات ساختاري مغز تبيين مي‌شوند. دانشمندان اين رشته از روش‌هاي متنوعي براي مطالعه مغز استفاده می کنند، از قبيل بررسي تاثير داروها و مواد شيميايي روي مغز (نوروفارماكولوژي)، ثبت نوارهاي مغزي (ERP[15],[16]EEG)، ثبت تحريك سلولي[17]، تحريك مستقيم مغز حين عمل جراحي، مداخله غير مستقيم در عملكرد مغز (TMS[18]) و تصويربرداري پيشرفته با استفاده از ابزارهايی مانند fMRI, PET و MEG .
اين رشته كه در دهه 1990 به پيشرفتهاي قابل توجهي دست يافت همچنان به رشد خود ادامه مي‌دهد و علاوه بر بررسي مسائل كلي شناختي مانند حافظه،‌ توجه، هشياري، يادگيري و غيره، داراي زيرشاخه‌هاي متعددي شده است که از جمله مي توان به حوزه های بين رشته ای عصب شناسی روان پزشکي[19]، عصب شناسی زبان شناسي[20]، عصب شناسی علوم اجتماعي[21]، عصب شناسی اقتصاد[22]، عصب شناسی بازاريابي[23]، عصب شناسی زيبايي شناسي[24]، عصب شناسی الهيات[25] اشاره کرد.

زبان‌شناسي شناختي[26]
در زبان شناسي شناختي زبان همچون يك جزء اساسي شناخت انسان، کارکردی شناختي تلقي مي‌گردد. از اين منظر زبان هم محصول تفكر است و هم وسيلة تفكر.
زبان‌شناسي شناختي از ساختار ظاهري زبان فراتر رفته، و به بررسي عمليات بنيادي بسيار پيچيده‌تری مي‌پردازد كه موجد دستور زبان، مفهوم سازي، سخن گفتن و تفكر است. رويكرد نظري اين حوزه بر پايه مشاهدات تجربي و آزمايشهاي علمي روان‌شناسي و علم اعصاب استوار است و هدف آن فهم چگونگي بازنمايي اطلاعات زباني در ذهن، چگونگي يادگيري زبان، چگونگي درك و استفاده از آن و چگونگي ارتباط اجزاي سازنده شناخت است.
برخي از زير شاخه‌هاي اختصاصي زبان شناسي شناختي عبارتند ازمعناشناسي واژگاني، رويكرد شناختي به دستور زبان و استعاره هاي شناختي.

فلسفه ذهن[27]
فلسفه ذهن شاخه‌اي از فلسفه است كه به مطالعه ماهيت ذهن، فعاليتهاي ذهن، خصوصيات ذهن، هشياري و رابطه آنها با بدن مادي مي‌‌پردازد. نقش فلسفه در علوم شناختي فراتر از نقشي است كه فلسفه در علوم ديگر دارد. فلسفه، در حوزه‌هاي مختلف معرفت بشري با پرسش سوالات اساسی و تهيه پاسخ آنها علوم مختلف را پايه ‌ريزي می کند، به طوری که پس از شکل گيری دانشي كه قادر به پاسخگويي به آن سؤالات باشد، يك قدم از آن حوزه عقب مي‌نشيند.
اما فلسفه ذهن در علوم شناختي نقشي فراتر از پايه‌ريزي اين علم از طريق پرسشهاي اساسي دارد. بسياري از رويكردهاي بنيادي كه اكنون در علوم شناختي نقش محوري دارند محصول نظريه‌پردازي منطق‌دانان و فلاسفه مي‌باشند.
البته، فلاسفه ذهن نيز به نوبه خود از پيشرفت علوم شناختي برای پيشبرد نظريه‌هاي خود بهره برداری مي‌كنند. بدين ترتيب فلسفه ذهن نه تنها در پايه‌ريزي علوم شناختي نقش به‌ سزايي داشته است، بلكه به‌عنوان يك جزء اصلي تشكيل دهنده علوم شناختي، با ساير علوم تشكيل دهنده اين حوزه رابطه متقابل و پويايي دارد.

حوزه هاي کاربردي علوم شناختي
بي ترديد از آنجا که حيات انسان و جامعه وابسته به کارکردهاي مغزي اوست، شناخت ما از مغز و ذهن مي تواند تأثير به سزايي بر همه ابعاد حيات انسان داشته باشد. در اين ميان هوش مصنوعي و ساخت رايانه هايي که بتواند وظايف انسان را انجام دهند، پزشکي و جبران آسيبهاي مغزي و شناختي، آموزش و پرورش، سلامت رواني و اجتماعي، سياست و افکار عمومي، امنيت و دفاع، اقتصاد و بهزيستي، مهندسي و رابطه انسان و فناوري از اهميت بيشتري برخوردارند. همه اين حوزه ها با علوم شناختي رابطه اي تنگاتنگ دارند و به همين دليل رشته هايي چون هوش مصنوعي، آموزش و پرورش شناختي، روان درماني شناختي، شناخت اجتماعي و روان شناسي سياسي، روان شناسي تحليل اطلاعات و رسانه هاي گروهي، علوم دفاعي شناختي، اقتصاد شناختي، مهندسي شناختي و غيره پديد آمده اند تا با استفاده از يافته هاي علوم شناختي در باره مغز و ذهن انسان، زمينه استفاده بهينه از اين وديعه الهي را فراهم ساخته، کاستيهاي آنرا جبران و از بروز خطاهاي ذهني انسان جلوگيري نمايند. در زير به برخي از اين حوزه هاي کاربردي مختصراً اشاره می شود:

مداخله تشخيصي و درماني
با استفاده از يافته هاي علوم شناختي مي توان زمينه های بالقوه اختلالاتي مانند خوانش پريشي[28] و درخودماندگي[29] را در كودكان از طريق تصوير برداري عصبي[30] پيش بيني كرد و با انجام مداخله به موقع عصب شناختي و تصوير برداري مجدد از آن، از ترميم آن مطمئن گشت. اينگونه مداخلات عصب شناختي راه را براي معالجه بسياري از كاستيهاي عصبي باز مي كند و فصل جديدي را در علم اعصاب پديد خواهد آورد.
از جمله اين مداخلات دستكاري ژنتيك و كاشت سلولي است. اينك به منظور تقويت عصبي و رفع كاستيها و فساد عصبي، دانشمندان در حال تجربه دستكاري ژنتيك سلولهاي عصبي، كاشت آن و سلول درماني يا پيوند عصبي هستند. يكي از دانشمندان علم اعصاب به نام مارتا فرح مي گويد: “بيست سال پيش معقول به نظر نمي رسيد كه دانشمندان علم اعصاب در باره نمايه هاي مغزي مربوط به راستي در برابر دروغ، حافظه قابل ارزيابي در برابر حافظه كاذب، احتمال ارتكاب جنايات خشونت بار در آينده، سبكهاي استدلال اخلاقي، نيت همكاري و حتي محتواي خاص آگاهي، حتي پيشنهادهايي داشته باشند. امروز نيز معلوم نيست براي بيست يا پنجاه سال بعد چه خواهيم داشت”[31].
آنچه قطعي است شروع مداخله عصبي در مورد حيوانات است كه تا به حال نتايج چشمگيري داشته است. براي مثال، محققان موسسه مطالعات زيست شناختي سالك[32] و دانشگاه كاليفرنيا در سنديگو موفق شده اند از دست دادن حافظه را در موشها با جلوگيري از توليد نوعي پروتئين كه در ايجاد پلاكهاي[33] مغزي موثر است، كنترل كنند[34]. يا در كشور خودمان همپاي برخي از كشورهاي پيشرفته تحقيق در باره كشت و كاشت سلولهاي عصبي و ترميم سلولهاي فاسد شده از طريق سلول درماني در سطح آزمايشگاهي آغاز شده است[35].

هوش مصنوعي[36]
هوش مصنوعي دانش ساخت رايانه‌هايي است كه بتواند كارهايي را انجام ‌دهد كه انجام آن توسط انسان نياز به هوشمندي و شعور دارد. تحقيقات انجام شده در هوش مصنوعي عمدتاً متمرکز بر يادگيري، حل مسئله، ادراك، پردازش زبان بوده است.
با پيشرفتهايي كه در زمينة هوش مصنوعي و توليد سامانه هاي هوشمند به دست آمده است مي توان بين شناخت طبيعي و شناخت مصنوعي پيوند بر قرار کرد. وسايل ارتباطي و واسطهايي كه امروز براي جبران كاستيهاي شناختي تجربه می شود اين اميد را زنده ساخته است كه بتوان در آينده بخشي از اين كاستيها را ترميم كرد. از جمله استفاده از رايانه هايي است كه معلولين مي توانند با امواج مغزي خود آنرا اداره كنند و مثلاً مطالب خود را بدون استفاده از انگشتان خويش بر روي آن تايپ کنند، يا رايانه هايي كه امواج مغزي فرد معلول را به كلام تبديل مي نمايد[37]. توليد دست و پاي مصنوعي نيز دست آورد ديگر دانشمندان علوم شناختي است كه با اتصال به سلسله اعصاب فرد مي تواند فقدان عضو او را جبران کند.
برخي از دانشمندان علوم شناختي پيش بيني مي كنند كه با كمك دانشمندان هوش مصنوعي بتوانند رايانه هايي بسازند كه ايده ها را درك كند و به پردازش معنايي بپردازد، رايانه هايي كه هوشهاي چندگانه را تشخيص دهند و به رفع ضعف فرد در يك هوش خاص كمك كنند، رايانه هايي كه بتوانند به معناي واقعي كلمه با انسان مكالمه كنند و درك متقابل داشته باشند. هوارد گاردنر مجموعه اين مداخلات را مداخلات نرم افزاري و سخت افزاري مي نامد[38].
با اين گونه مداخلات نرم افزاري و سخت افزاري مي توان آينده جالبي را تصور كرد. تصور كنيد دنياي آينده چگونه خواهد بود اگر انسان بتواند با دخالت در مغز از طريق كشت و پيوند سلولهاي عصبي، از طريق دستكاريهاي ژنتيك، و از طريق جلوگيري از توليد پروتئينهايي كه كار مغز را مختل مي كند، مغز انسان را كارامدتر سازد. بتواند با روشهاي درماني و ترميمي عصب شناختي كاستيهاي مغز را جبران كند، بتواند با روشهاي شناختي يا نرم افزاري استفاده بهتر از مغز را تضمين نمايد و بالاخره بتواند با استفاده از سامانه هاي مصنوعي كاركردهاي مغز را تقويت كند.

در زير به برخي از كاربردهاي هوش مصنوعي اشاره مي شود:
شناخت الگو يا ادراك حسي[39]مانند بازشناسي بصري حروف الفبا، بازشناسي گفتار، بازشناسي صدا، بازشناسي چهره.
ارتباط مغز و رايانه (BCI)[40]که ممکن است از طريق آن به صورت يک سويه و يا دو سويه بين رايانه و مغز اطلاعات مبادله گردد.
مطالعات BCI بيشتر بر روي ابزارهاي کاشته شده در مغز حيواناتي انجام شده است که دچار نقص حرکتي، بينايي و يا شنوايي بوده اند، ولي در سالهاي اخير در مورد انسانهايي که دچار نقص بينايي، شنوايي و يا حرکتي شده اند نيز کاشت ابزار صورت گرفته است. طراحي اين ابزارها بر اساس مطالعات علم اعصاب شناختي صورت مي گيرد. بر اين اساس، مغز با ابزاري که بتواند از نظر دريافت و ارسال سيگنالها به آن کمک کند سازگار مي‌شود و بدين ترتيب، اندامهاي مصنوعی از طريق ابزارهاي رايانه ای به نحوی کنترل مي‌شوند که گويی توسط مغز کنترل شده باشند. هدف نهايي BCI آن است که مغز به رايانه وصل شود، به طوری که بتوان قابليتهاي بيشتري را از آن انتظار داشت.

تقويت شناختي[41]
تقويت شناختي به معناي ارتقاء توانمنديهاي مغز در زمينه کارکردهاي شناختي از جمله ادراک، توجه، هشياري، حافظه، تصميم‌گيري، تجزيه و تحليل، استدلال، تعادل خلقي و غيره مي‌باشد. تلاش‌ محققين علوم شناختي و علم اعصاب شناختي اصالتاً متمرکز بر شناخت هرچه بيشتر کارکردهاي مغزي است، ولي در عين حال يافته هاي آنها در دسترس شاخه‌هاي ديگر علوم از جمله داروسازي، براي توليد داروهاي تقويت کننده توانمندي‌هاي فوق الذکر قرار مي‌گيرد. رشته‌هاي ديگر از جمله علوم رايانه، مهندسي پزشکي، سلولهاي بنيادي، الکترونيک، بيومکانيک، فناوري نانو و عصب شناختي رايانه ای همگي در صدد توليد مواد دارويي، وسايل و روشهايي هستند که بتواند، توانمنديهاي شناختی انسان را افزايش دهد.

تشخيص[42]
عملكرد حوزه تشخيص در هوش مصنوعي ايجاد الگوريتمها و تكنيكهايي است كه بتواند تشخيص ‌دهد آيا رفتار يك سيستم خاص بهنجار است يا خير. اگر سيستم به درستي كار نكند الگوريتم مذكور بايد قادر به تشخيص محل دقيق اختلال و نوع اختلال باشد.
در اين حوزه مي‌ توان از سيستمهاي خبره نام برد. اين سيستمها برنامه‌هايي است كه از دانش و مهارتهاي تحليلي يك يا چند انسان صاحب تخصص در يك حوزه خاص برخوردار مي‌باشد و از اطلاعات فوق براي حل مشكلات به‌وجود آمده استفاده مي‌كند. به‌عنوان مثال مي‌توان از سيستمهاي خبره كه در تشخيص و درمان پزشكي به‌كار مي‌رود ياد كرد.

روباتها
روبات يك عامل مصنوعي الكترومكانيكي است كه ظاهر و حركاتش هدف و مقصود معيني را دنبال مي‌كند. روباتها را مي‌‌توان براساس عملكردشان به دو گروه صنعتي و خانگي تقسيم كرد.

بازيهاي رايانه ای
در بازيهاي رايانه ای، بازيگرها طوري طراحي مي‌شوند كه هوشمند به نظر مي‌ آيند. نمونه برجسته استفاده از اين فن‌آوري را مي‌توان در شطرنج باز Deep Blue، ساخته IBM مشاهده كرد که توانست گاري كاسپاروف[43] قهرمان شطرنج جهان را در سال 1996 شکست دهد.

آموزش و پرورش شناختي
يافته هاي علوم شناختي تأثيرات عميقي را در سالهاي اخير بر آموزش و پرورش بر جاي گذاشته است به طوری که اميد آن مي رود که اثر بخشي اين نهاد کهن روز به روز ارتقا يابد. اينک کشورهاي پيشرفته پروژه هاي سنگيني را در زمينه کاربرد علوم شناختي در آموزش و پرورش در دست اجرا دارند و با تأسيس مدارس شناختي در حال تجربه اين رويکرد در آموزش و پرورش هستند. براي مثالسازمان همكاري اقتصادي و توسعه[44](OECD) در سال 1999 پروژه ای مطالعاتي را آغاز كرد كه “علوم يادگيري و تحقيقات مغز” نام گرفت. اين سازمان طي نشستهايي در آمريكا، كانادا و ژاپن با همفكري جمعي از دانشمندان برجسته از ساير كشورها به بررسي اين موضوع پرداخت و سرانجام در سال 2002 گزارشي را تحت عنوان “شناخت مغز: به سوي علم جديد يادگيري”[45] منتشر ساخت.
همچنين كشورهاي اروپايي در صدد برآمده اند نظام آموزشي خود را بر اساس يافته هاي جديد علمي بازسازي كنند و گزينه هاي مختلفي را به عنوان گزينه هاي جايگزين مطرح سازند كه موجب دگرگوني بنياني نظام آموزش و پرورش خواهد گرديد. يكي از اين گزينه ها تكيه بيشتر بر آموزش انفرادي به جاي آموزش جمعي با استفاده از محيطهای مجازی است.
بدين منظور سازمان همكاري اقتصادي و توسعه از سال 1997 پروژه اي را در دست مطالعه دارد تا آينده مدارس را طي 25-15 سال بعد طراحي نمايد. آنها شش گزينه را مورد توجه قرار داده اند كه در تحليل سياست آموزشي سال 2001 OECD، تحت عنوان “مدارس ما چه آينده اي خواهند داشت؟” منتشر شده است. در سال 2003 نيز مجمع OECD تحت عنوان “مدرسه داري براي فردا” به بررسي اين شش گزينه پرداخته است[46].
بي ترديد در جمهوري اسلامي نيز با توجه به دستاوردهاي جديد روان شناسي، بازنگري جدي در نظام آموزش و پرورش ضروري است. ما نمي توانيم نسبت به دستاوردهاي علمي دنيا در زمينه آموزش و پرورش بي تفاوت باشيم. از سوي ديگر امواج جهاني شدن به عنوان يك واقعيت دير يا زود ما را نيز در بر خواهد گرفت. راه مقابله با اين امواج، طراحي نظام جديد آموزشي با توجه به يافته هاي جديد علمي و مبتني بر ارزشهاي ديني و فرهنگي جامعه خودمان است. اين تنها سدي است كه مي تواند در برابر سيل جهاني شدن مقاومت كند.

روان درماني شناختي
رشته روان درماني شناختي به عنوان رويکردي جديد در روان شناسي باليني و روان پزشکي توانسته است توفيقات قابل توجهي را در درمان اختلالات رفتاري و رواني به ارمغان آورد. از جمله توفيقات روان درماني شناختي، معالجه معتادين به مواد مخدر است، به طوری که موثر بودن اين رويکرد به خوبي به اثبات رسيده است. در ساير زمينه هاي اختلالات رواني نيز امروزه رويکرد شناختي چه به تنهايي و چه در تلفيق با فنون رفتار درماني يکي از شيوه هاي موثر روان درماني تلقي مي شود به طوري که نشان داده شده است اثر اين نوع معالجات ماندگارتر بوده، احتمال بازگشت مجدد بيماري کاهش مي يابد.

شناخت اجتماعي و روان شناسي سياسي
علوم شناختي به تحليل و درک رويدادهاي اجتماعي و رفتارهاي سياسي نيز کمک شايان توجهي مي کند. نحوه شکل گيري گروههاي اجتماعي و نقش شناخت در آن، درگيريهاي قومي، نژادي و مذهبي، نقش رهبران اجتماعي- سياسي و شخصيت آنها در رفتارهاي سياسي- اجتماعي، نقش شناخت، هويت اجتماعي، هيجان و نگرش در رفتارهاي اجتماعي و سياسي، افراط گرايي و مناقشات بين المللي همگي از موضوعات مورد علاقه روان شناسي سياسي و جامعه شناسي شناختي است.

روان شناسي تحليل اطلاعات و رسانه هاي گروهي
يکي از حوزه هاي کاربردي متأثر از يافته هاي علوم شناختي، روان شناسی تحليل اطلاعات و رسانه هاي گروهي است. روان شناسي شناختي در درک خطاهاي شناختي که منجر به تصميمات نادرست می گردد و نيز طراحي بهترين شيوه تأثير گذاری بر افکار عمومي به اين حوزه کمکهاي مهمي می رساند. دستگاههاي اطلاعاتي يکي از کاربران يافته هاي علوم شناختي برای تحليل اطلاعات هستند. رسانه هاي گروهي نيز براي جذب افکار عمومي و تأثيرگذاری بر آن از اصول روان شناسي شناختي بهره مي برند. زبان شناسي شناختي نيز در استفاده از استعاره هاي مناسب به اين حوزه کمک ارزشمندي انجام مي دهد.

روان شناسي تغيير ذهن
يکي از زمينه هاي جذاب در روابط فردي و جمعي مقوله تغيير ذهن است. چگونه ما مي توانيم در روابط شخصي و اجتماعي خود بر ديگران تأثير بگذاريم و اساساً تحول ذهني و فکري چگونه پديد مي آيد. اين موضوعي است که نظر دانشمندان علوم شناختي را به خود جلب کرده، به طراحی راهکارهايي براي تغيير ذهن خود و ديگران انجاميده است. روان شناسي شناختي و زبان شناسي شناختي به اين حوزه نيز کمک شايان توجهي مي کنند.

علوم دفاع شناختي
يافته هاي علوم شناختي در قلمروي دفاعي و امور امنيتي نيز ميدان فعاليت وسيعي کسب کرده است، به طوري که نيروهاي مسلح کشورهاي پيشرفته در کنار توسل به قدرت سخت از کاربرد قدرت نرم غافل نمانده با استفاده از يافته هاي علوم شناختي در جستجوي راهکارهاي عملي براي تأثير گذاري بر فکر و ذهن فرماندهان و نيروهاي مسلح رقيب و انحراف افکار ايشان هستند. همچنين کاربرد دقيق سلاح، پرهيز از خطاهای شناختي و نيز استفاده از دستورالعملهاي شناختي به منظور بالابردن ضريب دقت و صحت تصميمات نظامي، به ويژه در هنگام فوريتها از زمينه هايي است که علوم شناختي مي تواند کمک قابل توجهي به علوم دفاعي انجام دهد.

اقتصاد شناختي
يکي از مسايل مهم در اقتصاد و بازرگاني مقوله تصميم گيري و داوري است. تصميم گيري و عوامل موثر در آن موضوع مورد علاقه علوم شناختي به ويژه روان شناسي شناختي و زبان شناسي شناختي نيز مي باشد. اقتصاد شناختي در کنار نظريه هاي ديگر تصميم گيري همچون انتخاب عقلانی موسع يا محدود ، نظريه بازيها، نظريه پويايي سيستمها مي تواند به درک فرايند تصميم گيري در اقتصاد و بازرگاني کمک کند.

مهندسي شناختي
رابطه انسان و فناوري، به ويژه ماشين، موضوعي است که در مهندسي شناختي مورد مطالعه قرار مي گيرد. در اين زمينه راههاي بهبود فناوريها و ماشين آلات به نحوي که کاربرد آنها براي انسان مطلوب تر باشد و نيز بررسي خطاها و اشتباهاتي که در هنگام استفاده از آن، به ويژه در مراکز حساسی چون نيروگاهها، برجهاي فرودگاه وتاسيسات هسته اي ممکن است رخ دهد، از موضوعاتي است که مورد علاقه مهندسي شناختي است.

ادامه

________________________________________
[1] cognitive science
[2] nanothechnology, biotechnology, information technology, cognitive technology
[3] neurosciences
[4] computational
[5] introspection
[6] behaviorism
[7] mental representations
[8] Cognitive Science Society
[9] Cognitive Science Journal
[10] functional magnetic resonance imaging
[11] positron emission tomography
[12] magnetoencephalography
[13] cognitive psychology
[14] cognitive neurosciences
[15] event related potential
[16] electroencephalogram
[17] single cell study
[18] transcranial magnetic stimulation
[19] neuropsychiatry
[20] neurolinguistics
[21] Social neuroscience
[22] neuroeconomics
[23] neuromarketing
[24] neuroesthetics
[25] neurotheology
[26] cognitive linguistics
[27] philosophy of mind
[28] dyslexia
[29] autism
[30] neuroimaging
[31] Martha Farah, “Emerging ethical issues in neuroscience”, Nature Neuroscience 5, no
11 (2003)” 1123-1129.
[32] Salk Institute for Biological Studies
[33] plaques
[34] Scientific American: Mind, Nov. 4. 2005, Vol.16. p.9.
[35] پژوهشكده رويان وابسته به جهاد دانشگاهي در اين زمينه دست آوردهاي خوبي را به جامعه علمي ارايه داشته است.
[36] artificial intelligence
[37] شبكه تلويزيوني ساينس اخيراً فيلمي مستند را به نام “واسط مغز و ماشين” از تلاشهاي آزمايشگاهي در دست انجام در اين زمينه پخش كرده است كه مشاهده آن به علاقمندان توصيه مي شود.
[38] Howard Gardner (2004). Changing minds: The art and science of changing our own
and other’s minds, Harvard Business School Press, Boston, MA. P. 200.
[39] pattern recognition
[40] brain-computer interface
[41] cognitive enhancement
[42] diagnosis
[43] Garry Kasparov
[44] Organization of Economic Co-operation and Development (OECD)
[45] Understanding the brain: Towards a new learning science, OECD, 2002.
[46] براي مطالعه گزارشهاي مزبور مي توانيد به سايت OECD مراجعه نماييد.




علوم شناختی قسمت دوم (مقالات دیگران)

ادامه مقاله علوم شناختی

زیر شاخه‌های اصلی علوم شناختی

روانشناسی شناختی

روان‌شناسی شناختی به بررسی فرایندهای درونی ذهن از قبیل حل مسئله، حافظه، ادراک، شناخت، زبان و تصمیم گیری می‌پردازد. موضوعاتی ازاین قبیل که انسان چگونه و با چه ساختاری به درک، تشخیص و حل مسئله می‌پردازد و این که ذهن چگونه اطلاعات دریافتی از حواس (مانند بینایی یا شنوایی) را درک می‌کند و یا اینکه حافظه انسان چگونه عمل می‌کند و چه ساختاری دارد؛ از عمده مسائل قابل توجه دانشمندان این رشته می‌باشد که با استفاده از روش تحقیق علمی و بررسی موارد قابل مشاهده دنبال می‌شود و از این طریق فرایندها و پدیده‌های ذهنی مانند باور، خواست و انگیزش مورد مطالعه قرار می‌گیرد. از زیر مجموعه‌های روان‌شناسی شناختی می‌توان رشته‌های نوروسایکولوژی،روان‌شناسی بالینی، روان‌شناسی تربیتی، روان‌شناسی قانونی، روان‌شناسی صنعتی و سازمانی با گرایشهای شناختی را نام برد.

علم اعصاب شناختی

این حوزه به بررسی مغز و فعالیت‌های آن می‌پردازد. در حالی‌که روان‌شناسی شناختی وقایع ذهنی را مستقل از فعالیت مغزی بررسی می‌کند، رویکرد علم اعصاب شناختی بر این پایه استوار است که فعالیتهای ذهنی برخاسته از فعالیتهای مغزی است و بدین ترتیب توضیح فرایندهای شناختی مستلزم گردآوری اطلاعات درباره مغز می‌باشد. خرده سیستمهایی در مغز هریک مسئول انجام یک فعالیت ذهنی بخصوص، مثل خواندن یک کلمه یا جمله، بازشناسی بصری اشیاء یا انسانها، و یا حل مسائل ریاضی می‌باشند. این خرده سیستمهای پردازشگر براساس الگوهای فعالیت مغزی و اطلاعات ساختاری مغز تبیین می‌شوند. دانشمندان این رشته از روش‌های متنوعی برای مطالعه مغز استفاده می‌کنند، از قبیل بررسی تاثیر داروها و مواد شیمیایی روی مغز (نوروفارماکولوژی)، ثبت نوارهای مغزی، ثبت تحریک سلولی، تحریک مستقیم مغز حین عمل جراحی، مداخله غیر مستقیم در عملکرد مغز و تصویربرداری با استفاده از ابزارهایی پیشرفته. این رشته که در دهه ۱۹۹۰ به پیشرفتهای قابل توجهی دست یافت همچنان به رشد خود ادامه می‌دهد و علاوه بر بررسی مسائل کلی شناختی مانند حافظه، توجه، هشیاری، یادگیری و غیره، دارای زیرشاخه‌های متعددی شده است که از جمله می‌توان به حوزه‌های بین رشته‌ای عصب شناسی روان پزشکی، عصب شناسی زبان‌شناسی، عصب شناسی علوم اجتماعی، عصب شناسی اقتصاد، عصب شناسی بازاریابی، عصب شناسی زیبایی شناسی، عصب شناسی الهیات اشاره کرد.

زبان‌شناسی شناختی

در زبان‌شناسی شناختی زبان همچون یک جزء اساسی شناخت انسان با کارکردی شناختی تلقی می‌شود. از این منظر زبان هم محصول تفکر است و هم وسیلة تفکر. زبان‌شناسی شناختی از ساختار ظاهری زبان فراتر رفته، و به بررسی عملیات بنیادی بسیار پیچیده‌تری می‌پردازد که موجد دستور زبان، مفهوم سازی، سخن گفتن و تفکر است. رویکرد نظری این حوزه بر پایه مشاهدات تجربی و آزمایشهای علمی روان‌شناسی و علم اعصاب استوار است و هدف آن فهم چگونگی بازنمایی اطلاعات زبانی در ذهن، چگونگی یادگیری زبان، چگونگی درک و استفاده از آن و چگونگی ارتباط اجزای سازنده شناخت است. برخی از زیر شاخه‌های اختصاصی زبان‌شناسی شناختی، معناشناسی واژگانی، رویکرد شناختی به دستور زبان و استعاره‌های شناختی است.

فلسفه ذهن

فلسفه ذهن شاخه‌ای از فلسفه است که به مطالعه ماهیت ذهن، فعالیتهای ذهن، خصوصیات ذهن، هشیاری و رابطه آنها با بدن مادی می‌پردازد. نقش فلسفه در علوم شناختی فراتر از نقشی است که فلسفه در علوم دیگر دارد. فلسفه، در حوزه‌های مختلف معرفت بشری با پرسش سوالات اساسی و تهیه پاسخ آنها علوم مختلف را پایه ریزی می‌کند، به طوری که پس از شکل گیری دانشی که قادر به پاسخگویی به آن سؤالات باشد، یک قدم از آن حوزه عقب می‌نشیند. اما فلسفه ذهن در علوم شناختی نقشی فراتر از پایه‌ریزی این علم از طریق پرسشهای اساسی دارد. بسیاری از رویکردهای بنیادی که اکنون در علوم شناختی نقش محوری دارند محصول نظریه‌پردازی منطق‌دانان و فلاسفه می‌باشند. البته، فلاسفه ذهن نیز به نوبه خود از پیشرفت علوم شناختی برای پیشبرد نظریه‌های خود بهره‌برداری می‌کنند. بدین ترتیب فلسفه ذهن نه تنها در پایه‌ریزی علوم شناختی نقش به سزایی داشته است، بلکه به‌عنوان یک جزء اصلی تشکیل دهنده علوم شناختی، با سایر علوم تشکیل دهنده این حوزه رابطه متقابل و پویایی دارد.

واژهٔ «علوم شناختی» در زبان فارسی[۳]

واژهٔ «علوم شناختی»، واژهٔ برنهادهٔ «فرهنگستان زبان و ادب فارسی ایران» است که به جای «Cognitive Science» به کارگرفته می‌شود. این واژه از دو بخش «علوم» و «شناختی» ساخته شده است.

«علوم» را فرهنگستان زبان و ادب فارسی ایران به جای واژهٔ «Science» در زبان‌های انگلیسی و فرانسوی برنهاده است. با توجه به این که فرهنگستان زبان و ادب فارسی ایران واژهٔ «دانش» را به جای واژهٔ «Knowledge» به کار می‌گیرد، نباید واژه‌های تخصصی «علم» و «دانش» با یکدیگر اشتباه گرفته شوند. همچنین توجه به این موضوع لازم است که واژهٔ «Science» در زبان‌های انگلیسی و فرانسوی معنی جمع دارند و به همین دلیل در زبان فارسی با «علوم» (و نه «علم») معادل گرفته شده‌اند.

«شناختی» واژهٔ برنهادهٔ فرهنگستان به جای واژهٔ «Cognitive» است. در واقع فرهنگستان به جای «Cognition»، «شناخت» را برنهاده است و به دنبال آن «شناختی» برای صفت ساخته شده از آن به کار می‌رود. بسیار مهم است که «علوم شناختی» با «شناخت‌شناسی» که معادل «Epistemology» است، اشتباه گرفته نشود. یکی از اشتباه‌هایی که ممکن است با توجه به به‌کارگیری واژهٔ «شناخت» در معادل‌های «Cognitive Science» و «Epistemology» پیش آید، اشتباه گرفتن حوزه‌های این دو علم است که البته پیشینهٔ ذهنی فارسی‌زبانان از واژهٔ «شناخت» به این اشتباه دامن می‌زد.

علوم شناختی در ایران

تحصیل در رشته‌های علوم شناختی از طریق آزمون تحصیلات تکمیلی سازمان سنجش امکان‌پذیر است؛ و در سال تحصیلی ۹۲-۹۳ دانشگاهای فردوسی مشهد،شهید مدنی آذربایجان(دانشگاه تبریز) و پژوهشکده غیر انتفاعی علوم شناختی تهران پذیرای دانشجویان (با توجه به دفترچه انتخاب رشته) این رشته بودند.[۴]خوشبختانه، تعداد دانشگاهها و مراکزی که به تربیت دانشجو در رشته‌های مختلف زیر شاخه مجموعه علوم شناختی می‌پردازند رو به افزایش است و در این میان می‌توان به اسامی زیر که موفق به دریافت مجوز برگزاری رشته‌های مزبور که در دفترچه کنکور تحصیلات تکمیلی ذیل گروه علوم پایه و تحت عنوان مجموعه علوم شناختی معرفی می‌شوند، شده‌اند اشاره کرد:[۵]

پژوهشکده علوم شناختی پژوهشگاه دانشهای بنیادی (مرکز فیزیک نظری و ریاضیات)
پژوهشکده علوم شناختی (غیر انتفاعی)
پژوهشکده علوم شناختی دانشگاه شهید بهشتی
دانشگده روان‌شناسی و علوم تربیتی دانشگاه تبریز (شهید مدنی آذربایجان)
دانشکده روان‌شناسی و علوم تربیتی دانشگاه فردوسی مشهد
دانشکده روان‌شناسی و علوم تربیتی دانشگاه سمنان
دانشکده روان‌شناسی و علوم تربیتی دانشگاه کردستان
دکتر سید کمال خرازی، دبیر ستاد راهبردی توسعه علوم و فناوری‌های شناختی معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری تفاهم نامه سه جانبه‌ای با دکتر رضا فرجی دانا وزیرعلوم، تحقیقات و فناوری و دکتر سید حسن قاضی زاده هاشمی، وزیر بهداشت درمان و آموزش پزشکی امضا کردند. این تفاهم نامه به منظور هم افزایی تلاش‌های جاری در هر سه نهاد مسوول در زمینه آموزش، ترویج و تربیت نیروی انسانی، پژوهش و توسعه دانش و فناوری‌های شناختی شکل گرفته است.[۶]

جستارهای وابسته

زبان‌شناسی شناختی
زبان‌شناسی رایانه‌ای
هوش مصنوعی
تاریخچه علوم شناختی ایران
حوزه‌های کاربردی علوم شناختی
پانویس

↑ پرش به بالا به: ۱٫۰ ۱٫۱ Cognitive Science, Britannica Concise Encyclopedia
پرش به بالا ↑ Cognitive Science, The American Heritage® Dictionary of the English Language, Fourth Edition, Houghton Mifflin Company
پرش به بالا ↑ سهیل خسروی‌پور. علوم شناختی چیست؟. وبگاه شناخت
پرش به بالا ↑ http://sanjesh.org/FullStory.aspx?gid=2&id=936
پرش به بالا ↑ http://cogc.ir/index.php?ctrl=static_page&lang=1&id=1081&section_id=69
پرش به بالا ↑ http://cogc.ir/index.php?ctrl=news&actn=news_view&lang=1&id=45504
منابع




مقاله زیبایی شناسی بخش دوم

…قوای شناخته و ناشناخته بشر، اعم از غرایز حیوانی و پست تا ادراکات عقلانی و شهودی، همه دارای مکانیسمهای گونه گون می باشند که جامع همه آنها دو امر است:
الف) جلب لذت
ب) دفع الم
بزرگترین و سترگترین میل در آدمی، میل به خود است (از ادراک خود ملتذ است) و آنگاه به شعاعهای خود (همان لذت آورهای محبوب). اما الم و درد، احساس منافر و غیرملایم با نفس است و البته نه به دلیل درد بودن منفور است بلکه درد منفور است چون ذاتا وجودی است غیرملایم با نفس.
این مطلب، یک مطلب کلی و کلان (فارغ از مصادیق) است، قانون اساسی نفس است بدون طرح یا لایحه ای از مصادیق بی شمار.
از طرفی نفس دارای مراتب است و هر مرتبه دارای خصال و قوای ویژه ای است. مرتبه دنی و پایین نفس با پاره ای امور ملایمت دارد که مصداقا همان چیزی است که ما آنرا شهوات می نامیم، در این مرتبه نفس با امور جسمانی مانند التذاذ شکم و شهوت ملایمت شدید دارد و در صورت فقدان یا خلل در این امور بسیار متأذی می شود.
نفس در هر مرحله که هست با یک سلسله ادراکات تلایم ویژه برقرار می کند، مثلاً رنگها، بوها و نقوشی را از جهتی خوشتر می داند که با قوا و خصال آن مرتبه متلایم تر بیابد و شدت و ضعف ادراک بستگی به میزان تحریک و قوت خصال آن مرتبه یا شدت وجودی امر بیرونی دارد مثلاً انسانی که گرسنه است تمایل ناخواسته بیشتری به رنگهایی پیدا می کند که با آن میل همگون باشند یا یک انسان شکم باره به اموری علاقه می ورزد که برای او خوردن و آشامیدن و اغذیه را تداعی کنند (البته مثال است و مطلب هرگز به این بساطت نیست).
مراتب عالی نفس نیز همینطور است یعنی با اموری متلایم هستند که وجود عالی تر و برتری دارند.
لیک مطلب به این سادگی فیصله پیدا نمی کند، ما از عنفوان تولد در محیط و شرایط جغرافیایی، در فرهنگ و در مقتضیات ژنتیک زاده می شویم، دیگر اینکه آدمی موجودی «خوگیر» است، متأثر و مأنوس می شود و پس از سالیانی در شکل و ظرف خاص خود منجمد می شود و البته علت مبقیه فرهنگهای جوامع همین خصیصه دوم اوست اگر در جامعه ای همه مثلاً در سن 10 سالگی بمیرند، شاید امور عام و فراگیر ضعیفی در جامعه چنینی موجود شود اما مسلما چیزی به نام «فرهنگ» به مفهوم کنونی اش رخ نمی دهد.
پس اگر دقت کنیم تصدیق می کنیم: انسان = اراده آزاد خود + مقتضیات ارثی + فطریات + مقتضیات فرهنگی (و چه بسا + مقتضیات جغرافیایی) و البته با توجه به خصیصه انس پذیری او می توان بحث زیبایی شناسی خوبی را سامان داد. (این انسان البته مخلوق و مربوب اللّه تبارک و تعالی است)
نفس در هر مرتبه که باشد دارای اراده (40) است، مقتضیات فطری و غریزی همان امیال عام بشرند که در همه مراتب نفس موجودند، مقتضیات وراثتی هم چیزی جز قوت بعضی اوصاف نهادینه فردی نیستند، می ماند مقتضیات فرهنگی و جغرافیایی (البته در این موقعیت در پی این نیستیم که بگوئیم اصل با کدام است).
حقیقت اینست که در حکم و پسند زیباشناسانه و ذوقیات عام جوامع و افراد معجونی از امور فوق دخالت دارند، اینکه فرضا مردم منطقه ای جامه های گلدرشت دوست دارند و لباسهای گشاد می پسندند معلول اموری است که مذکور شد. منتها باید توجه داشت که فرهنگ جوامع یکسره مملو از پاره ای امور ذوقی نیست، مذهب و باورهای بنیادین جوامع نیز به طور آشکار و نهان بر زیبا انگاری آن جوامع مؤثرند.
یکی از این مسایل، مسأله حسن و قبح عقلی (و همچنین اخلاقی) است که حَسَن است قدری به آن پرداخته شود:
خوبی و بدی اطلاقات مختلفی دارد گاهی «خوب» به یک امر واقعی اطلاق می شود و از آن به کمال تعبیر می شود و کمال به معنای شدت وجود (یا حتی جنبه وجود) می باشد.
این قسم از حسن، به نظر همه جا موجب ادراک و برانگیختن حس متعارف زیبایی نیست، کمال و علوِ وجودی یک امر بشرطی موجب زیبایی می شود که با مرتبه ای از مراتب نفس متلائم افتد(41) مثلاً خود منافرت که موجب ادراکی ناملائم است، می تواند در نفس، کمال (شدت وجود) یابد و موجب شدت نفرت بشود، یک جانور وحشت برانگیز و کریه المنظر در اثر کمال وجودی می تواند کریهتر شود.
اما آنجا که کمال یا شدت وجود برای نفس موجب گونه ای تلائم وجودی و ادراکی ملائم شود، ادراک زیبایی هم رخ می دهد مانند اینکه در اثر دانش اندوزی مرتبه ای از مراتب نفس ارضا شود و برای آن احساسی خوشایند رخ دهد (البته این ادراک بشرطی محقق می شود که آدمی به این ملایمت توجه داشته باشد و این همان چیزی است که بعدها از آن به «بلوغ ادراکی زیبایی» تعبیر خواهیم کرد.)
اطلاق دیگری که برای حسن وجود دارد همان نیکویی در کردار و رفتار اختیاری انسانها است به عبارت دیگر بایسته بودن فعل را نزد خرد حسن می نامند که موجب ستوده شدن کننده آن فعل است.
این حسن البته با خود زیبایی مساوق نیست اما مصداقا همه جا می تواند موجب ادراک زیبایی بشود مشروط به اینکه نفس بلوغ و مرتبه آن را واجد باشد. (توضیح فزون خواهد آمد).
اطلاق سوم حسن، از آن اموری است که خود ملایم نفسند (ملاک حسن در این اطلاق اصل ملائمه است) در این اطلاق امر نیکو چیزی است که با مرتبه ای از مراتب نفس ملایم افتد و هر آنچه لذت نقد یا نسیه ای را برای نفس ایجاد کند حسن است مانند نوشیدن شربتی شیرین و گوارا و نافع یا دارویی تلخ که موجب ادراک (تحصیل) لذت سلامت باشد چه موجب کمال یا تحصیل مراتب عالیه نفس باشد و یا نباشد چه عقلا مذمت کنند یا نکنند.
اطلاقاتی که مذکور افتاد، گرچه مطلب تازه ای را در بر نداشت، اما چالش فزون، سؤالات اساسی و جالبی را برای اندیشه طرح می کند، آیا مدح عقلا «در اطلاق دوم» بداعی کمال نفس انسان نیست؟ یا در محاسبات کمال، کمال فرد ملحوظ است یا کمال نوع یا هر دو؟ مصادیق کمال آیا در دسترس خرد هست تا عقلاء در بنای خود از آن خمیر مایه بسازند؟ عقل کلیات را ادراک می کند در موارد ادراکات جزیی حسی، حُسن چگونه ادراک می شود؟
بجز سؤال اخیر، سئوالات قبل تا حد قابل توجهی ژرفند و می طلبد تا به این مسأله بپردازیم که در کارگاه عظیم و تو در توی تمایلات و ادراکات (جزیی و کلی) نفس، قوه عاقله چه کاره است؟ به نظر، عقل، قوه ادراکی نفس است که مفاهیم کلی را درک می کند تا(42) راه التذاذات بیشتر (کمی و کیفی) نفس را به او از طریق کشف روابط ضروری و کلی بین امور مدرک، ارائه نماید (همچنین راه تخلص از تألمات) علت هم این است که نفس، شدیدا و ذاتا لذت طلب و الم گریز است (شدت امر موجب می شود تا از رفع و دفع الم ملتذ و حقیقتا از فقدان لذت متألم شود) قانون اساسی و منطق عملی عقل در لحاظ غایات (علت غایی) همین امر پراهمیت است، عقل به عنوان قوه ای در اختیار نفس، مثل یک آینه تا حد توان مفاهیمی کلی از کمالات نفس و امور لذت بخش را فراهم می کند، نسبت کلی افعال و تروک نفس را با مصلحت اعلای نفس، که همان التذاذ اشد وابقی است، می سنجد و تا بدان جا که بضاعت دارد قضایای کلی می آفریند که موجب مدح و ذم (عقلی) می شود، این ادراکات در اختیار نفس قرار می گیرد، و البته همواست که مختار است تا از مقتضیات آن فرآورده ها پیروی کند و موجب طراوت آن قوه گرانبها شود یا آنرا فرو نهد و اناره عقل را مکسوف دارد. «انارة العقل مکسوف بطوع هوی و عقل عاصی الهوی یزداد تنویرا.»
ناگفته نماند که نفس دل مشغولی و ذهن مشغولی های دیگری هم دارد «وهم» صور جزیی را احضار می کند، حس نیز صور حسی فراوانی را نزد او ایجاد می نماید و حاصل اینکه نفس با تأثرات فراوانی مواجه است، این صور هر کدام می تواند مرتبه ای از مراتب نفس را تحریک یا اشباع کند و نتیجتا حسابگری وضوء عقل را مشوش نماید(43) غرایز شهویه و غضبیه که با قوای واهمه همکارتر و مأنوسترند در کار صورتگری و صورتپردازی های ملایم با خود ید طولایی دارند.
اما عقل در این میان ادراکات کلی و ارتباط امور را می سنجد و راه صالح (مصلحت) «التذاذات نیکو» (اشد ابقی) را برای نفس نشان می دهد و این همان چیزی است که امری به نام «مصلحت» را نزد عقلاء شکل می دهد و البته همین عقل می تواند مصالح نوع انسانی را ملحوظ کند و راه صالح (مصلحت نوعی) برای التذاذ نیکوی همگان را ارائه نماید (البته در حد موضوعات قابل ادراک).
حاصل اینکه نفس در پی امور ملایم است، با چراغ عقل اموری را از میان ملایمات اختیار می کند که موجب نقصان و ضعف نفس نباشد کما اینکه بدانیم مثلاً تدخین ملایم با نفس موجب نقص نفس (یعنی نقص عیش و لذایذ بالقوه) می شود و به اعتبار اینکه مقتضای برخی لذایذ دیگر را کور می کند حکم به متارکه آن می کنیم.
در حقیقت در چنین مواردی، اندیشیده ایم که نفس هنگام نقصان نمی تواند خوب ملتذ شود لذا لذتی دیگر را در امر ملایم دیگری می یابیم پس حقیقتا و اولاً و بالذات دنبال کمال و شدت وجودی خودمان نیستیم (اصلاً برایمان اهمیت ذاتی ندارد) بلکه چون و اگر از آن ملتذ می شویم، آنرا می خواهیم.
پیشتر گفتیم عقل تمام موضوعات را نمی تواند درک نماید و اگر یک آینه پاک و حقیقت نشان و قوه ای امین برای نفس بسیج نشود نمی تواند برای نفس چیز مفیدی باشد (با فرض اینکه فلسفه وجود آدمی بهره مندی از وجود ملایم اشد و اعلی باشد، بدون آن قوه امین و معصوم، باید گفت به آدمی «کم لطفی» شده است!)
اما همینقدر که دانستیم کارکرد عقل این است که «حتی المقدور» سعادت (لذت)(44) فرد و جامعه را تأمین کند دست مایه کمی نیست. و نیک است که توجه داشته باشیم: تعالیم انبیاء عظام در تمام ادوار تاریخ، چراغی آفاقی و کمیته ای امدادی برای آن چراغ درون بوده است در عالم تعارض و تزاحم، آنچه با حاق وجود نفس ملایم بوده است را به ما نمایانده اند، بلکه راه ادراک آن امر ملایم را نیز به ما انسانهای فراموشکار آموخته اند در واقع کارکرد انبیاء الهی این بوده است که موضوعات و محاسباتی را که عقل از آن ناتوان است را به او (نفس) بنمایند و البته این محاسبات شامل احکام و قضایایی است که قوه عاقله آدمی را هم تر و تازه نگه دارد، و نیز نفس در این عالم بتواند حداکثر التذاذ و شیرینی حیات مادی و دنیایی خود را با توجه به آن همه امور متزاحم و گیج کننده دریابد. اگر می بینیم زیستگاه ایستگاه مادی ما چنین تلخ است و مانده ایم که سر در کدام گریبان فرو کنیم(45) بدان علت است که از تعالیم انبیا (چراغ برون) و عقل (چراغ درون) رخ برتافته ایم، نه بدان جهت که سیل و زلزله و بیماری (و جنگ!!) عناصر لاینفک دنیای مادی ما شده اند (مگر چقدر سهم در ناملایمات دارند؟!)(46)

پس به معنای وسیع کلمه هر آنچه با مرتبه ای از مراتب نفس در متن نفس الامر ملایمتی داشته باشد، می تواند مورد اطلاق حسن و خوب واقع بشود اما از آنجا که عالم عالم تزاحم است، عقل به یاری شرع پاره ای از امور (و اگر چه ملایم) را ترک می کند (قبیح می داند، چون قبیح در حقیقت چیزی است که نفرتی را موجب شود و ممانعت لذت اعلی موجب صحت اطلاق قبح است). دیگر اینکه نزد عقل اموری بالنتیجه ملائم نفسند ولو هم اکنون نفس با آن میانه خوبی نداشته باشد مثل خود «صبر» که تلخ است اگر نتیجه شیرینی برای مراتب عالی نفس موجب شود.
پس در میان ملایمان گزینش رخ می دهد و البته برخورداری و بهره گیری افراد از چراغ عقل به یک نحو نیست کسی که فاهمه اش ملایمات عالیه را ادراک می کند خود را به امور دنیه مشغول نمی دارد (آلوده نمی کند).
آنچه را که در صدد بیان بودیم، در عبارات زیر خلاصه می کنیم:
جامع هر سه معنای حسن و خوبی چه به معنای کمال و چه حسن اخلاقی و چه عقلی برای بشر یک چیز است و آن امر لذت بخش است با این قید که درست انتخاب شده باشد و البته لذت طبق تعبیر ما یعنی ادراک ملایم (ملایم هم می تواند صفت ادراک باشد و هم مضاف الیه آن).
زیبایی هم چیزی نیست جز محصول ملایمت دو وجود. بگفته شافتس بری زیبایی و خوبی دو چیز مجزا هستند ولی (زیبایی) بار دیگر با خوبی درهم می آمیزد و به صورت غیرقابل قسمت در می آید(47) یا زولستر که می گوید آنچه متضمن خوب است زیباست.(48)
تا بدینجا گفتیم زیبایی عبارتست از ادراکی که محصول تلائم موجودی از موجودات با مرتبه ای از مراتب نفس است و گفتیم ادراکات حسی ما مطابقت تامّی با متن واقع ندارد و آنچه با ما مواجهه عینی دارد همان صور ذهنی و یا ادراکات شهودی است و «ما» عبارتیم از مرتبه ای که در آن ساکنیم، مرتبه ای که هر کدام «بشخصه» واجد آن هستیم یا در فضایی فرهنگی به عنوان یک جمعیت غوطه وریم با اراده شخصی یا جمعی اموری را گزیده ایم و پذیرفته ایم، شرایط فرهنگی وراثتی و مقتضیات محیط زیستگاهمان، برایندی را بوجود آورده اند که «ما» را ساخته اند (و ساخته ایم) و زیبایی، این امر درونزاد، مولودی است که با توجه به همه این شرایط پا به عرصه «هستی» و «بودن» می گذارد، محصول برخورد روح مجرد است با مصادیقی از هستی که نمی دانیم حقیقتا چگونه و چرا با ما ملائمت دارند (اجمالاً توجیهی داریم که ذکر خواهد شد).

(3) در تعریف اول هنر حالت حدثی و اکتیو دارد و در دوم به ملکه یا عادت ویژه ای در هنرمند اطلاق یافته که مبدأ است برای معنای اول، به نظر می رسد تعریف دوم الیق باشد، پس هنر امری وجودی است در هنرمند از جنس توانایی.
(4) Sully.
(5) Studies in Psychology and Aeshetics.
(6) هنر چیست؟ ص52.
(7) شاسلر: تاریخ انتقادی علم الجمال، ص391.
(8) همان، ص369.
(9) همان، ص90 388.
(10) همان، ص316.
(11)Veron.
(12) زیبایی شناسی، ص5، چ1878.
(13) تاریخ انتقادی علم الجمال، ص13، «مقدمه».
(14) تاریخ انتقادی علم الجمال، ص361.
(51)Sulzter.
(16) بنقل از هنر چیست؟ ص27.
(17) شاسلر: ص90 388.
(18) کتاب نایت (فلسفه زیبا)، ص6 165.
(19) شاسلر: 289.
(20) (داوری بی ادراک و لذت بدون اشتیاق) uerheil ohne Begriff und Vergnvgen ohne Bgehren.
(21) شاسلر ص3 331.
(22) همان، ص3 740.
(23) همان، ص990 985 986 946.
(42) Weisse.
(25) همان، ص996.
(62)Herbart.
(72)Erasmus Darwin.
(82)Todhunter.
(29) فرضیه زیبا، چاپ 1872، ص.
(03)Mozley.
(31) نایت، ص247.
(32) آشنایی یا مفهوم عرفی، مفهومی است که نزدعموم موجود است مانند مفهوم وجود و علم نزد مرد عادی و مفهوم فنی آنست که دانشمندان (عرف خاص) در صدد و آرزوی بدست آوردن آنند مانند مفهوم وجود و علم نزد فیلسوف و معرفت شناس.
(33) لذا ارزش می تواند واقعی یا موهوم باشد.
(34) مطلب مزبور نباید به گونه ای کج فهم شود که بی جهت میان آن و این سخن قرآنی که عالم همه تسبیح حضرت حق را می گوید و اینکه بانامحرمان خاموش است و جملاتی از این قبیل در تهافت افتد، مقام بحث در ادراکات حسی است و بکلی با مطالب بلند مذکور بی ربط است.
(35) البته این معنا منافاتی با وجود شعاعهای لطیف اطراف جسم ندارد مانند کره زمین که تا آنجا که جاذبه ای برای آن قابل فرض است وجودی از آن هم قابل اثبات است، پس قسمت پرچگالی زمین مانند هسته ای است میان هلو.
(36) البته از این حیث که میان ما و آنچه می یابیم، واسطه ای نیست، و نه اینکه حاق هستی موجود ذهنی را فهم کرده باشیم.
(37) آن ذات و طبع بدلیل عقل اجمالاً مورد تصدیق است اما اینکه تفضیلاً چیست …؟
(38) بعضی گمان کرده اند عقل باید در کنار حس باشد تا حکم کند، چنین نیست چون علم حضوری نفس می تواند موضوع حکم خرد واقع شود، همانند ادراک هستی و عوارض ذاتی و میول قهری خود نفس که معقولات عقل واقع می شوند.
(39) و النفس فی وحدتها کل القوی.
(40) مراد ما از اراده عبارت است از اینکه نفس بتواند در مقابل مقتضیات درونی و بیرونی مقاومت و غلبه کند و نه صرفا چیزی که فعل نفس است. خواننده گرامی توجه بفرماید که فهم درست میزان این اراده نیاز به یک دیدگاه فارغ از افراط و تفریط دارد، ما نه چندان آزادیم که هماره همه مقتضیات را درهم بشکنیم و نه چنان ضعیفم که تماما زیر سیطره امور در آئیم. اصل مطلب همین است، گرچه حاق مطلب بس ژرفتر از این باشد، به همین جهت اگر انسان در محیطی زندگی کند که متقضیات ناپسند بر او غالب آید، لازم می شود هجرت کند و از نعمت وسعت ارض استفاده نماید و اینکه شرعا و عقلاً مورد مذمت واقع می شود (در صورتی که در محیطی به سر برد که آلوده شود) همین است که نه کاملاً آزادیم و یله و نه مجبوریم و ضعیف، گرچه اگر بخواهیم در سخت ترین محیطها می توانیم گناه نکنیم، اما اگر بخواهیم!!
(41) توجه فرمایید که زیبایی برای نفس آدمی بوجود می آید که مراد ما نیز در مبحث پیش رو همان است زیبایی نزد دیگر نفوس برأسه از مبحث خارج است.
(42) این (تا) در چگونگی کار خرد تأثیر بسیار دارد.
(43) اینکه در سیر و سلوک توصیه به امحاء صور خیالی شده و از نگاه های بیهوده یا شنیدن های لایعنی نهی می شود بهمین جهت است. ر.ک. به رساله لب اللباب تألیف آیه اللّه سید محمدحسین طهرانی صفحه 146 و رساله لقاء اللّه تألیف استاد گرانقدر مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی صفحه 92 تا 118.
(44) توجه! «لذت» در لذایذ پست خلاصه نمی شود، لذایذ عالیه نفس واقعا چنان پرقوتند که لذائذ پست آدمی چندان رنگی در کنار آن ندارند، اینکه ذهن احیانا از واژه لذت به لذایذ پست منتقل می گردد به علت غلبه التذاذات پست است که خود تفسیر عملی و عینی ظلوم و جهول بودن انسان است. با این مفهوم عام، لذت مصداقا با سعادت یکی می شود.
(45) مراد کل بشریت معاصر است.
(46) ولو ان اهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض و لکن کذبوا فأخذناهم بما کانوا یکسبون. سوره اعراف، آیه 96.
(47) کتاب نایت (فلسفه زیبا)، ص166 165.
(48) بنقل از کتاب هنر چیست؟ ص27.
(49) تعبیر «به تعبیر دیگر» خود به لحاظ معرفت شناختی دریای ژرفی را در بردارد که البته به طور شایسته نمی توان در این مجال ضیق بدان پرداخت، توضیح اینکه: تعریف واقعیتها به یکباره و بگونه ای که تمام وجود و ماهیت و ژرفای آن واقعیت را بیان کند مقدور نیست، «به تعبیر دیگر» سرک کشیدن به وجوه مختلف حقیقت واحد است از منظر و افقی دیگر برای تکمیل و تعمیق معرفت نخست و ایجاد تضاهی شناختی، این گونه گام برداشتن که اسلوب عام معارف بشری است را می توان «تجرّع علمی» نام نهاد.
(50) به نقل از کتاب هنر و واقعیت صفحه 20، البته تعریف اخص از واقعیت است.
(51) ر.ک. تاریخ انتقادی علم الجمال، ص361.
(52) ر.ک. اهتزاز روح، ص68.
(53) همانند شوری نمک یا درد یک گلو درد یا لذت حاصل از برخورد با یک محبوب صمیمی که همه در درون ما و در دنیای ادراک ما واقعیت دارند.
(54) مراد از «در بیرون» یعنی مثل قله دماوند یا آن آتش که آب را می جوشاند در مقابل جهان درون که نسبت وجودی آن با بیرون (با مفهوم مفروض) تباین است و نسبت شناختی آن عموم من وجه.
(55) مراجعه کنید به مأخذی که در پاورقی ها مذکور شد.
(56) همسانی و ناهمسانی دو اصطلاح (معرفت شناختی) هستند، هرگاه دو یا چند امر، پس از کاوش و بررسی با هر روشی که در هر علمی مستعمل است در یک ردیف و زیر یک عنوان جامع قرار گیرند آندو را همسان می نامیم مانند همسانی رآکتورهای اتمی و خورشید از حیث تشابه تام یا ناقصی که در فرآیندهای شیمیایی آندو یافته ایم.
(57) «در بیرون یافتن» به همین معنای عرفی و مطابقی، نه اینکه ضرورتا (و التزاما) آنچه یافته ایم با تمام کیفیات ادراکی در آنجا همانگونه موجود باشد.
(58) سوره یونس آیه 7 و 8: به یقین کسانی که امید ملاقات ما را ندارند و به زندگانی پست راضی و به آن دل آرامی یافته اند و از نشانه های ما رخ تافته اند، در پناه آتش خواهند بود!
(59) ماهیته انیته.
(60) سوره دهر، آیه 22.
(61) ر.ک سوره کهف آیات 45 و 46.
(62) راغب در مفردات القرآن می گوید: و الایه هی العلامة الظاهرة و حقیقته لکل شی ء ظاهر هو ملازم لیشی ء لایظهر ظهوره فمتی ادرک مدرک الظاهر منهما علم انه ادرک الاخر الذی لم یدرکه بذاته.
(63) سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق. نشانه هایمان را در آفاق و انفس به ایشان نشان خواهیم داد تا برایشان آشکار شود که «او» حق است (سوره فصلت، آیه 53).
(64) مناجات شعبانیه، جملات آخر.

بازگشت به بخش اول مقاله