1

قسمت پنجمِ: انواع نسخه


 ا481px-Icon_attention.svgین مقاله نیازمند تمیزکاری است. درک اهمیت بسیاری از اقسام نسخه، نیازمند مثال است. لازم است مثال ها غنی سازی شوند. بدون خواندن تمام دستگاه معرفت شناختی داوری در مورد این تقسیم بندی دشوار است.


 

مقدّمه

 

خواننده خبیر متوجه است که وقتی در باب  نسخه  سخن می گوییم در حال مباحثه درباره ی جسم سپهر هستیم. چنانکه بیان کردیم هر سپهری، جسمی دارد و روحی،  روح سپهر،  معانی و حقایق معنایی و ادراکی است و جسم آن همه افزارهایی است که بوسیله آن معانی حمل و منتقل می شود که به آن نسخه می گوییم . نسخه اگر چه معنای بسیار گسترده دارد، اما می توان به آن «رسانه» هم اطلاق کرد (البته به معنای اعمی⇐ رسانه به معانی اعم همان نسخه است. اما رسانه در عرف اهل فن به این مقدار گسترده نیست… بیشتر بخوانید

اما این اقسام به حسب اوصافی که می ­آید گاه با هم متداخل­ اند و گاه از هم متباین و گاه به ظریف نظر، متفاوت… و در این معنا، اشکالی نیست. شاید همیشه تقسیمات به حسب تفاوت های ظریف اوصاف، چنین باشد. برخی از اقسام نسبت به هم عام و خاص هستند و برخی مقوله اند و برخی در عرض هم هستند، برخی یک قید کوچک دارند و برخی نسبت به آن قید ساکت و برخی نافی هستند و هلم جرا…در اینجا سیاهه ای از برخی از اقسام نسخه را بیان می داریم تا مراد ما از نسخه روشن شود. اما انشالله پس از این برای هر یک مثال هایی بیان می کنیم. 

 

583253_94IgWfs5نسخه برکاغذ (آنچه بر کاغذ آمده و تدوین خطی دارد) نسخه ی دیجیتال/غیر کاغذی (انعطاف تدوین آن زیاد و انتشار آن سهل است  و دیگر خواص دیجیتال را دارد مانند تصویر یا مطلب در رایانه و شاید کثیرین نبینند) نسخه ی برخط (آنچه آنلاین است و کثیرین ببینند)

نسخه­ ی دایره المعارفی (آنچه در کتب دایره المعارف معتبر ثبت شده است) نسخه رسانه­ ای (آنچه مقدور و معقول است رسانه ای شود. مانند گفتن انچه بی حیایی است با بیان حیاء آنچه راز نیست) نسخه خانوادگی (آنچه می توانند اعضای خانواده به هم بگویند و حریم و حرمت نشکنند) نسخه گستاخانه (پیکربندی مطلب با گستاخی و آداب ندانی مانند این این­همه بی بضاعتی بشر و گستاخی در برابر انبیاء، مانند آنچه بی ادبانه نسخه شود)


618610_XwdzJJnEنسخه مکاشفه ای
(اینکه فرد با حقیقت مواجهه مکاشفه ای داشته باشد چه نقل کند و چه نکند) نسخه ی نجوایی (آنچه به صورت آهسته نسخه شود مانند  اسرار که خداوند در گوش  اهل آن آهسته بگوید به هر حکمت که باشد، یا مسایلی که مردمان با خدا مناجات کنند (با نسخه ی لب دوخته خلط نشود) نسخه ی فریادی (مانند آنچه مظلومان بگویند، آنچه باید فریاد و صلا شود، مانند دعوت به توحید مثلاً و مانند اذان و  آنچه به جامه فریاد نسخه شود) و…

 

l2-300x113


چند نکته

چنانکه آشکار شد وجه جامع میان این سیاهه، صرف تحقق یک طور متمایز است در یک نسخه. حکمت این گشاد دستی در تقسیم  این است که:

1.      افق دید به نهایت بسط یابد و یک بار هم که شده در نسخه ها با  این تفصیل نظر شده باشد تا افق انحاء آن در بخشی از مباحث سپهر شناسی مورد مداقه قرار گرفته باشد و تا در هنگام مباحثات ریزپرداختی (میکروسکپی) از قبل مواد بحث، نسبتا تامین شده باشد. اگر چه این پیکربندی (برای تقسیمات نسخه) مخاطرات و کژکارکردهایی  هم دارد.

2.    اینکه بدانیم که روح سپهر، اجسام بسیار دارد و جامه های بسیار بپوشد.  دفتر معرفت را باید به این نحو خوانش colors-pt-2کرد تا همه­ ی نسخه ها  برای بروز مفاهیم فنی را به هر لباس که در سپهر آمده ببینیم.

 3.   اینکه متفطن شویم که جسم سپهر و روح آن تعامل جوهری دارد و یک مفهوم واحد در هر نسخه­ ای همان نیست که در نسخه ی دیگر. نسخه ­های حق گو هم به مراتب و اشکال در آیند  و بسا حکمت اینکه قرآن به حسب جسم و نسخه­ اش،  تحت الحفظ حبیب است همین است.

4.     سپهر معرفت بشری جسما و روحا بسی فربه تر و گاه متورم تر و گسترده تر از مجامع رسمی علمی و کتب و متون و کلاس و درس و امثال آن است. مثلاً موجه و شایع شدن  فهم  زبانشناختی و زیبایی شناختی هستی و نزدیک شدن مطالعات و مباحثات رنگارنگ علومی در سپهر معرفتی، خودِ هستی را به نسخه­ ای خلق اللهی، موحد، رمزآلود، بدل کرده است.­ چون امروزه خود هستی متن متینی است که ما ان را خوانش می کنیم.

5.    اینکه متفطن شویم در جهان ارتباطات دیگر نمی­ توان علوم را بطور گزینشی به سپهر معرفتی دعوت نمود. چرا که آن­ها بی دعوت آمده اند (خوش آمده ­اند) و علوم میان رشته ­ای را زاده اند (چشم­ مان روشن باد) و رسانه­ ها که رسولانند و روش ها و ظروف بیانی (نسخه ها) که  فصل محصل مفاهیم­ اند هر یک به شیوه­ ای خود در کار خوانش و گزارش هستی می­شوند. نه فقط دیگر حضور در سپهر را حق مسلم خود می­دانند، بلکه امروزه سراغ هم را می­گیرند و  غیبت یکی را علت و نقص خود می ­دانند.

6.     اینکه بدانیم مفاهیم علومی با مفاهیم فرهنگی (که نه بساطتت عرفی را دارند و نه غموض و پر جزئیاتی علومی را) در حال درهم تنیدگی با همدیگرند. و سپهر معرفت و فرهنگ در حال همگدازی اند.

7.   اینکه بگوییم بشریت در شلوغ کهکشانسانی معارف بشر بدون معارف و رسالات انبیاء، حتما و حتما گم می شود و بدون وحی نمی توان به جایی رسید و رموز هستی را شناخت. علوم حقه  سخنان  حبیب است که در عالم نواخته ذلهاهخمی­شود و همه علوم و معارف حقه حیّ اند و گوهر یگانه دارند. اما صورت ها و جامه ها و کنش ها و روش هایی که نزد دانشمندان است، عوارض گونه گون می­پذیرند… و بدون وحی که هیچ بدون توسل و تضرع هم کار به سامان نمی رسد. توضیح این مطلب در اینجا هنوز زود است.     

 

 

 

بعید نیست این­که گفته اند میلیون ­ها زبان وجود دارد، مراد شمار بسیارنسخه­ ها باشد.آشکار است که نسخه ها یا همان جسم سپهر را عالمان به انحاء بسیار شکل دهند که شاید خود، خودآگاه به اشکال آن نباشند و با ذکر و تروّی و استقراء نسخ که اینجا بیاوریم به خودآگاهمان بیاید.

گاه نسخه به حسب ذات روح سپهری به شکلی درمی ­آید و گاه شاکله آن بحسب عروض امر دیگر است. مثلاّ نسخه لب دوخته یا رازآلود (بیان ظریفی است که اسرار را به آن به محرمان و نه نامحرمان رسانند و بیشتر به رمز متکوّن می­ شود. نظر به فاخریت ذاتی مفهوم و پاره کنندگی  آن برای وعاء شنونده؛ حکیم آن را به نسخه لب دوخته و به مقدار لازم بسط می ­دهد. مثلاً تسبیح موجودات مر حبیب را نسخه لب دوخته و رازآلود است)

 

بدان ایدک الله تعالی فی الدّارین که اکثری مفاهیم عالم و حقایق محاذات آن، در نسخه رازآلود و لب دوخته آمده است. این معاذ الله نه از جهت بخل معلّم (نبی اکرم صلوات الله علیه و تابعین او) و حبیب (معاذ الله) است بل به دلیل سوزانی و تندی شراب آن است و قلّت و کمی ما.

نه حقایق عالم با نامحرمان هم شخن می شوند و نه نسخه ها بی اذن و حکمت رازگویی می کنند . همه به مقدار است. آن هم که به مقدار است، قرین احتیاط است. گو اینکه همه ی عقلای عالم در مناطق سوزاننده احتیاط می ­Warning_UploadTextکنند. چونانکه جبریل امین که با معلم به معراج می­ رفت خودش ماند از ترس سوختن. چرا که نسخه در بالاتر، رازآلود­تر و سوزان تر بود و جبریل می­ دانست و ادب و شرط عقل گقت به او حکم کرد که بمان.  لزوم توقف ذاتی یا عرضی را بخوانید.

در هر حال اگر خواستی در این معنا، مباحثه کنی که مفهوم، به حسب ذات سوزان نیست نه اشکال است و نه اصرار. طوبی لک و حسن مأب. اما به اینکه لایه های حقایق در اعماق ذاتاً سوزان باشند خوشبینم. بی نهایت ها به گمانم ذاتاً سوزان و برّان اند و در هر حال نسخه ی حکیم به اقتضاء کاربرد و نیز سنخ مخاطبان به اشکال بیانی درمی ­آید

 این شمه ای از نسخه بود که بیان شد برخی از نسخه ها را به دلیل اهمیت در فرهنگنامه رجاء 1 و 2   آوردیم … فراتر از آن سخن بسیار است.

 

نمونه هایی از اقسام نسخه

 


 quran11IC__600x310نسخه­ ی کتبی، نسخه­ ی شفاهی، اشاره ­ای، نسخه­ ی تازه­ کاری
(نوشته،  داستان، یا فیلم آماتوری و ضعیف) نسخه ­ی حرفه ­ای (متن متین بیان کامل) نسخه ­ی آزمایش/، نسخه ­ی بارش فکری و ایده پرداختی، نسخه ­پیشنهادی،نسخه ­ی متعارف، نسخه ­ی نامتعارف، نسخه­ ی پیچیده (اگر چه مخاطب خاص، آن را به سادگی می فهمد مانند مباحث پیچیده که اهل آن می فهمند⇔ با نسخه ی سنگین خلط نشود) نسخه­ ی ساده، نسخه­ ی آموزشی، نسخه­ ی غیر آموزشی،33_880218_L600 (1)نسخه­ ی شعری، نسخه­ ی نثری، نسخه­ ی نمایشی (تأتر و سینما و..) نسخه ­ی حرکتی بیان معنا بوسیله زبان بدن مانند اشارات، رقص و پانتومیم) نسخه موسیقایی (مثلا بیان شکوه آفرینش توسط یک قطعه موسیقی)  نسخه­ ی نقاشی و مجسمه ­ای، نسخه­ ترانه ­ای، نسخه­ ی بزرگسالانی، نسخه­ ی کودکانی نسخه ­ی تراژیک، نسخه طنز و مطِرب، نسخه ی داستانی، نسخه ی رمانتیک ( که لایه رمانتیک حقیقت را متکفل بیان است) نسخه­ ی خطابه ­ای، نسخه­ ی برهانیسنادی/استدلالی و ، نسخه­ ی منصوص (بیان صریح) نسخه­ ی ظواهری (مستند به ظواهر دلالت) نسخه ی تاویلی، نسخه­ ی اجتهادی، نسخه ­ی P1030464تقلیدی،  نسخه ­ی فرضیه ای،  نسخه­ ی ماکتی (می ­تواند آزمایشی باشد یا نباشد مانند ماکت یک اتومبیل یا هر شی دیگر، نسخه سیمیلاتوی یا مشابه سازی) نسخه­ ی قرآنی و عترتی، نسخه ­ی تجربی (بیان مجربات و علوم تجربی)images
(نسخه ی مبسوط، نسخه ی مجمل، نسخه ی مطنب، نسخه ­عرفانی، نسخه ی ادبی،  نسخه ی الکن (مانند اکثر سخنان بشر در بیان حقایق! نسخه نارسا)، نسخه ی فصیح (مانند کلام الله و کلام  امیر و فصحاء)، نسخه ی بهجت آور (سخنان نفوس ذکیه)

 

نسخه ی ­مندرس (نسخه ای که شامل سخن تازه ای نیست یا مطالب آن بی بضاعت است) نسخه  ی روزآمد (مبتنی ییبر یافته های اخیر باشد) نسخه ی مشکوک (بیانی که شاید بقصد باطلی تردیف شده، یا سخن فاسق) نسخه ی موقت (مانند چرک نویس) نسخه ی منتظر التّغییر و التفسیر (می تواند در  مصداق آزمایشی هم باشد) نسخه ی آشنا (علوم موجود که در آکادمی ها تدریس شود برای عالمان آن)، نسخه ی سپهری (آنچه فرآمد حداکثر علوم موجود بشری است) نسخه ی غریب (بیان معنا توسط رسانه­ ای که کم ­کم داریم با آن آشنا می ­شویم، مانند اینکه بفهمیم مثلاً آتشفشان­ های روی زمین، با کمک ستارگان دنباله دار در بیان مفهومی، توسط زبان احجام هستی پیام الهی خاصی برای بشریت در حال گفتن هستند. اما فعلا نسخه­ ای نامانوس­ اند) نسخه ی معقول (که اجزاء به عقل ساز افتد)، نسخه ی نامعقول (که حکیم یا غیر او در تقریری چیزی بگویند حق یا ناحق، اما گفته ها فعلاً نامعقول بنظر آید) نسخه پراراجیف (مانند آنکه میان سخن درست خود عمداً یا بغیر عمد اراجیف هم بگوید شاید بخواهد رمز بگوید، شاید خودش متخلخل به جهل است یا بخواهد شعبده و سفسطه کند) نسخه ی سفسطی (آنکه در آن سفسطه باشد و اراجیف آن به فن نهفته باشد)

نسخه ی فارق الوحی (کاری به معارف وحیانی ندارد و ممکن است منکر باشد یا نباشد- از مفاد وحیانی منزوی fish fossil_frاست) نسخه ی ملحد ( که منکر است و تقریری ملحدانه دارد مانند تقریر تطور انواع به یا فرگشت با تقریر ملحدانه) نسخه ی موحد ( در کار تبیین توحید است ، مانند همه جهان که نسخه موحد است )

نسخه ی سازوار (نسخه اش به قاموس دیگر معارف سازوار است مانند آفرینش) نسخه ی ناسازوار (با معارف دیگر ناساز است)  نسخه خلق اللهی (آفریدگان، برگ درختان سبز)barg-yasgroup.ir-7

نسخه ی مذبذب (گاه چیزی بگوید و گاه آن را نفی کند مانند آنکه بخواهد مخاطب را شعبده کند یا اصلا خودش چنین است) نسخه ی شیطانی و دجالی (محرف است  و شیطانیت در آن آشکار است، مانند آنکه به فن، خوب را بد  و بد را خوب، جلوه دهد یا آن را نهادینه کند مانند برخی آثار هنری و سینمایی)، نسخه ی منحرف (حقیقت را تحریف می­ کند یا در آن مطلب تحریف و قلب شده باشد اما به
صورت ماکروسکپی شیطنتی در آن نباشد)

نسخه ی سهل ، نسخه ی غامض (که برای نخبگان هم فهم آن دشوار باشد (با نسخه ی پیچیده خلط نشود) مانند نسخه­ ی ریاضیاتی عالم و نسخه ی برداری اشیاء، یا استفاده از اصطلاحات پیچیده بسیار)  

نسخه ی آلوده (به غضب  و شهوت  و و هم)، نسخه متورم (مانند آنکه علوم تجربی یا علوم تامین کننده لذات مادی متورم شده باشند و به آن نسخه ­ها پرداخته شود، قبل از آنکه آدمیان در مبدأ و معاد اندیشه­ ها را  نسخه کنند. مانند انبوه مجلات، روزنامه و وبگاه ها: که به مالایعنا می پردازند)

نسخه بختیار (که بخت مقبولیت میان نخبگان را داشته چه منحرف باشد یا نباشد مانند نسخه مارکسیسم، یا فرویدسم که علی رغم باطل بودن، بخت برای انتشارش یار بود) نسخه پرکژکارکرد (مانند بیان مطلب با زمینه­ ی سازی  شهوت و غضب به مخاطب مانند سینمای غربیان یا نسخه تلویزیونی معارف دینی که در مطالب تصرف بیجا کند) نسخه شعبده (آنکه در حواس و ذهن مخاطب تصرف کند و او را به خطا بیاندازد مانند کلام سوفسطاییان و  آنچه به صنایع بیانی یا حرکتی و تزخرفات و ترانه ها و تغنیات خرد و حس را موقتا بکار خود بگمارد. مانند سخنان تغنی و نیز عملیات شعبده بازی یا فیلم های سینمایی با ترفند بسیار( که معنا را در ذهن تزریق می کند) یا آنچه خیلی زیباست در نظر کسی که او مدهوش می کند (مثلا معشوق برای عاشق نسخه ی شعبده هم هست) 


نسخه ی ذووجوه
(در نسخه، یک مفهوم از وجوه و علوم عدیده بررسی شده است، مانند  بررسی زیبایی شناختی رنگ سبر، کلروفیل، علامت حیات بواسطه سبزی زمین، واکنش فیریولوزیک ما در برابر رنگ سبز، توصیه های ادیان در مورد رنگ سبز و نشانه شناسی سبز در فرهنگ ها و خلاصه مطالعه همه جانبه ی رنگ سبز مثلا) نسخه­ ی با اثر  وضعی (مانند مفاهیمی که از تکنولوژی به کام ذهن ما ریخته می­ شود: تکنولوژی محتوا است، پس نسخه است .یا مانند مفادات محیط: تاثیر محیط )

نسخه ی خسته کننده (آن نسخه که  در بیان مفهوم، آدمی را خسته می­ کند. مانند علوم راکد و مکرر و مانند شیوه نافصیح و بی سلیقه و تاریک  و تکراری و گفتن آنچه می­ دانیم بدون حکمت تذکر ،  سخنرانی های مکرر یا فیلم ­هایی یا با پرداخت هنری  و مضامین تکراری کلیشه ­ای)

 

 




قسمت چهارم:محل حدوث مفاهیم

 محل حدوث مفاهیم علومی، سپهر معرفت بشری است. سپهر معرفت، همان فضای بین اذهانی و بین القلوبی (مجازی، واقعی یا فرضی) است که عالمان، معانی را در آن به اشتراک می گذارند. اما سپهری که در نهایت مورد بحث ماست، سپهری فراخ تر و بلند مرتبه تر است و واجد صدر و ذیلی بیکران است (توضیح آن می آید) و جسم آن همین نمود و بروز ان است در فضای رسانه ها (نسخه)

 

b1c44b4b6b1fd7ebc18a097a1fb39d53-150x150 «سپهر معرفت، فضایی مجازی (و تا حدی فرضی) است که تمام گفتگوهای علمی در آن وجود دارد. سپهر رسانه ها،  امروزه این فضا را به تا حدی ایجاد کرده اند. چنانکه امروز می بینیم فن آوری ارتباطات، جهان پیرامون ما را کوچک و در عوض ما را منبسط کرده است. همین باعث می شود که رشته های علوم، از هم جدا نباشند و اندک اندک  از حالت انزواء  خارج شوند. رادیو، تلویزیون، تارنماها، انجمن های جهانی، دانشکاه ها و کتاب ها (در گستره ی وسیع) و نیز امکان ارتباط و گفت و شنودِ جهانی دانشمندان و صاحب نظران؛ موجب شده که علم از گوشه گوشه ی کتاب ها و اذهان، در بستری جمعی وارد شود. این بستر جمعی بخشی از سپهر معرفت است»

 

این سپهر، جسمی دارد و روحی. جسم سپهر همان رسانه­ ها هستند. مانند سخنان، کتاب ­ها و…و  انحاء آن بسیار است. جسم سپهر را در اصطلاح خودمان «نسخه» می ­نامیم و گونه های نسخه را بزودی بیان می کنیم.

روح سپهر، همان علوم و اندیشه­ های شایع  موجّه است که موجهیّت و شیوع آن مانع شامل بودن آن برای ظنون و فرضیات و اقوال شاذ و نادر نیست. چرا که حضور این ­ها در سپهر، هم شایع ­است هم مقبول.

اما جسم سپهر و روح آن به هم موثر می افتند. آن گونه که روح سالم در بدن سالم است و نیز روح سپهر در شاکله ­ی جسم و انتخاب نسخه موثر است.

 بیان نسخه ها

نسخه ها شمارگان و انواع بی شمار دارند و به جهت تفاوت احکام و طور آن، به اندک تفاوتی آن را از دیگری، ممتاز دانسته یم . اگر چه می توانیم آن را تحت مقولات کلی تر درآوریم.

نسخه، گاه زبانی و شفاهی است، گاه کتابتی و گاه به اشارات و دوال اصوات و تراکیب آن است. مانند کتاب و گفتار و …

و گاه تصویری است مانند نقوش و تماثیل و… و گاه موسیقایی است، مانند قطعات موسیقا و گاه هر یک از همین ها است؛ اما طور دیگری دارد. مثلاً نسخه ی شعری می تواند که گفتاری یا نوشتاری باشد و نیز نسخه ی ترانه ای که همان شعر است که با موسیقا خوانده شده است. چنانکه از مثال ها آشکار می شود به ادنی تغییر در تحقق خارجی نسخه، آن را ممتاز داشته ایم.

تفاوت در نسخه ها، گاهی در سنخ و طور ارتباطی آن با پیرامون است. مثلا گاه کلامی است که فریاد زده می شود. گاه نجوا می شود. گاه بسان سرّ، در میان اهل آن در جریان است و گاه آن را به رسانه های جمعی می سپارند اما آن را با آن سازگار می کنند (نسخه ی رسانه ای) که همه می دانیم هر سخنی را هر طور و هر جا نمی شود گفت. چونانکه خدای تبارک و تعالی از طریق کوه و دریا و… با ما سخن می گوید، اما اسرار آن را به طریق دیگر برای اهلش نجوا می فرماید. پس  هر نسخه  از آیات الهی رسانه ای نیست (مانند قرآن که ظاهر الفاظش برای عالمیان رسانه ای شده ولی باطن آن را جز پاکان لمس نمی کنند (لا یمسه الا المطهرون)

گاهی یک نسخه، سخن و محتوایی را در بردارد که از عناصر بیانی بسیار ساخته شده مثل نسخه سینمایی از یک محتوا که از قبیل ترکیب صور حرکت و صنایع تصویری و صوتی بسیاراست) و هلم جراً …

حکمت تفکیک میان نسخه ها، تفاوت ظریف در افاده ی مطلب و مفهوم است در هر یک، که اگر به آن توجه نکنیم فیلسوف ظریفی نیستیم و وجه دیگر این دقت، نگران بودن عالم ربانی، در مورد امانت داری نسخه ها است که گاهی بعضی نسخه ها، مفاهیم را از حقیقت آن منحرف می کنند و این مساله در امور مهمه مورد دقت عالم ربانی حتما خواهد بود. بخصوص اگر یک نسخه در صدد بیان مفاهیم و معارف دینی باشد و بسا روح آن را سلب کرده و روح دیگری در آن می دمد.

اما آنچه در نسخه ­شناسی مهم است، علم به اوصاف، عوارض و مدلولات و تاثیرات آن است و بدلیل همین مساله نسخه ها را بواسطه اوصاف و اشکالشان تقسیم نمودیم و کوشیدیم تا حدی آن را استقراء کنیم. مثال هایی که برای نسخه ها خواهیم آورد می تواند روشن کننده مراد ما از هر یک از عناوین آن باشد تا انشاء الله در فرصت مقتضی در باره ی آن ها اجتهاد کنیم. این اجتهاد همان رسانه شناسی است.


 

اقسام و انواع نسخه ها را بخوانید.

⇔ بازگشت به فهرست

 


 




فطرت (ش.ش / رسا.ش/فر.ش)


فطرت (ش.ش/رسا.ش/فر.ش) گونه ای شدن است و این است که برای عالمان کشف شود که مفهومی عرفی، که نزد مرد در خیابان بوده، قیمتی تر و ارزشمندتر از مفهوم علومی‏ ای بوده که آن ها کشف کرده اند (یا بگو در نهایت مفهوم علومی،‏ سر از مفهوم عرفی در آوَرَد) این اتفاق در اصطلاح ما  «فطرت» نام دارد. (تمدن و فطرت، دو اصطلاح معرفت شناختی ­اند)

 


 




قسمت سوم:مقایسه مفهوم عرفی و علومی

فهرست مطالب را اینجا بخوانید.

مقایسه این دو دسته مفهوم

مفاهیم علومی چنان که گفته شد، به کهکشانی از اجرام سماوی که در جایی جمع شده­، شبیه اند و تمایل به توازن و تعادل دارند. این مفاهیم عمدتاً از گزاره­ های تصدیق شده (یا در حکم تصدیق) به وجود آمده­ اند و در مجموع،  یک تصور علومی را شکل می دهند (به همین دلیل آن را گزاره پرچانه  یا Prolix نامیده ام) مثل مفهوم ‏«آب» که در حالت کلی خود از همه ی سبد دانسته های بشری در مورد «آب» ساخته شده یعنی هر چه بشر درباره ی آب می داند و در سپهر معرفت به شکل نسخه بروز داده است.

اجزاء بسیار این مفهوم در علوم گوناگون، بنابه مقاصد، روش، حاجت و… پیکربندی می شود. (اگر چه علوم خودشان در تعامل با هم این مفهوم را در سپهر معرفت ایجاد کرده اند، در واقع سپهر معرفت برای هر علم، بسان بانکی است که افراد زیاد در آن پول می گذارند و آن را با افزوده و  بهره -ی کاری که بانک با پول کرده- برمی دارند)

بنابراین، بنابه نظرّیه ­ی ما، مفهوم «آب» کهکشانی بسیار عظیم و مهیب و با شکوه است و در همان آغاز انسان کنجکاو را هم تشویق می ­کند (که بیا من را بشناس) هم به لطیف معنا تحقیر می ­کند (که غموض من بسیار است) و هم به رقص می آورد (که تسبیح من و وجد من را ببین و تابع شو: یسبح لله ما السموات و الارض: هر چه در آسمان و زمین است با خدا عشق ورزی می کند) و این همان سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ/فصلت/53) است که حبیب در نامه اش به بشر  فرمود.

این مفهوم علومی، با مساعی جمعی عالمان در سپهر معرفت حاصل می شود و حسن اختلاف و مباحثت ایشان و بویژه شاگردی کردن در محضر امام، در رشد این مفهوم و  مکاشفه جمعی کمک زیادی میکند و شرکت در این خوش­گذرانی جمعی را آسان و شیرین می نماید. غیبت امام، کل سپهر معرفت را نسبت به اکثری معارف بالای سپهر، دچار انزواء نموده است.

اما علوم، براساس اهداف و روش­ ها و مقاصد خود، گزاره های خود را کم یا زیاد، از این کهکشان عظیمه، برمی گزینند و تفکیک می ­کنند تا بتوانند بکارشان برسند. اما در هر حال سرکشی مدام به آن مفهوم جمع الجمعی و سپهری هم لازم شنان می شود. بویژه امروزه که دیگر علم در کتاب ها نمی گنجد (چرا؟بنابرین مفهوم علومی‏، اصولاً پر جزئیّات و سرشار از نظریّه است.

اما اصل در مفاهیم عرفی بساطت است. اما تحلیل آنچه واقع می ­شود در محاوره با مرد در خیابان (که قاعدتا مفهوم علومی را نمی ­داند) نیاز به حوصله ­ی دیگری دارد.

تنویر یکم

گاهی مفهوم علومی‏ یک پدیده، از مفهوم عرفی اش فاصله ی زیادی پیدا می ­کند. این  ما را متمایل می کند تا میان آن دو قائل به مباینت شویم.  مثلاً مفهوم برق  و الکتریسیته در نظر انسان تازه آشنایی که امروز و اینک با این پدیده مواجه شده و صرفاً دانسته مثلاّ با زدن کلید، لامپ روشن می شود و مفهوم آن، در ذهن دانشمندی که الکتریسیته را از بنیان و با بررسی در چندین علم، شناخته است، تمایز بسیار دارد.

گو اینکه در حوزه ی مفاهیم علومی‏ هم، گاه ‏کارگرفت ابزارهای پژوهشیِ کارآمدتر، موجب چنان تحوّلی می شوند که میان آن دو مفهوم (علومی‏ پیشین و علومی‏ پسین) داوری به مباینت را بر می انگیزد، مثل تعریفی که از ستارگان یا وضعیت (کره ی) زمین در کیهان شناسی داشتیم (پیشین) و داریم (پسین)

تنویر دوم

مفاهیم علومی‏ در اثر فراگیرشدن آموزش و بسط رسانه­ های جمعی می تواند مفاهیم عرفی را تغییر شکل دهد و مرد در خیابان را قادر سازد که تا حدّ قابل اعتنایی از مفاهیم علومی‏ بهرمند شده و بتواند با ارباب آن مفهوم، اجمالاً مفاهمه بهتری صورت دهد.

تنویر سوم

اتفاق بسیار عجیبی که ممکن است میان این دو دسته مفهوم رخ دهد، این است که عالمان یک علم، پس از پژوهش بسیار دریابند، همان مفهوم عرفی که نزد مرد در خیابان است،  از مفهوم علومی‏ آن­ ها مضاهی تر، کارآمدتر و مفیدتر است! مثل اینکه مرد در خیابان به دلیل فطرت پاکش یا دستیابی و تمتع اش از یک منبع بهتر مثل تعالیم انبیاء بطور ناخودآگاه، توانسته باشد با دردسری بسیار کمتر آن معرفت را برای خود فراهم کند! گفتنی است، مصادیق این مورد، نزد عالمانی که روش ­های مصطلح علوم تجربی و مانند آن را در کاوش حقایق و قواعد، موجب راهیابی کامل می دانند، بیشتر قابل پیگیری است.

هرگاه مفهومی علومی‏ برای مرد در خیابان قابل درک شود (به علت گسترش رسانه ها و آموزش و…) به همان میزان، به اصطلاح ما «تمدن» رخ داده است و هر گاه  برای عالمان کشف شود که مفهومی عرفی، نزد مرد در خیابان، قیمتی تر و ارزشمندتر از مفهوم علومی‏ بوده (یا بگو در نهایت مفهوم علومی‏ سر از مفهوم عرفی در آورده) در اصطلاح ما  «فطرت» رخ داده است (بنابراین، تمدن و فطرت، در این جا اصطلاحات  معرفت شناختی ­اند)

محل بروز مفاهیم 

 محل حدوث مفاهیم علومی، سپهر معرفت بشری است. سپهر معرفت ، همانجاست که مفاهمات و مباحثات منازعات بشری صورت پذیرد. اما سپهری که مآلا مورد بحث ماست، سپهر معارفی است و آنجا است که  مباحثات و مراودات عالمان  در مورد مفاهیم علومی، صورت می­گیرد.

سپهر، جسمی دارد و روحی. جسم سپهر همان رسانه­ها هستند. نه رسانه به ما هو  رسانه. بلکه در حالی که متلبس به احتوای مفهوم اند (احتواء در آن ملحوظ است). مانند سخنان، کتاب­ها و…و  انحاء آن بسیار است. جسم سپهر را در اصطلاح خودمان «نسخه» می­نامیم و گونه های نسخه را بزودی بیان می­داریم.

روح سپهر، همان علوم و اندیشه­های شایع  موجّه است که موجهیّت و شیوع آن مانع مشمولیت ظنون و فرضیات و اقوال شاذ و نادر نیست. چرا که حضور این­ها در سپهر، هم شایع­اند هم مقبول.

اما جسم سپهر و روح آن به هم موثر میافتند آنگونه که روح سالم در بدن سالم است و نیز روح سپهر در شاکله­ی جسم و انتخاب نسخه موثر است.


⇐  قسمت چهارم: محل حدوث مفاهیم علومی/ مبحث رسانه (نسخه)

فهرست نظریه معرفت رجاء





نظریه سه حلقه ای سعادت و سلامت

 از نظریات حمید رجایی است

این نظریه بطور خلاصه می ­گوید: «برای نیل به سعادت و سلامت باید سه حوزه را با هم تدبیر و بهینه کرد، چرا که این سه حوزه تمام وجود و شوون آدمی را در برگرفته و بر هم تاثیر متقابل دارند. با مدیریت و تدبیر درست این سه حوزه، آدمی با لطف الهی، مشمول رحمت و امداد خداوند می­شود و از سعادت و سلامت دنیا و آخرت بیشتر بهره می­برد.»

این سه حوزه عبارتند از:

الف)حوزه ناسوت

ب)حوزه ذهن و روان

ج) حوزه قلب و عالم مثال

نمودار نظریه سه حلقه ای سعادت و سلامتحوزه ناسوت، همان عالم ماده­ است که از مواد عنصری تشکیل یافته و از جسم ما آغاز می­شود و تا همه شرایط مادی و پیرامون ما چون خوراک، پوشاک، مسکن، شهر وتا شرایط زیست محیطی و منطقه جغرافیایی زیستگاه ما ادامه می­یابد. در واقع، هر آنچه در این عالم می­تواند در ما تاثیری بگذارد را شامل می­شود. حلقه ناسوت در تعریف ما، کلیه شرایط مادی ماست به همین مفهوم.

حوزه ذهن و روان، عبارت است از همه شرایط و اوضاع ذهنی و روانی ما، مثل اینکه چه میزان اعتماد به نفس داریم، واقع بینی و خوشبینی و مثبت اندیشی ما، در مقابل منفی بودن و افسردگی­مان، چقدر است، ترس و دلهره چقدر بر امور ما اعمال قدرت می­کند، توانمندی های خدادادمان را چقدر قبول داریم و مانند آن. در واقع حوزه ذهن و روان در اصطلاح ما هم شامل مباحثی است که وضعیت باورهای دینی ما را بررسی می­ کند و هم شامل آن دسته مباحثی است که یک روانپزشک یا روانشناس به آن علاقه­ مند است. تعبیر ذهن و روان در اینجا با مفهومی که در متعارف کاربرد دارد، قدری متفاوت است و بر این مطلب ایرادی نیست.

حوزه قلب و عالم مثال، همان است که در واقع شاکله معنوی و ملکوتی ما را می­ سازد.  همان قبر برزخی ماست که مختصاتی برابر(بلکه عین) شاکله نیات ما و نیز حاصل ملکوتی اعمال قلبی و جوارحی ماست. همان قبر مثالی ماست که ما پس از مرگ وارد آن می­شویم که یا روضه و باغی از بهشت است یا گودالی از دوزخ.( از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که فرمود: «القبر اما روضه من ریاض الجنه او حفره من حفر النیران»؛ «قبر آدمی یا باغى از باغ‏هاى بهشت یا حفره‏اى از حفره‏هاى دوزخ است».بحارالانوار، ج شش ، ص دویست و پنج)

مطلب مهم در این نظریه این است که این سه حوزه بشدت بر هم تاثیر همکنشی و متقابل دارند و توفیق یکی با توفیق دیگری غالبا (و نه همیشه) توأم است. سلامت و صحت حوزه ناسوت بر حوزه ذهن و روان موثر است و بالعکس. همچنین سلامت و نورانیت حوزه ملکوت و قلب با دو حوزه دیگر در تعامل است.مثلا برخی بیماری ­ها و نارسایی­ های جسمی چون کم­ خونی، سوء تغذیه، پرخوابی و تنبلی، پرخوری و افراط در شهوات، زندگی بدور از طبیعت و آب و سبزه و مانند آن (حلقه­ ی ناسوت) می­ تواند در نظام ذهن و روان و نیز ملکوت ما اختلال ایجاد نماید. گو اینکه خدا ناباوری یا ناخود باوری، پریشان ذهنی،ترسو بودن، افسردگی و مانند آن (حلقه ذهن و روان) نیز می ­تواند نظام ناسوت و ملکوت را به هم ریزد. همچنین کرده­ های بد و گناهان ، تضییع حق الله یا حق الناس بویژه والدین و ارحام که در عالم قبر مثالی ما تمثل یافته و هم اینک از وجود دارد (حلقه ملکوت یا قلب) بر عالم ناسوت و روان ما موثر می­ افتد.

بیشتر بخوانید


↵برای مطالعه ی فراتر اینجا را بخوانید.

↵در مورد دانش زندگی نیز بخوانید.




قسمت دوم: تقسیمات مفهوم

 

فهرست مطالب را اینجا بخوانید

مفهوم عرفی، مفهوم فنی یا علومی

مفهوم عرفی، مفهوم فنی یا علومی

مفاهیمی که در ذهن داریم در یک تقسیم (که شاید به آن کمتر توجه شده) دو دسته­ اند:

دسته ی اول، مفاهیمی است که در محاورات روزمره آن را به کار می­ گیریم و به ماهیت هایی اشاره دارد که در سطح تفاهم، به اجمال و اهمال برگزار شده و غرض در استعمال آن رفع حوایج روزمره است، نه غور و غوص در کشف شرایط و حقایق دقّی و علمی. مثل مفهوم «آب» در موردی که مثلاً دانشمند به کسی بگوید: «قدری ‏آب ‏ برایم بیاورید» چون تشنه است. اگر مفهوم  دقّی  و علمی را اینک منظور کند و در تفاهم، این لحاظ معلوم افتد، غالباً و اصولاً حمل بر مطایبه می شود… چون جای مفهوم دقّی اینجا نیست معمولاّ. به این دسته مفاهیم، مفاهیم عرفی می­ گوییم.

مفهوم دیگر مفهومی است که نه در عرف عام، بلکه در علوم (دین یا علوم دیگر) به عنوان یک مفهوم تخصصی و تبیین کننده و به بیشتر به عنوان «اصطلاح و نظریات آن علم» بکار می رود.مثلاً:

در علم فقه (و علم اصول الفقه): وجوب، تجزی، تنجز، اجتهاد، عقود، خیارات، اصات البرائه اصالت الصحه، استصحاب و…

در علم کلام: وجود حق تعالی، جبر، اختیار، اثبات نبوت، عدل الهی، امامت، معاد و…

در علم جامعه شناسی اسلامی:پدیده اجتماعی، امام، امت، ملکوت جامعه، انقلاب، نهضت های اصلاحگر، سنت های جاری بر جوامع، نهاد، اقتضائات متراکم و… 

و دیگر مفاهیم علومی در علوم اسلامی مانند خداوند، قرآن، نماز، عبودیت، ولایت، امام، نبی، قیامت و…از زوایای دیگر (در یک علم اسلامی)
همچنین مفاهیم علومی در علوم دیگر مثلا:

در علم فیزیک: جرم، انرژی، سرعت، الکترومغناطیس، حرکت، زمان مغناطیس، شتاب، شکاف هسته ای و…
در علم شیمی: عنصر، تجزیه، ترکیب، پلیمور، طلا، منیزیم، سوختن، ایزوتوپ و…
در علم ریاضیات : عدد، اعداد طبیعی، اعداد حسابی، اعداد صحیح،جبر، نظریه اعداد، هندسه جبری، نظریه گروه‌ها، آنالیز تابعی، جبر خطی، هندسه، مثلثات، هندسه جبری و…  
در علم زیست شناسی: حیات، مرگ، سلول، تنفس، خون، رگ، کروموزوم، ژن، ریبوزوم، پروتئین، کربوهیدرات، لیپید، اسید نوکلئیک،  دنریت، هورمون، فرگشت، فیکسیسم و …
همچنین میتوان اینگونه گفت که این مفاهیم، همواره متشکل از تصورات و تصدیقات گوناگون اند که قاعدتاً به وسیله پژوهش و تأمل گرد آمده¬اند. مثل مفهوم  ‏«آب» در نظر علومی چون شیمی، بیوشیمی، فیزیک، فیزیک شیمی، هیدرولیک، فیزیک ذره ای، زیست شناسی، مکانیک، اکولوژی، اپتیک و علم نور، طب، کاسمولوژی، تفسیرهای عرفانی و عالم شناختی و نشانه شناختی و غیر آن. همچنین مفهوم نماز، عبودیت، خداوند، غیب، ملکوت، مرگ و حیات و هر آنچه در معرفت دینی  مورد مداقه قرار می¬گیرد و به عنوان اصطلاح بکار میرود، مفهوم علومی است. مفاهیم علومی همواره مفاهمی پرجزییات و یا پرچانه اند.


 مفاهیم علومی در علوم انسانی در تعامل علم ساختی با مفاهیم اسلامی تولید می شوند (باید تولید شوند) مفهوم علومی، چنانکه آشکار است، حسب نیاز کلی، طیف گسترده¬ای از تصورات تصدیق شده یا مورد ظن (نسبتاً معتبر) را شامل است و درباره آن پرسش ها، مباحثات سازمان یافته و منظم علمی، تقسیمات، شرایط و خواصّ و … در جریان است.
این مفاهیم در علوم شکل می گیرند و بروز می کنند و متحول می شوند. این مفهوم خواه ناخواه همواره اصطلاح ( بستۀ معنایی و محتوایی) است. مفاهیم علومی‏ در نظر پژوهشی، وقتی تصور شوند، منظومه ای از تصدیقات، تئوری ها و حتی فرضیات را شامل می شوند، یا برمی انگیزند. این حالت جمع الجمعی، وصف فرآورده های پژوهشی است که یک تصور علومی‏ را در وعاء یک عالم یا وعاء جمعی بشر می سازد. البته محقّق همواره در لحاظ های گوناگون آن را به صورت حداقلی یا حداکثری، مناسبتی و گزینشی و غیر آن، به ذهن و زبان و بنان می آورد و مفاهمات عالمانه خود را صورت می دهد. اما مفاهیم عرفی اصولاً تا حد زیادی بسیط هستند و به حسب ملاحظات کاربردی در طیفی ناگسترده، اندکی حداقلی یا حداکثری می شوند. در هرحال مفاهمه به عصای قرائن حالیه و مقامیه است.

 

 وجه مشترک و حکمت تمییز

وجه جامع ­ساز و کارکردشناختی آن دو (مفهوم علومی‏ و عرفی) این است که اساساً ما عملیات ذهنی خود را در احضار و لحاظ جزئیات به حسب مورد تغییر داده و بسامان می کنیم.

بنابراین معنا، بسا قاعده ی یکسانی بر این دو دسته مفهوم حاکم است (لحاظ طیف های اطلاع از موضوع در مفهوم به حسب کاربرد که اعم است از محاوره با غیر و محاوره با خود) پس جوهر و قواعد عامه یکسانی بر هر دو حاکم است. اما حکمت تمییز و قول به تمایز این دو دسته حداقل به دو دلیل و علت است:

۱٫        تفاوت طیف تصورات ملحوظ در دو دسته مفاهیم چشمگیر و بل قیاس ناپذیر است.

۲٫        مفاهیم عرفی در نگاه اولی (و نه ثانوی) در نظر عالمان ارزش علمی چندانی ندارد.

۳٫        توجه به این تقسیم، ما را از فروغلطیدن در بسیاری مغالطات باز می دارد.

مثلاً درباره مفهوم «وجود» گمان می رود که  در غایت آشکاری است اما کنه اش در غایت خفا است.[۱] در حالی که بدون تمایز بین دو دسته مفهوم، مطلب، منجر به تناقض می­شود. چرا که اگر چیزی کنهی مختفی و دیریاب داشته باشد(یعنی فهم آن مشکل یا ناممکن باشد) نمی تواند مفهومی آشکار داشته باشد. مگر اینکه مفهوم مسامحی آن چنین باشد و الا چیزی که در کوشش علمی، شناختی سخت داشته باشد، به هیچ رو مفهوم ضروری و زود فهم نمی تواند داشته باشد.

جالب این است که برای توجیه ضروری بودن مفهوم وجود این گونه استدلال شده است :چون هر کسی بروشنی می داند که وجود چیست. پس مفهوم آن ضروری و بدیهی است! در حالی که مفهوم علومی‏، مبنی بر تلاش بیان گوهر اشیاء است و اینکه چیزی مفهومی بدیهی داشته باشد و مصداقی چنین غامض و نامبین اساساً تناقض و خطا است. مگر اینکه بگوییم در مورد اول مفهوم عرفی، موردنظر بوده و در مورد دوم مفهوم علومی‏ ملحوظ  است و با این بیان از ابتلاء به تناقض، در امان واقع شویم.

 فایده دیگر این تقسیم مثلا در مورد هستی­ شناسی این است که فیلسوف وقتی می­ گوید موضوع فلسفه «وجود» است، حرف دهان­ش را بفهمد که چه می­ گوید و در تلاش فهم آن، دچار حمق و بی ادبی نشود و اصل رضا را رعایت نماید بدانید که خیلی از مناطق حاره است و لازم است توقف کند (⇐لزوم توقف ذاتی (منطقه ممنوعه.منطقه وقف) و بسا توبیخ و تحقیر فلاسفه بواسطه این باشد که باحث از وجود یادش می­ رود که خودش کیست و وجود چیست.

 

 


قسمت سوم مقایسه مفهوم عرفی و علومی

فهرست نظریه معرفت رجاء


 

[۱] – در این بیان: مفهومه من اعرف الاشیاء و کنهه فی غایه الخفاء