1

مهدویت قائم




حق مداری و تکلیف مداری، دو مفهوم فرهنگی هستند.


✅ حق‌مداری (با حق‌گرایی اشتباه نشود) و تکلیف‌مداری بخشی از فرهنگ‌اند و از سنخ فقه نیستند. جامعه‌ای که تکلیف‌مدار است در استیفای حقوق خود، ضعیف و مسامحه‌کارانه، عمل می‌کند اما جوامع حق‌مدار، مدام در پی مطالبه حقوق خود هستند و به تکالیف، در ذیل همین معنا پایبند هستند (در جوامع حق‌مدار، اخلاق، در معرض خطر قرار می‌گیرد و در جوامع تکلیف‌مدار، زمینه ظهور استبداد فراهم می‌شود و البته از همین روزن، اخلاق هم زیان می‌بیند)

‌✅ حال اگر یک جامعه‌، تکلیف‌مدار باشد به همۀ آنچه در کارِ بیان و ایفا حقوق مدنی و شخصی اوست، کم‌توجّه می‌شود. فقه، قوانین، قرآن و سنت را تکلیف‌مدار خوانش می‌کند. این جامعه جهان را تکلیف‌مدارانه فهم می‌کند.

✅ حق‌مداران، بعکس تکلیف‌مداران، جهان را حق‌مدارانه می‌بینند و پیوسته، چشم‌شان در پی حقوق‌شان و استیفای آن است. آنچه را که درباره تکالیف‌شان می‌گوید، از مرکز توجه، خارج می‌کنند و وجوه حق‌مدارانۀ پدیده‌ها را برجسته می‌کنند. تکالیف را به حوزه فردی و حداقلی فرومی‌کاهند. مگر اینکه پای مطالبه‌ی دیگران در میان باشد.

✅ حال سخن و پرسش اینجاست که آیا فقه، با کدام رویکرد سازگارتر و از کدام رویگردان ‌تر است؟ آیا محور فقه، بیان تکالیف مکلف است یا حق و تکلیف او؟

✅ پاسخ این است که فقه ما، به حقوق و تکالیف، هر دو توجه دارد. در متن فقه ما، تکالیف و حقوق شدیداً به‌هم‌پیوسته و جدانشدنی هستند. بله مسلمانان در برابر خداوند تماماً مکلف‌اند و حقّی را برای خود نمی‌بینند (مگر آن‌چه خدای بر خود واجب کرده است) اما افراد در برابر یکدیگر، همواره در یک نظام حق و تکلیفِ متکافئ قرار دارند. بنابراین اگر کسی بگوید فقه ما ذاتاً و تماماً تکلیف‌مدار است؛ سخن درستی نگفته است.

✅ پس مشکل کجاست؟ چرا جوامع اسلامی، میان حق‌مداری و تکلیف‌مداری سرگردانند؟ چرا حق‌مداری های مدنی را از اسلام الهام نمی‌گیرند؟ و چرا رویکردهای حق‌مدارانه و مدنی رنگ و بوی غربی به خود می‌گیرد؟

✅ مشکل اینجاست که  فرهنگ و نگرش مسلمان در مورد حق و تکلیف، متعادل نیست. سوء برداشت‌ها و سوء تقریرها از اسلام، تکلیف‌مداری را بیشتر از حق‌مداری در جوامع اسلامی گسترده است.در تاریخ سیاسی مسلمین، نظام خلیفه‌گری و اطاعت بی‌چون و چرا از اولی‌الامر یا پادشاه و خود را محکوم به «رعیت بودن» دیدن و بی‌سوادی و استبدادزدگی، جوامع اسلامی را بیمار کرده است. نتیجه این بیماری ناهوشیاری جمعی مدنی و شهروندی و بین‌المللی و نتیجتاً ذلت درونی و بیرونی است. در جوامع تکلیف‌مدار، مردمسالاری هم اسباب غارت می‌شود.

✅ پیرو این مشکل، مشکل دیگری رخ می‌نماید و آن اینکه نسیم حق‌مداری در چنین جوامعی از جانب دین نمی‌وزد و معمولا روشنفکرمأب های غرب‌زده هستند که با عناوین آزادی، دموکراسی، حق شهروندی، شورامداری، گفتگومداری، حقوق بشر، حقوق زنان و… می‌خواهند ملل اسلامی را از زنجیر افکار پریشان (اسلام) برهانند! و راه توسعه را بگشایند.

✅ به عنوان نمونه، جامعه افغانستان، برای ورود به عرصه حق‌مداری و دنیای جدید، گاه بشدت سکولار و دنیاگروانه عمل می‌کند. زنان در افغانستان شدیدا پوشیده و زندانی بودند. کتک می‌خوردند و حق و حقوقی نداشتند. امروز گویی جامعه می‌خواهد تقاص گذشته را بگیرد، چنان در این مسیر افراط می‌کند که انسان متحیر می‌شود. در مصر و سایر کشورهای عربی نیز این امواج سر برآورده است.

✅ ایران، اما شاهد اتفاق مبارک و نیکویی است. معارف و فقه اسلامی، حق و تکلیف را بخوبی ملاحظه کرده‌اند. اگر چه پیوسته باید آن را مرمّت و تصفیه و روزآمد کرد. روحیّه حق‌مداری فرهنگی و توجّه به حقوق انسانی در ایران به گونه‌‌ای در حال رشد است. اگر چه هنوز به بلوغ و پختگی نرسیده است. مردمی که حق‌مدار نباشند، حتما حق خود را ضایع می‌کنند و دست ناکثان را برای ربودن حقوق‌شان باز می‌گذارند.

✅ وظیفه نخبگان دینی چیست؟

✅ نخبگان دینی در برخی کنش‌ها خوب عمل کرده‌اند. مثلاً مردم را به شرکت فعال در انتخابات دعوت می‌کنند و تلاش می‌کنند که مردم در کنار توجه به تکالیف، حقوق خود را هم مطالبه کنند. مسئله ظلم‌ستیزی نیز در فرهنگ ما نهادینه شده است.

✅ اما در برخی موارد هم شاهد قصور و تقصیریم. مثلاً اینک زنان زیادی در جامعه با ساعت کاری زیاد، حق‌الزحمه بسیار کمی می‌گیرند، کودکان کار، فقرا و نادارهای حاشیه‌نشین و کسانی که صدایشان به جایی نمی‌رسد، مورد توجه کافی خطباء و نخبگان خیراندیش نیستند. گیر و گرفت‌های کم یا زیاد در آزادی بیان، یا ضعف در فرهنگ حق‌مداری و مکلف کردن دولتمردان به شفّاف‌سازی از جمله بخش‌های کمتر کار شده است.

حمید رجایی
پاییز 96




نظریه ظهور (مهدویت)


 

نظریه ظهور (مهدویت) از جمله نظریات رجایی است. نظریه ظهور می گوید: خداوند در هر دوره ای علل و عوامل و زمینه های ظهور امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف را مطابق قاعدۀ لطف می چیند و اما تاکنون شیاطین جن و انس و ناراستی های متراکم مردم، مانع این توفیق شده است (نگا. اقتضاء متراکم)

 

فوائد معرفتی نظریه ظهور رجاء

 

این نظریه می تواند چند مساله را تبیین کند:

۱٫ ارادۀ مشیتی و لحظه به لحظه خداوند برای ظهور امام مهدی، ساری و جاری است: خداوند، هر لحظه، خواهان ظهور امام است.

۲٫ اینکه پیدایی علایم و شرایط ظهور در هر دوره ممکن است درست بوده باشد. به عبارت دیگر «امکان درست دانستن پیشبینی هایی که گذشتگان بر اساس علایم ظهور داشته اند» را تبیین می نماید. 

۳٫ امکان صحت علایم و قرائن ظهور امام را در زمان حاضر تبیین می کند.

۴٫ جمع بین صحت علایم موجود و صحت علایم را در زمان گذشته و آینده، تبیین می کند.

۵٫ این نظریه توضیح می دهد که چرا ظهور نزدیک است و اگر چه سال ها طول کشیده و طول بکشد.

۶٫ این نظریه تبیینی سازوار از «شناور بودن زمان ظهور بر محور زمان» بر اساس قواعد خداشناختی و قاعده لطف، مشیت و رزق ارائه می کند.

 


 

مقدمه

نظریه ظهور به این حقیقت اشاره دارد که امر ظهور امام مهدی از دو مقوله رزق و توفیق ناشی می شود. توفیق و رزق را حضرت فقط حق تعالی بر عوالم نازل می کند. زرق و توفیق، خود بر اساس “قاعده لطف” هستند. قاعده لطف از مشتقات عشق است. یعنی خداوند عاشق این است که به بندگان اسباب  تقرب، کمال و ارتقاء وجودی را عنایت کند. اما دریافت کننده رزق، اگر مانند انسان، دارای اختیار  باشد، ممکن است خود با رفتارش، موانعی را بر سر راه توفیق و لطف قرار دهد. لطف و توفیق تحت مشیت الهی هستند و به اذن خداوند اراده و عمل مخلوقات باذن حق تعالی در آن تاثیر دارد.

 

توضیح نظریه

اما نظریه ظهور، اولاعلایم و گمانه زنی های مردمان پیشین و رویت علایم ظهور در ادوار قبل را که برای ظهور در هر دوره پیش آمده و موجب گمان شدید عالمان به ظهور در آن دوره شده را تبیین می کند. به این معنا که هر باره ظهور در شرف وقوع بوده است. ثانیا” به میگوید ما هر لحظه در شرف ظهور امام مهدی هستیم. توفیق درک امام مهدی در همین چند قدمی ما است (کلمح البصر او هو اقرب منه) اما محبت دنیا و پشت کردن به امام موجب تاخیر ظهور و غیبت امام است. ثالثا” اصل با ظهور است و غیبت، قسری است.

♣ ادله بسیار پرقوتی برای نظریه ظهور وجود دارد. این نظریه از ابتکارات رجایی است.


download نقل مطلب، بدون ذکر مأخذ، روایی ندارد.

 


♥ پیوندهای مرتبط

♣ نظریه

♣ غیبت

♣ دکترین مهدویت




کج باوری ها درباره ازدواج موقت (مقالات رجاء)

 اشاره

در این نگاشته به چند نکته ی کلیدی در مورد ازدواج موقت اشاره نموده ام. امیدوارم در تبلیغ رسالات اسلام و فرهنگ  سازی برای آن موفق باشیم.

 ۱٫ ازدواج یکی از حدود و راهکارهای الهی است که به حکمت آرامش و فرزند آوری و سکونت انسان ها، تشریع شده است. از تشریع ازدواج موقت معلوم میشود که ازدواج فقط برای تشکیل خانواده نیست. ممکن است دو نفر شرایط تشکیل خانواده را نداشته باشند؛ مثل اینکه مایل باشند مدتی با هم باشند و از هم کام گیرند و هر یک به مکان دیگری سفرکنند ( مهاجر باشند یا اصلا مایل به تشکیل خانواده با هم نباشند از هم در آن حد خوششان نیاید و مانند آن)

۲٫ زناشویی از نظر اسلام رفتاری پلشت و مذموم نیست و بلکه امر بسیار ممدوحی است و حتی یک رفتار کوچک جنسی (مانند بوسه و…) اجر بسیار دارد. انچه مذمت شده فعل حرام، مکروه، افراط و تفریط و نیز دلبستن و دلمشغولی شدید به جنس مخالف است. تنها خوابیدن (نداشتن همسر موقت یا دایم هنگام خواب) شدیدا ناپسند است و سخت مذمت شده است.

۳٫ آنچه در فقه شیعی تعریف و تشریع شده است، با مکانیسم تمایل جنسی کاملاً سازگار است. اما  فرهنگ  بدعت آلود ایرانی که ازدواج موقت و صیغه کردن و صیغه شدن را مذمت و مسخره میکند، نه فقط با مکانیسم سرکش غریزه جنسی سازگار نیست بلکه مشتمل بر رویکردی ابلهانه، بدعت آلود بوده و دهن کجی به حکم خدا است و باید گفت شیطان در این زمینه خیلی موفق بوده است.غاتاغغ

۴٫ اما برخی تصورات غلط که در مورد ازدواج موقت وجود دارد:

۴/۱٫ ازدواج موقت همان هرزگی و سوء استفاده و استفاده ابزاری از زن است!

پاسخ: ازدواج موقت، کاری حلال است و لذت جنسی حلال و راحت، هرزگی نیست.

اما در مورد سوء استفاده؛ خب میشود گفت سوء استفاده از مرد است! مگر زن موجودی مرده یا یک گیاه است؟ او هم تمایل جنسی دارد و با این کار به آرامش، تغزل و عشق میرسد. اصلا در ازواج موقت، ایجاب را زن میگوید و قبول را مرد. در ثانی چرا وقتی دو نفر بدون شرایط شرعی باهمباشی دارند سوء استفاده نیست اما اینجا ناگهان سوء استفاده تلقی میشود! معلوم است که این یک القاء شیطانی است. یک زن و مرد عاقل و بالغ دلشان میخواهد ساعتی را به عشقورزی جنسی بپردازند و عمیقترین نوازش روحی را برای هم فراهم کنند و تمایل سوزان و ذهن اشغال کن را به آرامش و التذاذ حلال تبدیل کنند. خدا راضی بنده خدا هم راضی، سوء استفاده دیگر چه صیغه ایست؟!

۴/۲٫ گاه گفته میشود مگر ما حیوانیم که یک دفعه یا برای مدتی انهم برای لذت حیوانی جنسی به هم محرم شویم بعد برویم پی کارمان! حیوان ها هم چنین کاری نمیکنند.

پاسخ: بله ما حیوان-فرشته ایم. اگر اشکال کننده، حیوان-فرشته نیست و فرشته خالص است بهتر است نه در کار بشر دخالت کند و نه در نص شرعی بوالفضولی کند. غریزه جنسی و زناشویی مومنان و بل همه انسانها همراه با تغزل، عشق، لطافت است. چطور است وقتی انسانها، با لذت چلو کباب میخورند نمیگوییم مگر انسان حیوان است اما وقتی آمیزش حلال دارد حیوان میشود؟ یادمان نرود یکی تفریحات بسیار مورد علاقه پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله، آمیزش با همسران خویش بوده و احوال و رفتار خوش و کامیابی های بسیار عاشقانه داشته اند. همین مساله در مورد امام حسن و امام صادق و… علیهم السلام نقل شده است. هر قطره آب غسل پس از مجامعت ثواب بسیار دارد و این نوع نگاه بد به آمیزش جنسی نگاهی، من درآوردی، بیمار و احتمالا شیطانی است. عجیب است که برخی عالمان دین در مورد از اهل بیت علیهم السلام خیلی موارد را سانسور میکنند. اگر بنا بود قرآن و روایات را قبل از انتشار یا نزول، بررسی و نظارت کنند، احتمالا سوره یوسف، ایات مربوط به حوریان، روایات زیادی را که در باره نحوه صحیح امیزش جنسی و فضیلت ان را غیراخلاقی میدانستند و میگفتند از خدای سبوح و قدوس بعید است از این حرفها بزند!

۴/۳٫ گاه اشکال میشود که در این میان، دختران یا زنان متضرر میشوند و از بکارت خارج میشوند و مردان تمایلی به ازدواج با آنان پیدا نمیکنند. اصلا”چه معنا دارد یک زن یا مرد تجارب جنسی متنوع داشته باشد؟

پاسخ: ازدواج موقت اگر موجب خسارت به دختر باکره و حتی رشیده شود جایز نیست مگر اینکه ارزش های فرهنگی جامعه برای بکارت، بطور افراطی ارزش قایل نباشد. اساسا ما ایرانیان برای بکر بودن دختر یا پسر، حساسیت زیاده داریم. حتی دیده میشود دختره باکره که فقط عقد شده و طلاق گرفته مورد رغبت نیست! و در خانه میماند! چرا باید اینطور باشد؟

در عین حال ازدواج موقت بیشتر مربوط به زنان بیوه و مردان مجرد است بهتر است مردان متاهل، بطور معمول به همسر دایمی خود اکتفاء کنند. این عجیب است که وقتی بحث ازدواج موقت پیش میآید گوش مردان متاهل تیز میشود!

۴/۴٫ گاه اشکال میشود اگر ازدواج موقت رایج شود، مردان و زنان تنوع طلب میشوند و دیگر تشکیل خانواده نمیدهند و جامعه به فساد کشیده میشود.

پاسخ: چنین نیست. متاسفانه مرحوم شهید مطهری هم کمی تا قسمتی چنین دیدگاه اشتباهی را در مورد غرب و آزادی جنسی مطرح کرده اند. غریزه جنسی کاملا اشباع پذیر است و افراد اگر دسترسی آسان و آمیزش رضایت بخش داشته باشند آرامش پیدا میکنند و عطش انها تمام میشود و به خط تعادل میرسند. این تصور غلطی است که گمان کنیم غربی ها شبانه روز در حال فساد جنسی اند. بله فساد هست همانند فساد کثیفتری که زیرپوست شهر کشورهای اسلامی از جمله ایران عزیز (!) است.
انسان ها پس از اشباع هر نیازی در پی سایر شوون زندگی میروند و اصلا اینطور نیست که در اشل اجتماعی خود را به اصطلاح با لذت جنسی خفه کنند. البته در همه جا افراط و افراد افراطی هستند مانند پرخورها و شکموها، پرخواب ها و … ضمن اینکه مومنین مامور به اعتدال اند. چطور است سرکوب غیرممکن و سخت را تجویز میکنیم اما رعایت اعتدال که پس از دسترسی و رضایت جنسی آسان است را نمیپذیریم؟

اما مساله تشکیل خانواده و فرزند آوری، نیاز دیگر پرقوت انسان است و انسانها در عرض میل جنسی حتما مایل به تشکیل خانواده هستند. آدمیان شدیدا مایل هستند خانواده تشکیل دهند و فرزندی پیدا کنند و فرزندشان انها را بابا و مامان صدا کند. انها برایش لالایی بخوانند، غذا بدهند و بزرگ شدن و حتی عروس و داماد شدنش را ببینند. اینهمه هزینه برای درمان ناباروری واقعا برای چیست؟ چرا کشورهایی که ازادی جنسی دارند برای درمان ناباروری پیشگام ترند؟ آری رواج ازدواج موقت نه موجب هرزگی و نه مانع تشکیل خانواده است. اینها تخییلات افراد غیرپژوهشگر است.

۵٫نکته دیگر اینکه گاهی مسایل دینی و اسلامی بسیار بسیار کج فهمیده میشود. مثلا” جهاد با نفس، ریاضت نفس، مخالفت هوا و هوس و مانند آن اصلا و ابدا به معنا دوری از لذایذ حلال نیست. مومن لذت میبرد و لذت میرساند و به خدا نزدیک میشود. حبذا نوم الاکیاس و افطارهم. یکی از بدعت آمیزترین و کجراه ترین اموزه ها و رفتارها این است که گمان کنیم ریاضت نفس یعنی محروم کردن خود و به خود را به سختی انداختن!

ریاضت نفس به منظور خودسازی یعنی تمرینات دقیقی که سالک الی الله یا زیرنظر استاد و همه دقیقا بر اساس سیره اهل بیت علیهم السلام انجام میشود و مانند داروهایی که پزشک تجویز میکند اندازه و مراحل خود را دارد. (ریاضت یعنی تمرین)

سرکوب گسترده غریزه جنسی در جامعه، هیچ و هیچ ربطی به ریاضت نفس و مجاهده و جهاد اکبر و… ندارد. سرکوب غریزه جنسی و تعطیل ازدواج موقت فقط یک رفتار بدعت آلود، زیانبار و احمقانه است.

۶،ما ایرانیان به جای اینکه تحت برنامه درست سیر سلوک باشیم و از لذت همآغوشی حلال هم استفاده کنیم، به نام تقوا خود را سرکوب میکنیم و لذات حلال را بدون منطق و مجوز شرعی بر خود حرام میکنیم و انوقت زیرپوست شهر با شیاطین قرار حرام اندر حرام میگذاریم. هزاران هزار نخبه و استعدادهای درخشان، فطرت های پاک فقط و فقط به خاطر یک مجموعه کج فهمی به هزار گناه و عذاب وجدان و دلهره و سرکوب، بدل میشود!

لازم به ذکر است که یکی از مفیدترین استراحت های قوای باطنی برای سالک الی الله همین تغزل جنسی است.

۷٫ آیا تاکنون از خود پرسیده اید اینهمه بدعت برای چه؟ چرا نخبگان کشور ساکتند! چرا ما ایرانیان اینقدر با تحولات مثبت قهریم؟ چرا اینهمه فساد را تحمل میکنیم اما زیر بار حلال الهی نمیرویم؟

 

بلابل

در تلگرام بخوانید

در این موضوع این سخنرانی را در شبکه تلویزیونی طلوع مهر ببینید و گوش دهید.




دانش زندگی (علم شناسی)


دانش زندگی (علم شناسی) یک رشته مطالعاتی است که باید بطور کل نگرانه به ارائه راهکارهای زندگی بهتر انسان بپردازد. اسلام به مثابه یک دین کامل، اکثر این دانش را ارائه کرده است. اما بخش دیگر آن به استنباط و کوشش و تجربۀ بشری نیازمند است. فقه و اخلاق اسلامی عالی ترین و مترقی ترین بخش  دانش زندگی را تامین می کند. تمام علوم بشری باید در تامین دانش زندگی همداستانی کنند. دانش زندگی نیازمند مفاهیم سپهری است و اما بهترین آن در نصوص قرآنی و بر اساس قاعده حظ کافی موجود یا دست یافتنی است. پس از ظهور مهدی، در مرحله طلوع مهر دانش زندگی به کمال نهایی خواهد رسید. دانش زندگی زیر ساخت سبک زندگی است. اصول و ارکان دانش زندگی مانند مهدویت باید  دکترین دانش زندگی باشد.


 




اصلاحیه های حوزه های علمیه در یک نگاه


سخن یکم

الف. «روزآمدسازی حوزه­ های علوم اسلامی» مجموعه فعالیت­ های فکری و عملیاتی هدفمند و کارسازی است که بتوان به بوسیلۀ آن رسالات حوزه را نخست بطور نظری و تفصیلی، متناسب با شرایط منطق ه­ای و جهانی، تعریف کرد و سپس علمیات آن را در نظام­ های گوناگون حوزه اجرائی نمود.» پس «روزآمدسازی» دربردارندۀ دو بخش نظری و عملی است و در هر حال لازم است حوزه، یک «وفاق و همگرایی نسبی» در تعریف ماهیت و حدود آن وجود داشته باشد، تا مفاهمه و گفتگو پیرامون آن ممکن و سودمند شود.

ب. رسالت حوزه های علمیه، بسیار والاتر و فاخرتر از صِرف آموزش و پژوهش است. زیرا شالودۀ آن برپایه یک جهان­بینی جامع و برگرفته از دو منبع بزرگ «قرآن و عترت» پی­ریزی شده است. شاید با عبارتی فشرده بتوان گفت رسالت حوزه «فرآوری انسان» است. این فرآوری شامل، تولید علم و تعلیم و تعلم آموزه ­های اسلام و برجان نشاندن آن آموزه ­ها در ذهن و ضمیر دانش­ پژوهان و نیز گستردن  این تعالیم برجان نشیننده، در گستره جوامع بشری است. بنابراین قیاس حوزه ­های علمیه با دانشگاه ­هایی که اینک در جهان وجود دارد، نادرست است و اگر چه وجوه مشترک بسیاری هم میان همۀ مراکز آموزشی و پژوهشی وجود دارد و شکل هنجاری همه مراکز آموزشی باید رو به «فرآوری انسان» باشد.

ج. حوزۀ علمیّه، بطور توصیفی و هنجاری شامل نظام­ هایی است: «نظام معرفتی» ، «نظام آموزشی» و «پرورشی»،  «نظام مالی و معیشتی»، «نظام تبلیغی» و… هر یک از این نظام­ ها، در سازوکاری که در همۀ نهادهای آموزشی رایج است، بر هم «تأثیر همکنشی» بسیار دارند.

دست­کم امروزه، در مراکز هم ­خانواده با نهاد حوزه (مانند آموزش و پرورش، دانشگاه و…) «نظام آموزشی» خواه­ناخواه، برآمده از یک «نظریّۀ معرفت­شناختی» است. خواهیم گفت که شاید این نظریّه، «ارتکازی و تکوینی» باشد و شکلی مدون و خودآگاه نیافته باشد. اما بدون داشتن نوعی نظریه و رویکرد به «معرفت و علم و انسان و…» یک «نظام آموزشی» پاینده و پویا نخواهد بود و سرانجام در پستوی ذهن طراحان و کارگزاران آن «نظام آموزشی» این نظریه، اگر چه ناقص، زاده می­ شود و  به اشتراک گذاشته می­شود و کارساز می ­افتد.

در توضیح «ارتباط همکنشی» این نظام­ های چندگانه باید گفت که «نظام آموزشی» خود، اندک­اندک، بر «نظام معرفتی»، در همکنش می ­شود و آن را ترمیم و بهینه می ­کند. حتی همان نگرش ارتکازی نیز در ناخودآگاه، مرمت شونده است و بهینه می ­شود. اگر چه دربارۀ خود آن و مرمت­ های آن، گفتگوهای روشمندی رخ ندهد. یک «نظام­ آموزشی» در دل یک نهاد آموزشی، درصدد کارآمدسازی خود برمی ­آید و به همین رو، به ناچار ارزیابی می ­شود و ترمیم آن به ترمیم «نظام معرفتی» می ­انجامد.

از سوی دیگر، هر نهادی از «نظام مالی و معیشتی» خود تاثیرات بسیار گسترده و ژرفی می­پذیرد. در پی وابستگی مالی یک نهاد به نهاد دیگر، در اجزاء ریز و درشت و سوگیری­ های آن نهاد، جریانات موجه و ناموجهی شکل می ­گیرد که گاه یک نهاد را از تعریف و نقش اولیه­ اش به کژکاردهایی ماهوی سوق می ­دهد. البته عالمان دین از آغاز نسبت به این «نظام مالی و معیشتی» حوزه، حساسیت­ های لازم را داشته­ اند و تا انجا که مقدور بوده این نهاد مقدس را از وابستگی به دیگر نهادها، مستقل نگه داشته اند و اگر چه لازمۀ آن  تحمل ریاضت و نارسایی­ های بسیار بوده است. دست مریزاد.

«نظام تبلیغی»، نیز بطور آشکار، مشروب از «نظام معرفتی» و «نظام آموزشی» است چنانکه گفته­ اند «از کوزه همان طراود که در اوست» فعالیت مبلغان و فرهنگ ­گذاران، برای خودِ آنان، پند­آموز است و یک روند خودارزیابی را به جریان می ­اندازد و درپی، فرآیندی شکل می ­گیرد که مبلغان متاع بایسته و شایسته تبلیغی خود را از «نظام معرفتی» و «آمورشی» با کفایت­تری را  مطالبه می ­کنند و تعامل همکنشی در این ضلع نیز محصَّل و معنادار می ­شود. گو اینکه تغییر در مناسبات انسان­ ها و کشف تازه­ ها در ساحات جهان ذهن و عین بشری نیز، همین مطالبات را گسترده ­تر و به­سامان­ تر می ­کند؛ تا مبلغان کار خود را بهتر به انجام برسانند.

«نظام تربیتی» حوزه اما شکوه و والایی ویژه ­ای دارد. بدون سامانه و فرآیند تهذیب و تزکیه، انسان، فرآوری نمی ­شود. این بخش همان بخشی است که حوزه های علمیه را جان روح و می د­مد و عالمان دین را در مسیر رسالت انیبا قرار می ­دهد. حوزه، بدون این بخش، کالبدی بی­جان و بلکه ناخوشآیند است؛ چرا که خود دیگران را به  تزکیه و شستن جان فرامی ­خواند و اگر خود در کار تطهیر مناسب تراز خود نشود، بهتر است نه باشد و نه فرابخواند.

اما این نظام هم، در همکنش با بخش­ های دیگر است. تهذیب جان، بدون علم کافی و وافی به آموزه های دین، در تراز عالمان دین، ممکن نیست، این «نظام آموزشی» با کفایت است که ژرفای معارف اسلامی را در پهنۀ خداشناسی، انسان­شناسی، فقه و اخلاق و آموزه ­های بلند قرآنی آشکار می ­کند و سالک الی الله راه را نه از روی گمان و تخمین بلکه از روی علم و برهان می ­پویاند. پس «نظام تهذیب» و سیر وسلوک، خود، خواهان «نظام آموزشی» توانمند و با کفایت و روزآمد است. اخلاقی زیستن بدون دانش روزآمد، پایا نیست.

از سویی در فرآیند تهذیب جان، طهارت و طیبت سفره معاش و پاک­ نهادی و به سامانی «نظام مالی و معیشت» نقش جوهری دارد. با خورش های ناپاک، نه دین را می­توان خوب خوانش کرد و نه راه آن را می ­توان پویید.

از دیگر سو، تهذیب جان اشراقات را رونق می­ بخشد و خواهیم گفت که همواره زایش و افزایش علم؛ در دامن اشراق رخ می ­دهد. اشراق «نظام معرفتی» را طراوت و گسترش می ­دهد و از این دو «نظام آموزشی» سرشارتر و مایه دار می ­ گردد. اگر چه علومی هم در نهان­خانۀ قلوب می ­روید و عالمان چون محرمان راز را بجویدند برای آنان می ­گویند و نجواها سیسنه به سینه گسترده می­ شود و «نظام معرفتی»  را فربه تر می ­کند.

د. یقیناً در یک اثر پژوهشی نمی ­توان بطور بایسته و  شایسته به کار تبیین و پیشنهاد درباره همۀ نظام­ های حوزه پرداخت. گو اینکه دیدگاه نگارنده این است که بیشترین ضرورت برای نوآمد و روزآمد شدن حوزه متوجه «نظام معرفتی» حوزه است. بهینه شدن «نظام معرفتی» ، دانش عالمان دین را در ترازی شایسته ­تر قرار می ­دهد و این شایستگی خود را به سرعت در «نظام آموزشی» نمایان می ­کند. اگر چه این دو، تا حد بسیاری به هم وابسته و پیوسته­ اند. باید هر یک زیر و بال و پر یکدیگر را بگیرند تا پیش بروند. «نظام معرفتی» برای ارتقاء خود نیازمند بهینه شدن نظام آموزش است. اما همیشه تغییرات در پدیده­ های درهم پیچیده، با همین همداستانی­ ها به پیش می ­رود.

«نظام مالی و معیشتی» حوزه، حدنصاب­ هایی دارد. مثلاً نباید نهاد روحانیت را وامدار نهاد اقتصاد و سیاست کند. همچنین باید طیبت و طهارت لازم را داشته باشد و هرگز به زندگی تجملی و فراتر از میانگین رو ننهد. اما پاسخ به اینکه این نظام باید اندیشناک چه پویش ­ها و کفایت­ ها باشد، در گرو سازوبرگی است که «ارتقاء معرفتی، آموزشی و تبلیغی» مطالبه می ­کند. مثلاً امروزه حوزه ­های علمیه باید از رسانه­ های جمعی و شبکه­ های ماهواره­ ای برخوردار باشند یا افزار آموزشی بهتری را در اختیار بگیرند و تعاملات گفتمانی بسیاری با مردم جهان داشته باشند و…

از دیگر سو، طلاب و روحانیان نیز مانند عموم مردم، در شهرها و کلان شهرها در تنگنای زندگی ماشینی امروز زندگی می ­کنند و تنگناهای جدید عصر «فراصنعت» ایشان را مانند همه مردم در برمی ­گیرد. زندگی شهری و ماشینی، جسم و روان انسان را در شرایط به جز زندگی روستاها و… قرار می­دهد. عاقلان و عالمان و عقلاء همه برای رهایی از این تنگناهای ناخواسته و آوار شده، چاره جویی­ هایی کرده ­اند و که در بسیاری راهکارها همه ناچار از آن­ایم. مثلاً ورزش در برابر رکود حاصل از زندگی ماشینی و ارتباط مستمر با طبیعت در برابر زندگی میان غول­ هایی به نام آپارتمان­ ها و شهرهای شلوغ و  پر از رودخانه­ ای از اتومبیل­ های غران… همۀ مردم در این تنگناها که بیشتر نتیجۀ کم خردی و حزم اندیش نبودن آدمیان است، در حال فشرده شدن هستند و همه برای رهایی از آن راهکارهایی خردمندانه (و گاه نا­بخردانه) در پیش گرفته­ اند. اما راهکارهای عاقلانه و خداپسندانه بسیاری هم هست که اتفاقاً سازمان­ های آموزشی جهان آن را سرلوحه قرار داده­اند و دانش­پژوهان خود را که سرمایه های اجتماعی هستند، به­سرعت از تنگناها رهایی بخشیده ­اند تا کارآیی آنان کاسته نشود. از آن جمله، تامین امکانات ورزشی و تفریحی و جانِمایی مکان­ های آموزشی در محیط­ های سرسبز و در همسایگی طبیعت و… این­ ها تدابیر عقلائی و علمی و مشروعی است که نمی ­توان آن را به قیاس زندگی پنجاه سال پیش جدی نگرفت. اگر یک مرکز آموزشی و پژوهشی نتواند خود را در این میان، ناوبری و راهبری کند، چگونه می ­خواهد برای انسان امروز نسخه بپیچد؟!

بدون فعالیت ورزشی و حد لازم ارتباط با طبیعت و تفریحات سالم و مفرح زندگی از روال سلامت روانی خارج می ­شود و پر کردن کمبودها در این حوزه با «معنویت و استقامت روحی» اگر چه یک نسخۀ اضطراری و اخلاقی درستی باشد اما در نگاه مدیریتی و طراحی یک نهاد آموزشی نگاهی مغالطه انگیز و غیرحرفه­ ایست. گاهی پاره­ای ادراکات معنوی و آسمانی ما، ما را در تحلیل درست و عینی مدیریت زمین به خطا می ­اندازد. نباید فراموش کرد نسخه­ های «سیر و سلوکی» را نباید به جای «نسخه مدیریتی» پیچید و به صِرف روحانی بودن، نمی ­توان از روال متناسب با شرایط زمان دور شد. گو اینکه روحانیان در برابر خانواده خود نیز تکالیفی دارند و بنا نیست تنگناهای خودپذیرفته را به نسل خود تحمیل کنند.

انسانِ بیمار، دانش و راهبرد بیمار تولید می ­کند و یک موسسه و نهاد آموزشی بدون امکانت تفریحی و ورزشی، بیمار و ناقص است و این بیماری در روان، خط تولید علمی آن را تحت تاثیر قرار می ­دهد و اتفاقا این بخشی از اضلاع نهانی است که عالمان دین باید به آن توجه بیشتری کنند. گاهی این تنگناها برای طلاب و روحانیان سخت­ تر و جانکاه­ تر هم هست. ورزش­ های گروهی و نشاط بخش برای روحانیان بسیار کارسازتر است.

این­ ها همه «نظام مالی و معیشتی» متناسبی را مطالبه می ­کند. فراموش نکنیم اینک که باید سرزمین­ های بسیاری را با معارف اسلام آباد کنیم و عقب افتادگی­ های بسیاری را جبران کنیم، باید بگوییم، بیمار کسی نیست که رخی زرد دارد بیمار کسی است که توانایی و بهره وری لازم را ندارد. نباید در بهینه­ سازی حوزه دچار احتیاط ­های نابجا و استخاره های طولانی شد.

نتیجه اینکه نظام های مالی معیشتی، معرفتی و آموزشی به ­هم ­پیوسته و در حال همکنشی مداوم ­اند و باید با نگاهی کارشناختی و متناسب با دانش و شرایط زمان، آن­ها را بهینه کرد.

ه. نگارنده بر این باور است که اگر چه حوزه در همه پهنه ها، نیازمند ترمیمات و تکمیلات شتابان و اما حکیمانه است؛ اما ترمیم «نظام معرفتی»  آن به نوعی اولویت دارد. اگر چه اولویت هر بخش دیگر نیز قابل دفاع است. مثلاً شاید کسی بگوید اتفاقاً ابتدا باید «ناسوت حوزه» را مرمت کرد و به سرعت امکانات ورزشی و تفریحی و ­معیشتی آن را توانمند کرد. این هم دیدگاهی قابل دفاع است. گاهی جسم جماعتی بیش از جا­ن­شان نیازمند تقویت است و توقع کارایی بیشتر از «ناسوت نابسامان» نابخردانه است.

به نظر می ­رسد، پیش کشیدن بحثی دازدامن و طولانی در باب اینکه بهینه کردن کدام یک از این چند نظام اولویت دارد، خود چالشی وقت­کُش است. همۀ این سازه ­ها باید به سرعت مرمت شوند تا حوزه بتواند رسالت الهی و انقلابی خود را در برابر اسلام و امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و انقلاب با شکوه اسلامی انجام دهد. در هر حال، این اثر از مبحث معرفتی آغاز کرده است.

و. نگارنده ابر این باور است که ترمیم و بهینه­ سازی «نظام معرفتی» حوزه نیازمند یک «نظریۀ معرفت شناختی» است. البته این نه فقط در حوزه معرفت و تولید علم، بلکه در همه ساحات علمی و عملی، نظریه حرف اول را می ­زند. نظریه ­پردازی البته مخاطرات خود را دارد. به نظر می ­رسد گاهی نظریات به جای اینکه بال باشند، وبال می ­شوند و زندان ذهن  و اندیشه می­ گردند. اما این حکم کلیت ندارد. حداقل در زمینه معرفت­ شناسی تولید علم ما نیازمند نظریه معرفت شناختی نوین و کارساز هستیم.

نگارنده این مقالات، در پس سال­ ها پژوهش، دیدگاهی در این حوزه فرآهم کرده است که آن را در حد یک «نسخۀ آزمایشی» به آستان پویندگان و ایده­ پردازان پیشکش می ­کند تا دست­ کم بتواند بیشتر زمینه اندیشه و همکاری فکری را فراهم کند.

 بنابراین این نگاشته در کار تبیین نظریّۀ نگارنده در حوزۀ مباحث فلسفۀ علم و معرفت­ شناسی است. علی القاعده این نظریّه باید دربردارندۀ یک «تبیین سازوار» برای پاسخ به پرسش­ هایی کلان در حوزۀ علم باشد. پرسش­ هایی از این دست که: آیا ساختار و شاکلۀ مفاهیم علم و هر شاخۀ علمی چگونه است؟ عالمان، علوم را چگونه  بنا می ­کنند­ و آن را می ­پردازند؟ چه تعاملات و داد و ستدها و تاثیرات همکنشی میان علوم و مفاهیم وجود دارد؟ این تعاملات را چگونه می ­توان توضیح داد؟ آیندۀ علم چگونه ارزیابی می ­شود؟ علم انسانی چیست؟ علم انسانی اسلامی چیست و چه تعریفی دارد؟ چگونه فرآوری می ­شود؟ با توجه به تعریف انسان از دیدگاه اسلام، کمال علم چه تعریفی دارد؟  این کمال چگونه محقق می­ شود؟

ولی دغدغۀ این جمله کاوش­ ها این است که بتوانیم اولاً به، دیدگاهی مدون برای فرآوری علم انسانی اصیل[1]، دست یازیم و ثانیاً به چاره­ جویی هایی سازوکارشناختی برای سازوار و روزآمد کردن حوزۀ علمیّه بپردازیم تا حوز ه بتواند در ترازی شایسته و پویا این چاره­جویی­ ها را در خود پدیدار کند و پی بگیرد.

ز. از دیدگاه ما، علم انسانی اسلامی یکسره معنادار و دارای مصداق است. چرا که مفاهیم بنیادین هر شاخه از علوم انسانی، شاکله و آرایش متناسب با  همان مفاهیم را در علم تسرّی می ­دهد. جهان ­بینی­ ها هم در پیکره­بندی علوم انسانی (و غیر آن) نقش بسیار دارند.

معارف اسلامی که برگرفته از منبع عقل و نقل (کتاب و «سنّت») است، فاخرترین و بنیادی­ترین تعاریف را برای عالم و آدم بر عرش معرفتی بشری نشانده است. معارفی که اگر چه خود در پرتو دانش­ های نوین­، تر و تازه می ­شود، ولی در برابر تازه­ های دانش بشری، ناطق، راهنما، ساختارساز و سرنوشت­ ساز است. این سرنوشت­ سازی، همۀ ابعاد تمدن و فرهنگ جامعه دینی را دربرمی ­گیرد و در نظر دقیق علمی، تا جایی كه جزء کوچکی را به حال خود وانمی­ گذارد.

اگرچه این لایه ­ای ساده و آشکار از پدیدۀ علوم اسلامی است. انسان مؤمن به مثابۀ متعلم، معلم و مولّد علم از طرفی و به مانند خلیفه و ولیّ خدا، در انسان خردورز و دانشمند دانشسرایی [2] (اصط.رجاء) خلاصه نمی­ شود. انسان در پرتو عبودیت و بندگی به چنان مرتبه ­ای می­ رسد که به اذن الله بر جهان پادشاهی می ­کند و اراده اش در ارادۀ الهی ذوب می ­شود. نفس او آیینه ه­ای چنان نورخیز و غماز می ­شود که بقدر تاب و توان بشری بر حقایق آشنا و ناآشنای هستی اشراف یافته و بلکه باذن الله، سیطره تکوینی پیدا می ­کند.

در تربیت و سلوک اسلامی، نه تنها انسان، بلکه جامعه اسلامی هم حالت منتظره­ای بس فاخر دارد. جامعه­ ای  که امت است، امتی که امام دارد و چونان عشق و معرفت و اخلاق در آن موج می ­زند و چنان معطر است که انسان امروزه، برای تصور آن بجز شاگردی در مکتب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بویژه امام مهدی، باید خیلی لطیف و سفته شود، تا لمعات نازک و ظریف آن را به رشته تصور درآورد.

در این روزگار باید عالمان علوم انسانی درآغاز این ندا را از انسان بی­نوای امروز بشنوند و با ترنم این انسان شناسی فاخر قرآنی آشنا شوند تا اصلاً شایستگی معاینه انسان را داشته باشند (ولی دریغ که در امر شایع موجّه جهانی این­گونه نیست)

به نظر نگارنده به همان سیاق که مراتب عالی برای انسان قابل تحصیل است، علوم انسانی اسلامی فاخر  نیز قابل فرآوری است و یکسره کفایت تبیین و تدبیر همۀ شوون بشر را دارد. علوم انسانی اسلامی بسرعت، با حضور خود در محفل علوم موجود، به علوم و اندیشه ­ها  می ­تابند و راه نورانی شدن آن را به آن می ­نماید.

ولی برای این مهم، باید در باب فرآوری علم نظریّه ­ای منسجم ارائه کنیم تا بتوانیم توضیح (توصیفی و هنجاری) این معانی را در سطوح مختلف به آستان علوم دانشسرایی امروز تقدیم کنیم. ادامه دارد…


جستارهای وابسته


پانوشت

[1]. مراد همان علم انسانی اسلامی  است.

.[2] دانشسرا (اصط. رجاء) محلی است حقیقی یا مجازی اما رسمی و معتبر و شناخته شده که در آن متعلم (دانش پژوه) درس می­ خواند، پژوهش می ­کند و تربیت می ­شود و عالم ربانی در آن تدبیر و سیاست دارد. دانشگاه­ ها و حوزه­ های علمی مصداق ناتمام یک دانشسرا هستند. برترین دانشسرا، دانشسرایی است که «امام صادق» علیه السلام، بنیان نهادند. نگا.فرهنگنامه رجاء؛ ورودی دانش­سرا، 1394. (hamid-rajaei.com)