1

راهکارهای خلاق‌شدن (مقالات رجاء)

 

اصلاحیه معرفت‌شناختی

جزمیت‌ها در قالب تعصب علمی یا کژکارکردهای باورها، موجب فسردن و مرگ خلاقیت می‌شود. گاه روش‌های ایست‌گرا، در بافتار اندیشه جامعه و جامعه نخبگانی‌اند. تفکر مبتنی بر روش خطی و اکتفا کردن به جنس و فصل ارسطویی که کارآمد اما غالباً دچار کج‌فهمی و کژکارکرد است، درحوزه تفکر می‌تواند موجبات تعصبات خشک و افتادن در ورطه «فهمیدم و تمام شد»را فراهم کند. اتفاقاً نکته مهم در مسئله اصلاحیه معرفت‌شناختی، شکستن قالب «فهمیدم و تمام شد» است. البته راهبرد «فهمیدم و تمام شد» در حوزه اصل‌الاصول حافظ و نگهبان باورهاست؛ اما خارج از این حوزه می‌تواند بسیار تحجّرآفرین باشد.
 لازم است همه ما در تعریفمان از حقیقت و درک علمی تجدیدنظر کنیم.[۱] یک پدیده می‌تواند تعاریف بسیاری داشته‌باشد و در علوم گوناگون از زوایایِ بسیار بررسی‌شود. مفاهیم شناختی و واگویه آنها در قالب تعریفها و گزارهها، آینههایی در هم تابندهاند و درآنها همواره باب نوفهمی، خلاقبودن و تولید علم و معنا باز است.[۲]

 

در حوزه تولید علوم انسانی‌اسلامی، لازم است نخست تکلیفمان را با مفاهیمی که در این علوم تولید شده‌اند و نیز ساختار، روش و منبع آ‌ن‌ها، به مثابه خادمین فراوری محتوا، روشن‌کنیم. بسته‌ها و سازه‌های مفهومی و محتوایی که در روند و فرایند‌های پژوهشی، اجتماعی، مکتبی، تاریخی، زیست‌محیطی و جغرافیایی و به نام «علم‌انسانی» به کام دانشگاه‌ها ریخته شده‌اند، با ساختارهای دیگری قابل بازتولیدند و از اساس می‌توان آن‌ها را به گونه‌ای دیگر فهمید و بنا کرد.

می‌توان روش‌های ترکیبی(عقلی و نقلی و تجربی) را در بازتولید آن‌ها به کار گرفت. اما همه این‌ها زیر‌ساخت معرفت‌شناختی کارآمدی را می‌طلبد که هم در معرفت دینی و هم در فراورده‌های گزاره‌ای و سازه‌های علومی مؤثر افتد. مشروط به اینکه از قید «فهمیدم و تمام شد» رها شویم. متأسفانه بسیاری از نخبگان مقلد به جای این جمله، مضمون «فهمیدند و دیگر لازم نیست ما بفهمیم» را بر حیات علمی خود حاکم کرده‌اند و فراورده‌های علومی دیگران را چشم‌بسته مصرف می‌کنند.

 

درک ضرورت ذوابعاد نوفهمی و نوآوری

مسلمان باید عزیزانه زندگی کند. اینک در زندگی عصر فراصنعت، چاره‌ای جز استباق و رقابت و تولید علم و فن‌آوری نداریم؛ زیرا عزت ما، تا حدی به تولیدات نوآمد و کارآمد وابسته است. متأسفانه خلاء دانش «‌فلسفه زندگی» و نیز غیبت «فیلسوفان زندگی» به مثابه زیرساخت معرفتی و طراحی ساختارهای اجتماعی خلاقیت، منجر به بی‌بضاعتی ما در خلاقیت و تولید ایده هم شده ‌است.

از طرفی نخبگان ما، عوارض جانبی زندگی در عصر فراصنعت را واکاوی نکرده اند؛ به همین دلیل، امور بسیاری از ساحت توجه ایشان بیرون افتاده ‌است؛ تمدن اسلامی که ذاتاً شکوفا، مولّد، خلاق، علم‌آفرین و پویا است، به سبب همین بی‌خبری‌ها و خفتگی‌ها از زایایی، انسجام، مباحثه و مراوده علومی دور افتاده ‌‌است. اکنون، غایب‌بودن حداقل آسیبی فیلسوف زندگی که به ما زده، این است که ما به عوارض ذاتی پدیده‌های پیرامون خود، چه طبیعی و چه مصنوع بشر، کم‌توجه یا بی‌توجه‌ایم. مثلاً در باب عوارض ذاتی تکنولوژی و ازجمله عوارض ذاتی تلویزیون الگوهای شهرسازی، خانه‌سازی و حتی تأثیر اقلیم و سرزمین بر ساکنان آن کم‌توجه‌ایم. خانه‌ها درمناطق و اقلیم‌های مختلف عوارض ذاتی دارند.[۳] تلویزیون و هر رسانه تصویری حتما «کرتکس» مغز را تنبل می‌کند و «هیپوکامپ» را غالب می‌نماید. بخش خِرَدورزی توان عصب‌ادراک‌شناختی ما را می‌کاهد. اندیشمندان غربی به این مهم پرداخته‌اند؛[۴] اما ما کمتر به این مسائل مهم توجه داریم.  تلویزیون به‌مثابه یک نهاد، حتماً در هندسه فرهنگ دینی و ارزش‌ها بدعت‌گذاری و بدعت‌گزاری بسیار بدی دارد؛ اما ما بسیار کم‌توجه‌ایم.

تأثیر سنخ خطوط در سازه‌های سخت، به‌ویژه ساختمان‌ها، همچنین عنصر سرعت و شتاب، پیدایش دوری و نزدیکی مجازی انسان ها، حضور مهمانان ناخوانده در اتاق نشیمن خانه‌ها که فن‌آوری‌های ارتباطاتی موجب آن هستند، وفور اطلاعات راست و دروغ، توان بسیار تبلیغات که متأسفانه امروز در دست ناصالحان جهان قرار گرفته و… در نقطه کور اندیشمندان مسلمان قرارگرفته‌است.

این فیلسوف زندگی است که مثل یک متکلم که از حریم عقاید دینی دفاع می‌کند و نگران آن و نگران دین‌گزاری شریعت‌مداران است. هدف فیلسوف زندگی، حراست از کیان شریعت در شرایط و مقتضیات زمان و به روال دین درآوردن شرایط به نفع دین‌گزاری است.

عوارض غیبت مطالعه ی دانش زندگی، و نه سبک زندگی، درازدامن و رقت‌انگیز است و بیان آن مجال دیگری را می‌طلبد. خلاصه اینکه باید همه دانش‌پژوهان و دانشمندان و مبلغان ضرورت خلاقیت و زایایی هدفمند را درک و تبیین و ترویج کنند. بخشی از دغدغه این نگاشته، اهتمام به همین مسئله است و شاید در حدّ ایجاد انگیزه نقش کلیدی داشته باشد.

 

تفکر جانبی به مثابه مهارت فکرکردن

تفکر جانبی که راهکاری برای پویاسازی فکر است، ازجمله راهکارهای اَنفسی است. تفکر جانبی یعنی ما از ذهنمان‌ بخواهیم که فقط مسیرهای عادت‌شده فکری را به کار نبرد؛ بلکه سعی کنیم به‌وسیله چرخیدن پیرامون موضوع، ابتدا بنیان مسئله را ارزیابی کنیم[۵] و آنگـــاه سعی کنیم یک مسأله و گزاره را در معرض آشفتگی های هدفمند، یافتنِ راه‌حل‌های دیگر و تعامل آن مفهوم با مفاهیم عقلی و دینی و علمی قرار دهیم و پنجره‌های طور دیگر فهم کردن، طور دیگر تعریف کردن را بر روی آن بگشایم با بی‌طرفی و دل‌نبستن به حفظ سازه موجود،به‌ویژه  در تعامل با علوم‌انسانی وارداتی، مفاهیم، روش‌ها و سازه‌های نویی را به بنیان نهیم. البته شجاعت نباید به تَهَور بدل شود و نیز ترس نباید اعتماد را از ما در نوآروی سلب کند.

 

ترک عادتِ تقلید از غرب

بسیار شاهدیم که وقتی کسی نوآوری می‌کند، او را مذمت کرده و به خیال‌بافی و بازی با الفاظ متهم می‌کنیم. اگر کسی برای سامان‌دادن دستگاه شناختی و دانشی خود، اصطلاحی جدید بیاورد، او را به جان و ذهن، و زبان و بنان سرزنش می‌کنیم. از او مدرک و مأخذ می‌خواهیم. چشم ظاهربین و ذهن مقلّدمان در پی این است که سخن چه کسانی وابسته به چه کسانی است و سنجش خردورزمان را سرقفلی اعتبار فلان گوینده و نویسنده می‌کنیم. اینجاست که عقل ما، عقلی تن‌پرور و راحت‌طلب و آماده‌خور می‌شود و نسخه شفابخش «اُنظر الی مــا قال و لاتنظر الی مَن قال»[۶] را فراموش می‌کنیم. این درحالی است که هر ماهه اندیشمندان غربی، ده‌ها اصطلاح جدید را وارد حوزه مطالعات جهانی می‌کنند؛ خیلی زود، گاه کاملاً بی‌جا و بی‌مورد و گاه با نقشه قبلی، این اصطلاحات دائره‌المعارفی می‌شوند. متأسفانه خوراک استاندارد و تبختر‌کردنی و درجهیک ذهن ما هم می‌شوند. چقدر ما مسلمانان بدبختیم! بدبختی ما مسلمانان و ایرانیان فقط کمپانی هند شرقی عهدنامه ترکمن‌چای و تسلط انگلیسی‌ها و استعمار و… نیست؛ بدبختی ما، آن هم در قلمروی نخبگانی، ضعف ایمان و بینش، بدبینی به فیض و رحمت و رزاقیت علومی خدای متعال و وادادگی در برابر دانش و داده‌ونَداده فرنگی‌مآبان است

 یکی از حکیمان بزرگ و محییان دین معاصر چقدر خوب گفته ‌است:

«هیچ لزومی ندارد که ما به لیبرالیسم قرن هجدهم اروپا مراجعه کنیم و به دنبال این باشیم که کانت و جان استوارت میل و دیگران چه گفته‌اند؛ ما خودمان حرف و منطق داریم. خواهم گفت که آن حرف‌ها به دلایلی نمی‌تواند برای ما راهگشا باشد. گروهی هستند که در سخنانشان مرتب از گفته‌های فلاسفه دوسه قرن اخیر غربی در مسئله “آزادی” شاهد می‌آورند؛ مثلاً می‌گویند که فلان‌کس این‌طور گفته‌است و فلان‌کس آن‌طور گفته. البته این‌ها نجیب‌ها هستند که اسم این فلاسفه را می‌آورند؛ اما بعضی فیلسوف‌نماهای مطبوعاتی هم هستند که حرف جان استوارت میل و حرف فلان فیلسوف فرانسوی یا آلمانی یا آمریکایی را می‌آورند، ولی اسمش را نمی‌آورند؛ به نام خودشان می‌گویند. این‌ها هم تقلب می‌کنند؛ لیکن باز هم این فکر به وجود می‌آید که تفکر آزادی و مفهوم آزادی اجتماعی، فکری غربی است و هدیه‌ای از سوی غرب برای ماست!»[۷]                                    

این سخن، نسخه شفای ماست. با چشمی نیمه‌باز می‌توان دید که این نوع نگاه، خواهانِ جان‌بخشی و شکوفایی ما است. بسیار دیده‌ایم که فلان اندیشمند غربی یاوه گفته ‌است یا حتی اشتباه تقریری و تحریری برایش پیش ‌آمده ‌است؛ اما اگر او را نقد کنید، به شما کارت قرمز می‌دهند که تو چه می‌فهمی؟! و چه می‌گویی؟!

تا از خود غربی‌ها، برخی، لیبرال دموکراسی را قِی نکردند، بسیاری جرأت نقد آن را به خود نمی‌دادند. درحالی‌که اساساً شرق، رستنگاه، دستمایه و سرمایه‌ بخش قابل توجهی از هنر و دانش سایر زیست‌اندیشه‌گاه‌ها، ازجمله غرب، بوده است. (نک: برخی از تقریرات و بیانات دکتر علی اکبر ولایتی)

جالب این است که ما گاهی حتی الگوهایمان را روزآمد نمی‌کنیم و در نظرمان، هرآنچه نوشته‌اند و گفته‌اند تــا آخر همان است و درست است. ازجمله اینکه امروزه با توجه به انبوه کتاب و مقاله و دائره‌المعارف برخط در تارنماها، هنوز معتقدیم لازم است منابع یک کتاب یا مقاله، به همان تقریر ده یا بیست سال قبل در پاورقی بیایید و با همان ترتیب جاافتاده یعنی اول اسم فامیل، اسم و آنگاه کتاب، سال نشر و… نوشته شود؛ در‌حالی‌که خواننده اثر، امروزه می‌تواند به‌راحتی آن مستند را با اشاره‌ای کوچک از نویسنده، با تارنماهای جستجو، در منابع برخط ببیند. اساساً ضرورت آن همه مداقّه و آداب‌گذاشتن از بین رفته است؛ اما ما هنوز معتقدیم مرغ یک پا دارد و دانشجو و نویسنده و… باید به همان روال قبل و معمول، منابع را ذکر کنند.[۸]

 

آشنایی با اَبَرساده‌سازها

یکی از سازوکارها و خواص دستگاه ادراکی ما ساختن اَبَرساده‌سازها است. همه مبتکران و نوآوران و هنرمندان در عمق وجود خود با اَبَرساده‌سازها، سازه‌های معرفتی را می‌جویند و می‌سازند. آمدوشد میان بخش کثرت‌یافته علوم و ابرساده‌سازها، راهنمای بسیار خوبی برای آفرینندگان اندیشه است.

ابرساده‌سازها مفاهیمی هستند که ما همواره آن‌ها را در فرایند درک و ذخیره و در تعامل با مفاهیم پرجزییات می‌سازیم؛ گاه بی‌اینکه آگاه باشیم. «ابرساده‌ساز از ادراکات پر جزئیات برگرفته‌ می‌شود و به صورتی بسیار خلاصه و شخصی‌شده، در ذهن و ضمیر انسان، به‌عنوان نهاده فکری قرارمی‌گیرد.»[۹]

همه هنرمندان، اندیشمندان و تحلیل‌گران، در اوقات خلوت و کشف ذهنی و قلبی، به‌طور خودآگاه یا ناخودآگاه، به مفاهیم بسیار ساده‌شده از مفاهیم پیچیده دست‌می‌یابند و کَثَرات را به وحدت تأویل می‌کنند؛ مراد از اَبَرساده‌ساز همین است. اَبَرساده‌ساز، با عمق وجود انسان ارتباط برقرار‌می‌کند یا از آن می جوشد و همواره در هاله‌ای از درخشش، شوق و تجربه‌ای الهام‌گونه ادراک ‌می‌شود. ادراک آگاهانه آن، فرد را شادی و شعف می‌بخشد و موجب حس زیبایشیِ بهجت در او می‌شود.[۱۰]

بنا به نظریه ما «خلاقیت مساوی با حرکت پویا میان مفاهیم علومی درباره آب و همچنین ابرسادهسازها است». مثلاً همین‌که پدیده‌های عالم را دسته‌بندی می‌کنیم و دسته‌ها را تحت اجناس عالی قرارمی‌دهیم، یا از زاویه فلسفی، عرفانی، زیباشناختی، عالم‌شناختی، زیست‌شناختی، عصب‌ادراک‌شناختی و… نگاه می‌کنیم و نومی‌آوریم، غالباً زمانی اتفاق می‌افتد که جوشش فکری و روحی ما به سمت ابرساده‌سازها پیش می‌رود.

 فرایند خلق و حدس، نیازمند شکلی از سادگی و انسجام شورانگیز است. این فرایند، متناسب با روح و عالم مثال و اعصاب و دِماغ ما است که هزینه‌های سازمان دماغی و عصبی را کاهش می‌دهد و آن را از شلوغی مفاهیم رهایی می‌بخشد و شاید از عالم کثرت به عالم وحدت و به کشف صُوَر عالی‌تر می‌برد.[۱۱]ابرساده سازی، در مواقعی که اندیشمند آرامش دارد و گاه در حالت خواب یا عبادت شکل می گیرد وقتی قوای باطنی به وحدت رو می کند مثل اینکه مفهوم جوهر، عرض و حرکت را در حالت آرامش نفس ساده کنید تا به مفهوم حرکت جوهری برسید. فرمول شیمیایی بنزن را کَلوله در خواب کشف کرد.

 آگاهی از ابرساده‌سازها، کمک‌کار خوبی برای تفکر خلاق و نیز تفکر جانبی است؛ مشروط به آنکه مفهوم ساده‌شده را دوباره وارد کوره بحث و نقد کنیم و به بهانه مکاشفه و الهام، درکی کیمیاگرانه و آخرالامری برای خود قائل نشویم. البته ابرساده‌سازها گاه خطاکاران خوش‌پوش و ثروتمندان نوکیسه و موجهی هستند و اگرچه نعمت بزرگی برای افراد خلاق‌اند؛ لایقِ بارها به‌کوره‌رفتن، چکش‌خوردن ولی دل‌نبستن‌اند.

 این روّیه یعنی اینکه همواره صنوف تحول به‌نوعی می‌تواند در فهم رخ ‌دهد؛ به‌جز تحول به نقیض در اصل‌الاصول (گزاره های بدیهی) که تحول در آن بی‌معناست.[۱۲] تحول می‌تواند ما را به فهم بهتر، فراتر، پیراسته‌تر و مستندتر دعوت کند.

 

خداباوری و خودباوری

برای خلاق‌بودن، دیگرباوری و بُت‌کردن دیگران و واپس‌نشستن قوای ادراک، سمِ مهلک است. زبان‌آموزانی که در کلاس درس زبان به دلیل شرم به‌طور تمرینی سخن نمی‌گویند، زبان را فرا نمی‌گیرند. فرایند آموختن زبان و مهارت‌ها همین است. افراد خلاق هم گاه می‌ترسند و از تمرین نوآوری شرم می‌کنند؛ چون گاهی به اندازه کافی اعتمادبه‌نفس ندارند و گمان می‌کنند فلان دانشمند که فلان نظریه را داده یا فلان اصطلاح را وارد چرخه علومی کرده، از جزیره‌هایی درون ابرها آمده‌است. برای نو بنیان‌کردن، همواره باید خود را باور داشت.

هر علم زایا و پویا، نیازمند مفاهیم و اصطلاحات تازه است. اصطلاحات، بسته‌ها و حامل‌های مفاهیم تخصصی هستند و برای زنده‌بودن علم، حکم اکسیژن و غذا را دارند. برای تولید علم انسانی‌اسلامی گاهی نیاز است به کل جریان کلان یک سازه و مجموعه طبقه‌بندی شایع شک کنیم و ضمن حفظ ادب، رندانه پیکر خُرد و کلان سازه‌ها و مفاهیم و روش‌های آن‌ها را به چالش بکشیم و گاهی ده‌ها اصطلاح نو وضع‌کنیم. ممکن است به ما بخندند یا ما را سرزنش کنند[۱۳] و طول ‌بکشد بفهمیم که آن‌ها اشتباه می‌کنند یا ما. بنابراین باید خودباور بود تا قوه خلاقه که زودرنج است، دست را تُو نَبَرد و از کوشش و کاوش و ابداع دست ‌برندارد.

به این معنا اضافه کنیم خداباوری و غیرت دینی را که موتور محرکه ما برای ساختن تمدن متناسب با آموزه‌های انبیا است. اگر کلاه خود را خودکاوانه قاضی‌کنیم، اعتراف می‌کنیم که همه بدبختی‌های ما مسلمانان در ضعف خداباوری است.


[۱]    این مطالبه را گاه برخی دیگر نیز مطرح کرده‌اند اما بدون توجه به ثبات بخش بزرگی از معارف بشری.

[۲]    نگا احکام و صنوف تحول

[۳]    نک: قانون، بوعلی سینا مبحث مرتبط

[۴]    برای اطلاعات بیشتر نک: (زندگی در عیش مردن در خوشی، نیل پستمن، شوک آیند، الوین تافلر) و سایر پژوهش‌های هم‌خانواده.

[۵]    به‌طور مثال از خود بپرسیم که آیا اصلاً لازم است فلان علم‌انسانی مسائلش را این‌گونه سامان‌دهی و سازمان‌دهی کند. اصلاً لازم است به موضوعات، با همین روش و تعریف و زاویه‌دید نگاه کرد.

[۶] کلام مولی الوحدین حضرت علی۷ است. به این معنا که «به گفته بنگر نه به گوینده.» (غررالحکم و دررالکلم ، ح۵۰۴۸) البته‌ در ذیل این آیه «فَلْیَنْظُرِ الاِنْسانُ اِلی طَعامِهِ»، امام باقر۷ می‌فرماید که مراد از طعام «عِلْمُهُ الّذی یَاْخُذُهُ عَمَّنْ یَاْخُذُهُ» است؛ یعنی نگاه کن دقت کن علمت را از چه کسی میگیری. چون معلم اگر نفسش آلوده باشد، کلام و مرام علمی و عملی شاگرد هم ‌آلوده است. بین این دو مطلب تناقضی نیست. و اتفاقاً از جنس دقت در ماقال است نه من قال. از سوی دیگر جایی که مطلب، فوق عقول و ادراک بشری باشد، منبع معصوم که به حکم دلیل عقل، معصومیتش اثبات شده، در حکم همان ادراک عقلی است و البته سامانه تفقه خاصی دارد که فقها آن را تبیین کرده‌اند.

[۷] بیانات رهبر معظم‌له در مراسم فارغ‌التحصیلی گروهی از دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس خرداد ۷۷٫ نک: تارنمای امام خامنه‌ای.

[۸]    برای دیدن موارد دیگری از خشک‌مشربی و جمود ذهنی نک: کتاب تعلیم و تربیت شهید آیت‌الله مطهری.

[۹]    الوین تافلر در کتاب شوک آینده مفهوم ابرساده‌ساز را آورده است و من از او اقتباس کرده‌ام.

[۱۰]    به‌یاد آورید کلام خواجه‌نصیر طوسی را که گفت: «این ابناء الملوک من هذه اللذه» و نیز سخن ارشمیدس: «یافتم، یافتم».

[۱۱]    نظریه مثل افلاطون نیز هم‌سنخ با این نوع نگاه است.

[۱۲]   نگارنده در این‌باره رساله‌ای موجز نگاشته ‌که انواع و صنوف تحول معرفتی و احکام آن رابیان کرده است.نک:

Galaxy-like theory، epistemological theory، Hamid Rajaei (By wed searching)

[۱۳]    در بیان راهکارهای آفاقی به این موضوع نیز پرداخته‌ایم.




نظریّه معرفت شناسی رجا، چه نیست!

مقدمه

این نگاشته گزیده ای از  اندیشنامۀ رجاء  است و با این نیت در اینجا درج شده تا  نظریه معرفت شناختی رجایی  با سایر نظریاتی که در این حوزه مطرح شده، خلط نشود. چرا که در این میان، مشابهت هایی وجود دارد و این مساله موجب  ذهن اندازی  هایی می شود. از جمله اینکه گمان شود این نظریه همانا یکی از آن ها است. بویژه اینکه در نظریه رجاء، بدلیل اعتقاد به تحول پذیری گستردۀ فهم بشری و سخن از  تعامل و داد و ستد  علوم ممکن است گمان شود این نظریه همان دیدگاه قبض و بسط تئوریک شریعت است. چنین نیست. مگر اینکه کسی با  فلسفه علم  بیگانه باشد و یا در این حوزه، آموخته و کارآزموده نباشد. در ایران عزیز، گاهی و به ندرت  هستند این ملامتگران بیکار که به جای تامل، مثل تفنگی که بی جهت شلیک می کند، زود داوری می کنند. نظریه معرفت شناسی رجاء نه آن است و نه نظریات دیگری که ذیلا به آن اشاره شده است. حتماً نظریّه معرفت شناسی رجاء، مشابه­ت های زیادی با سایر نظریات دارد. گو اینکه هر نظریّه نوپدیدی نمی ­تواند بی مشابه باشد. اما این به معنای تقلید و گرته­ برداری از آن­ ها نیست.

  حمید رجایی، حوزه علمیه قم- خارج فقه و اصول

ساختارگرایی افراطی نیست

نظریّه معرفت شناختی رجاء طرفدار ساختارگرایی [۱] یا تاریخی­ نگری[۲]در علم نیست. اگر مسأله ادوار علم مطرح می­ شود،دغدغۀ تاریخی و ساختاری، بخش غیر مهم نظریّه است. نظریّه،توصیف و تبیین چگونگی کارکرد علم و از آن مهم­تر، وضعیت و سوگیری علوم است.

نسبیت گرایی نیست

نگارنده به «نسبیّت معرفت» معتقد نیست. البته همیشه رگه­ های نسبیت در کلیت معارف بشری پیدا می­شود. اگر واشویی و تمیزکاری علم از نسبیت و تردید و خبط و خطاها، در ابعاد میکروسکپی و ماکروسکپی، تعطیل شود، بخشی از کار عالمان هم تعطیل می­ شود. اما چنانکه می­دانیم، عقیده به «نسبیت معرفت» به معنای «نسبی بودن گستردۀ ارزش و مطابقت معرفت با واقع، یا دخالت زمان و مکان و شرایط، در ثبات اصل الاصول علم» یک ویروس و بیماری خطرناک معرفتی است. مساله تحولات فهم و نیز نظریه صدق ذومراتبی، در بدیهیات به فهم بهتر اشاره دارد و نه تبیین­ های نسبیت ساز.

معتقد به «سیلان فهم» نیست

این نظریه «نظریۀ قبض و بسط تئوریک شریعت» نیست، نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت، با تمام خوش آهنگی­ اش در بیان و تبیین، تمام و سرراست نیست. بخش بزرگی از مسایل معرفتی در آن نادیده انگاشته است و گاهی در نهان و آشکار به­ طور زیانبار، در برابر معرفت دینی، جانب علم (science) پاس داشته و نهایتاً باید گفت اشکالات مهمی در آن وجود دارد. نظریۀ ما نه آن نظریه است و نه از آن سرمشق گرفته است.

اگر در نظریۀ ما، سخن از گزارش تحولات ژرف و بی­شمار در علوم بشری بسیار است، اما متن دین را به آن معنا که از نظریه قبض و بسط فهمیدیم، گرسنه نمی­داند و بلکه اتفاقاً اگر چه گفته می­ شود در کهکشان معرفت بشری،قبض و بسط بسیار است، اما در بخش بزرگی از جهان شناسی این معارف دین است که بطور گسترده مفاهیم علومی سایر علوم را متحول می­کند. نظریه رجاء بر نقش جوهری قرآن و عترت در کهکشان معرفت بشری سخن می­گوید و ساکنان آن را گدایان خانه­ زاد خانۀ امیرالمؤمنین (علیه آلاف التحیه و الثناء) می­ داند (اگر چه اهالی، خود ندانند و علی را نشناسند) او باب مدینه علم است.

ما معتقدیم کهکشان معرفت بدون تعالیم پیامبران و مشخصاً پیامبراکرم و عترت او، علهیم صلوات الله و سلامه، کوخ تاریکی است. حتی با کم توجهی به امام مهدی عجل الله تعالی فرجه  و مهدویت به مثابه دکترین هم امر فهم دین و دین­ گزاری به انجام نمی­ رسد. بنابراین، این نگاشته را با نگاه باز بخوانید و شباهت ها برایتان شبهه نشود. نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت، رهپویی قابلی (اما نادرست) در تبیین معرفت بشری است و قوت­ های خود را هم دارد.

لزوما انسجام گروی نیست

در نظریه ما از انسجام و بنیان و ذرّه و… سخن بسیار است. اما هیچکدام مستقیماً حاکی از دیدگاه ما در تبیین صدق یا توجیه بر این دو مبنا (انسجام­ گروی[۳] یا بنیان­ گروی[۴]) نیست. به اینکه در این باب حتماً دیدگاهی نداریم؛ اما آنچه بیان می­ شود، سیر در مستندات بالا دستی­ تر هر دو مبنا است.

تبیین ریزوماتیک معرفت نیست

نظریه ما همداستانی با «تبیین ریزوماتیک علم» نیست. ژیل دلوز[۵] رویکردی را پیشنهاد می­کند که ساختار درختی علم را فرو می­ ریزد و آن را به صیرورت عَرضی و متکثر [۶] دارد و به وحدت نمی­ انجامد (دلوز؛۲۴۸:۱۹۹۴ و رامین­نیا،۱۳۹۴:۴۰) به نظر ما علم، هم صیرورت عرضی و طولی دارد و هم تکثر، اما تکثرش به وحدت می­انجامد. این وحدت هم دربردارندۀ نتایج سودمند و پایدار است و هم شکل هنجاری تعالی بخشی دارد. از نظر ما خداوند، سلسله جنبان معرفت بشری است و علم از مقوله رزق هم هست و گوهر آن حیّ است و بدون روح الهی، مرده­ای بیش نیست. بنابراین نباید مشابهت دیدگاه ما بویژه در تبیین دورۀ کهکشان­سانی، خواننده را به اشتباه بیانجامد. البته کهکشان علم بشری بخش نازلی دارد که شاید خصایص آن باعث شده که «دلوز» چنین دیدگاهی را برای تبیین آن برساخته باشد. نمیدانم.

فلسفه پویش نیست

نظریه رجاء، «فلسفه پویش» [۷] وایتهد [۸] نیست. وایتهد کوشیده است میان علم و دین، فهمی یگانه­ وار ایجاد کند. اما معرفت دینی را تا حد «تجربه دینی» فروکاسته و فرآورده­ های تجربی را به شدت در جمع بندی­ ها، غلبه داده است. به عبارت دیگر جهان­ نگری او طبیعی است و خورند تجربی [۹] دارد  (See: Whitehead, 1926, pp 37, 57) او معرفت دینی را در هاون طبیعیات وارد کرده تا آمیزه­ای یگانه بسازد.[۱۰]  در نظریه رجاء، سخن از «تحول و کنش ذرات معرفت»، «کفایت بیشتر تمثل علم به ارگان و نه جزء مکانیکی»، «ساخته شدن غیر اختیاری مفاهیم علومی در بستر علم» و… بسیار است. اما به عکس دیدگاه لغزان وایتهد که انگاره­ های ذره­­ای را از فیزیک کوآنتم الهام گرفته است [۱۱] انگاره ها را، انگاره­ هایی اهتزازی[۱۲] می­داند) ‘گو اینکه مفهوم برآمده از دیدگاه وایتهد شدیداً آمیخته با ایده­ پردازی­ های استحسانی[۱۳] هم هست. ذرات معرفتی در این نظریه ماهیتی سخت هست ه­ای دارند. اگر از بدیهیات­ اند از ثبات مطلق و اگر ذراتِ ­حکمی­ اند، واجد ثبات قابل توجه و به نوعی بنیادین هستند. در واقع نظریه رجاء قرائت معرفت شناختی ریشه­ مند در قرآن و سنت است (بنیادگرا در اعتقاد و اما امری فراتر از بنیادگرایی معرفت شناختی [۱۴])  به عبارت دیگر بازتفسیر معرفت شناختی جهان­بینی اسلامی بر مبنای آموزه های وحیانی است. از طرفی علم (science) همچنان علم است و هم معرفت دینی و علمی با روش خودشان ساخته می­ شوند. اگر چه تعاملات علم ساختی میان آن دو بسیار است.

راهکار کدخدامنشانه نیست

نظریۀ ما راهکاری آشتی­ جویانه و کدخدامنشانه میان علم و دین یا معرفت دینی نیست. هدف ما حتی کدخدامنشی میان ثابت دینی و متحول فهمی و علمی یا آشتی دادن دیدگاه های مختلف معرفت­ شناختی، نیست. شاید در پرتو آن، برخی آشتی کنند یا نکنند. هدف ما بیان یک دیدگاه معرفت­ شناختی است؛ بدون این اهداف محوری (و اما با این میوه­ های معرفتی)

مهم است که ما را واسطه آشتی­ گری ندانند. چون کارهایی به این گل درشتی کار عالِم واقعی نیست. حتی متکلمانِ فیسلوف مسلمان هم می­ خواهند جهان­شناسی خود را بگویند و آنگاه بگویند، جهان شناسی مُثبِت دین هم هست (درست می­ گویند)

ما خواهیم گفت که میان علم و دین تعارضی نیست. اما کسانی که این سخن را گفته­ اند، شاید بیشتر مو را دیده­ اند تا پیچش مو. شاید آنان کدخدامنشی کرده­ اند.

برخی گفته­ اند میان علم و دین تعارض نیست؛ چون دین از خداست و علم هم که درست است! ‏پس چه تعارضی؟ برخی هم گفته­ اند: اگر عالمانِ هر علم، بدون شایستگی و تخصّص کافی، در کار هم دخالت نکنند و مرزها و روش­ ها را رعایت کنند، مشکلی پیش نمی­ آید (گلشنی،۱۳۸۰ ،۵۶)

این اجمالاً سخن درستی است.حقیقت این است که دانشمندان هر قدر هم در اشکوبۀ روش و موضوع و ساحت خود بمانند، اما علومی که تولید می­ کنند، در این اشکوبه­ ها نمی­مانند و در سپهر معرفت حتماً با هم برخورد می­ نمایند و با هم تعامل­ علم­ ساختی پیدا می­کنند و چون همه در تبیین یک عینیت یکپارچه و بزرگ­ اند، در برابر هم و در برابر عینیت و واقعیت خود متعهد و مسؤول­ اند،و چون باید با هم تعارض بلکه ناهمخوانی [۱۵] گسترده نداشته باشند، به کار هم می­ پردازند وبرای هم دغدغه می­ سازند؛ همین­ که مباحث نسبت علم و دین دراز دامن شده است، دلیل تعاملات و مباحثات این دو ساحت بوده و هست. حتی مکتب تفکیک [۱۶] هم در نادیده انگاری [۱۷] این ناهمخوانی­ ها موفق نیست. در هر حال مهم این است که هر کس مستندات ضعیف­ تری دارد در برابر قوی­ تر کنار برود. اگر این هم رها شود، باز بسیاری از عالمان بی­کار می­ شوند.

خواهیم گفت که میان اجزاء علوم (و از جمله معرفت دینی با خود معرفت دینی و نیز با معارفی که موضوع آن دین نیست) داد و ستد بسیار است. به گمانم چند و چون این داد و ستد، خیلی بیش از آن است که از گفتمان دینی عالمان دین، استنباط می­کنیم. اما این هم نگرانی مشترکی است که پایمان در نسبیت یا تقریرهای خانمان سوز سُر نخورد.

نه آهنگ و نه لازمۀ نظریۀ رجاء، الهیات اعتدالی [۱۸] و حد وسط میان سنت‏ گرایی و تجدد طلبی در حوزه الهیات نیست. بلکه کوششی در تبیین تعاملات علم ساختی معرفت دینی و علم است تا گمانه زنی­ هایی که میان علم و عالمان این دو هست  به تعاملی روشمند بدل شود. تبیین اصول این تعامل، کار بسیار دشواری است و اهمیت آن در خلال مباحث آشکار می­ کند.


پانوشت

[۱]. Structuralism

[۲]historism

[۳].coherenism

[۴].foundamentalsm

[۵].Gilles Deleuze

[۶]. شعار دلوز در کتابش(A Thousand Plateaus) این است: زنده باد متعدد! (Long live the multiple!)

[۷]. «فلاسفه پویشی (وایتهد و پیروان او) وظیفه فلسفه را ارائه جهان بینی­ای می­دانند که همه معارف و شهودات بشری را در برگیرد. آن­ها این جهان بینی را «ماتریالیسم علمی» (Scientific Materialism) نامیدند و بر آن شدند تا دوباره شهودات اخلاقی، دینی و زیبایی شناختی را وارد حوزه فلسفه کنند. این وظیفه دربردارندۀ دو مرحله است: یکی تردید و نقد انتزاعیاتی که اغراق در مورد حقایق علمی را در پی داشته اند و بر اساس آنها اصول علمی به نحوی نادرست شکل گرفته اند، و دیگری پویا تلقی کردن واحدهای بنیادین جهان»

[۸] Alfred North Whitehead

[۹] Empirical revelance

۴٫Alfred North Whitehead /Religion in the Making /Lecture 3/ Body and Spirit / The Creative Process: …the universe is a process of attaining instances of definite experience out of its own elements.

[۱۱] یا شاید با خوش­بینی، گرته­ برداری یا تمثیل­ آوری کرده باشد.

[۱۲] vibratorty patterns

[۱۳] Aesthetic ideation

[۱۴]. Epistomoligic fundamentalsm

[۱۵]discordence

[۱۶]. «مکتب تفکیک، مکتبی در علوم مذهبی شیعی است، که پیروانش بر تفکیک آموزه‌های فلسفی از روش‌های دین‌شناسی تأکید دارند» اما بهتر است بگوییم راهکاری برای برون رفت از دغدغه ناهمخوانی­ های معرفت غیر دینی و معرفت دینی است.

[۱۷].disregard

[۱۸].liberal theology




رهنمودهای مقام معظم رهبری درباره تولید علم

آنچه که در درجه‌ی اول در ایجاد قدرت ملی مهم است، به نظر من دو چیز است: یکی علم است، یکی ایمان. علم مایه‌ی قدرت است؛ هم امروز و هم در طول تاریخ؛ در آینده هم همین جور خواهد بود. این علم یک وقت منتهی به یک فناوری خواهد شد، یک وقت هم نخواهد شد. خود دانش مایه‌ی اقتدار است؛ ثروت‌آفرین است؛ قدرت نظامیآفرین است؛ قدرت سیاسیآفرین است. یک روایتی هست که میفرماید: «العلم سلطان» – علم، قدرت است – «من وجده صال به و من لم یجده صیل علیه».(۱) یعنی مسئله، دو طرف دارد: اگر علم داشتید، میتوانید سخن برتر را بگوئید، دست برتر را داشته باشید – «صال» یعنی این – اگر نداشتید، حالت میانه ندارد.

۱

مرجعیت علمی و عزت علمی

یکی از عوامل موفقیت کشورهای غربی تکیه بر علم است. به عبارتی، عامل موفقیت آنها در بسیاری از زمینه ها علم است همانطور که عامل بسیاری از مشکلات آنها دوری از خداوند است. به ویژه مساله دوری از خداوند را می توان در سیاست ورزی غربی در سطح بین الملل مشاهده کرد. اما با همه این اوصاف، رهبر معظم انقلاب ما را به انصاف در تحلیل دعوت می کنند و به همین دلیل منصفانه به تحلیل پیشرفت های غربی می نشینند. به نظر ایشان سلطه و سیادت غرب و آمریکا ( اصطلاحا هژمونی آمریکا) ناشی از علم است. ایشان همچنین علم را مبنای تولید ثروت غرب می دانند. اگرچه مقداری از کسب ثروت ناشی از فریبکاری و خباثت و سیاست ورزی ماکیاولیستی است. لذا رهبر معظم انقلاب تاکید دارندکه« کشور باید به عزت علمی برسد. هدف هم باید مرجعیت علمی باشد در دنیا» (بیانات معظم له در دیدار اساتید و دانشجویان در دانشگاه علم و صنعت‌ ۱۳۸۷/۰۹/۲۴)

« باید کشورهای اسلامی از لحاظ علم و فناوری پیشرفت کنند. گفتم غرب و آمریکا به برکت علم توانستند بر کشورهای دنیا مسلط شوند؛ یکی از ابزارهاشان علم بود؛ ثروت را هم با علم به دست آوردند. البته مقداری از ثروت را هم با فریبگری و خباثت و سیاست به دست آوردند، اما علم هم مؤثر بود. باید علم پیدا کرد.» (بیانات معظم له در دیدار شرکت‌کنندگان در اجلاس جهانی اساتید دانشگاه‌های جهان اسلام و بیداری اسلامی ۱۳۹۱/۰۹/۲۱)

تولید علم به منزله جهاد فی سبیل الله

جهاد یکی از مفاهیم اساسی مکتب اسلام است. به عبارتی، واژه جهاد حکایت از امری مقدس و پر اجر و ثواب دارد. از منظر رهبر انقلاب تولید علم امر مقدسی است. « من امروز به شما عرض می‌کنم… امروز تولید علم… یک جهاد است. مجاهد فی سبیل‌اللَّه تولید کننده است؛ باید هم علم را بیاموزیم و هم علم را تولید کنیم.» (بیانات معظم له در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی ۱۳۸۵/۰۱/۰۱)

علم به مثابه قدرت

اندیشمندان مختلف سازوکارها و ابزارهای مختلفی را برای کسب قدرت برتر در سطح بین الملل متصورند. گروهی قائل به قدرت نظامی اند. گروهی هم روی مساله انباشت ثروت تاکید دارند. اما نکته مهم این است که علم پایه و اساس بسیاری از قدرتها است. به ویژه اینکه امروزه در عرصه نظامی هم تحولات و تغییرات اساسی با علم رخ خواهد داد و از طریق علم می توان انباشت ثروت را به درستی مدیرت کرد. لذا، رهبر معظم انقلاب معتقد است «هر کسی که علم را پیدا کند، می‌تواند فرمانروایی کند؛ هر ملتی که عالم باشد، می‌تواند فرمانروایی کند؛ هر ملتی که دستش از علم تهی باشد، باید خود را آماده کند که دیگران بر او فرمانروایی کنند.» ایشان به حدیثی از امام علی (ع) اشاره می کنند العلم سلطان، من وجده صال و من لم یجده صیل علیه»؛ یعنی علم اقتدار است، علم مساوی است با قدرت»

البته مفهوم «علم به مثابه قدرت» در نظر مقام معظم رهبری تا آنجایی پذیرفته است که آن را در قالب زنجیره علم و فناوری بنگریم. به عبارتی علمی که منتهی به فناوری و در نهایت تجاری سازی شود می تواند ایجاد قدرت کند.« علاوه بر این، علم مجرد و به تنهایی هم کافی نیست؛ علم را باید وصل کنیم به فناوری، فناوری را باید وصل کنید به صنعت، و صنعت را باید وصل کنیم به توسعه‌ی کشور» (بیانات معظم له در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی ۱۳۸۵/۰۱/۰۱)

« علم، پایه‌ی پیشرفت همه‌جانبه‌ی یک کشور است. این حدیث را من یک وقتی خواندم: «العلم سلطان» علم، اقتدار است. هر کس این اقتدار را داشته باشد، میتواند به همه‌ی مقاصد خود دست پیدا کند. این مستکبران جهانی به برکت علمی که به آن دست پیدا کردند، توانستند به همه‌ی دنیا زور بگویند. البته ما هرگز زور نخواهیم گفت» (بیانات معظم له در خطبه‌های نماز جمعه تهران + ترجمه خطبه عربی ۱۳۹۰/۱۱/۱۴)

چرخه علم و فناوریbook-flower-pot_4

زنجیره علم و فناوری دارای اجزایی است که عبارتند از ایده و فکر، علم، فناوری، تولید و سپس بازار است. رهاسازی هر یک از این حلقه ها زیانهایی را در پی دارد.

یکی از تفاوت های اساسی کشورهای در حال توسعه و کشورهای پیشرفته (اعم از غربی و غیر غربی) در تکمیل این زنجیره نهفته است. به عبارتی درکشورهای پیشرفته زنجیره علم و فناوری به درستی تکمیل می شود. لذا فعالیت علمی در نهایتا باعث سوددهی به کلیت اجتماع می شود اما در کشورهای در حال توسعه عموما این زنجیره ناقص باقی می ماند.

لذا رهبر انقلاب روی تکمیل زنجیره علم و فناوری تاکید دارند.« … زنجیره‌ی علم و فناوری…. یعنی این زنجیره‌ی از ایده و فکر و سپس علم و سپس فناوری و سپس تولید و سپس بازار را ما باید تکمیل بکنیم والّا اگر چنانچه ما کار تحقیقاتی را کردیم، به فناوری هم رسیدیم، امّا مثلاً تولید انبوه نشد، یا بازار برایش پیش‌بینی نشد، این ضربه خواهد خورد؛ همه‌ی اینها بایستی مورد توجّه قرار بگیرد و این زنجیره‌ی کار علمی، تا تولید و بازار بایستی دنبال بشود؛ یعنی نگاهها باید روی مجموع این زنجیره باشد». (بیانات معظم له در دیدار رئیس‌جمهور و اعضای هیأت دولت ۱۳۹۲/۰۶/۰۶)

به عبارتی نقطه شروع زنجیره علمی ایده است و پایان آن بازار است اما در نهایت در مرحله بازار هم ایده های نوینی ایجاد می شود. « بازخورد آن در بازار مصرف، باز تولید ایده میکند.» (بیانات معظم له در دیدار جمعی از اساتید دانشگاه‌ها ۱۳۹۰/۰۶/۰۲)

طرح نظام ملی نوآوری

نظام ملی نوآوری طرحی فراسازمانی و فرابخشی برای مدیریت بهینه نوآوری است. در نظر رهبر معظم انقلاب نظام ملی نوآوری«عبارت است از یک شبکه‌ای از فعالیتها، تعاملهای زنجیره‌ای، در سطحهای کلان و میانی و خرد، بین دستگاه‌های علمی کشور؛ چه در درون محیط علمی، چه بیرون محیط علمی.» به نظر ایشان یکی از علل اجرا نشدن شایسته و مناسب نقشه علمی کشور را باید در خلاء نظام ملی نوآوری داست.« الان اینجا یک خلأیی وجود دارد – و همین خلأ موجب شده نقشه‌ی جامع علمی هم آنچنان که باید و شاید عملیاتی نشود – و آن عبارت است از همین خلأ نظام ملی نوآوری» (بیانات معظم له در دیدار اساتید دانشگاه‌ها ۱۳۹۱/۰۵/۲۲)

علم به مثابه پدیده درون زا

مساله وابستگی و استقلال از جمله مسائل نوین و مهمی است که مقام معظم رهبری بدان اشاره می کنند. از نظر ایشان علم پدیده ای درون زا است که می توان دز چارچوب های داخل کشور بدان دست یافت. از نظر ایشان برای رشد علمی دو مرحله را باید در نظر گرفت. مرحله ابتدایی و مرحله نهایی. در مرحله ابتدایی کشورها از علم تولید شده موجود استفاده می کنند که قطعا وابستگی می آورد. اما در مرحله نهایی کشورها می توانند به چرخه همیشگی تولید علم دست یابند و در نتیجه از استقلال علمی بهره مند گردند. رهبر معظم انقلاب ضمن اینکه مرحله اول را برای شرایط کنونی کشور رد نمی کنند اما همگان را به سمت مرحله نهایی ترغیب می کنند.

«آنچه که ما بر آن اصرار میورزیم … این است که علم برای کشور، یک سرمایه‌‌‌ی بی‌‌‌پایان … است. اگر چرخه‌‌‌ی تولید علم در یک کشوری به راه افتاد … آن وقت این دیگر منبعِ تمام‌‌‌نشدنی است. علم یک پدیده‌‌‌ی درون‌‌‌زاست؛ چیزی نیست که انسان برای آن ناچار و ناگزیر باشد وابسته شود. بله، اگر شما بخواهید علمِ حاضر و آماده را بگیرید، همین است؛ وابستگی دارد، احتیاج دارد، دست دراز کردن دارد؛ اما بعد از آنکه بنیان علمی در یک کشوری به وجود آمد، استعداد هم در آن کشور وجود داشت، آن وقت حالت چشمه‌‌‌های جوشان را پیدا میکند.» (بیانات معظم له در دیدار جمعی از پژوهشگران و مسئولان شرکت‌های دانش‌بنیان ۱۳۹۱/۰۵/۰۸)

هم افزایی علم و ثروت

شرکت های دانش بنیان یکی از عوامل تکمیل کننده زنجیره علم وفناوری اند. به شکلی، آنها می توانند باعث هم افزایی علم و ثروت شوند. از این جهت، رهبر معظم انقلاب هم افزایی علم و ثروت را اولین شاخصه شرکت های دانش بنیان معرفی می کنند.« هم‌‌‌افزائی علم و ثروت و دارائی، تعریف ابتدائی این شرکتهاست. بنابراین اهل دانش و کسانی که اهل سرمایه‌‌‌گذاری‌‌‌های مالی هستند، همت کنند و این شرکتها افزایش پیدا کند.»

ایشان در این زمینه به دو نکته توجه می دهند. نکته اول تشویق نخبگان علمی به تشکیل این شرکت ها و نکته دوم اینکه عواملی فراهم شود تا محصولات این شرکت ها وارد بازار مصرف و چرخه تجارت شود.« آنچه که ما میخواهیم… به طور کلی دو چیز است: یکی تشویق نخبگان و زبدگان و اهل علم و اهل تحقیق به این که به سمت تشکیل این شرکتها بروند و همچنین رساندن محصول این شرکتها و این تحقیقات به بازار و در دسترس مردم قرار دادن و وارد کردن آن در چرخه‌‌‌ی تجارت است.» (بیانات معظم له در دیدار جمعی از پژوهشگران و مسئولان شرکت‌های دانش‌بنیان ۱۳۹۱/۰۵/۰۸)

«چرخه علمی» و «چرخه علم وفناوری»

بین دو مفهوم اساسی باید تمایز گذاشت: «چرخه علم و فناوری» و «چرخه علمی». در مفهوم چرخه علمی، علوم مختلف به صورت یک منظومه در نظر گفته می شوند که یکدیگر را تکمیل می کنند. به عبارتی، مفهوم «چرخه علمی» اصطلاحی کاملا درون علمی است و نگاه کلان و کل گرایانه به علم دارد. این مفهوم نقدی به تفکر تجزیه گرایانه علوم است که هر علم را جزیره مستقلی از هم می داند. دانشمندان متعلق به مفهوم «چرخ علمی» همزمان که برای علوم مرزهایی مشخص می کنند و به عبارتی برای آن هویت خاصی قائل اند، معتقدند که علوم می توانند یکدیگر را تکمیل کنند.

از این جهت رهبر معظم انقلاب به طور همزمان روی «چرخه علم و فناوری» و «چرخه علمی» تاکید دارند. «باز یک چرخه‌ی دیگر است. پس علاوه بر اینکه یک چرخه‌ی علمی باید به وجود بیاید که علوم، همدیگر را تکمیل کنند، به هم کمک کنند، یک منظومه به وجود بیاید، چرخه و سلسله‌ی زنجیره‌وار دیگری از تولید اندیشه‌ی علمی و ایده‌ی علمی، تا تشکیل یک مجموعه‌ی ذهنی علمی، تا آمدن به میدان فناوری و صنعت، تا آمدن به بازار و تبدیل به محصول هم باید حتماً به وجود بیاید.» (بیانات معظم له در دیدار نخبگان جوان‌ ۱۳۸۹/۰۷/۱۴)

تاکید روی تجاری سازی پروژه ها قبل از انجام پروژهکتابخانه

حلقه پنجم زنجیره علم و فناوری تجاری سازی است. به عبارتی، آخرین حلقه چرخه را تجاری سازی تشکیل می دهد اما رهبر انقلاب تاکید دارند که قبل از انجام پروژه های علمی و صنعتی مد نظر دستگاه های مسئول قرار گیرد. «مسئله‌ی تجاری‌سازی خیلی مهم است. یافته‌های علمی و صنعتی بایستی بتوانند در کشور تولید ثروت کنند…. البته تجاری کردن … بایستی از آغاز یعنی از وقتی که ما پروژه‌ی علمی و پروژه‌ی صنعتی را تعریف میکنیم – به فکر تجاری کردنش باشیم؛ نگذاریم بعد از آنکه کار تمام شد، به فکر بیفتیم که بازاریابی کنیم. از اول باید این مسئله در محاسبات بیاید؛ که البته این مربوط به دستگاه‌های مسئول کشور است که دنبال کنند.» (بیانات معظم له در دیدار نخبگان جوان‌ ۱۳۸۹/۰۷/۱۴)

نظام اعطای امتیازات علمی مبتنی بر نیازهای کشور

یکی از مباحث مرتبط با چرخه علم و فناوری مربوط به نظام امتیازات علمی می شود. نظامی که کار علمی دانش پژوهان را ارزشگذاری می کند. ارزش گذاری مناسب می تواند جهت دهی مناسبی به تحقیقات علمی کشور دهد. به عبارتی اگر در نظام ارزشگذاری علمی تحقیقات کاربردی دارای اولویت و ارجحیت قرار گیرند، پژوهش های کشور به سمت تحقیقات کاربردی خواهد رفت.

« نظام اعطای امتیازات علمی و آیین‌نامه‌هایی که در این زمینه هست، باید تطبیق کند با همین مطلب که کدام تحقیق منطبق است با نیاز کشور، و کدام تحقیق، تکمیل‌کننده‌ی یک زنجیره‌ی تحقیق و پژوهش است. ما گاهی در زمینه‌هایی یک زنجیره‌ای داریم؛ حلقه‌های وسطِ این زنجیره مفقود است. تأمین این حلقه‌ها خیلی اهمیت خواهد داشت. پس هدفدار کردن تحقیق علمی با توجه به نیازهای کشور و نیازهای صنعت و بقیه‌ی بخشهای حیاتی کشور است» (بیانات‌ معظم له در دیدار کارگزاران نظام ۱۳۸۵/۰۷/۱۸)


 پیوندهای مرتبط

اهمیت پژوهش از نگاه امام خامنه ای (ویدیو)

علم باید پاسخگوی نیازهای جامعه باشد. (ویدیو)

تقریر شبکه ای بودن علم (سخنرانی شبکه سیمای طلوع مهر)

تولید علم  (اصط.رجاء)

دیگر علم در کتاب ها نمی گنجد (مقاله رجاء)




کج باوری ها درباره ازدواج موقت (مقالات رجاء)

 اشاره

در این نگاشته به چند نکته ی کلیدی در مورد ازدواج موقت اشاره نموده ام. امیدوارم در تبلیغ رسالات اسلام و فرهنگ  سازی برای آن موفق باشیم.

 ۱٫ ازدواج یکی از حدود و راهکارهای الهی است که به حکمت آرامش و فرزند آوری و سکونت انسان ها، تشریع شده است. از تشریع ازدواج موقت معلوم میشود که ازدواج فقط برای تشکیل خانواده نیست. ممکن است دو نفر شرایط تشکیل خانواده را نداشته باشند؛ مثل اینکه مایل باشند مدتی با هم باشند و از هم کام گیرند و هر یک به مکان دیگری سفرکنند ( مهاجر باشند یا اصلا مایل به تشکیل خانواده با هم نباشند از هم در آن حد خوششان نیاید و مانند آن)

۲٫ زناشویی از نظر اسلام رفتاری پلشت و مذموم نیست و بلکه امر بسیار ممدوحی است و حتی یک رفتار کوچک جنسی (مانند بوسه و…) اجر بسیار دارد. انچه مذمت شده فعل حرام، مکروه، افراط و تفریط و نیز دلبستن و دلمشغولی شدید به جنس مخالف است. تنها خوابیدن (نداشتن همسر موقت یا دایم هنگام خواب) شدیدا ناپسند است و سخت مذمت شده است.

۳٫ آنچه در فقه شیعی تعریف و تشریع شده است، با مکانیسم تمایل جنسی کاملاً سازگار است. اما  فرهنگ  بدعت آلود ایرانی که ازدواج موقت و صیغه کردن و صیغه شدن را مذمت و مسخره میکند، نه فقط با مکانیسم سرکش غریزه جنسی سازگار نیست بلکه مشتمل بر رویکردی ابلهانه، بدعت آلود بوده و دهن کجی به حکم خدا است و باید گفت شیطان در این زمینه خیلی موفق بوده است.غاتاغغ

۴٫ اما برخی تصورات غلط که در مورد ازدواج موقت وجود دارد:

۴/۱٫ ازدواج موقت همان هرزگی و سوء استفاده و استفاده ابزاری از زن است!

پاسخ: ازدواج موقت، کاری حلال است و لذت جنسی حلال و راحت، هرزگی نیست.

اما در مورد سوء استفاده؛ خب میشود گفت سوء استفاده از مرد است! مگر زن موجودی مرده یا یک گیاه است؟ او هم تمایل جنسی دارد و با این کار به آرامش، تغزل و عشق میرسد. اصلا در ازواج موقت، ایجاب را زن میگوید و قبول را مرد. در ثانی چرا وقتی دو نفر بدون شرایط شرعی باهمباشی دارند سوء استفاده نیست اما اینجا ناگهان سوء استفاده تلقی میشود! معلوم است که این یک القاء شیطانی است. یک زن و مرد عاقل و بالغ دلشان میخواهد ساعتی را به عشقورزی جنسی بپردازند و عمیقترین نوازش روحی را برای هم فراهم کنند و تمایل سوزان و ذهن اشغال کن را به آرامش و التذاذ حلال تبدیل کنند. خدا راضی بنده خدا هم راضی، سوء استفاده دیگر چه صیغه ایست؟!

۴/۲٫ گاه گفته میشود مگر ما حیوانیم که یک دفعه یا برای مدتی انهم برای لذت حیوانی جنسی به هم محرم شویم بعد برویم پی کارمان! حیوان ها هم چنین کاری نمیکنند.

پاسخ: بله ما حیوان-فرشته ایم. اگر اشکال کننده، حیوان-فرشته نیست و فرشته خالص است بهتر است نه در کار بشر دخالت کند و نه در نص شرعی بوالفضولی کند. غریزه جنسی و زناشویی مومنان و بل همه انسانها همراه با تغزل، عشق، لطافت است. چطور است وقتی انسانها، با لذت چلو کباب میخورند نمیگوییم مگر انسان حیوان است اما وقتی آمیزش حلال دارد حیوان میشود؟ یادمان نرود یکی تفریحات بسیار مورد علاقه پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله، آمیزش با همسران خویش بوده و احوال و رفتار خوش و کامیابی های بسیار عاشقانه داشته اند. همین مساله در مورد امام حسن و امام صادق و… علیهم السلام نقل شده است. هر قطره آب غسل پس از مجامعت ثواب بسیار دارد و این نوع نگاه بد به آمیزش جنسی نگاهی، من درآوردی، بیمار و احتمالا شیطانی است. عجیب است که برخی عالمان دین در مورد از اهل بیت علیهم السلام خیلی موارد را سانسور میکنند. اگر بنا بود قرآن و روایات را قبل از انتشار یا نزول، بررسی و نظارت کنند، احتمالا سوره یوسف، ایات مربوط به حوریان، روایات زیادی را که در باره نحوه صحیح امیزش جنسی و فضیلت ان را غیراخلاقی میدانستند و میگفتند از خدای سبوح و قدوس بعید است از این حرفها بزند!

۴/۳٫ گاه اشکال میشود که در این میان، دختران یا زنان متضرر میشوند و از بکارت خارج میشوند و مردان تمایلی به ازدواج با آنان پیدا نمیکنند. اصلا”چه معنا دارد یک زن یا مرد تجارب جنسی متنوع داشته باشد؟

پاسخ: ازدواج موقت اگر موجب خسارت به دختر باکره و حتی رشیده شود جایز نیست مگر اینکه ارزش های فرهنگی جامعه برای بکارت، بطور افراطی ارزش قایل نباشد. اساسا ما ایرانیان برای بکر بودن دختر یا پسر، حساسیت زیاده داریم. حتی دیده میشود دختره باکره که فقط عقد شده و طلاق گرفته مورد رغبت نیست! و در خانه میماند! چرا باید اینطور باشد؟

در عین حال ازدواج موقت بیشتر مربوط به زنان بیوه و مردان مجرد است بهتر است مردان متاهل، بطور معمول به همسر دایمی خود اکتفاء کنند. این عجیب است که وقتی بحث ازدواج موقت پیش میآید گوش مردان متاهل تیز میشود!

۴/۴٫ گاه اشکال میشود اگر ازدواج موقت رایج شود، مردان و زنان تنوع طلب میشوند و دیگر تشکیل خانواده نمیدهند و جامعه به فساد کشیده میشود.

پاسخ: چنین نیست. متاسفانه مرحوم شهید مطهری هم کمی تا قسمتی چنین دیدگاه اشتباهی را در مورد غرب و آزادی جنسی مطرح کرده اند. غریزه جنسی کاملا اشباع پذیر است و افراد اگر دسترسی آسان و آمیزش رضایت بخش داشته باشند آرامش پیدا میکنند و عطش انها تمام میشود و به خط تعادل میرسند. این تصور غلطی است که گمان کنیم غربی ها شبانه روز در حال فساد جنسی اند. بله فساد هست همانند فساد کثیفتری که زیرپوست شهر کشورهای اسلامی از جمله ایران عزیز (!) است.
انسان ها پس از اشباع هر نیازی در پی سایر شوون زندگی میروند و اصلا اینطور نیست که در اشل اجتماعی خود را به اصطلاح با لذت جنسی خفه کنند. البته در همه جا افراط و افراد افراطی هستند مانند پرخورها و شکموها، پرخواب ها و … ضمن اینکه مومنین مامور به اعتدال اند. چطور است سرکوب غیرممکن و سخت را تجویز میکنیم اما رعایت اعتدال که پس از دسترسی و رضایت جنسی آسان است را نمیپذیریم؟

اما مساله تشکیل خانواده و فرزند آوری، نیاز دیگر پرقوت انسان است و انسانها در عرض میل جنسی حتما مایل به تشکیل خانواده هستند. آدمیان شدیدا مایل هستند خانواده تشکیل دهند و فرزندی پیدا کنند و فرزندشان انها را بابا و مامان صدا کند. انها برایش لالایی بخوانند، غذا بدهند و بزرگ شدن و حتی عروس و داماد شدنش را ببینند. اینهمه هزینه برای درمان ناباروری واقعا برای چیست؟ چرا کشورهایی که ازادی جنسی دارند برای درمان ناباروری پیشگام ترند؟ آری رواج ازدواج موقت نه موجب هرزگی و نه مانع تشکیل خانواده است. اینها تخییلات افراد غیرپژوهشگر است.

۵٫نکته دیگر اینکه گاهی مسایل دینی و اسلامی بسیار بسیار کج فهمیده میشود. مثلا” جهاد با نفس، ریاضت نفس، مخالفت هوا و هوس و مانند آن اصلا و ابدا به معنا دوری از لذایذ حلال نیست. مومن لذت میبرد و لذت میرساند و به خدا نزدیک میشود. حبذا نوم الاکیاس و افطارهم. یکی از بدعت آمیزترین و کجراه ترین اموزه ها و رفتارها این است که گمان کنیم ریاضت نفس یعنی محروم کردن خود و به خود را به سختی انداختن!

ریاضت نفس به منظور خودسازی یعنی تمرینات دقیقی که سالک الی الله یا زیرنظر استاد و همه دقیقا بر اساس سیره اهل بیت علیهم السلام انجام میشود و مانند داروهایی که پزشک تجویز میکند اندازه و مراحل خود را دارد. (ریاضت یعنی تمرین)

سرکوب گسترده غریزه جنسی در جامعه، هیچ و هیچ ربطی به ریاضت نفس و مجاهده و جهاد اکبر و… ندارد. سرکوب غریزه جنسی و تعطیل ازدواج موقت فقط یک رفتار بدعت آلود، زیانبار و احمقانه است.

۶،ما ایرانیان به جای اینکه تحت برنامه درست سیر سلوک باشیم و از لذت همآغوشی حلال هم استفاده کنیم، به نام تقوا خود را سرکوب میکنیم و لذات حلال را بدون منطق و مجوز شرعی بر خود حرام میکنیم و انوقت زیرپوست شهر با شیاطین قرار حرام اندر حرام میگذاریم. هزاران هزار نخبه و استعدادهای درخشان، فطرت های پاک فقط و فقط به خاطر یک مجموعه کج فهمی به هزار گناه و عذاب وجدان و دلهره و سرکوب، بدل میشود!

لازم به ذکر است که یکی از مفیدترین استراحت های قوای باطنی برای سالک الی الله همین تغزل جنسی است.

۷٫ آیا تاکنون از خود پرسیده اید اینهمه بدعت برای چه؟ چرا نخبگان کشور ساکتند! چرا ما ایرانیان اینقدر با تحولات مثبت قهریم؟ چرا اینهمه فساد را تحمل میکنیم اما زیر بار حلال الهی نمیرویم؟

 

بلابل

در تلگرام بخوانید

در این موضوع این سخنرانی را در شبکه تلویزیونی طلوع مهر ببینید و گوش دهید.




ویژگی های اصحاب المهدی علیه السلام بخش دوم

(ادامه مقاله ویژگی های اصحاب المهدی علیه السلام)

ویژگی سوم ـ بیعت

یکی از ویژگی های اصحاب المهدی.عج. و امتیاز آنان در رهنمون شدن به همین مفهوم و حقیقت “بیعت” است که بنظر ما یکی از کلید واژه های سلوک مهدوی و اندیشه ء مهدی یاوری نیز در احیا و اقامه ء همین معنی (بیعت) نهفته است .شاید به همین دلیل نیز در چندین حدیث از معصومان علیهم السلام ،مشخصا براین مطلب تصریح شده است که: هرگاه گروه قابل توجهی از شیعیان (بیش از ده هزار نفر) با امام ، بیعت کنند، آن حضرت نیز متعاقب همین بیعت،خروج خواهد کرد!

بدون شک عمل بیعت در قرآن کریم و دین اسلام از اهمیت بالایی برخوردار است چنانکه در همه مقاطع و سرفصل های اصلی تاریخ صدر اسلام نیز ، از یوم الانذار تا یوم الغدیر، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از مسلمانان بیعت می گرفته است و قرآن کریم نیز در چهار آیه کریمه، سخن از بیعت به میان آورده و در کریمه ۱۸ فتح عمل بیعت را موجب رضایت الهی اعلام فرموده (لقد رضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ) و در ایه ۱۱۱توبه، چنین عملی را مورد بشارت ویژه خود قرار می دهد: ان اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّهَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَ عْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاهِ وَ الإِنجِیلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ وَ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیم

اساسا می توان گفت: اولین رفتار و عملی که در برابر ولیّ معصوم الهی باید انجام داد همین بیعت بستن است و به تعبیری دیگر می توان چنین گفت که: «بیعت ،عقد ولایت است» یعنی همان گونه که برای ایجاد زوجیت یا اخوت ،عمل و عبارات ویژه ای را به کار می بریم ،برای ایجاد موالات میان امام و شیعه نیز عقد و عملی بنام بیعت وجود دارد .البته این را نیز توجه کنیم که اهمیت بیعت ،عمدتا بخاطر ماهیت و حقیقت این عمل است؛ نه این که صرفا یک تشریفات شرعی و سیاسی باشد. به هر ترتیب اگر در اینجا بیعت با امام مهدی عجل الله تعالی فرجه را به عنوان یکی از ویژگی های اصحاب المهدی و رمز اصلی فرج امت و ظهورامام برمی شمریم ؛ ابتداءا بخاطر تاکیدی ست که روایات براین امر داشته و تصریح بر این فرموده اند که هر گاه فلان تعداد با مهدی بیعت کردند مهدی (علیه السلام) خروج خواهد کرد! باری،بر مبنای همین تاکیدات روایات است که ما نیز به این نتیجه رسیده و چنین می گوییم که: امر ظهور، عمدتا در گرو امتی از شیعیان موعود است که به بلوغ بیعت رسیده و توفیق بر بیعت حقیقی با ایشان را پیدا کنند. در واقع ما اگر پیش از این و مکررا تاکید کردیم که: امر ظهور ، متوقف بر تربیت و تشکل یک امت امام مدار خواهد بود؛ اکنون با تامل دراین روایات شریف که مشخصا بیعت یاران را عامل خروج امام، اعلام می کنند، به این نتیجه مشخص و عملی می رسیم که: حقیقت امام مداری نیز مستلزم بیعت حقیقی با امام است و در نتیجه همین بیعت درونی آحاد شیعیان است که وحدت نفوس و همدلی و اجتماع قلوب نیز در میان آنان ایجاد می شود و یاران مهدی علیه السلام بی آنکه همدیگر را دیده باشند و حتی چنانچه در شرایط فرهنگی و جغرافیای مختلفی هم نشو و نما کرده باشند اما در اثر همان بیعت درونی با قلب و قبله عالم است که به تعبیر روایات “اخوان من غیر اب” می شوند و هنگامی که به همدیگر می رسند ،همدیگر را ،سلامی به بوی خوش آشنایی ،خواهند کرد. چرا که

جان گرگان و سگان از هم جداست/ متحد جان های شیران خداست

به هرترتیب، هرچقدر استعداد بیعت پذیری شیعیان و موعودیاوران افزونتر گردد، شرایط ظهور امام نیز در افاق و انفس، آماده تر خواهد شد. چراکه اصلا در میان بیعت و غیبت، یک تناظر معکوس وجود دارد و هرچقدر استعداد و علاقه و توجه شیعیان نسبت به ولایت پذیری و بیعت با امام کمترباشد، کاشف از آن است که استعداد تشرف به عصر ظهور و شایستگی پذیرایی از امام نیز کمتر خواهد بود و متقابلا هر چقدر آستانه و استعداد بیعت شیعیان بالاتر برود حکایت از ظهور انفسیِ بیشتر امام دارد و چنانکه در مقاله “ظهور شأنی وظهورشخصی ” خواهیم گفت، این ظهور انفسی، خود به ظهور آفاقی آن حضرت خواهدانجامید.

ماهیت بیعت

گفتیم که اهمیت و ضرورت بیعت، عمدتا بخاطر ماهیت و حقیقت آن است. اما چیستی شناسی بیعت نیز خود موضوع یکی از نوشتارهای دیگر است که در این فرصت تنها به این سخن در این باب اکتفا می کنیم:

شاید این گونه بتوان گفت که حقیقت بیعت عبارت است از یک تبدّل و تکامل جوهری و بنیادین که در اثر امتساس روح انسان با ولیّ خداوند ایجاد می شود و در نتیجه آن، شخص بیعت کننده “منِ” خود را با امام، به مبایعت گذاشته و به عبارتی: نفس خود را به امام فروخته است.

برای توضیح این حقیقت، می توان از همان تمثیل “حدید محمّاه ” که به معنی “آهن سرخ شده ” است استفاده کرد: آهن یک فلزی ست که ما آن را با سه صفت : سخت، سیاه ،سرد، می شناسیم .اما همین فلز سختِ سیاهِ سرد، هنگامی که در کوره آتش قرار می گیرد و امتساس کامل با آتش پیدا می کند ، صفات آتش را پذیرفته و هر سه صفت یادشده آن نیز کاملا معکوس و منقلب به صفات آتش خواهند شد. اصلاً حقیقت “قرب الهی” نیز همین گونه است. شاید تاحال با این پرسش مواجه شده باشید که : ما هر روز حداقل پنج بار در سرآغاز هر نماز نیت قربه الی الله می کنیم ،اما حقیقت این قرب الهی چیست؟ مگر نه این است که خداوند متعال از رگ گردن هم به ما نزدیک تراست؟ پس دیگر ، نزدیکتر از این نزدیک ترین ،چه معنایی می دهد؟ پاسخ این پرسشِ معما گونه در این است که: قرب الهی عبارت است از تبدّل و توسعه و تکامل جوهری نفس انسان دراثر اتصال با خداوند متعال ،به گونه ای که در اثر این تبدل و تکامل جوهری، سنخ نفسانی انسان به مدارج عالی تر وجود ارتقا پیداکرده و شدت ظهور خداوند نیز در او بیشتر خواهد شد.

امام باقر علیه السلام در حدیث معروفی به ابوخالد کابلی می فرماید: «ای ابوخالد والله نورامام درقلوب شیعیان ما از نور این خورشید نیز درخشان تراست » پیشتر نیز گفتیم که از نظر همین امام عزیز، اساسا «شیعه را شیعه نامیده اند ،زیرا که از شعاع امام آفریده شده است» پس اکنون کسی که به بلوغ بیعت با امام رسیده و این توفیق و توان را پیدا کرده است که تمام نفس و نفسانیات و همه امیال و آرزوهای نفسانی خود را با امام خود به مبایعت بگذارد و درحقیقت: نفس او ذوب در نفس مطهر امام شده باشد؛ چنین کسی فطرت پنهان ولایت الله را از مرحله قوّه به فعلیت رسانیده و درواقع، مشرقی برای ” ظهورانفسی” خورشید امام ،گردیده است. در مملکت وجود چنین انسانی، کسی و چیزی جز حجت خدا حکومت نمی کند و چنین کسی، درحقیقت ،پاره ای و پرتوی از خود امام شده است و تا هنگامی که بر این حقیقت استوار بماند، همه امیال و اراده های و آثار وجودی او نیز در طول میل و اراده و آثار وجودی امام خواهد بود

اوست گرفته شهر دل، من به کجا سفر کنم / اوست نشسته در نظر، من به کجا نظر کنم؟

در همین جا گفتنی ست که یکی از پیش نیازهای اصلی و اولیه بیعت، در نفی آرزوهای نفسانی و تمرکز بر حوایج خود امام علیه السلام است به گونه ای که انسان در یک پاکبازی و قمار عاشقانه بتواند یکباره تمام آرزوها وتمنیات دیرین خود را به امام خود هدیه داده و گفتمان درونی و نفسانی او از جنس اندیشه ها و حوایج خود امام بشود. چنین اتفاق عظیمی اگر در جهان درونی کسی بیفتد در واقع جنس اندیشه و امیال او از جنس اندیشه و امیال امام شده است و این یک جهش و ترقی خارق العاده ای ست که البته ظفر یافتن بر چنین مقامی توفیق و طهارت خاصی را می طلبد و این در حقیقت نقشه  گنج پنهانی ست که خداوند منان نصیب ما و همه مشتاقان فرماید و به جان دوست قسم که اگر چنین معامله شیرینی نصیب ما شود، دیگر بار دنیا و آخرت خود را بسته ایم.

فرصت شمر طریقه ء رندی که این نشان / چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست

* (به پاورقی اول (سبزرنگ) عنایت کنید)

بلی، امام موعود منتظر تربیت چنین اصحابی ست؛ که چنانچه حکومت بر بخشی از مناطق جهان را به او می سپرند، هیچ میل واراده و هیچ غرض و غریزه شخصی و نفسانی از خود نداشته باشد و تنها و تنها آینه گردان خورشید ولایه الله باشد و بس.

اما تربیت چنین رادمردانی که حقیقتا در تراز انبیای الهی هستند کار ساده و کوچکی نیست و اگر می بینیم امر ظهور موعودِ انبیا ،هزاران سال به طول انجامیده است، هم بخاطر “صعب و مستصعب بودن این امر الهی ست “بله واقعا کار بسیار صعبیست که انسان شخص دیگری را بعنوان حاکم مطلق بر نفس خود و بر تمام مقدرات زندگی خود قرارداده و با او بیعت کند! اما وقتی بدانیم که آن شخصِ دیگر ، از خودِ ما به خودِ ما مهربان تراست (انا ارحم بکم منکم علی انفسکم!) آنگاه ترس و وحشت ما فرو می ریزد و مثل نوزادی که تنها در اغوش مادر مهربان خود می آرمد، آرام خواهیم یافت و بلکه خواهیم دانست: امام : ” منِ گمشده و منِ واقعی و منِ برترِ خود ما بوده است” و هر انسانی تا وقتی به آن معدن وجودی خودش نرسد نهاد وی آرام و قرار حقیقی و کاملی نخواهد یافت!

هیچ کنجی بی دَد و بی دام نیست/ جز به خلوتگاه حق آرام نیست

ویژگی چهارم 

قلب ابراهیمی (خلوص وتسلیم محض) درمورد این ویژگی (قلب ابراهیمی) که در روایات آمده است: لهم قلوب کقلب ابراهیم/ پس ازین بیش ازین سخن باید گفت اما دراینجا و مقدمتا عرض می کنیم که: اگر در بیشتر ویژگی های اصحاب المهدی که در روایات آمده است دقت کنیم خواهیم دید که مرجع اصلی این صفات ،عموما در قلوب آنان است ومی توان گفت شاه کلید صفات اصحاب المهدی نیز در همین قلوب ویژه و مجاهدت های قلبی خاصی است که انان داشته اند .چنانکه امام صادق علیه السلام در وصف قلب آنان می فرماید : ” کأنّ قلوبهم القنادیل” گویا قلب های انان قندیل هایی ست . یا چنانکه امام جواد علیه السلام ، ویژگی انان را “خلوص” دانسته و می فرماید: هنگامی که برای او این تعداد (۳۱۳نفر) از اهل اخلاص جمع شد خداوند امر او را ظاهر خواهد کرد…» ( کمال الدین، ج۲، ص۳۷۷و۳۷۸) البته مرجع قرآنیِ همه این احادیث را نیز در این آیات تامل انگیز باید دانست که از زبان ابلیس علیه اللعنه، درسوره اعراف می فرماید :

قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنی‏ لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ۱۶ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرینَ۱۷

و درسوره صاد نیز چنین می فرماید که:

قَالَ فَبعِزَّتِکَ لأغوِیَنَّهُم أجمَعِینَ ألاّ عِبَادَکَ مِنهُمُ المُخلَصِینَ۸۳

چنانکه به دلیل عقل و نقل،ثابت و بی نیاز از توضیح است: صراط مستقیم ، منحصر در وجود امام حیّ است و اکنون دراین ایات کریمه ، سخن از عزم و اراده جدی و نهایی ابلیس بر این است که منتهای توش و تلاش و همت خود را دقیقا و مشخصا در مقابل همین راهبرد هدایت الهی متمرکز کرده و تا انجا که می تواند بندگان خدا را از نزدیک شدن به این صراط ،یا لااقل از سلوک صحیح در این صراط مستقیم بازداشته و همگان را به گیجی و گمراهی (غیّ) نسبت به آن کانون هدایت الهی ،مبتلا سازد و دایما به هر وسیله و بهانه ای حتی بوسیله دعوت به دین و قرآن و عرفان… لیکن با فراموشانیدن اولویت مطلقه امام حیّ، آدرس و کد غلط و ناقص به آن ها بدهد* اما چنانکه خود او نیز اعتراف می کند: عباد مخلَص خداوند ازین گیجی و گمراهی مستثنی بوده و ابلیس و جنود او هرگز یارای مقابله با انان را نخواهند داشت!

نتیجه تامل در این ایات و روایات یاد شده نیز، به خوبی ثابت می کند که: متاسفانه تا این تاریخ، ابلیس در وفای به عهد خودش موفق بوده و نشان موفقیت او نیز در همین است که هنوز حاکمیت او پابرجاست! به بیان دیگر: دانستیم که ظهور امام ، نیاز من ظهور یاوران مخلَص است و اکنون که ظهور امام محقق نشده است مسلما تلاش جبهه ابلیس ،مبنی بر “دراقلیت نگاه داشتن مخلصین” ، تلاشی موفق بوده و در نتیجه: تنها راه برای شکست جبهه ابلیس و آغاز نهضت مقدس ظهور نیز ، در تقویت و افزونی امت معدوده وعده موصوفه  اهل اخلاص است که بر این اساس، حتی تربیت یک فرد مخلص نیز در این راه تاثیر چشم گیر و گسترده ای در پیشبرد معادلات ظهور خواهد داشت و خود، بخشی از فرج محسوب می شود.

نکته پایانی

فرد نامطلعی، تنها با استناد به یکی از القاب امام زمان (علیه السلام) و با فراموش کردن همه ء اصول قرآنی و روایی دیگر می گفت: امام مهدی ،”ربیع الانام: بهارمردم است” و بر این اساس دمیدن این بهار نیز همچون بهار طبیعت ،موسم خاص خود را می طلبد و نتیجتا، تا رسیدن فصل تاریخی ظهور، هر تلاشی محکوم به شکست خواهد بود. همچنانکه روییدن هر برگ و باری در فصل زمستان، ریشخند برف و باران می شود. او این سخن را در پاسخ اندیشه “مهدویت قائم” *می گفت و اصرار براین داشت که ما موظف و قادربه هیچگونه حرکت و قیامی برای ظهور نخواهیم بود !

پاسخ این است که: بلی امام ،بهار “مردم”! است و هم اتفاقا به همین علت است که تاریخ و تقویم آمدن ایشان نیز در گرو آمادگی خود “مردم” خواهد بود .باری، اگر می فرمودند : امام بهار طبیعت است! آنگاه جای آن بود که گفته شود: پس ظهور امام نیز تنها در گرو شرایط خاص طبیعی و آفاقی است. اما می بینید که از قضا تعبیر به ” بهارمردم ” فرموده اند و این خود می تواند موید این معنی باشد که هر چقدر شیعیان، جان و اندیشه خود را به زاویه تابش خورشید جان ها نزدیک تر کنند، در نتیجه، به دمیدن بهار و شکفتن برگ و بار خویش نزدیک تر شده اند ، چه”ان الله لایغیر مابقوم حتی یغیروا مابانفسهم”…گذشته از آن که وجود روایات متعدد، از جمله نص نفیس خود امام عصر عجل الله تعالی فرجه، در همان توقیع شریف یادشده، وضوح و صراحت کاملی دراین معنا داشته و تا وقتی چنین نصوص روشنی داشته باشیم ، مارا از هر گونه تذوّق و نظرپردازی دراین مساله، بی نیاز خواهند کرد

چنانکه امام صادق علیه السلام نیز در نص روشنی (درهمین خصوص) چنین می فرماید :

تفسیر العیاشی عَنِ الْفَضْلِ بْنِ أَبِی قُرَّهَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ‏ أَوْحَى اللَّهُ إِلَى إِبْرَاهِیمَ أَنَّهُ‏ سَیُولَدُ لَکَ‏ فَقَالَ‏ لِسَارَهَ فَقَالَتْ‏ أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ (هود: ۷۲) فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ أَنَّهَا سَتَلِدُ وَ یُعَذَّبُ أَوْلَادُهَا أَرْبَعَمِائَهِ سَنَهٍ بِرَدِّهَا الْکَلَامَ عَلَیَّ قَالَ فَلَمَّا طَالَ عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ الْعَذَابُ ضَجُّوا وَ بَکَوْا إِلَى اللَّهِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى مُوسَى وَ هَارُونَ یُخَلِّصُهُمْ مِنْ فِرْعَوْنَ فَحَطَّ عَنْهُمْ سَبْعِینَ وَ مِائَهَ سَنَهٍ قَالَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع هَکَذَا أَنْتُمْ لَوْ فَعَلْتُمْ لَفَرَّجَ اللَّهُ عَنَّا فَأَمَّا إِذْ لَمْ تَکُونُوا فَإِنَّ الْأَمْرَ یَنْتَهِی إِلَى مُنْتَهَاهُ.

(خداوند مقرّر فرموده بود که نسل یکی از فرزندان حضرت ابراهیم (یعنی بنی اسرائیل) چهارصد سال گرفتار بلا (وزیر ستم فراعنه ی مصر) شوند . آنگاه این گرفتاری چون عرصه را برای مردم تنگ نمود و ایّام مصیبت بنی اسرائیل طولانی شد، چهل صبح به خداوند متوسّل شدند و گریه و زاری کردند تا این که خداوند موسی و برادرش هارون را به یاری آنان فرستاد و حدود صد و هفتاد سال از چهار صد سال که از گرفتاری آنها باقی مانده بود بخشید .سپس امام فرمود: اگر شما هم مانند بنی اسرائیل عمل کنید (به درگاه خداوند، تضرع و طلب فرج کنید) خداوند فرج را نزدیک خواهد کرد و الّا این امر، تا پایان مدّت مقرّر شده ی آن ادامه خواهد داشت. بحار الأنوار (ط – بیروت) ؛ ج‏۵۲ ؛ ص۱۳۱

در کنار این نصوص قاطع، به این مساله هم توجه کنیم که اساسا یکی از اصلی ترین وظایف عمومی شیعیان عصر غیبت بر اساس روایات بسیار ،عبارت است از “دعا کردن برای تعجیل فرج” چنانکه در توقیع مشهور دیگری نیز به صراحت تمام فرموده اند: فرج شما در همین مساله است؛ اکثروالدعاء بتعجیل الفرج فان ذالک فرجکم . بر این اساس ،از نظر روایات شریف، ظهور امام و برپایی تمدن عظیم الهی موعود، تنها در گرو دعوت و مطالبه جدی خود مردم و (لااقل) دعوت و مطالبه شیعیان آن امام خواهد بود.

وانگهی حقیقت و ماهیت تشیع ، چیزی جز “امام مداری وامت زیستی ” نیست و بنابراین، بر ماست که چه در عصر ظهور و چه در عصر غیبت، به اصلی ترین رسالت خود که همین امام مداری و امت زیستی و “مرابطه” با امام و امت است عمل کنیم و اگر راه و راهبردی جز این داشته باشیم ،در حقیقت از حقیقت ِ “امت بودن” و شیعه بودن خارج شده ایم ! همچنانکه در مباحث مهدویت راهبردی نیز خواهیم گفت: مهدویت راهبردی و اصل امت زیستی و امام مداری، فی نفسه در گرو غیبت و ظهور نیست و دراین موضوع که همان موضوع اصلی تشیع است، هیچگونه تقیید و تخصیصی وجود ندارد. اما و البته بدیهی ست که هر چقدر شیعیان در راهبرد اصلی خود، استقرار و تمرکز بیشتری داشته باشند، طبیعتا از موانع ظهور و دواعی غیبت نیز کاسته تر خواهد شد (این گفتار ادامه دارد) مهدی مشکات آبان ۱۳۹۴

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

*دراصول کافی باب دعا آمده است:کسی به خدمت رسول الله صلی الله علیه واله عرض کرد : یارسول الله ! من تصمیم گرفته ام که دیگر تنها وتنها برای شما دعاکنم ! حضرت فرمود: اذاً کُفی مؤنه دنیاک واخراک یعنی: اگر چنین شود ،همه ء هزینه ء دنیا وآخرت تو [بوسیله ء ما] کفایت خواهدشد!! و چقدراین بیت شاهانه جافظ نیز همرنگ این حدیث نفیس است که :

زمُلک تاملکوتش حجاب بردارند هرآنکه خدمت جام جهان نما بکند/

باری:هیچ مگو هیچ مخواه ای صنم تا همه “لا”گردی وگوید “نعم” ـ م.

* کفاک بعباده الشیطان ان ینقلک من طاعه الی طاعه : برای معبود واقع شدن شیطان، همین کافیست که تورا از عبادتی (که اولویت دارد)به عبادتی دیگر فروبکشاند !ـ امام جوادعلیه السلام

* درخصوص “مهدویت قائم” که در برابر مهدویت فعلی ما (مهدویت قاعد!) قرار دارد نیز پس از این به یاری خداوند گفتار مفصلی خواهیم داشت

بخش نخست

نگارنده: استاد مهدی مشکات




بدحجابی یک معضل اجتماعی، زیر دست و پای بی توجهی

شاید اگر کسی جامعه شناسی نداند و نگاه جامعه شناختی نداشته باشد، همواره برای برطرف کردن معضلات اجتماعی راهکارهای ناکارآمد و بیربطی بذهن آورد و بر اساس سلیقه و استحسانات ذهنی، راه حل های دم دستی و کلیشه ای ارایه کند. متاسفانه بدحجابی که سکه رایج جامعه ایران اسلامی شده است دچار چنین مشکلی است و بدتر از سایر ناهنجاری های اجتماعی دیگر بر زمین مانده است.
? از آن جا که ناهنجاری های دیگر مانند #اعتیاد ، #طلاق، #تکدی_خیابانی ، زورگیری و… در علوم اجتماعی جهانی مورد اهتمام نخبگان و نهادهای اجتماعی و پژوهشی دنیا واقع شده است با الگوبرداری از آن شیوه ها، این مشکلات در کشور ما نیز، بهتر تحت کنترل قرارگرفته است.
? اما از آنجا که کشورهای توسعه یافته، اساساً علوم اجتماعی، پروژه ای تحت عنوان ” بدحجابی ” را تابحال تجربه نکرده، کشورهای اسلامی که همواره درگیر وراجی سیاسی و اجتماعی و آماده خوری هستند، در این مساله ی بخصوص، نخبه و غیر نخبه و روحانی و غیر روحانی خود را به بی خیالی و کری زده است.
? اما بدحجابی به مثابه یک معضل اجتماعی در کشور ما، دارای علل و عوامل فکری، ذهنی، روحی روانی و الگوهای زیبایی شناختی و انگیزه های دیگر روانی و اجتماعی خاص خودش است که اگر توسط موسسات تخصصی مورد تحلیل و بررسی جدی و چاره جویی واقع نشود، داوری و برنامه ریزی برای آن ناممکن است.
? اولا” لازم است نهادهای مطالعات اجتماعی در این زمینه ورود کنند. چون در کشورهای ایدیولوژیک، تقریبا همه چیز بسرعت امنیتی میشود. سازمان های مطالعات اجتماعی نمیتوانند رشد کنند و لذا مطالعه معضلات اجتماعی که همواره پیچیده و درهم تنیده است، مخاطره آمیز خواهد شد.
? حوزه های علمیه، هم هنوز در این مساله ورود جدی نداشته است، زیرا هنوز در سبد دانشی و نخبگانی آن سواد و دانش جامعه شناختی قابل توجهی وجود ندارد و موسسات مطالعات اجتماعی درخوری در حوزه ها نمی بینم،? البته تا بخواهید موسسه و مرکز پژوهشی از تمام اسامی اهل بیت علیهم السلام تا مرکز پژوهشی مسلم ابن عقیل و..، با موضوعات و اهداف تکراری و موازی به وفور وجود دارد، ولی یک موسسه پژوهشهای اجتماعی، مانند موسسه گالوپ یا اندیشکده رند (Rend) را نمی یابید (اصلا در کل جهان اسلام هم نیست. چون در کشورهای اسلامی بلوغ علم جامعه شناسی کم یاب است و مطالعات اجتماعی امنیتی میشود)
? حل مشکل بدحجابی نیازمند یک عزم علمی و اجتماعی و فرهنگی است که باید از لایه های نخبگانی حاکمیت مانند نهاد رهبری، نهاد قانونگذار، قانونگزار و قضاء و تمام نهادهای فرهنگی ذیل آن مانند، رسانه، آموزش و پرورش، حوزه، دانشگاه، شهرداری ها، مساجد و..، تحت یک برنامه میان و دراز مدت پیگیری شود. این برنامه باید در یک اندیشکده بطور مداوم بهینه، رصد، بازخوردگیری و ابلاغ شود. ?اینکه گفته میشود مبارزه با بدحجابی با آیین نامه نمی شود، اگر نافی برنامه ریزی جامع و اجرایی شدن ان در دستگاه ها است، سخن کاملا نادرستی است (البته کسانی که چنین میگویند آن را در این سطح نفی نمی کنند و نظرشان آیین نامه حفظ حجاب در یک سلسله محیط فیزیکی است که تقریبا سخن درستی است)

? چنین عزمی در نهاد قدرت و فرهنگ و جامعه نخبگانی غایب یا بسیار کمرنگ است. متاسفانه مسایل سیاسی که امروزه به بازی قدرت بیشتر شبیه شده و در سطح پوززنی هم فروکاهش پیدا کرده، موجب شده انرژی سیاسی (که باید صرف بهینه شدن فرهنگ و سطح زندگی مردم شود) به هدر برود.بنابراین نباید گمان کرد که رسیدگی به معضل بدحجابی از راه های علمی درست و تحت برنامه در ایران به این آسانی شکل بگیرد.
☝️چند پرسش:
? آیا پلیس و نیروی انتظامی می باید در این مساله نقش آفرین باشد؟

?پاسخ: حتما گشت های نامحسوس و نیروی انتظامی در کنار همه دستگاه های دیگر باید حضور داشته باشد، اما نباید هر وقت شکل تازه ای از بدحجابی شعله کشید، از نیروی انتظامی توقع بیش از حد داشته باشیم. البته بازی سیاسی اگر درمیان آمد به فرهنگ دینی مردم جفا خواهد شد. حذف قوه قهریه در عرصه فرهنگ، جایز نیست و توقع بیجا از آن هم درست نیست.

? آیا بطور منطقه ای و استانی می توان مشکل بدحجابی را فروکاست؟

?پاسخ: تاحدی بله ، اما هدر رفت انرژی و منابع مدیریت فرهنگی چنان است که این کار مقرون بصرفه نیست. باید برنامه سراسری و کشوری باشد و حتی برای همه مسایل دیگر مانند استانداردهای گردشگران، تولیدات رسانه ای در شبکه های سراسری، دروس و مسایل تربیتی مدارس و..، با اسناد بالادستی اقدام شود.

? باید مراقب باشیم ما در مسایل سیاسی، اجتماعی ،فرهنگی، اقتصادی و… دجار ? پرسخنی بیمار نشویم. شرق جهان مبتلا به بیماری پروگویی بیمار است.
به کانال تلگرام طلوع مهر بپیوندید tolooemehr@