1

کتاب «فلسفه علم برای تولید علوم انسانی اسلامی و ارائۀ راهکارهای ارتقاء نظام معرفتی حوزه» منتشر شد.


کتاب «فلسفۀ علم برای تولید علوم انسانی اسلامی و ارائۀ راهکارهای ارتقاء نظام معرفتی حوزه» به قلم حمید رجایی منتشر شد. این کتاب در 520 صفحه، در قطع وزیری و با شمارگان 500 مجلد، توسط انتشارات میراث ماندگار، طبع شده است (برای مشاهدۀ فهرست این کتاب، اینجا«فلسفهٔ علم، برای تبیین علوم اسلامی و ارتقا نظام معرفتی حوزه را کلیک فرمایید)

 

 

 

 

 

 

 


سخن نگارنده

این اثر، به توفیق الهی و یاری نیکان، توسط اینجانب، طی دو سال و اندی پژوهش و نگارش، فرآهم شده است و در کار «تبیین نظریّۀ ذرّه ای کهکشانی بودن علم» در مورد رفتار علم و وضعیت و ادوار آن در گذشتهٔ نزدیک، حال و آینده است. این کتاب، در نهایت، برای تبیین علوم انسانی اسلامی و تولید آن، کوششی انجام داده است و در پی، راهکارهایی برای روزآمد شدن نظام‌های معرفتی، آموزشی و معیشتی حوزه‌های علمیّه، ارائه کرده است.

 


اهمیّت اثر

چنانکه می‌دانیم علوم انسانی، از جمله ارکان و لوازم پیشرفت هر جامعه و کشوری است. جامعهٔ ما، پس از انقلاب اسلامی با مسائل اجتماعیِ پیچیده و دشواری مواجه شد و در این رهگذر نخبگان کشور به ناچار می‌بایست هر یک از این مسائل پیچیده را با تخصّص در حیطهٔ علم مربوط، حلّ کنند. اما مشکل این جا بود و هست که علوم انسانی اسلامی، مستحصل نیست و علوم انسانی موجود در ایران (و جهان) به هر علّت و دلیل، کمابیش از جانمایه‌های سکولار و تفکر فردگرایانۀ لیبرالیسم، تغذیه می‌کند. اگر چه این علوم در بخش ریاضیاتی و سخت خود، چندان با ارزش‌ها و تفاسیر جهان‌بینانه، متعامل نیست، اما در بخش مکتبی و نرم، هم در «نقطه عزیمت» و هم در «تبیین و استنتاج نظری و عملیاتی» بر محورهای مکتبی سیر می کند و فراورده‌های معرفتی‌ای را تولید می کند که با بافتار فرهنگی و تفسیری ما از عالَم و آدم سازگار نمی‌افتد. اعتقاد ما بر این است که هر علم انسانی اگر بطور خودآگاه یا ارتکازی، با مکتب فکری خاصّی در ارتباط است (که هست) و اگر مفردات معرفتی و پیکربندی آن بسته به مکتب، شکل می‌گیرد (که چنین است) مکتب اسلام هم می‌تواند با تعامل با جهان علم، ابتکار، دلیری معرفتی و همفکری، علوم انسانی اسلامی را راقم شود. این علوم نوین، ضمن مشابهت‌هایی با علوم موجود، تفاوت‌های زیادی هم با آن خواهند داشت.

 


حوزهٔ پژوهشی اثر

تبیین «چیستی و چونی علم انسانی اسلامی» و نحوه تولّد و تولید آن، اولاً و بالذّات، مربوط به «حوزه فلسفۀ علم» است و نه فلسفه و هستی‌شناسی. حتی معرفت‌شناسی‌هایی که صرفاً به انواع و ارزش ادراکات می پردازد، برای ورود به این مسئله، کفایت لازم را ندارد. مطابق نظریّهٔ نگارنده، فلسفۀ علم شامل معرفت‌شناسی شایع در حوزه هم می‌شود و اما در آن محدود نمی‌شود.

 


نوآوری اثر

تولید علم انسانی اسلامی، نیازمند نظریه است. بدون نظریّه، نمی‌توان در این عرصه سخن محصَّل و مفیدی گفت. البته نظریّه باید بتواند مسائل زیادی را تبیین کند و توضیح دهد که طی چه فرآیندی، معرفت دینی با فرآورده‌ها و آورده‌های معرفتی و مسائل علوم انسانی مواجه و متعامل می‌شود (یا باید بشود) تا هم محکمات دین محفوظ بماند و هم علم با لحاظ منبع، روش و غایت دین، به علم اسلامی منجر شود و هم پویا و نوشونده باشد. مطمئناً ارائه و ابتکار نظریّه در این حوزه، همان‌قدر که ضرورت دارد، دشوار هم هست. هم ورطه‌ای بدیع است و هم بسیاری از نخبگان کشور یا دربارهٔ آن توجیه نیستند و یا گاهی ترش‌رویانه و شکّاکانه در آن می‌نگرند.
علاوه بر این، شایسته و بایسته است که این نظریّه، خود را در انضمام با مسائل عینی بومسازه معرفتی ایران و خاصّه حوزه علمیّه، مسؤول بداند و طرحی عملیاتی را برای ارتقاء حوزه (و دانشگاه) ارائه کند. در واقع، نظریّه را تا عمل و پیشنهاد برنامه، ادامه دهد. این شرط دستکم، اگر شرط تمامیّت نظریّه نباشد، شرط کمال آن هست.

 


ویژگی‌های اثر و محتوای آن

نگارنده در کتاب «فلسفۀ علم، برای تبیین علوم انسانی اسلامی و روزآمدسازی حوزه های علمیّه» چند کار کرده است:
مفردات معرفتی مسئله تولید علم را مبتکرانه شرح داده است.
یک نظریّه مشخص را در تبیین رفتار علم، معرفت دین، و معرفت دینی ارائه کرده است ( نظریه ذره ای کهکشانی) که مبیّن ادوار سه‌گانه متأخّر و آتی علم و یکپارچه بودن همهٔ علوم و نحوهٔ رفتار و تعاملات علم ساختی علوم و برشمردن و تشریح انواع تحوّلات آن است) این نظریّه اگر چه در اجزاء، مسبوق به سابقه است؛ اما در کلّ، تازه و بدیع است. طبیعتاً باید گسترش یابد و در تقریرها و تحریرهای بعدی، بهینه شود.
این نظریّه ذیل جهان‌بینی اسلامی و در چهارچوب محکمات معارفی آن پیش رفته است. در واقع، در سرزمین فلسفۀ علم اسلامی زاده شده است.
نگارنده برای تبیین نظریّۀ خود، به ناچار یا اصطلاحاتی را از بنیان تعریف نموده یا اصطلاحات موجود را بازتعریف کرده است. به همین‌رو، خواننده با پاره‌ای مفاهیم مهمّ و کلیدی مواجه می‌شود که ضمن بحث از آن، در جای‌جای اثر ناچار است آن را مرور کند. این کار لازم بوده است؛ زیرا مخاطبِ کتاب باید ضمن آشنایی با اصطلاحات، به کاربست و کارکرد آن‌ها در شبکه و دستگاه معرفتی نظریّه، پی ببرد.
متن و شیوۀ بیان کتاب، «شیوه‌ای کارگاهی» دارد. یعنی یک کتاب خُشک و فشرده نیست. البته تلاش شده وَرز دادن مفاهیم، و یادآوری‌ها، حتی‌المقدر، ملال‌آور نباشد (ممکن است در برخی قسمت‌ها کمی این‌طور شده باشد) گاهی مطلب را به طور موزائیکی بیان کرده، تا مخاطب ناچار شود، خودش مطالب را جورچینی کند و گاهی هم نه، یک سیر الگوریتمی را دنبال نموده است. این دو شیوه، با تونالیته‌ای آهسته تغییر کرده و موجب جهش در تقریر و ادبیات نشده است.
نظریّهٔ نگارنده یک نسخه آزمایشی است، که در قالب یک کتاب نگاشته شده است. در واقع جزوه‌ای است که به احترام ناقدان، به جامهٔ یک کتاب، زیور یافته است. این نگاشته باید توسط یک گروه علمی نگاشته می‌شد؛ اما نگارنده بدلیل عدم دسترسی به امکانات، خود به‌تنهایی آن را نگاشته است. مسلماً مانند همهٔ آثارِ نوآورانه، مشتمل بر کمبودها و خطاهای متعدد است. اما با همین تواضع و اقرار، آن را بر پیشخوان ذهن جمعی مخاطبان نهاده است. مخاطب این کتاب، فرهیختگانی هستند که متوّجه این محظورات هستند. گو اینکه اگر از خطا کردن بترسیم، هرگز خلق معنا نمی‌کنیم.
امروزه عالمان دین، از بُنِ دندان ضرورت تحوّل حوزه و ارتقاء آن را حسّ کرده اند. تشنگی برای دریافت پیشنهادهای مبتنی بر نظریّه با رعایت سنّت‌های حوزه و حفظ میراث گران آن، مشهود است. لذا پیش‌بینی می‌شود که این کتاب مورد توجه و استقبال مخاطبان خود قرار گیرد و اگر چه توسط نقدهای علمیِ بسیار، تیرباران شود؛ باکی نیست، این هم افتخاری برای مفاد کتاب است. همین‌که ذهن مخاطبان به سمت نقض و ابرام نظریّه رود، آبستن نظریّه‌های نو می‌شود.

 

تلفن سفارش خرید: 

025-37730365




موضوع و گسترۀ فلسفۀ علم (مقالات رجاء)

«فلسفۀ علم» در کار رسیدگی به مسائل اساسی و بنیادین «شناخت» های بشری و بررسی چیستی و چونی علم و علوم است. فلسفۀ اخلاق، فلسفۀ فقه، فلسفۀ جامعه شناسی، فلسفۀ روان شناسی و… هر کدام رشتۀ مطالعاتی هستند که به مسائل بنیادین آن شاخۀ علمی می پردازد (روش شناسی، ارزش گزاره ها و کارآیی آن و گونه های پیکره بندی ها، تاحدی بررسی زمینه های اجتماعی و …) فلسفۀ علم هم دقیقاً به مسائل اساسی خود علم (رشته مطالعات) می پردازد. در واقع، فلسفۀ علم، رشته مطالعاتِ «مطالعات و رشته مطالعات» است و بناچار دربردارنده بحث از بنیادهای مفردات معرفتی هم هست. (مثل فلسفه اخلاق که مبانی انواع گزاره های ریز و درشت علم اخلاق را هم وارسی می کند) همواره هنگامی در حال بررسی چیستی معرفت، شناخت و علوم هستیم و آن را شرح می دهیم، در حوزۀ فلسفۀ علم هستیم.

 

 

اساس فلسفه علم

اساساً فلسفۀ علوم، دربردارندۀ همۀ مباحثی می شود که از عوارض ذاتی یعنی «علم و علوم» بحث می کند. فلسفۀ علم درجانمایه اولیه یک علم هنجاری نیست و اگر بخواهد لیاقت و کفایت خود را در توصیف علم نشان دهد، به هیچ رو نمی تواند بحث از هستی شناسی علم را به علمی دیگر بسپارد. چرا که بخش مهمی از مسائل بنیادین علم (چه به مثابه علم مفرد و چه علم شاخه ای ) هستی شناسی علم است. گو اینکه حیث حکایت گری و نیز تعاملات مفاهیم و ساختار آن و نیز روش شناسی علوم حتماً بطور انضمامی به مبحث هستی شناسی، مربوط و موکول می شود. اگر چه مثلاً مباحث دامنه داری در مورد تعاملات عصب شناختی و فعالیت سلول های مغز و ساختار قوای شناختی ظاهری شناخت و یا تجرد نفس و افاضه و مانند آن را نمی-توان بخشی از فلسفۀ علم دانست. امّا در هر حال و به ناچار برخی از همین مباحث نیز باید بطور مشترک حل و فصل شوند.

البته بررسی وجهۀ اجتماعی علوم (علم به مثابه یک پدیدۀ اجتماعی) نیز دربردارندۀ مباحث عریض و طویل جامعه شناختی نیست و اما چون علم، خودش یک پدیدۀ اجتماعی است، باید توصیف علمی آن در فلسفۀ علم صورت پذیرد. جامعه شناس هم هنگامی به انواع پدیده های اجتماعی می پردازد، بی شک به علم، به مثابۀ نهاد و پدیدۀ اجتماعی می نگرد و به آن می پردازد، اما نگرانی های فیلسوف علم را ندارد.

فلسفۀ علم، دربردارندۀ هر گونه بحث در مورد مسائل بنیادین علم و علوم می شود. کافی است کوشش ما در راستای تبیین روشمند علم باشد (مثلاً دانستن، شناخت و افزار شناخت، یقین، گمان های در حکم یقین، صدق، انسجام، موجّهیت، ارزیابی گونه های معرفت و تعیین ملاک صحت و خطای معرفت، بررسی علم به معنای شاخه علمی، روش ها و منطق اکتشاف و گردآوری و داوری و تبیین و اوضاع و ادوار و اطوار معرفت، «تحلیل معرفت شناختی تاریخ علم» بررسی نظریّه  های گوناگون در همین حوزه ها و هر نهادۀ علمی موجّهی که در مورد علوم بشری چیزی برای عرضه دارد) همچنین آن دسته مطالعات حوزه بندی شدۀ فلسفۀ علم؛ مانند معرفت شناسیِ علوم طبیعی یا ریاضیات، منطق، مباحث درجۀ دومی معرفت دینی و… همه، از جنس فلسفۀ علم است.

بنابراین احتمالاً تعبیر «فلسفۀ معرفت شناسی» بی معنا است. چرا که هر آنچه در فلسفه معرفت شناسی، فراچنگ باحثان آن می آید، باید در معرفت شناسی مورد واررسی قرار گیرد. بخلاف «معرفت شناسی فلسفه» که کوششی برای تبیین چگونگی برساخته شدن فهم های هستی شناختی ما است»

 

هدف فلسفۀ علم

چنانکه بیان شد، موضوع فلسفۀ علم، احوال حقیقی (نه شاعرانه) علم و علوم است و هدف اوّلیۀ آن بازگشایی مسائل خود علم به مثابه آیینۀ حقایق (وجه حکایت گری از واقعیت) و شأنی از شؤون آفرینش (هستی شناسی علم) و معرفت انسانی و اجتماعی است (پدیدۀ اجتماعی)
هدف غایی (و نه اهداف متوسط) فلسفۀ علم چیزی جز ظفر به شناخت خود علم و علوم و نیز انسان (به مثابه عالم و متعلم) و از همه مهم تر بطور غایی، تحصیل معرفت خداوند به اندازۀ توان بشر و تقرب به ذات پاک او نیست.

فیلسوف علم، بطور محوری به اندیشه ها و علوم می پردازد و اولاً و بالذات هر باور، گمانه، نظریّه ، تحول-انگاره ، چگونگی آمد و شد عالمان در قضایا و سایر شرایط سازوکاری و دینامیسمی فهم، برای او مهم است. فیلسوف علم، به بررسی رویدادهای «جهان ذهن جمعی عالمان» مشغول است. جهان عین برای او از آن نظر مهم است که تبیینی در جهان ذهن دارد. اگر دیدیم به طور محوری به بررسی جهان عین مشغولیت جدی دارد، بدانید موقتاً از فلسفۀ علم دست کشیده است. بررسی، تبیین و گزارش از «رویدادهای جهان ذهن عالمان» و چرایی و چند و چون آن، مفید و جذّاب است، اما کسی که با دغدغه ها و شیوه او آشنا نیست گاهی دچار این سوء تفاهم می شود که چرا برای او این مقدار یک اتفاق قدیمی در تاریخ علم، مهم است؟ چرا او مثل کفن  دزدها مدام مثلاً قبر داروین و گالیله را می شکافد؟! چرا برایش مسئله تکفیر، انکار، تایید و… این قدر جنجال انگیز است؟! و یا چرا برایش سخنان فلان ملحد این قدر مهم می شود؟! و چرا سال ها کتاب ها و محاضرات آنان را می خواند؟!
شغل فیلسوف علم «تشریح اندام علم» است، علم تشریح نمی خواهد بداند «این مُرده (نظرّیۀ طرد شده) چه بویی دارد؟» می خواهد بداند «اتفاقی که منجر به مرگ شده، بر اساس کدام سازوکار بوده است؟» و همان قدر که برایش علل حیات و پیدایی یک ایده، مهم است؛ علل مرگ آن هم برای او مهم  است. حتی این کار را لزوماً به نفع زندگان، انجام نمی دهد، بلکه این کار را به نفع فهم بهتر و تبیین کامل ترِ سازوکار فهم و رشد علم، انجام می دهد»

 

«فلسفۀ علم اسلامی»

براساس تعریف یادشده، فلسفۀ علم، خود یک علم انسانی است و باید همین علم انسانی، نیز تقریری اسلامی داشته باشد. بیگمان با یک نگاه علم شناختی غیراسلامی (فلسفۀ علم غیراسلامی) نمی توان در کار تولید علم انسانی اسلامی شد.
چنانکه بیان شد، تولید علم، کوششی روشمند برای حل مسئله ای نوبنیاد در «مرز دانش» است. به عبارت دیگر فرآیندی است روشمند برای فرآهم آوری نسخه های معرفتی و دستیابی به محصول معرفتی جدید. در تولید علم، منبع، روش (شامل ابزار) و هدف، رکن هستند. محصول معرفتی ممکن است شناخت یک پدیده، حل یک مسئله، دفاع یا ابطال یک نظریّه و… باشد. جامع میان همۀ این ها را می توان «حل مسئله» هم دانست و چنانکه بیان شد شرط اسلامی بودن یک علم، این است که به لحاظ روش، منبع و غایت با منبع، روش و غایت اسلامی در تعامل علم ساختی باشد. بنابراین:

«فلسفۀ علم اسلامی» همواره، در کار رسیدگی به مسائل اساسی و بنیادین «شناخت» های بشری و بررسی چیستی و چونی علم و علوم است، مشروط به اینکه در آن، عالِم (انسان، خداوند، فرشتگان) علم (تعریف علم و جایگاه آن در معرفت دینی) موضوعات علم (یا معلوم: جهان آفرینش با ساحت گستردۀ آن) و روش خود را در بررسی علوم، قرین تعاملات علم ساختی با معرفت دینی، فرآوری کرده باشد.

به همین جهت، معارف اسلامی برای انواع نیازمندی های فیلسوف علم نقش کلیدی دارد. مانند: پیش نیازها و مقدمات تصوری و تصدیقی، اصول موضوعه، جغرافیاشناسی (این علم در میان سایر علوم چه داد و ستدی دارد) و عالَم شناسی علم (علم در عوالم وجودی چگونه جایگاهی دارد، چگونه امتداد یافته و چه مراتب و اسبابی دارد و…) نسبت میان علم و عالم و معلوم و حقیقت و جوهر علم و مراتب وجودی انسان، نقش انبیاء در «سپهرِمعرفت»و…
در قرآن کریم و فلسفه و کلام اسلامی مباحث بسیار گرانقدر برای بهره برداری فیلسوف علم وجود دارد. اگر کتاب های با ارزشی در این خصوص تدوین شده است، اما مسئلۀ «تولید علم» به اینجا ختم نمی شود.

در اینجا شاید این مطلب به ذهن برسد که در تولید و فرآوری علم انسانی اسلامی، گاه دور و تسلسل پیش می آید. مثل اینکه بگوییم فراوری معرفت دین، متکی به اصلی اولی در فلسفۀ علم است و چگونه می تواند این اصل اولی خود برگرفته از دین باشد و حال آنکه مطابق تعریف، این اصل، برای درک دین، اصلی پیشینی است.

پاسخ بسیار سرراست و روشن است. همۀ اصول اولی فلسفۀ علم، برگرفته از دین نیست و همۀ گزاره های دین، وابسته به فهم علوم انبوه نیست. «اجتماع نقیضین محال است» اصل اولی فلسفۀ علم است و همۀ علوم به آن نیاز دارند. بنا نیست، «فلسفۀ علم اسلامی»، تک تک اصول خود را از دین گرفته باشد. بلکه با منابع روش و ساحاتی که دین در پیش روی او می گذارد، تعامل علم ساختی دارد. یعنی نمی تواند در باب روح و نفس مدرک، علم مجردات، الهام، فرشته، عالم مثال، ادراکات وحیانی و ارزش های والای انسانی و الهی مسؤول نباشد. بخش بزرگی از چیستی علم، توسط دین تعریف می شود و هرگز مثلاً در تعاملات الکترومغناطیس یاخته های مغز خلاصه نمی شود.

همچنین «تعامل علم ساختی» به معنای آن نیست که معرفت دین، در هر جزء خود هم نیازمند و هم سازنده هرپاره معرفت بیرونی باشد، تا دور وتسلسل پیش آید. فهم دین بر اساس علم به زبان و دلالات و بررسی اسناد و دستگاه ادراکی متداول و امور عقلائی تولید می شود. چنین نیازهایی هرگز شامل دور نمی شوند. لازم نیست خود دین بگوید که کلمه «الله» یا «خالق» چه معنایی دارد، یا دستور زبان عربی را ابتداء یاد بدهد؛ معانی و شیوه سخن در اداء معانی در زبان های مختلف معلوم است. اما شناخت عمیق تر «الله» در گرو تعاملات علم ساختی بیشتر با خود منابع دین است و اگر چه خداشناسی ما در پرتو علوم دیگر، عمیق تر و بهتر می شود. چنانکه گفتیم دین، بدون داشتن دانش های انبوه، خود دانش انبوه تولید می کند. غور در آیات الهی و دریافت اشراقات درون دینی، می تواند، موجب معرفت افزایی شود. فهم دین وابسته به علوم نیست و اما به علم (از جمله فلسفۀ علم) جهت می دهد.

 

 

فواید فلسفۀ علم

بحث از اطوار علم در مباحث فلسفۀ علم با یک مخاطره جدی روبرو است و آن اینکه در بومسازگان علومی ایران، این بحث هنوز شایع و مفهوم و مقبول نیافتاده و جامعه نخبگانی ما در برابر این رشته مطالعاتی گرانقدر تا حدی دچار ابهام و استخاره های طولانی شده است. این در حالی است که فلسفۀ علم، برای قافله علوم، نقش طبیب و راهنما را دارد. فلسفۀ علم پایانه و انجمن همۀ علوم است. بدیهی است اگر آموزگاران، دانش پژوهان، پژوهشگران و اساتید حوزه و دانشگاه، با سازوکار رشد علم و نظریات و شرایط باغبانی کردن علوم و اَفهام آشنا شوند، هم معلّمانی بهتر و هم فراگیرانی خبیرتر و هم دانشمندان و عالمانی مسلط تر و طبیب تر خواهند بود.

فلسفۀ علم، برای ما توضیح می دهد که ریاضیات و فیزیک و مکانیک و شیمی و فیزیک کوانتم و نیز زیست-شناسی ملکولی با هم چه داد و ستدی دارند و چقدر همه بر سر یک خوان نشسته اند و برای ما می گوید که این علوم یک جهان را با روش ها و زاویه دیدها و ابزارهای گوناگون روایت و تبیین می کنند.
فلسفۀ علم برای ما بازمی گوید که علوم میان رشته ای چگونه از ازدواج علوم، زاده می شوند. «فیزیک– شیمی» کجای کهکشان علم ایستاده است و چه خدمتی به سایر علوم (و انسان ها) می کند. تلفیق نگاه از پنجرۀ شیمی و زیست شناسی، افق با شکوه «بیوشیمی» را در برابر ما نهاده است و ما با تسلیحات بسیار پیشرفته تری مجهولات خود را در این عرصه، از میان برمی داریم.

امروزه از همکاری و همداستانی چند علم، «علوم شناختی» زاده شده است. نانوتکنولوژی، بیوتکنولوژی، فناوری اطلاعات، مجموعه دانش های عصب شناختی ادراک، روان شناسی، زبان شناسی، هوش مصنوعی و فلسفۀ ذهن با همکاری بی نظیر خود این شاخه معرفتی مبارک را به «سپهرِمعرفت»بشری تقدیم کرده اند. فلسفۀ علم به چرایی، چونی و نیز راهکارهای دستیابی به این قله ها (روش شناسی) و نیز آسیب شناسی و مرمت و بهینه سازی آنها می پردازد.
متاسفانه ما چون بطور رایج، در محیط های علمی، بررسی های فلسفی علم را نداریم، نمی توانیم بدرستی این علوم و دانشه ها که در حال زاد و ولد هستند را با چشم مسلح بررسی کنیم. بدون رصدخانۀ فلسفه علم، احوال علوم را نمی توان معاینه و بررسی کرد.
حتی رشته های هنری و مباحث زیبایی شناختی نیز امروزه با «علوم میان رشته ای» داد و ستد بهتری یافته اند. موسیقی و ریاضیات، اگر چه از آغاز با هم همکار و همگرا بوده اند و ریاضیات برای موسیقی مانند اسکلت بوده و هست ، اما امروز نظم ریاضیاتی بهتری را در آفرینش درک می کنیم و دانش ما در این حوزه، ژرف تر و شگفت تر شده است. گویی همۀ هستی خود یک موسیقی در حال نواخته شدن است.

حتی نخبگان ما باید کتاب هایی برای نوجوانان نوشته باشند و ما فرزندان خود را از آغاز با رُستنگاه علوم آشنا کرده باشیم، تا بتوانند با چشمی باز، رشتۀ مورد علاقه خود را انتخاب کنند. متاسفانه حتی مربیان و اساتید و متخصصانی که سال ها دروس فیزیک، ریاضیات، فلسفه، منطق، تاریخ و… را تدریس می کنند، از «فلسفۀ علم رشته مطالعاتی» خود (فلسفه مضاف) بی  خبرند! فلسفۀ علم، سرک کشیدن هوشیارانه و ماهرانه به کارخانه «تولید علم» است. کارخانه ای که خط تولید آن گاه با روش عقلی و گاه تجربی و گاه نقلی و وحیانی و اشراقی به «تولید علم» می پردازد.

پس باید ابتداء با فلسفه علوم، یک آشنایی گسترده در جامعه نخبگانی پدید آید. یعنی کسانی که در سطوح عالی علم و فرهنگ نقش دارند با فلسفه علم آشنا شوند (دانشمندان و اساتید دانشگاه و حوزه و عالمان دین و نویسندگان و فضلاء علمی) در مباحث آتی در مورد سایر فواید ملموس-تر فلسفۀ علم، مطالبی تقدیم خواهد شد.

فلسفۀ علم پایانه مرکزی علوم گوناگون

از مباحثی که مطرح شد، این حقیقت آشکار می شود که فلسفۀ علم، دانشی میان دانشی است و نه فقط علمی میان رشته ای. در واقع فلسفۀ علم، برای تمام علوم بشری به یک ترمینال و پایانه مرکزی می ماند که همۀ مسائل روش شناختی، موضوعات، رهیافت ها، مکاتب، اهداف و مطالعه علم از نظر اینکه یک پدیده اجتماعی است و توسط کدام افزارها وسرمایه های پژوهشی تغذیه می شود، تعاملات هر علم با علم دیگر چیست و… سروکار دارد. از نظر فیلسوف علم مؤمن، منبع وحی و سیره و سنت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام یک سرمایه عظیم پژوهشی است. همۀ و همۀ این ها برای او، مهم و حیاتی هستند.
اینک که در بومسازگان علمی ایران، فلسفۀ علم، یک رشته مطالعاتی و درسی متداول نیست، گویی چنان است که در یک شهر، هیچ پایانه مسافربری و هیچ مرکز برنامه ریزی و نظارت بر حمل و نقل وجود نداشته باشد!

 


حمید رجایی

بخشی از کتاب نظریه معرفت رجاء




علوم نارس / نیمه کاره (ش.ش / علم شناسی)

علوم نارس / نیمه کاره (ش.ش / علم شناسی) عبارت اند از همۀ علومی که در کهکشان علومی بشر و دانشسراها و کتابخانه ها وجود دارند، اما علی رغم ضرورت تعامل علم ساختی با سپهر معرفت اسلامی، چنین تعاملی را نداشته اند. علوم انسانی موجود در جهان و نیز مفاهیم علومی بسیاری از علوم موجود در جهان غرب، علوم نیمه کاره اند.  اطلاق علم به علوم نیمه کاره، اطلاقی ارفاقی است. این دسته فراورده ها صرفا مشق های نیمه نوشته و پرغلط بشر در دانش سراهای نیمه کاره اند. نه به درستی علم اند و نه در انچه ما آن را بدرستی دانشسرا میدانیم تولید شده اند.

 

♣ همه علوم انسانی که جهان غیب، خداوند به مثابه خالق و مالک و معنا بخش به گوهر و جوهر عوالم… و انسان، به مثابه عالم صغیر و امام به مثابه قطب عالم امکان و همه معارف انسان شناختی که از منابع دینی به نحو روشمند بدست می آید، را در گستره  مطالعات خود قرار نداده است….و احتمالا تعریف جهان را به عالم ماده تقلیل داده یا با خرافه آن را گسترش داده علم نارس اند.

♣ همه علوم انسانی که روش خود را به نحوی سامان دهد که بخشی از گستره هستی در اسلام یا منایع ارجمند آن را نادیده بگیرد، علوم نیمه کاره تولید اند.

♣ همه علوم انسانی ای که به لحاظ غایت با معارف اسلامی تعامل علم ساختی و سوگیری ارزشی نداشته باشد، علم نارس اند.

 

 


پیوند های مرتبط

علم انسانی اسلامی

تولید علم

 دانسشرا

موجهیت دانسشرایی

علم انسانی

 




نظریّه معرفت شناسی رجا، چه نیست!

مقدمه

این نگاشته گزیده ای از  اندیشنامۀ رجاء  است و با این نیت در اینجا درج شده تا  نظریه معرفت شناختی رجایی  با سایر نظریاتی که در این حوزه مطرح شده، خلط نشود. چرا که در این میان، مشابهت هایی وجود دارد و این مساله موجب  ذهن اندازی  هایی می شود. از جمله اینکه گمان شود این نظریه همانا یکی از آن ها است. بویژه اینکه در نظریه رجاء، بدلیل اعتقاد به تحول پذیری گستردۀ فهم بشری و سخن از  تعامل و داد و ستد  علوم ممکن است گمان شود این نظریه همان دیدگاه قبض و بسط تئوریک شریعت است. چنین نیست. مگر اینکه کسی با  فلسفه علم  بیگانه باشد و یا در این حوزه، آموخته و کارآزموده نباشد. در ایران عزیز، گاهی و به ندرت  هستند این ملامتگران بیکار که به جای تامل، مثل تفنگی که بی جهت شلیک می کند، زود داوری می کنند. نظریه معرفت شناسی رجاء نه آن است و نه نظریات دیگری که ذیلا به آن اشاره شده است. حتماً نظریّه معرفت شناسی رجاء، مشابه­ت های زیادی با سایر نظریات دارد. گو اینکه هر نظریّه نوپدیدی نمی ­تواند بی مشابه باشد. اما این به معنای تقلید و گرته­ برداری از آن­ ها نیست.

  حمید رجایی، حوزه علمیه قم- خارج فقه و اصول

ساختارگرایی افراطی نیست

نظریّه معرفت شناختی رجاء طرفدار ساختارگرایی [۱] یا تاریخی­ نگری[۲]در علم نیست. اگر مسأله ادوار علم مطرح می­ شود،دغدغۀ تاریخی و ساختاری، بخش غیر مهم نظریّه است. نظریّه،توصیف و تبیین چگونگی کارکرد علم و از آن مهم­تر، وضعیت و سوگیری علوم است.

نسبیت گرایی نیست

نگارنده به «نسبیّت معرفت» معتقد نیست. البته همیشه رگه­ های نسبیت در کلیت معارف بشری پیدا می­شود. اگر واشویی و تمیزکاری علم از نسبیت و تردید و خبط و خطاها، در ابعاد میکروسکپی و ماکروسکپی، تعطیل شود، بخشی از کار عالمان هم تعطیل می­ شود. اما چنانکه می­دانیم، عقیده به «نسبیت معرفت» به معنای «نسبی بودن گستردۀ ارزش و مطابقت معرفت با واقع، یا دخالت زمان و مکان و شرایط، در ثبات اصل الاصول علم» یک ویروس و بیماری خطرناک معرفتی است. مساله تحولات فهم و نیز نظریه صدق ذومراتبی، در بدیهیات به فهم بهتر اشاره دارد و نه تبیین­ های نسبیت ساز.

معتقد به «سیلان فهم» نیست

این نظریه «نظریۀ قبض و بسط تئوریک شریعت» نیست، نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت، با تمام خوش آهنگی­ اش در بیان و تبیین، تمام و سرراست نیست. بخش بزرگی از مسایل معرفتی در آن نادیده انگاشته است و گاهی در نهان و آشکار به­ طور زیانبار، در برابر معرفت دینی، جانب علم (science) پاس داشته و نهایتاً باید گفت اشکالات مهمی در آن وجود دارد. نظریۀ ما نه آن نظریه است و نه از آن سرمشق گرفته است.

اگر در نظریۀ ما، سخن از گزارش تحولات ژرف و بی­شمار در علوم بشری بسیار است، اما متن دین را به آن معنا که از نظریه قبض و بسط فهمیدیم، گرسنه نمی­داند و بلکه اتفاقاً اگر چه گفته می­ شود در کهکشان معرفت بشری،قبض و بسط بسیار است، اما در بخش بزرگی از جهان شناسی این معارف دین است که بطور گسترده مفاهیم علومی سایر علوم را متحول می­کند. نظریه رجاء بر نقش جوهری قرآن و عترت در کهکشان معرفت بشری سخن می­گوید و ساکنان آن را گدایان خانه­ زاد خانۀ امیرالمؤمنین (علیه آلاف التحیه و الثناء) می­ داند (اگر چه اهالی، خود ندانند و علی را نشناسند) او باب مدینه علم است.

ما معتقدیم کهکشان معرفت بدون تعالیم پیامبران و مشخصاً پیامبراکرم و عترت او، علهیم صلوات الله و سلامه، کوخ تاریکی است. حتی با کم توجهی به امام مهدی عجل الله تعالی فرجه  و مهدویت به مثابه دکترین هم امر فهم دین و دین­ گزاری به انجام نمی­ رسد. بنابراین، این نگاشته را با نگاه باز بخوانید و شباهت ها برایتان شبهه نشود. نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت، رهپویی قابلی (اما نادرست) در تبیین معرفت بشری است و قوت­ های خود را هم دارد.

لزوما انسجام گروی نیست

در نظریه ما از انسجام و بنیان و ذرّه و… سخن بسیار است. اما هیچکدام مستقیماً حاکی از دیدگاه ما در تبیین صدق یا توجیه بر این دو مبنا (انسجام­ گروی[۳] یا بنیان­ گروی[۴]) نیست. به اینکه در این باب حتماً دیدگاهی نداریم؛ اما آنچه بیان می­ شود، سیر در مستندات بالا دستی­ تر هر دو مبنا است.

تبیین ریزوماتیک معرفت نیست

نظریه ما همداستانی با «تبیین ریزوماتیک علم» نیست. ژیل دلوز[۵] رویکردی را پیشنهاد می­کند که ساختار درختی علم را فرو می­ ریزد و آن را به صیرورت عَرضی و متکثر [۶] دارد و به وحدت نمی­ انجامد (دلوز؛۲۴۸:۱۹۹۴ و رامین­نیا،۱۳۹۴:۴۰) به نظر ما علم، هم صیرورت عرضی و طولی دارد و هم تکثر، اما تکثرش به وحدت می­انجامد. این وحدت هم دربردارندۀ نتایج سودمند و پایدار است و هم شکل هنجاری تعالی بخشی دارد. از نظر ما خداوند، سلسله جنبان معرفت بشری است و علم از مقوله رزق هم هست و گوهر آن حیّ است و بدون روح الهی، مرده­ای بیش نیست. بنابراین نباید مشابهت دیدگاه ما بویژه در تبیین دورۀ کهکشان­سانی، خواننده را به اشتباه بیانجامد. البته کهکشان علم بشری بخش نازلی دارد که شاید خصایص آن باعث شده که «دلوز» چنین دیدگاهی را برای تبیین آن برساخته باشد. نمیدانم.

فلسفه پویش نیست

نظریه رجاء، «فلسفه پویش» [۷] وایتهد [۸] نیست. وایتهد کوشیده است میان علم و دین، فهمی یگانه­ وار ایجاد کند. اما معرفت دینی را تا حد «تجربه دینی» فروکاسته و فرآورده­ های تجربی را به شدت در جمع بندی­ ها، غلبه داده است. به عبارت دیگر جهان­ نگری او طبیعی است و خورند تجربی [۹] دارد  (See: Whitehead, 1926, pp 37, 57) او معرفت دینی را در هاون طبیعیات وارد کرده تا آمیزه­ای یگانه بسازد.[۱۰]  در نظریه رجاء، سخن از «تحول و کنش ذرات معرفت»، «کفایت بیشتر تمثل علم به ارگان و نه جزء مکانیکی»، «ساخته شدن غیر اختیاری مفاهیم علومی در بستر علم» و… بسیار است. اما به عکس دیدگاه لغزان وایتهد که انگاره­ های ذره­­ای را از فیزیک کوآنتم الهام گرفته است [۱۱] انگاره ها را، انگاره­ هایی اهتزازی[۱۲] می­داند) ‘گو اینکه مفهوم برآمده از دیدگاه وایتهد شدیداً آمیخته با ایده­ پردازی­ های استحسانی[۱۳] هم هست. ذرات معرفتی در این نظریه ماهیتی سخت هست ه­ای دارند. اگر از بدیهیات­ اند از ثبات مطلق و اگر ذراتِ ­حکمی­ اند، واجد ثبات قابل توجه و به نوعی بنیادین هستند. در واقع نظریه رجاء قرائت معرفت شناختی ریشه­ مند در قرآن و سنت است (بنیادگرا در اعتقاد و اما امری فراتر از بنیادگرایی معرفت شناختی [۱۴])  به عبارت دیگر بازتفسیر معرفت شناختی جهان­بینی اسلامی بر مبنای آموزه های وحیانی است. از طرفی علم (science) همچنان علم است و هم معرفت دینی و علمی با روش خودشان ساخته می­ شوند. اگر چه تعاملات علم ساختی میان آن دو بسیار است.

راهکار کدخدامنشانه نیست

نظریۀ ما راهکاری آشتی­ جویانه و کدخدامنشانه میان علم و دین یا معرفت دینی نیست. هدف ما حتی کدخدامنشی میان ثابت دینی و متحول فهمی و علمی یا آشتی دادن دیدگاه های مختلف معرفت­ شناختی، نیست. شاید در پرتو آن، برخی آشتی کنند یا نکنند. هدف ما بیان یک دیدگاه معرفت­ شناختی است؛ بدون این اهداف محوری (و اما با این میوه­ های معرفتی)

مهم است که ما را واسطه آشتی­ گری ندانند. چون کارهایی به این گل درشتی کار عالِم واقعی نیست. حتی متکلمانِ فیسلوف مسلمان هم می­ خواهند جهان­شناسی خود را بگویند و آنگاه بگویند، جهان شناسی مُثبِت دین هم هست (درست می­ گویند)

ما خواهیم گفت که میان علم و دین تعارضی نیست. اما کسانی که این سخن را گفته­ اند، شاید بیشتر مو را دیده­ اند تا پیچش مو. شاید آنان کدخدامنشی کرده­ اند.

برخی گفته­ اند میان علم و دین تعارض نیست؛ چون دین از خداست و علم هم که درست است! ‏پس چه تعارضی؟ برخی هم گفته­ اند: اگر عالمانِ هر علم، بدون شایستگی و تخصّص کافی، در کار هم دخالت نکنند و مرزها و روش­ ها را رعایت کنند، مشکلی پیش نمی­ آید (گلشنی،۱۳۸۰ ،۵۶)

این اجمالاً سخن درستی است.حقیقت این است که دانشمندان هر قدر هم در اشکوبۀ روش و موضوع و ساحت خود بمانند، اما علومی که تولید می­ کنند، در این اشکوبه­ ها نمی­مانند و در سپهر معرفت حتماً با هم برخورد می­ نمایند و با هم تعامل­ علم­ ساختی پیدا می­کنند و چون همه در تبیین یک عینیت یکپارچه و بزرگ­ اند، در برابر هم و در برابر عینیت و واقعیت خود متعهد و مسؤول­ اند،و چون باید با هم تعارض بلکه ناهمخوانی [۱۵] گسترده نداشته باشند، به کار هم می­ پردازند وبرای هم دغدغه می­ سازند؛ همین­ که مباحث نسبت علم و دین دراز دامن شده است، دلیل تعاملات و مباحثات این دو ساحت بوده و هست. حتی مکتب تفکیک [۱۶] هم در نادیده انگاری [۱۷] این ناهمخوانی­ ها موفق نیست. در هر حال مهم این است که هر کس مستندات ضعیف­ تری دارد در برابر قوی­ تر کنار برود. اگر این هم رها شود، باز بسیاری از عالمان بی­کار می­ شوند.

خواهیم گفت که میان اجزاء علوم (و از جمله معرفت دینی با خود معرفت دینی و نیز با معارفی که موضوع آن دین نیست) داد و ستد بسیار است. به گمانم چند و چون این داد و ستد، خیلی بیش از آن است که از گفتمان دینی عالمان دین، استنباط می­کنیم. اما این هم نگرانی مشترکی است که پایمان در نسبیت یا تقریرهای خانمان سوز سُر نخورد.

نه آهنگ و نه لازمۀ نظریۀ رجاء، الهیات اعتدالی [۱۸] و حد وسط میان سنت‏ گرایی و تجدد طلبی در حوزه الهیات نیست. بلکه کوششی در تبیین تعاملات علم ساختی معرفت دینی و علم است تا گمانه زنی­ هایی که میان علم و عالمان این دو هست  به تعاملی روشمند بدل شود. تبیین اصول این تعامل، کار بسیار دشواری است و اهمیت آن در خلال مباحث آشکار می­ کند.


پانوشت

[۱]. Structuralism

[۲]historism

[۳].coherenism

[۴].foundamentalsm

[۵].Gilles Deleuze

[۶]. شعار دلوز در کتابش(A Thousand Plateaus) این است: زنده باد متعدد! (Long live the multiple!)

[۷]. «فلاسفه پویشی (وایتهد و پیروان او) وظیفه فلسفه را ارائه جهان بینی­ای می­دانند که همه معارف و شهودات بشری را در برگیرد. آن­ها این جهان بینی را «ماتریالیسم علمی» (Scientific Materialism) نامیدند و بر آن شدند تا دوباره شهودات اخلاقی، دینی و زیبایی شناختی را وارد حوزه فلسفه کنند. این وظیفه دربردارندۀ دو مرحله است: یکی تردید و نقد انتزاعیاتی که اغراق در مورد حقایق علمی را در پی داشته اند و بر اساس آنها اصول علمی به نحوی نادرست شکل گرفته اند، و دیگری پویا تلقی کردن واحدهای بنیادین جهان»

[۸] Alfred North Whitehead

[۹] Empirical revelance

۴٫Alfred North Whitehead /Religion in the Making /Lecture 3/ Body and Spirit / The Creative Process: …the universe is a process of attaining instances of definite experience out of its own elements.

[۱۱] یا شاید با خوش­بینی، گرته­ برداری یا تمثیل­ آوری کرده باشد.

[۱۲] vibratorty patterns

[۱۳] Aesthetic ideation

[۱۴]. Epistomoligic fundamentalsm

[۱۵]discordence

[۱۶]. «مکتب تفکیک، مکتبی در علوم مذهبی شیعی است، که پیروانش بر تفکیک آموزه‌های فلسفی از روش‌های دین‌شناسی تأکید دارند» اما بهتر است بگوییم راهکاری برای برون رفت از دغدغه ناهمخوانی­ های معرفت غیر دینی و معرفت دینی است.

[۱۷].disregard

[۱۸].liberal theology




معرفی کتاب آفرینندگی، تفکر جانبی و باور دینی، اثر حمیدرجایی

بسم الله الرحمن الرحیم

 

کتاب  آفرینندگی، تفکر جانبی و باور دینی 

 

 

کتاب  آفرینندگی، تفکر جانبی و باور دینی  اثر حمیدرجایی ، به بررسی علل معرفت شناختی ضعف خلاقیت و زیرساخت های معرفت شناختی توسعه نیافتگی جهان اسلام و جامعه ایران پرداخته است.

✅ در این کتاب، درباره چیستی تفکر جانبی و کاربست آن در اندیشه و معرفت دینی، مباحث جدیدی مطرح شده است و به نحوی موشکافانه به مخاطراتی که خلاقیت و باور دینی برای هم تولید می کنند، پرداخته است. پژوهشی که امروزه کمتر می یابیم و می خوانیم.

✅ بنابراین از امتیازات این اثر، تازگی موضوع و اهمیت آن است. جامعه و معرفت دینی در عصر ما، به روشنگری هایی نیازدارد که بتواند گره های کور علل معرفتی عقب افتادگی مسلمانان را بازگشاید و همچنین عوامل درغلطیدن روشنفکران و طالبان تحول و نوآمدی را به ورطه ی بی دینی، التقاط و غرب زدگی واشکافی نماید (همچون ایران پیش از انقلاب و تاحدی اینک، مصر، سوریه و برخی نحله های تندرو در خارج کشور) در این اثر، این کار شده است. نگارنده به علل و عوامل کاستی و فتور  تولید علوم انسانی اسلامی  نیز پرداخته است.photo_۲۰۱۷-۰۶-۲۸_۱۷-۵۳-۴۱ (2)

✅ وی معتقد است اسلام و باورهای دینی، حتما”موجب تعالی و سربلندی و جوشش و خلاقیت است. اما نداشتن یک “نظریه معرفت شناختی” که بتواند تکلیف ” ثابت و متحول” را تعیین کند، می تواند بسیار زیانبار باشد و کج فهمی ها و  ذهن اندازی  های بدخیمی را در باورها، جریان تحول فهم و درک شرایط پیرامونی موجب شود. باورهای دینی اگر کج فهم شوند و نادرست عمل کنند، بسیار مخاطره انگیزند. همچنین است اگر نوآوری و تحول خواهی ، بدون معیارهای اصولی دین، به پیش بتازد…

✅ در این کتاب به مخاطراتی که خلاقیت برای معرفت دینی، دینداری و دینگزاری ایجاد می کند، پرداخته شده است و راهکارهای معرفتی و تبیین هایی راهگشا ارائه گردیده است، ضمن اینکه مطالب این اثر، مبتنی بر اندیشه قرآن و عترت بوده و اصل ولایت مداری در آن به جد دنبال شده است. در سطوری از این اثر به بررسی شناختی اصولگرایی و اصلاح طلبی و نحوه همکاری مفید این دو شیوه ی فکری اشاراتی رفته است.

✅ تلاش مؤلف این بوده است که ضمن نوآوری، دقیق و مؤثر سخن بگوید. البته این تحریر نخست این نگاشته است و امید اینکه در چاپ های بعدی مطالب آن گسترش یابد و اغلاط ویرایشی، از آن زدوده شود.

✅ بخش دیگر نظریات رجایی، در پایگاه_علمی_طلوع_مهر موجود است. این پایگاه، در مدت کوتاهی، بیش از پنجاه هزار خواننده از سراسر جهان داشته است! (آدرس پایگاه طلوع مهر در زیر آمده است)  اندیشنامه رجاء  و  نظریۀ معرفت شناسی رجاء  و  فرهنگنامه رجاء  و …از جمله ابتکارات نگارنده است. مقالات دیگر او، بمرور در حال بارگزاری است.

مطالعه این اثر را به همه علاقمندان رشد علم و خلاقیت و پیشرفت کشور انقلابی مان، توصیه می کنیم.

 پایگاه در تلگرام:

tolooemehr@

farhangerajaei@


____________________

✅ کتاب آفرینندگی، تفکر جانبی و باور دینی در تولید علم، اثر رجایی، حمید (۱۳۹۵) انتشارات شهر من اصفهان.

✅ تلفن سفارش خرید: ۰۹۱۳۱۸۸۵۳۹۳ یا ۰۹۸۹۱۳۲۱۰۸۳۲۲
قیمت ۸۰۰۰ تومان. هزینه پست به عهده خریدار است.

 


جستارهای وابسته

خبر نشر کتاب




تفکر جانبی (سبک اندیشه)

تفکر جانبی (سبک اندیشه) عبارت است از روشی نوآورانه و خلّاقانه برای روبرویی با یک مسأله و حلّ آن، بطور غیر متعارف؛ مثل روش ایجاد آشفتگی هدفمند در ذهن و بررسی همه جانبه موضوع و استفاده از فکر ِآزاد، پیرامون یک موضوع. این فرآیند ممکن است در مرحله نخست، حتی نتایج ظاهراً نامعقولی هم بدهد، امّا در نهایت گزینه­ های معقول گُزیده می­ شود. تفکر جانبی در برابر تفکر خطی و الگوریتمی است. تفکّر جانبی «روشی برای حلّ مسأله، از یک زاویه یا زوایای نامتعارف و غیر شایع است »


 

 

Lateral thinking is solving problems through an indirect and creative approach, using reasoning that is not immediately obvious and involving ideas that may not be obtainable by using only traditional step-by-step logic. The term was coined in 1967 by Edward de Bono.(Look up Wikipedia/The entry)

 


ترجمه: تفکر جانبی عبارت است از حل مسایل از رهیافت و طریقی غیر مستقیم و کارگرفت انگاره هایی که آشکار و دانسته نیستند. این راه حل ها در تفکر متداول و منطق گام به گام دست یافتنی نیست. این اصطلاح در سال ۱۹۶۷ توسط ادوارد دو بو نو ارایه شد.   

 

ادوارد دوبونو:

 

    ما بواسطه ساز و کــار موجود در مغز و نیز بواسطه تفکر خطی­ ای که به آن عادت داریم، دستگاه ادراکی خود را به گونه­ ای سازماندهی و تربیت می­ کنیم که سیستم عصبی ما در تسهیل مدارهای خود، همواره از یک مسیر و یک طریق با مسایل مواجه شود و راه حل­ های قالَبی و غالبی را بکار بندد. این مسأله، آفرینندگی و توان ما را در برابر روش بهتر اندیشیدن و حل مسایل می­ کاهد و ما را نسبت به خلق ایده­ های نو، ناتوان می­ کند. در واقع مدارهای مغز ما در فرآیند نگاه خطی که مبتنی بر تبعیت از سازه­ های معرفتی از پیش ساخته و الگوهای از پیش ساخته است، به گونه‌ای سازمان می­ یابد که بیشتر به مسایل، یک نوع نگاه کند؛ خلّاق نباشد و کمتر به کشف و نو­فهمی دست بزند.خلّاق نبودن و استفاده از محصول آماده از قبل، همواره آسان و کم هزینه است و مغز هم مانند سایر اندام ها، تمایل به تنبلی و پیروی از راهکارهای کم هزینه دارد.

 

♣ پیوند مرتبط

تفکر انتقادی

مقاله تفکر جانبی

داده های ریزوماتیک

کتاب  آفرینندگی، تفکر جانبی و باور دینی